بیست و یکمین بخش از گفت‌وگوهای آخرین وزیر خارجه قذافی با العربیه

همسر قذافی زن خوبی بود ولی پسرش نه

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ | ۰۰:۴۸ کد : ۱۹۰۱۱۱۷ آسیا و آفریقا
زنش هیچ وقت نه به کسی ظلم کرده نه تکبر ‌ورزیده است. واقعا متواضع است. حتی لباس‌هایش واقعا ساده و متواضع هستند. واقعا انسان متواضعی است، واقعا به او ظلم شده است. واقعا قذافی به او ظلم کرد.
همسر قذافی زن خوبی بود ولی پسرش نه

"خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه‌هایی است که شبکه العربیه از نیمه‌های اکتبر سال جاری میلادی روزهای جمعه پخش می‌کند. در این برنامه، طاهربرکه، روزنامه‌نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره‌های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه‌هایی را انجام می‌دهد که عموما بازگو کننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.

طاهر برکه نخستین برنامه خود را با عبدالرحمن شلقم، وزیر امور خارجه سابق لیبی و آخرین نماینده لیبی در سازمان ملل که تا قبل از آغاز انقلاب اخیر این کشور در این سمت بود و با آغاز انقلاب از نظام قذافی جدا شد، انجام داد که اتفاقا با قتل معمر قذافی همراه شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه‌ها را منتشر کند. تاکنون نوزده بخش از این مصاحبه‌ها پیش رویتان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند و اکنون بیست-*مین بخش آن پیش رویتان قرارمی‌گیرد:

روابطش با همسرش، صفیه زن دومش چگونه بود؟

والله بنده خدا زنش زن خوبی است، ساده و از خانواده خوبی است. وانگهی او در برابر عمل انجام شده قرار گرفته است و الا او در هیچ فسادی دست ندارد. بیشتر اوقات در بیضاء با خانواده‌اش و با فرزندانش به سر می‌برد. هیچ وقت نه به کسی ظلم کرده نه تکبر ‌ورزیده است. واقعا متواضع است. حتی لباس‌هایش واقعا ساده و متواضع هستند. واقعا انسان متواضعی است، واقعا به او ظلم شده است. واقعا قذافی به او ظلم کرد.

آیا از لحاظ زندگی داخلی‌شان علاقه خاص خانوادگی میان آنها وجود داشت؟

نه آنها را زیاد نمی‌دید. قذافی در زندگی‌اش بیشتر در عزلت زندگی می‌کرد. بیشتر با دخترها و زن‌هایی که حلقه‌وار او را احاطه کرده بودند، زندگی می‌کرد. فکر نمی‌کنم چندان ارتباطات صمیمانه خانوادگی داشت.

با کدام از یک فرزندانش برخورد داشته‌ای؟

کسی که بیش از همه با او تماس داشتم سیف الاسلام بود.

نظرت درباره او چیست؟

اولین باری که با او آشنا شدم در ایتالیا بود که من در آن‌جا سفیر بودم. آن موقع او پسر جوان کوچکی بود، برای همین او را فرستادم نزد یک خانواده لیبیایی که جوانانشان در ایتالیا زندگی کرده بودند. بعد از آن وقتی که به لیبی می‌رفتیم و در هتل اقامت می‌گزیدیم او دائما پیش ما می‌آمد. برای من سوال پیش آمد که او چرا هر روز نزد من می‌آید. به عبدالله السنوسی گفتم که سیف الاسلام هر روز نزد من می‌آید. گفت که از او خواسته شده که با تو آشنا شود. رهبر خواسته بود که با من آشنا شود. بعدا پس از مدتی که اوضاع پیش رفت، یک بار بین من و او اختلاف پیش آمد و در حضور موسی کوسا و عادل العبیدی به او دشنام دادم و تلفن را به روی او بستم و تا 15 ماه با یکدیگر حرف نزدیم.

اختلاف سر چه بود؟

ما سفیری داشتیم که او به وی دشنام می‌داد و اصرار داشت که برکنار شود. من هم گفتم که امکان ندارد. گفت او مایه ننگ و عقب افتاده است، گفتم تو خودت مایه ننگ و عقب افتاده‌ای و تلفن را به رویش بستم. ]بعدا[ برای حفظ جانم، عبدالله السنوسی وساطت کرد و دوباره یکدیگر را پس از 15 ماه دیدیم، و معمر از این اختلاف راضی بود.

چرا؟

برای این که بدین ترتیب تضمین می‌گرفت که در سیاست خارجی هیچ چیز جز او بر من تاثیر نمی‌گذارد. من آن‌جا بر سر همه چیز اختلاف داشتم بر سر اعضای رهبری مثل اعضای رهبری انقلاب که خیالش از این بابت راحت می‌شد چرا که فکر می‌کرد که تنها اوست که از من حمایت می‌کند. اگر با بچه‌هایش اختلاف پیدا می‌کردم از من حمایت می‌کرد. در کنگره ملی از من حمایت می‌کرد. برای این که برایش بسیار مهم بود که من درک کنم که او تنها حامی من است.

تو هم این بازی را فهمیدی و بر اساس آن عمل کردی؟

بله (با خنده). اما بعدا با من صحبت می‌کرد و به حرف‌هایم گوش می‌کرد. حتی نظرش در اصلاحات، او از اصلاحات دفاع می‌کرد و دائما درباره آن به ما گوشزد می‌کرد، ما هم می‌گفتیم باشد مشکلی نیست..

اما قذافی سیف الاسلام را مانع می‌شد که مثلا جانشین او باشد؟

نه نه آن موضوع تمام شده بود. حتی..

یعنی همه چیز برای این کار مرتب شده بود؟

همه چیز مرتب شده بود. اما سیف عجله می‌کرد. به سیف می‌گفتم معمر اجازه نمی‌دهد که کسی صندلی‌اش را بگیرد، و به او می‌گفتم اگر تو صندلی پدرت را بلرزانی با پایش تو را پس می‌زند و وقتی که تو شیون کنی خم می‌شود و می‌گوید ااا توئی کنار صندلی‌ام. اما من فکر می‌کنم من باب توجیه کارهای اداری بود. چرا که بسیاری از مسئولیت‌های او را کم کرد. رد مردمی نظام معمر قذافی نیز مزید بر علت شده بود، چرا که او رفته بود به سراغ این که تریبون‌های آزاد ایجاد کند، گشایشی به وجود آورد، دموکراسی را گسترش دهد، شروع کرد افرادی از اپوزسیون را خارج وارد کشور کرد..

یعنی تو فکر می‌کنی این چیزی بود که قذافی از پسرش می‌خواست ولی نه این که این کارها را انجام دهد؟

معمر وقتی می‌گفت اصلاحات می‌خواهد فقط آهنگش را می‌خواست نه بیشتر. او فقط می‌خواست ظاهری از اصلاحات وجود داشته باشد و توانست از طریق سیف در این کار موفق شود. سیف بعضی وقت‌ها عجله می‌کرد تا آن‌جا که به پدرش تلویحا می‌گفت الآن شما استراحت کن و من می‌خواهم کشور را رهبری کنم و طبیعتا معمر آن را رد می‌کرد. اما او می‌خواست سیف را تا آن‌جا که می‌شد برای اهدافش به کار بگیرد. و حتی بهضی وقت‌ها برخی کارها را می‌خواست که انجام شود ولی به حساب سیف نوشته نشود. مثلا فکر می‌کنم در سال 2006 بود که سیف از لندن آمد و پدرش را در سرت دید و گفت من به این‌جا آمده‌ام تا شلقم را از وزارت امور خارجه برکنار کنم. رفت این را در سرت به پدرش گفتم، پدرش گفت ما پس فردا نشست کنگره ملی است و تعدیل وزرا و هیئت امنا را داریم و او گفت، خوب پس باید شلقم حتما برود. ]معمر[ به او گفت تو برو به مامانت سلام کن. برای همین قبول نمی‌کرد مثلا در موضوعات امنیت یا سیاست خارجی کسی باشد که به سیف تمایل داشته باشد.

 

ادامه دارد...

 

( ۳ )

نظر شما :