سران اسرائیل درباره ایران هیچ اعتقادی به اوباما ندارند

۲۶ مرداد ۱۳۹۱ | ۲۰:۲۹ کد : ۱۹۰۵۵۷۱ سرخط اخبار

المانیتور با اشاره به مقایسه توان آمریکا و اسرائیل برای حمله به ایران آورده است: با وجود تأکیدات مقامات آمریکایی، تل آویو هیچ اعتماد و اعتقادی به دولت "باراک اوباما" در قبال ایران ندارد.

به گزارش خبرگزاری فارس، "بن کاسپیت" در مقاله ای با عنوان "آیا وقتی نوبت به ایران می رسد، نتانیاهو و اوباما می توانند به هم اعتماد کنند؟" که در پایگاه اینترنتی "المانیتور" منتشر شد، نوشت؛ سناریویی که در زیر می آید توضیح می دهد که منابع غربی، درباره نحوه انجام حملات آمریکا علیه تأسیسات هسته ای ایران چه اعتقادی دارند، البته اگر زمانی دستوری دال بر این امر صادر شود.

 

حمله با آتشباری از ده ها موشک هدایت شونده تام و هاک علیه پدافند هوایی، مراکز کنترل و فرماندهی، قرارگاه های اصلی، ایستگاه ای راداری و مراکز اطلاعاتی ایران شروع می شود. موشک ها از هر پایگاه موجود آمریکا، یعنی از همه نقاط دنیا به سوی ایران شلیک می شوند. این پایگاه ها می توانند شامل پایگاه هایی در بحرین، عربستان سعودی، شناورهای وابسته به ناوگان ششم آمریکا در مدیترانه، هواپیماها، پایگاه های راهبردی و شناورهای نیروی دریایی آمریکا که در نزدیک سواحل ایران و البته خارج از تنگه هرمز قرار دارند، باشند. این موشک ها با دارا بودن دقت، نقطه زنی و تأثیرات مرگبار خود، احتمال مرگ شهروندان بر اثر حوادث ناخواسته را به حداقل می رسانند. این حمله هماهنگ بیش از چند دقیقه به طول نخواهد انجامید. به محض این که این حملات به اتمام برسند، آسمان ایران برای پرواز هواپیماهای نیروی هوایی آمریکا به اندازه کافی امن خواهد بود.

 

* در زمان حمله، آمریکایی ها به تنگه هرمز نزدیک نخواهند شد

به هر حال این اتفاق می توانست خیلی زودتر از این ها بیافتد. بعد از این که باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا تصمیمی در این باره اتخاذ کند، ایالات متحده آمریکا، ناوگانی نیرومند از سه الی چهار ناو هواپیمابر آمریکا را به سواحل ایران اعزام خواهد کرد. (البته شاید این دستور توسط "میت رامنی" صادر شود اما با توجه به این که او در سه ایالت مهم آمریکا از رئیس جمهوی کنونی عقب است، این نامزد جمهوریخواه، شانس اندکی برای انتخاب شدن دارد.) آمریکایی ها، احتمالاً از تنگه هرمز دور خواهند ماند زیرا در غیر این صورت، احتمالا قبل از این که نخستین بمب افکن بتواند به هوا برخیزد،کل منطقه در چاهی از آتش گرفتار آید. البته واقعاً نیازی به این کار نیست. نیروی ضربتی که دارای سه ناو هواپیمابر باشد، شامل ده ها ناو جنگی است. هر کدام از این ناو های هواپیمابر، مجموعه ای از ناوشکن ها و ناوها، ناو مین روب و  ناوچه موشک انداز، ناوچه های راداری بعلاوه شناورهای اطلاعاتی و لجستیکی را به همراه دارند. این ناوگان همچنین دربردارنده قوایی از تفنگداران دریایی و نیروهای ویژه نیروی دریایی (موسوم به Seals) هستند که در صورتی که عملیات زمینی در ایران خواسته شود، دست به عملیات می زنند.

 

* آمریکایی ها قبل از انجام کاری همه جوانب کار را در نظر می گیرند

جهت اطلاع خوانندگان این مقاله باید گفت که شمار هواپیماهایی که در دو ناوهواپیمابر آمریکا مستقر هستند برابر با کل نیروهای هوایی اسرائیل و شامل 400 فروند از انواع جنگنده و جنگنده بمب افکن هاست. آمریکا در کل صاحب 11 ناو هواپیمابر است. دو فروند از این ناوها، هم اکنون در خلیج فارس مستقر هستند. اتفاقاً هر دوی این دو ناو، برای انجام مأموریت مذکور کافی هستند. اما آمریکایی ها معمولاً آدم های جدی و با پشتکاری هستند و مدت زمان زیادی طول می کشد که دست به کار بزنند اما همین که دست به کار بزنند، تلاش می کنند که از هر خطر و ریسک غیرضروری اجتناب کنند.

 

* قبل از حمله، ضرب الاجل به ایران داده می شود

این در حالی است که نیروی هوایی اسرائیل، برای این که بتواند به اهداف خود در ایران برسد، نیاز است هزار و دویست کیلومتر پرواز کرده و بازگردد. صحبت از پروازی به طول 2 هزار و پانصد کیلومتر، بر فراز منطقه ای از خاک دشمن است که با پدافند هوایی مرگبار، تحت پوشش قرار گرفته است. البته این امر، گذشته از نیاز این هواپیماها به دو بار سوختگیری هوایی در میانه راه است. گذشته از همه این دردسرها، هواپیماهای اسرائیلی تنها چند دقیقه فرصت دارند که بر فراز اهداف خود پرواز کنند. در مقایسه با این امر، آمریکایی ها دارای ناوگان هوایی در اندازه ای برابر یا شاید دو برابر اندازه نیروی هوایی اسرائیل هستند. آنها بیخ گوش ایرانی ها مستقر هستند. چقدر ساده به نظر می رسد.

به محض این که استقرار قوا کامل شود، متعاقب آن ضرب الاجل داده می شود. رئیس جمهور آمریکا سخنرانی تندی خواهد کرد و تنها یک گزینه پیش روی سران ایران می گذارد، این که تهران باید برنامه هسته ای خود را ادامه ندهد، غنی سازی اورانیوم را از کشور جمع کرده ، کار سانتریفیوژها را بخصوص در تأسیسات قم متوقف کرده و برنامه نظامی و فعالیت گروه تسلیحاتی خود را ادامه ندهد. در عوض این کار، غرب راکتورهای غیرنظامی در اختیار ایران قرار می دهد تا بوسیله آنها برق تولید کند. به ایران تنها چند روز مهلت داده می شود که این پیشنهاد را بپذیرد (پیشنهادی که نمی تواند آن را رد کند)، یا این که آن را رد کند. هیچ مذاکره تازه ای برگزار نخواهد شد و تأخیر و گفت وگویی در کار نخواهد بود. یا باید آن را برگزیند یا این که آن را کنار بگذارد. اگر ایرانی ها آن را رد کنند، جهنمی از بمب و آتش به پا خواهد شد.

 

* آمریکا با درس گرفتن از جنگ در عراق و افغانستان قصد ورود به خاک ایران ندارد

بعد از دکترینی که به شوک و ترس معروف شد، عملیات آمریکا در عراق توانست در نابودی ارتش صدام حسین، به موفقیت قابل توجهی دست پیدا کند (البته بعد از مدتی نیروهای آمریکایی درگیر موجی از حملات تروریستی شدند). آمریکا با درس گرفتن از جنگ در عراق و افغانستان، ظاهراً هیچ قصدی در زمان حاضر، برای انجام یک تهاجم وسیع در داخل خاک ایران ندارد. دیگر شاهد سرازیر شدن صدها یا هزاران تابوت پوشیده شده با پرچم آمریکا به سمت واشنگتن نخواهیم بود. دیگر صحبت باتلاق ایران در میان نخواهد بود.

 

* آمریکا از بمب های بتن شکن جدید 13 تنی استفاده خواهد کرد

به محض این که موشک های تام و هاک، سهم خود را در کارزار تمام کردند، بمب افکن های راهبردی به صحنه می آیند. هفته پیش، آمریکا بطور رسمی بمب های بتن شکن جی بی یو-57 را رونمایی کرد. این بمب ها که 300 میلیون دلار در زمینه مطالعه و تولید آن هزینه صرف شده و ساخت شرکت بوئینگ است، 13 تن وزن دارد که 5 تن آن حاوی مواد منفجره است. این بمب ها که به آنها لقب "مادر بمب ها" داده شده، از آن دست بمب هایی است که زمان انفجار آن، هیچ کس تمایل ندارد در نزدیکی محل انفجار باشد. تولید آن، هفته ها پیش از اعلام رسمی آن تمام شد و بنا بر اعلام منابع نظامی در واشنگتن، این بمب ها هم اکنون در خط تولید انبوه قرار گرفته اند. این بمب ها می توانند 61 متر در درون بتن یا دل کوه فرو روند. این بمب ها، بسیار قوی تر از هر بمب بتن شکنی است که اکنون در اختیار اسرائیل است. این بمب ها که سنگین تر از بمب افکن های اف 15 یا اف 16 است، نمی تواند روی این هواپیماها نصب شوند. چنین بمبی، تنها می تواند از سوی یک بمب افکن سنگین حمل شود که از یکی از پایگاه های آمریکا در سراسر دنیا بر می خیزد. (آمریکا دارای پایگاه های متعددی در سراسر دنیاست و در مورد ایران، بمب افکن ها احتمالا از "دیگو گارسیا" در اقیانوس هند پرواز خواهند کرد.)

 

*بمب افکن ها در ارتفاع بسیار زیاد که در تیررس ضدهوایی نیست بمب پرتاب خواهند کرد

آمریکایی ها همچنین، تعداد زیادی  بمب افکن های راهبردی در اختیار دارند که برخی از آنها رادار گریز بوده و به راحتی می توانند به ایران برسند. آنها برای هدف گیری، نیاز به شیرجه به سمت هدف ندارند. این بمب ها حتی هدایت شونده لیزری نیستند. در عوض، مانند دوران قدیم به صورت عمودی انداخته می شوند. این بمب ها در حالی که بالای هدف پرواز می کنند، روی هدف رها می شوند. چرا که این اهداف، به هیچ عنوان کوچک نیستند بلکه تأسیساتی بزرگ هستند. به عنوان مثال، یکی از این تأسیسات در ایران بسیار بزرگ است. در حمله به تأسیساتی دیگر، باید دامنه یک کوه هموار شود. آن چه که در ایران شاهد خواهیم بود، پرواز بمب افکن های راهبردی در ارتفاع بالاست که عملاً در تیررس آتش ضدهوایی نیست و این هواپیماها شمار فراوانی از بمب های 13 تنی را به تأسیسات هسته ای ایران پرتاب خواهند کرد. وقتی این کار تمام شود، دیگر چیز سالمی در آن مکان بجای نمی ماند.

 

* مدت درگیری آمریکا بستگی به واکنش ایران دارد

انتظار می رود که حملات تهاجمی آمریکا به ایران بین یک الی دو ماه طول بکشد. این مدت به ایرانی ها بستگی دارد. به هر حال، مبنای اصلی این حملات این است که حداقل خسارات به غیرنظامیان ایران وارد آید. اما این امر بیشتر بستگی به واکنش ایران دارد. اگر ایرانی ها معقولانه رفتار کنند و تلاش کنند هواپیماهای آمریکا را هدف گرفته یا ناوهای آن را هدف قرار دهند، آمریکایی ها نیز از خود تفاهم نشان خواهند دارد. به هر حال، اینها قواعد بازی هستند. اگر ایرانی ها تلاش کنند که منطقه خلیج فارس را به آتش بکشند و تلاش کنند خودشان یا عواملشان در لبنان، سوریه و غزه به عربستان و امارات متحده و همچنین اسرائیل حمله کنند، ایالات متحده آمریکا بر شدت کار می افزاید. اهداف راهبردی ایران و پایگاه های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هدف قرار خواهند گرفت. تلاشی جدی برای نابودی ارتش ایران انجام خواهد شد تا بالاترین حد خسارت ممکن، به این نظامیان وارد شود. نمادهای نظام ایران و اهداف اقتصادی آن نیز، در زمره اهداف خواهند بود.

 

* در زمان حمله به ایران باید امکان اعزام ناو به سواحل لبنان مدنظر قرار گیرد

هر چه ایرانی ها دیوار گرد خود را بلندتر کنند، واکنش آمریکا نیز قوی تر خواهد بود. از همان ابتدا، توازن قوا مشخص خواهد بود. ایرانی ها نیز با شروع حملات آمریکا، برگ های خود را بازی می کنند یا این که همه تلاش های خود را برای انجام مأموریت ها به کار خواهند گرفت. امکان این که یک ناوهواپیمابر و ناوگان همراه آن در سواحل لبنان لنگر بیندازد تا علامت هشداری برای حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان باشد، نباید نادیده انگاشته شود.

 

* ایران راه های متعددی برای وارد آوردن هزینه به آمریکا دارد

برای دفع احتمال بروز جنگ وسیع منطقه ای، آمریکایی ها باید تلاش کنند حملات را تا آنجا که می شود، محدود کرده و بر تأسیسات هسته ای ایران تمرکز کنند. روی هم رفته، بیشتر کارشناسان آمریکایی بر این اعتقادند که حاکمیت ایران به عوض عصبانی شدن، راه تعقل در پیش خواهد گرفت و سر پایین خواهد انداخت و اجازه خواهد داد، آب ها از آسیاب بیافتد. آنها قادر خواهند بود از راه های متعدد دیگری، به آمریکایی ها هزینه وارد کنند.

 

* حمله به ایران در صورت موفقیت، تنها برنامه هسته ای ایران را عقب می اندازد

با وجود آن که احتمال این امر وجود ندارد که این اقدامات برنامه هسته ای ایران را بطور کامل از بین ببرد اما به هر حال، می تواند آن را برای مدت قابل توجهی به عقب بیاندازد، دستکم برای پنج الی 10 سال. این امر نویدبخش تغییرات راهبردی است. در حقیقت نتیجه دیگری نیز از این اقدام انتظار نمی رفت. چنین هدفی، تنها می تواند توسط توان یک ابرقدرت انجام شود. اما از دیدگاه آمریکایی ها، این کار نمی تواند نویدبخش تغییری تاریخی باشد. تا زمانی که قوای زمینی از بازی بیرون باشند، اقدام خاصی صورت نگرفته است. این اقدام برای یک قمار راهبردی، چندان بزرگ نخواهد بود.

 

* حمله به ایران تجارت نفت را در منطقه به حالت تعلیق در می آورد

اما تکلیف قیمت نفت چه می شود؟ اوضاع به آن صورتی که به نظر می رسد، بد نیست. در ابتدای حمله آمریکا، تجارت نفت به مدت یک یا دو هفته معلق خواهد شد (درست همانطور که در زمان حملات 11 سپتامبر پیش آمد). آمریکا و غرب، دارای ذخایر عظیم استراتژیک نفتی هستند که می تواند برای مدتی مورد استفاده قرار گیرند. اگر فرض شود که ایرانی ها گزینه خردمندانه را در پیش گیرند و تصمیم نگیرند که منطقه خلیج فارس را به آتش بکشند، اوضاع بدون حادثه خاصی رو به راه می شود. شاید وقتی که مشخص شود بحران تمام شده و دیگر جایی برای نگرانی نیست، بتواند در میان مدت روندی نزولی به قیمت نفت بدهد، شاید هم نه. هر دو حالت برای اوباما مهم خواهد بود زیرا کار را به سال های آخرین دوره دوم ریاست جمهوری وی تعمیم خواهد داد.

 

* حمله اسرائیل به ایران، ضربه ای سخت به توانمندی بازدارندگی تل آویو وارد می آورد

با نگاهی به موضوع از تمام جوانب، یک فرد عاقل درک خواهد کرد اگر حمله از سوی آمریکا صورت گیرد از لحاظ توانمندی ها، نتایج و پیامدهای متعاقب آن برای اسرائیل، بهتر از عملیاتی خواهد بود که از سوی اسرائیل صورت گیرد. همه این مسایل، پیش از این مطرح شده است. "ایهود باراک" وزیر جنگ اسرائیل در نوامبر 2011 گفت که حمله به ایران موجب مرگ 50 هزار یا 5 هزار اسرائیلی نمی شود بلکه نهایتاً به مرگ 500 اسرائیلی می انجامد. او در تاریخ 30 ژوئیه امسال نیز گفت که او ماسک ضدگاز خود را پس فرستاده است زیرا خطر حمله شیمیایی، اسرائیل را تهدید نمی کند. (با این حال به نظر می رسد که ایهود باراک فراموش کرده این امر را به اطلاع صدها کارمند وزارتخانه خود برساند که با عجله ماسک های ضدگاز را میان شهروندان نگران اسرائیلی توزیع کردند).

با این حال، کسان دیگری هستند که نظر دیگری دارند و اعتقاد دارند که برآوردها و نتایج حاصل از تحقیقات عملیاتی، مؤید نظراتی متفاوت است. این که بسیاری از دشمنانی که دور و بر اسرائیل را گرفته اند تا به دندان مسلح به موشک های دقیق و سنگینی هستند که حتی مسیر حرکت این موشک ها را می توان در میانه پرواز تصحیح کرد و می توانند این موشک ها را به اسرائیل بکوبند. تنها کاری که می تواند یک صفر به عدد شمار قربانیان اضافه کند این است که حمله ای مستقیم و دقیق موشکی به یکی از تأسیسات راهبردی اصابت کند. رگبار سنگین هزاران گلوله و موشکی که به سوی اسرائیل شلیک خواهد شد، اسرائیل را مجبور به انجام عملیات زمینی در لبنان خواهد کرد. معنی این کار جنگ است. نهایت کاری که همه این اقدامات می تواند به پیش ببرد این است که تنها 18 ماه برنامه هسته ای ایران را به تأخیر بیاندازد (البته این چیزی است که به ما اسرائیلی ها گفته شده است) نهایت کار به معنی ضربه ای خردکننده به توان بازدارندگی اسرائیل خواهد بود.

 

* به نظر اسرائیل، کسی در دنیا حرف آمریکا که همه گزینه ها روی میز است را جدی نمی داند

کمتر از یک سال پیش در30 نوامبر 2011 بود که "لئون پانه تا" وزیر دفاع آمریکا، در جلسه ای در اندیشکده بروکینگز، درباره موضوع حمله به ایران، با "آموس یادلین" مدیر پیشین اطلاعات ارتش اسرائیل به مباحثه پرداخت. یادلین به پانه تا گفت که هیچکس در دنیا نیست که اعتقاد داشته باشد وقتی شما می گویید "همه گزینه ها روی میز است"، منظورتان واقعی باشد. این روزها که کمتر از یک سال از آن جلسه گذشته، بسیاری از طرف ها به عمو سام باور دارند چرا که آمریکایی ها، موضع بسیار سخت تری در پیش گرفته اند.

 

* ایران زمانی تهدید راهبردی است که بتواند به توانمندی هسته ای دست یابد

مشاجره تنها حول زمانبندی است. آمریکا از جانب خود عنوان می کند که محدودیتی در کار نیست و نقطه مصونیتی وجود ندارد. با توجه به توان آمریکایی ها، می توان تا عمق نقطه مصونیت ایران به این کشور حمله کرد حتی اگر این کشور هم اکنون به توانمندی هسته ای دست پیدا کرده باشد یا قبل از این که بتواند قطعات بمب را سوار کند. این دو مورد، دو هدف متفاوت هستند. دستیابی به اورانیومی که به اندازه کافی غنی شده باشد، پایان کار نیست. ایرانی ها هنوز تا ساخت کلاهک هسته ای عملیاتی، بطوری که بتواند بر موشک دوربرد شهاب نصب شود، فاصله دارند. فقط موقعی که این امر محقق شود آنها به تهدیدی راهبردی بدل می شوند، مسئله ای که می تواند مانع از حمله پیشدستانه شود. به همین دلیل است که مقامات اطلاعاتی آمریکایی یا اسرائیلی تخمین زده اند که هنوز مدتی وقت هست. به عبارت دیگر، هنوز اسلحه به سوی سر ما نشانه نرفته است. این به معنای یک ساعت به پایان نیست. به همین دلیل است که آمریکایی ها، مستقیم در چشم اسرائیلی ها نگاه می کنند و می گویند تا آخر کار هستند و روحانیون ایران به بمب دست نخواهند یافت.

 

* نتانیاهو اعتماد و اعتقادی به باراک اوباما ندارد

همه این حرف ها ما را به این نکته اساسی می رساند که افرادی مانند نتانیاهو و ایهود باراک اعتقادی به باراک اوباما و لئون پانه تا ندارند. نخست وزیر اسرائیل به رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا باور راهبردی ندارد. این امر، دیدار اوباما و نتانیاهو را در کاخ ریاست جمهوری آمریکا بیهوده می سازد. این که اوباما به چشم نتانیاهو نگاه کند و بگوید "به من اعتماد کن. چنین اتفاقی نمی افتد."

 

* نتانیاهو اعتقاد دارد اوباما به ایران حمله نمی کند

قبلا روابط دو طرف بر اساس اعتماد بود. مثلاً میان اسحاق رابین و بیل کلینتون، شارون و بوش و المرت و شارون. آن روابط بر اساس اعتماد کورکورانه میان سران دو طرفی بود که به هم دروغ نمی گفتند. امروز نیز به چنین حالتی نیاز است که دیگر وجود ندارد.

وقتی که رئیس حزب کادیما "شائول موفاز"، با نتانیاهو دیدار کرد، به او گفت که "کارها را به آنها (آمریکایی ها) بسپار. آنها سعی فراونی کرده اند. آنها در حال کسب آمادگی و در حال آموزش هستند. آنها روی ایران مشغول بررسی اند. نتانیاهو پاسخ داد که "اوباما حمله نمی کند". موفاز در جواب می گوید "به آنها فرصت بده" نتانیاهو می گوید: "این کار خطرناک است. اوباما در دور دوم ریاست خود، کمتر از حالا به فکر اسرائیل خواهد بود" همه مسئله نیز همین است.

 

* همه مقامات آمریکا تلاش کرده اند به اسرائیلی ها درباره ایران اطمینان دهند

موفاز در تلاش برای متقاعد کردن کردن نتانیاهو، می توانست این جمله را یادآور شود که اوباما بارها به او گفته "مصمم است مانع از هسته ای شدن ایران شود". البته نتانیاهو، این جملات را هر روز از افرادی مانند پانه تا، هیلاری کلینتون، "دانیلون" مشاور امنیت ملی و خود اوباما شنیده است. با این حال نتانیاهو به آنها باور ندارد. ایهود باراک هم همینطور است اما حداقل تظاهر می کنند که دارد. اگر میان طرف ها اعتماد وجود داشت، می توانستیم با خیالی آسوده چشم بر هم بگذاریم. می شد که به تجدید توانمندی نظامی اسرائیل هر چند به صورت محدود، ادامه می دادیم و خیالمان آسوده می شد اما نه با این افرادی که الان در راس کار هستند. با توجه به اوضاع کنونی، تنها زمانی که ما می توانیم به راحتی بخوابیم، زمانی است که در پناهگاهی زیرزمینی باشیم. سرنوشت ما این است که خواب راحت طولانی نداشته باشیم. به هر حال بعد از سفر اخیر پانه تا به اسرائیل (اول اوت)، می شود آرامش را مشاهده کرد البته تا زمانی که دوباره اضطراب و تشویش مجددی بروز کند.


نظر شما :