سی امین بخش از مصاحبه عبدالسلام جلود با العربیه

به صدام گفتم وارد جهنم جنگ با ایران نشو

۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ | ۰۳:۳۰ کد : ۱۹۱۵۹۸۷ اخبار اصلی خاورمیانه
صدام گفت ما باید برویم اهواز و آن جا اعراب باید خودشان کشور تشکیل دهند، گفتم چنین چیزی ممکن نیست
به صدام گفتم وارد جهنم جنگ با ایران نشو

دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.

طاهر برکه، یکی از مهم ترین مصاحبه هایش را با عبدالسلام جلود، نفر دوم دوران حکومت قذافی انجام داده است. مردی که از زمانی که قذافی به قدرت رسید دوشادوش وی بود و در بسیاری از پرونده های داخلی و بین المللی لیبی نقشی تعیین کننده داشت. وی که متولد 15 دسامبر 1944 است، از سپتامبر 1969 تا 1992 مسئولیت های مهم متعددی را در حکومت قذافی بر عهده داشت. جلود در 19 اگوست 2011 هم زمان با آغاز انقلاب مردمی لیبی از حکومت قذافی جدا شد و برای نخستین بار در طول سال های کنار گذاشته شدنش از قدرت توسط قذافی در زنتان، یکی از شهرهای انقلابی لیبی نمایان شد و پس از آن به دوحه رفت و در همان جا ماندگار شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون سی امین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:

در همه حلقه هایی که با تو داشتم استاد عبدالسلام این احساس را داشته ام که مردم و زندگی شان و امنیتشان هیچ جایی در نقشه سیاسی آن نظامی که تو هم در آن بودی، نداشته است.

نه نه نه..

یعنی مردم هیچ محلی از اعتبار نداشتند، بمیرند و زندگی نکنند مهم نیست. مهم برای شما فقط درگیری ها و حفظ قدرت بود.

نه نه نه، این چه حرفی است. کرامت انسان برای ما اهمیت داشته است. ما آزادیخواه آمدیم و آزادیخواهانه حکومت را به دست گرفتیم، و متاسفانه کودتایی که در 67 عبدالرحمن شلقم از آن صحبت می کند نه می دانست چیست و نه اطلاعاتی از آن داشت. آن چه او گفت نه در فرهنگ و ساختار من بود و نه در هیچ جایی از زندگی و شخصیت من جایی داشت..

درباره آن صحبت کردیم..

غربی ها خودشان با من صحبت می کردند، می دانستند که من آدم جنگ طلب و خشنی نیستم و اهل گفت و گو هستم..

خوب ولی با این حال یک اتفاق چگونه رخ می داد؟ بر اساس یکسری دستورالعمل های سیاسی که اوامر آن از جانب تو صادر می شد؟

ببین، نه ما در دو جبهه بودیم. در دو جبهه مختلف. ما هویتمان تمایل به پیشرفت و سوسیالیست بود. ما به قومیت عربی به مفهوم نژادی آن اعتقاد نداشتیم. ما می گفتیم قومیت عربی تنها قومیتی است که بر اساس نژاد پیش نمی رود. اسلام و عروبیت شامل قومیت های مختلفی بودند که بعدا قهرمان های بسیاری ارائه دادند. قهرمانانی که در طول تاریخ از دوران اموی ها تا عباسی ها نقش آفرینی های بسیاری کردند.

خوب استاد عبدالسلام به من بفهمان، چگونه می توانیم بگوییم که لیبی حامی پان عربیسم بود و شعارهای آن را سر می داد اما از آن سو، بسیار ساده از ایران در برابر جنگ با عراق حمایت کردید، عراق کشور عربی است، از جدایی طلبان جنوب سودان برای جدایی از سودان حمایت کردید، کشوری عربی، مسلمان و همسایه شما. از کردها حمایت کردید و حتی گفته می شود قذافی از مسعود بارزانی حمایت تحریک کننده و رو به جلو می کرد که از عراق جدا شود و حکومتی کردی در عراق جدای از بغداد، حکومت مرکزی تشکیل دهد..

بله، قطعا، همه این کارها را کردیم..

خوب پس کجا شد این پان عربیسمی که از آن می گویید؟ چگونه می توان گفت که شما پان عرب بودید؟

نه ببین، نسبت به خود ما، اولا، ما گَرَن را آوردیم و از او تعهد گرفتیم که..

این یک سوال کلی است. به طور خاص درباره گَرَن نیست. بعدا به سراغ گَرَن می آییم.

سوال کلی هست اما به جزئیات که می رسد..

خوب اما جوابت برای این جمعی که برایت گفتم چیست؟ چگونه می توانید این تضادها را کنار هم جمع کنید؟

نه ببین درباره سودان، اولا، قدرت های عربی در شمال سودان را ازشان حمایت می کردیم. چه از برادر الترابی، چه از انصار، از همه، آنها می بایست خودشان قدرتی به دست می آوردند تا بتوانند جنوبی ها را راضی کنند تا بتوانند قدرت شمال حفظ شود و حرکت رو به جلو داشته باشند. این چیزی است که اتفاق افتاد.

اگر خیال می کنی با حمله نظامی عراق ارتش ]به جا مانده از دوران[ شاه نابود می شود و برای تو زمینه های همه چیز فراهم می شود و می توانی همه کار بکنی، اشتباه می کنی. تو با یک وضعیت انقلابی اسلامی مواجه می شوی که میلیون ها نفر به دفاع از حکومت بر می خیزند که بسیار قدرتمندتر از ارتش به جا مانده از دوران شاه است.

طبیعت روابطتان با صدام حسین چگونه بود؟ آیا اختلافات و نفرتی که میان نظام لیبی و نظام وقت عراقی وجود داشت، سبب شد تا شما از ایران حمایت کنید؟

نه نه نه. من.. وقتی که او به ایران حمله کرد، غبط کرد. به عراق زیان رساند.

خوب؟

یک بار در حالی که برادر صدام لباس نظامی به تن داشت و فکر می کنم سرهنگ بود، دقیق یادم نیست، گفت ما همین الآن وارد جنگ نظامی می شویم. گفتم برادر صدام تو نظامی هستی و من هم نظامی هستم، خواهش می کنم کمی از جنبه سیاسی به موضوع نگاه کن. اگر خیال می کنی با حمله نظامی عراق ارتش ]به جا مانده از دوران[ شاه نابود می شود و برای تو زمینه های همه چیز فراهم می شود و می توانی همه کار بکنی، اشتباه می کنی. تو با یک وضعیت انقلابی اسلامی مواجه می شوی که میلیون ها نفر به دفاع از حکومت بر می خیزند که بسیار قدرتمندتر از ارتش به جا مانده از دوران شاه است. برای همین عقب نشینی کن برایت بهتر است. همین الآن عقب نشینی کن. تو حالا سه چهار کیلومتر پیشروی کرده ای ولی عقب نشینی کن برایت بهتر است. به نظرم تو وارد جهنم شده ای و از تو خواهش می کنم که عقب نشینی کنی.

جوابش به تو چه بود؟

به من گفت نه.. به من گفت نه. گفت ما باید برویم اهواز و آن جا اعراب باید خودشان کشور تشکیل دهند، گفتم چنین چیزی نمی شود، نکن.. طبیعتا یک مثال است که برایت آوردم. این مشکلی بود که ما داشتیم. مثلا نسبت به کردها. من با برادر معمر اختلاف نظر داشتم. او خودش نظرش بر این بود که ما نباید کردها را وادار کنیم که عرب شوند. کردها اگر می خواهند عرب باشند باید بخواهند ولی این که ما آنها را وادار کنیم که عرب شوند، نمی شود. و او نظریه ای داشت مبنی بر این که آنها برادران اسلامی ما هستند و ما باید با آنها خوب برخورد کنیم و اگر با آنها برخورد خوبی داشته باشیم دیگر به سراغ صهیونیست ها و یهودی ها و اینها نمی روند. من می گفتم نه، با او سر این موضوع اختلاف نظر داشتم.

تو مخالف حمایت آنها از جدایی بودی؟

بله، من مخالف استقلال کردها بودم.

ادامه دارد...

کلید واژه ها: عبدالسلام جلود


( ۹۲ )

نظر شما :