جديت؛ لازمه صلح در افغانستان

۲۵ اسفند ۱۳۸۹ | ۲۰:۲۲ کد : ۱۰۷۲۲ آسیا و آفریقا
پيرمحمد ملازهى، کارشناس مسائل شبه قاره معتقد است که موضع ايران در حمايت از روند آشتى ملى و عملکرد شوراى عالى صلح،‌ برآمده از اين ارزيابى است که دولت افغانستان در پيشبرد روند صلح در اين کشور جدى است.

ديپلماسى ايرانى: پيرمحمد ملازهى، کارشناس مسائل شبه قاره معتقد است که موضع ايران در حمايت از روند آشتى ملى و عملکرد شوراى عالى صلح،‌ برآمده از اين ارزيابى است که دولت افغانستان در پيشبرد روند صلح در اين کشور جدى است.

گفت‌وگوى ديپلماسى ايرانى با پيرمحمد ملازهى، کارشناس مسائل شبه قاره

وزير کشور بعد از سفر به افغانستان اعلام کرد که ايران از فعاليت شوراى عالى صلح افغانستان حمايت مى‌کند. موضع ايران در قبال روند آشتى ملى افغانستان را چگونه ارزيابى مى‌کنيد؟

حقيقت اين است که الان مسئله آشتى ملى ميان دولت افغانستان و طالبان يکى از موضوعات خيلى جدى است که در سطح داخل افغانستان، در سطح منطقه و حتى در سطح بين المللى پيگيرى مى‌شود. بنابراين ديدگاهى که قبلا هم آقاى کرزى مطرح کرده بود، اين بود که کشورهاى همسايه با افغانستان به نوعى بايد در اين روند دخالت داشته باشند. يعنى اعتقاد آقاى کرزى و دولت افغانستان اين است که اگر کشورهاى همسايه همکارى نکنند،‌ در عمل روند آشتى ملى به جايى نمى‌رسد.

از ميان کشورهاى همسايه افغانستان،‌ ايران و پاکستان بيشترين نقش را چه مثبت و چه منفى مى‌توانند ايفا کنند. بنابراين خود اين مسئله که وزير کشور به افغانستان سفر کرد و بعد هم اعلام کرد که از روند آشتى ملى حمايت مى‌کند، ‌گامى ‌است که براى اين که پاکستان هم تشويق شود چنين موضعى را در پيش بگيرد.

از طرف ديگر احتمالا ارزيابى‌اى که ايران کرده است اين است که دولت افغانستان روى روند آشتى ملى جدى است و هيچ کشورى نمى‌تواند خود را از تحولات بعدى کنار بکشد. چون اگر هر کشورى خود را کنار بکشد، وقتى در عمل اين روند پيش رود، آن کشور منزوى مى‌شود تا اين که تغييرى در روند آشتى ملى به وجود آورد.

شما به نقش پاکستان به روند آشتى ملى افغانستان اشاره کرديد. قرار است ايران ميزبان يکى از جلسات لويى جرگه صلح باشد. اين حضور فعالانه ايران در روند آشتى ملى موجب حساسيت پاکستان نخواهد شد؟

چرا؛ به هر حال به نوعى ايران و پاکستان در عمل رقابت هاى پشت پرده اى را با هم دارند، هرچند که اين مسئله علنى نيست. اما حقيقت اين است که اگر آشتى ملى پيش رود به نفع پاکستان هم هست. به اين دليل که الان از طرف دولت افغانستان و آقاى کرزى فشار روى امريکايى ها و ناتو است که دامنه جنگ را به پاکستان بکشند. از ديد افغانستان، حمايت پاکستان است که باعث شده گروه طالبان تقويت شوند و به جنگ ادامه دهند.

بنابراين به نفع پاکستان هم نيست که در بلند مدت جنگ ادامه يابد و دامنه آن به پاکستان هم کشيده شود. در آن صورت پاکستان هم بسيار آسيب پذير خواهد بود. البته ممکن است که پاکستانى ها ترجيح دهند هر نوع ابتکارى که در ارتباط با صلح افغانستان است از کانال پاکستانى ها عملى شود. اما در هر حال اگر ايران هم به روند صلح کمک کند، پاکستانى ها هم سود مى‌برند.

برخى اقدامات پاکستان را به نوعى تروريسم دولتى مى‌دانند، آيا ممکن نيست که برانگيخته شدن حساسيت پاکستان منجر به کارشکنى هايى در بحث از سوى اين کشور شود؟

ببينيد اين که ديگران قضاوت کنند پاکستان حامى‌تروريسم است، باعث نمى‌شود که اين مورد قبول پاکستانى ها باشد. آن ها خود را صلح طلب مى‌دانند و معتقدند پاکستان يکى از قربانيان تروريسم است. ميزان عمليات تروريستى که در حال حاضر در پاکستان اتفاق مى‌افتد بيش از ساير کشورها است.

بحث اين است که در پاکستان گروه هاى افراطى وجود دارند که به هر حال بخشى از حمايت از گروه طالبان را تشکيل مى‌دهند. اما اين الزاما به اين معنا نيست که پاکستان هر نوع تلاشى را که ديگران براى صلح انجام دهند، خنثى کند. چون به نفع اين کشور نيست. اگر به نفع اين کشور بود شايد اين کار را مى‌کرد ولى برداشت من اين است که به نفع هيچ کشورى نيست که افغانستان نا امن باشد. در کوتاه مدت ممکن است برخى فکر کنند که ناامنى در افغانستان به نفع پاکستان است يا وقتى گروه طالبان با امريکايى ها و ناتو در جنگ هستند،‌ ممکن است ادامه اين جنگ منجر به شکست امريکا شود و اين به نفع بعضى ها تمام شود.

اما حقيقت اين است که در بلند مدت اين گونه نيست. در بلند مدت به هر ميزانى که افراطى گرى و ديدگاه هاى دگم ايدئولوژيکى که وجود دارد با آن ادعاهايى که با ادعاهاى قومى‌پشتون ترکيب شده است، گسترش پيدا کند، اين نمى‌تواند به نفع کشورهاى هم جوار افغانستان تمام شود. در نهايت همه اين کشورها دير يا زود به اين نتيجه خواهند رسيد که ثبات افغانستان به نفع آن ها است. چون هر کشورى که در منطقه بى ثبات باشد، احتمال اين که اين بى ثباتى که کشورهاى دگر سرايت کند، وجود خواهد داشت. يعنى ارتباطات تنگاتنگى ميان امنيت منطقه و منافع کشورها وجود دارد. از اين زاويه من فکر مى‌کنم اين به نفع ايران است که در افغانستان صلح پايدار برقرار شود. يعنى اگر مسير به طرف صلح پايدار پيش رود، هم ايران و هم افغانستان از آن سود مى‌برند.

رياست آقاى ربانى و انتخاب آقاى ابراهيمى‌به رياست مجلس افغانستان را در پيشبرد روند آشتى ملى در افغانستان چگونه ارزيابى مى‌کنيد؟

بن بستى که در انتخاب رئيس مجلس در افغانستان ميان نمايندگان پشتون و غير پشتون به وجود آمده بود که هر دو براى خود کانديدايى داشتند، سبب شد که مجلس تهديد شود به اين که نمى‌تواند کارآيى لازم را داشته باشد. در نتيجه يک توافق سياسى به دست آمد. در حقيقت به جاى اين که به راى گيرى متکى باشند که در آن شاهد يک نوع کارشکنى از سوى گروه هاى غير قومى‌بوديم و آن ها که نه تاجيک بودند و نه پشتون آراى سفيد در انتخابات رياست مجلس مى‌دادند و عملا انتخاب رياست مجلس را با شکست رو به رو کرده بودند.

بعد از اين بن بست شاهد نوعى توافق سياسى بوديم که بر مبناى آن کسى به رياست مجلس انتخاب شود که نه تاجيک باشد و نه پشتون و از قوميت ديگرى رئيس مجلس انتخاب شود که در اين پروسه آقاى ابراهيمى‌از قوميت ازبک انتخاب شد. وقتى ايشان براى رياست مجلس پيشنهاد شد، تقريبا همه به او راى دادند و آن بن بست شکسته شد.

اما در مورد رياست شوراى عالى صلح توسط آقاى ربانى مسئله به گونه اى ديگر است. حقيقت اين است که گروه طالبان آقاى ربانى را يک طرف قضيه مى‌بيند به اين معنا که اساسا طالبان در سال 2001 عليه دولت ربانى وارد عمل شد.

اما از زاويه ديگر مى‌توان اين گونه برداشت کرد که آقاى ربانى نمايندگى گروه، نماينده ها و افرادى که از شمال در حاکميت کابل حضور دارند، را به عهده دارد، اگر به توافقى دست يابد، مشکلات بعدى کمتر خواهد بود. به نظر من انتخاب آقاى ربانى به صورت کاملا آگاهانه اى صورت گرفته است. به اين دليل که به طالبان هم اطمينان داده شود که اگر توافقى صورت بگيرد همه جناح هاى قدرت در افغانستان آن توافق را محترم خواهند داشت.

چون اين نگرانى در ميان طالبان وجود دارد که اگر گروه شمال با هرنوع مذاکره اى مخالفت کند، عملا مذاکره به جايى نمى‌رسد. بنابر اين خود آقاى ربانى مى‌تواند نقش تعادل دهنده اى در اين خصوص ايفا کند.

برخى معتقدند اساسا جريان طالبان جريانى تماميت خواه است و مذاکره با اين گروه نمى‌تواند به صلح منجر شود؛ با توجه به اين نکته تا چه حد مى‌توان به عملکرد شوراى عالى صلح و روند آشتى ملى خوش بين بود؟

به نظر من اين جا خوش بينى و بدبينى چندان مصداق ندارد. واقعيتى به نام نياز به صلح در افغانستان وجود دارد. اين نياز به صلح بايد هم در داخل احساس شود و به طور جدى پيگيرى شود و هم در سطح منطقه اى، ‌کشورهاى همسايه با افغانستان در کمک به اين روند جدى باشند و هم در سطح بين المللى شرايط براى برقرارى صلح مساعد باشد.

برداشت من اين است که با توجه به اين که اوباما رسما اعلام کرده که از ژوئن امسال تقريبا روند خروج نيروهاى امريکايى از افغانستان را شروع مى‌کند، يکى از موانع اصلى که طالبان براى هرگونه مذاکره و صلح در افغانستان بر آن تاکيد کرده اند، برطرف مى‌شود. اين که زمان بندى مشخصى براى خروج نيروهاى امريکا و ناتو مطرح شده است، هرچند که احتمال توافق ديگرى براى ايجاد پايگاه نظامى‌در افغانستان وجود دارد، اما به هر حال خروج از جنگ روياروى ممکن است باعث مساعد شدن زمينه براى ايجاد صلح شود. اين يک نکته است.

نکته دوم اين است که سهمى‌که طالبان از قدرت مى‌خواهد بحث اصلى است. يعنى درست است که طالبان تماميت خواه هستند، اما طرح هايى براى حل اين مسئله وجود دارد. اين گونه نيست که همه افغانستان را در اختيار طالبان قرار دهند، گفته مى‌شود که بخشى از افغانستان و عمدتا مناطق جنوب و شرق که مناطق پشتون نشين است و آن ها پايگاه اجتماعى دارند، در اختيار طالبان قرار دهند و نوعى حکومت محلى به وجود آورند. حتى بحث تبديل دولت افغانستان به دولتى فدرال هم وجود دارد.

بحث ديگرى هم موجود است که آقاى پترائوس به دنبال آن است مبنى بر اين که خط مرزى ديوراند را براى پشتون ها از بين ببرند. اين خط مرزى براى افغانستان و پاکستان به عنوان مرز باقى بماند اما براى قوم پشتون که الان در دو طرف مرز ساکن است، اين مرز را تضعيف کنند يا از بين ببرند تا آن ها بتوانند آزادانه رفت و آمد کنند.

اين ها طرح هايى است که وجود دارد اما اين که کدام طرح در عمل با حمايت داخلى و منطقه اى و بين المللى رو به رو خواهد بود، اين بحثى است که هر کدام از کشورهاى منطقه و جهان ممکن است درباره آن بر اساس منافع خود موضع گيرى کند، اما در کل مسئله، اين که جنگ در افغانستان راه حل نيست و به بن بست رسيده است،‌ تقريبا همه وافق دارند. فرماندهان نظامى‌امريکا و ناتو فهميده اند که از طرق جنگ نمى‌توان مسئله افغانستان را حل کرد. وقتى از طريق جنگ نمى‌توان مسئله را حل کرد بايد به دنبال راه حلى سياسى بود. راه حلى سياسى مسئله هم ميز مذاکره است و حصول توافقى که همه آن را بپذيرند و به آن پايبند باشند.


نظر شما :