ضعف اطلاعاتی امریکا در تحولات خاورمیانه

۳۱ فروردین ۱۳۹۰ | ۱۹:۵۱ کد : ۱۲۰۷۲ آمریکا
مهدی محتشمی، کارشناس مسائل امرکا در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی معتقد است فعل و انفعالات به وجود آمده نشان می‌دهد که ضعف اطلاعاتی غرب به ویژه امریکا در منطقه خاورمیانه تا چه حد است
ضعف اطلاعاتی امریکا در تحولات خاورمیانه

دیپلماسی ایرانی: جنبش‌ها و نهضت‌های اخیر منطقه دارای نقاط مشترکی هستند. مردم منطقه تمایلات عدالت خواهانه ضد دیکتاتوری دارند و از اختناق منزجر و خسته شده اند. همان طور که بشر نوعا بر اساس فطرت آزاد آفریده شده است و این یک قاعده کلی است، مردم منطقه خاورمیانه نیز خواهان آزادی هستند. گرچه شرایط هر یک از دولت‌ها، حکومت‌ها و کشورهایی که دچار این تحرکات مردمی  ‌شده اند با یکدیگر متفاوت است اما یک اصل و قاعده کلی درباره همه این جنبش‌ها و کشورها وجود دارد و آن اصل تغییر و اصلاحات و تغییر چهره‌های تکراری و ثابت است که در قالب یک خواست عمومی‌ در این جوامع ظهور کرده است. نوعا حکومت‌هایی دچار این دگرگونی شده اند، حکومت‌های استبدادی، دیکتاتوری و موروثی هستند که فاقد عنصر عدالت خواهی هستند.

البته یک نکته در مورد حکومت‌های غربی وجود دارد. شاید بعضی دولت‌های غربی هم دارای چنین شرایطی باشند، اما به دلیل این که زودتر وارد بحث‌های مربوط به دموکراسی و دولت مدرن و جامعه مدنی شده اند، بسترهای مناسب برای جلوگیری از این تحولات را شناسایی کرده اند و برای این امر برنامه ریزی کرده اند. شاهد مثال این مدعا این است که تکرار و دست به دست شدن دولت‌ها در جوامع غربی در بین احزاب محدود است. در اکثر کشورهای اروپایی و حتی امریکا دو حزب عمده وجود دارد و هر از چند سالی قدرت جابجا می‌شود و این باعث می‌شود به این که نوعی از دموکراسی در این کشورها دیده می‌شود و خواسته‌های مردم تا حد زیادی برطرف شود. اما قدرت در یک سیکل محدود جابجا می‌شود و موجب می‌شود که جوامع استبدادی به وجود نیایند.

اما نقش امریکا در تحولات منطقه ای تا چه حد بوده است؟ برخی معتقدند که امریکا اساسا طراح و عامل این تحولات بوده است. به نظر می‌رسد چنین تحلیلی غیرواقعی است. به خاطر داریم که دولت امریکا در وقایع مصر دچار یک سردرگمی‌و تغییر مواضع شد. به یاد داریم که وقتی در مصاحبه ای از آقای اوباما پرسیدند که سیاست شما در قبال تحولات منطقه ای چیست؟ او پاسخ داد که ما تحولات را مانند شما از رسانه‌ها دنبال می‌کنیم. میان وزارت خارجه امریکا و کاخ سفید اختلافاتی درباره نحوه موضع گیری در مورد تحولات هم به وجود آمد. بنابراین، این که گفته شود این تحولات توسط امریکا، با طراحی امریکا یا به خواست امریکا به وجود آمده، درست نیست.

گرچه امریکا در ابتدا در تحولات تونس و مصر مایل بوده که اصلاحات کنترل شده و سطحی انجام شود اما به این دلیل که امریکا یا هر قدرت دیگری ابزار و لوازم لازم برای کنترل حرکت‌های مردمی ‌در دست ندارند، نه می‌توان گفت نقش موثری در آغاز این تحولات داشته اند و نه در پایان آن. تحولات مصر هنوز ادامه مسیر می‌دهد و نمی‌توان پیش بینی کرد که چه اتفاق خواهد افتاد. بنابراین آمریکا و هر قدرت دیگر غربی و شرقی نمی‌توانند اثرگذاری داشته باشند.

به همین دلیل هم می‌بینیم که سیر تحولات به سمتی حرکت می‌کند که چندان با منافع امریکا و غرب تطبیق و سازگاری ندارد. علاوه بر این باید توجه کنیم خواسته‌های مردم به صورت مرحله ای مطرح می‌شود. مثلا در تونس شاهد این هستیم که یک سلسله از خواسته‌های جدید توسط مردم مطرح شده یا در هفته گذشته در مصر شاهد بودیم که مردم مجددا خواسته‌های جدیدی را مطرح می‌کنند. بنابر این این حرف درستی نیست که بگوییم جنبش مردمی ‌مصر و تونس به پایان خود رسیده است. باید دید که در ادامه چه خواهد شد و این همان چیزی است که امریکا، غربی‌ها و یا هر قدرت دیگری نمی‌تواند آن را پیش بینی کند.

امریکا در ابتدا به صورت کنترل شده ای همسو با این تحولات بود اما سونامی‌این حرکت‌ها به کانون‌های منافع و قدرت امریکا در منطقه نزدیک شد و یقینا وقوع این تحولات در منطقه و کشورهای هم پیمان امریکا به مصلحت آمریکایی‌ها نیست و با منافع آن‌ها سازگاری ندارد. به همین دلیل است که ما شاهد انفعال در موضوع یمن، بحرین و لیبی هستیم.

در مسئله لیبی در ابتدا اجلاس سران کشورهای عضو ناتو تشکیل شد؛ تصمیماتی گرفته شد؛ شورای امنیت سازمان ملل دو قطعنامه تصویب کرد. در روزهای اولیه به نظر می‌رسید هماهنگی بیشتری بین آمریکا انگلسی و فرانسه و تعدادی دیگر از شورای امنیت برقرار است. اگر چه آلمان، چین و روسیه مواضع دیگری داشتند. اما در حال حاضر شاهد آن هستیم که یک در میان اعضای ناتو و آمریکا سردرگمی‌وجود دارد. آمریکایی‌ها در شرایط کنونی دچار یک بی عملی و انفعال و عقب نشینی در طرح‌های خود در مورد موضوع لیبی شده اند که همین جسارت معمر قذافی را برای ادامه سرکوب‌ها بیشتر کرده است. معارضین و انقلابیون متاسفانه برخی از شهرهایی که قبلا به کنترل درآورده بودند، از دست می‌دهند.

به هر حال مجموع فعل و انفعالات به وجود آمده نشان می‌دهد که ضعف اطلاعاتی غرب به ویژه امریکا در منطقه خاورمیانه تا چه حد است. یقینا حجم و گستردگی تحولاتی که امروزه شاهد آن هستیم نه توسط امریکایی‌ها محاسبه شده بود و نه برآوردی از آن داشتند. این مسئله نشان می‌دهد که ساختار امنیتی و اطلاعاتی امریکا تا چه حد در مورد مسائل منطقه ای ضعف دارد. علی رغم این که منافع استراتژیک امریکا در منطقه خاورمیانه نهفته است، اما امریکا از اتفاقاتی که در این منطقه می‌افتد بی اطلاع است.

بر اساس محاسبات و پیش بینی‌های کارشناسان چنان چه سیر تحولات به سرعت گذشته ادامه پیدا کند، حکومت‌ها و دولت‌های همسو با منافع امریکا از این بحران در امان نخواهند بود. به این معنا که اگر رویکرد آمریکا را با بحث‌های دموکراسی خواهی و خاورمیانه جدید با نوع اصلاح شده آقای اوباما تعریف کنیم، به نظر می‌رسد که ادامه این تحولات با منافع آمریکا در تضاد خواهد بود. این حتی در مورد لیبی هم صدق می‌کند. یعنی امریکایی‌ها و غربی در مورد لیبی اختلاف منافع دارند و هنوز مطمئن نیستند که اگر همین حکومت نیم بند هم در لیبی دچار تحولات شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟ سهم خواهی هر یک از این کشورها در شرایط جدید به چه شکل خواهد بود. این یک مانع اساسی برای سیاست‌های گذشته، قطعنامه‌های قبلی بوده و به نظر می‌رسد این علائم به دولت قذافی و نزدیکان او هم منتقل شده و باعث شده که او برای ادامه حمله‌های خود جسورتر باشد.

اما آنچه قطعی است این است که غرب و آمریکا قادر به توقف سیر آزادی خواهی و حق طلبی و به زیر کشیدن حکومت‌های دیکتاتور و موروثی و خودکامه نیستند. ممکن است تحرکات امریکا در یمن، لیبی و حتی در بحرین ممکن است سرعت موتور حرکت انقلاب‌های مردمی ‌را کند کند و یا موانعی در آن ایجاد شود، اما این یک مسیر قطعی است که ادامه پیدا خواهد کرد و چه بسا با خسارت‌های بیشتری در آینده ادامه پیدا کند.

یکی دیگر از خصوصیات این جنبش‌های مردمی، رنگ و لعاب غیر ایدئولوژیک آن است. ما در این جنبش‌ها شاهد آن بودیم که مردم از هر گرایش و عقیده ای در این مبارزات حضور داشتند و اجازه قطبی شدن و تفسیر و وابستگی به جریان سیاسی یا ایدئولوژی خاصی را به آن ندادند. گرچه اغلب مردم این منطقه مسلمان هستند اما نمی‌توان منکر آن شد که پیروان سایر اقلیت‌ها و مذاهب در آن مشارکت داشتند و خواسته جمعی ملت‌ها، حق طلبی، استبدادستیزی و دموکراسی خواهی است.

نکته ای که دولت‌ها و حکومت‌ها باید از آن درس بیاموزند و این به میزان هوشمندی و واقع گرایی هر یک از آن‌ها بستگی دارد، هم مردم می‌توانند بیاموزند که متناسب با شرایط خود چه کنند تا در سیر تحولات اجتماعی کمتر آسیب پذیر باشند و هم دولت‌ها می‌توانند بیاموزند که چگونه به خواسته‌های مردم گردن گذارند. آن چه مسلم است این است که تغییر در تحقق خواست ملت‌های منطقه آغاز شده و نادیده گرفتن خواست مردم، عزت و شان آن‌ها دیرپا نخواهد بود.

اما درباره این که آیا درگیری‌های منطقه به نفع جمهوری اسلامی‌ایران هست یا نه، باید گفت عقل سلیم و منطق حکم می‌کند که مردم منطقه خاورمیانه و خلیج فارس و شکورهای اسلامی‌به مثابه مسافران یک کشتی هستند که همه منافع و مصالح مشترک دارند. اولین مسئله ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که حکومت‌ها باید به حقوق مردم گردن نهند. آزادی‌های مصرح در قانون را به رسمیت بشناسند.

درباره این که از این اختلافات چه کسی سود خواهد برد هم باید گفت که یقینا منازعات منطقه ای کشورها، آنها را حقوقشان نخواهد رساند و به سود آنها نخواهد بود. اولین چیزی که لازم است هر کدام از کشورها فارغ از منافع و مصالح زود گذر و نزدیک خودشان به آن توجه کنند، گردن نهادن به خواست مردم،‌ دموکراسی است. حکومت‌ها باید به پیام مردم برای رهایی از یوغ حکومت‌های طولانی، طایفه ای و حاکمیت اقلیت بر اکثریت توجه کنند.

حالا اگر کشورهایی بر اساس مصلحت و منافع خودشان هر کدام یک طرف این بازی قرار بگیرند و طناب تنازع را بکشند، یقینا نه مصالح و منافع خودشان تامین می‌شود و نه مردم ]آن کشور و دود این اختلافات به چشم مردم و دولت‌های منطقه خواهد رفت.

باید پذیفرت که منطقه دچار یک سری تحولات بنیادین و زیربنایی شده است و در آینده آن چیزی حاکم خواهد شد که خواست اکثریت مردم این منطقه است و این تحولات چه دولت‌های منطقه ای با آن موافق باشند چه نباشند، چه امریکا با آن موافق باشد چه نباشد، در حال پیشرفت است. عمق این تحولات و نقطه پایان آن قابل پیش بینی نیست و باید منتظر تحولات بیشتری در منطقه باشیم.



نظر شما :