هفتادمین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک

مبارک گفت هزینه های درمان همسرم سرسام آور است

۱۲ مرداد ۱۳۹۲ | ۰۴:۰۲ کد : ۱۹۱۹۳۶۲ اخبار اصلی خاورمیانه
مبارک به من گفت: لازم است فورا به امریکا بروی و دوره درمانت را آن جا تکمیل کنی، برای این که سلامتی تو فقط برای خودت مهم نیست، برای کشور هم مهم است، تو خدمات بزرگی به ملت کرده ای و نقش تو در زندگی عمومی مردم مشهود است.
مبارک گفت هزینه های درمان همسرم سرسام آور است

دیپلماسی ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.

روزنامه الشروق مصر روزهای پنج شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کرده اند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخش های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.

تا کنون هفتاد بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون هفتاد و یکمین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می گیرد:

صدای پرزیدنت مبارک را بدون مقدمه شنیدم در حالی که می گفت:

 -«ای مرد با این حالت چه می کنی؟»!

به روی میز دفترم کاغذ و قلمی گذاشتم و تلاش کردم حرف هایی که فکر می کنم سیاسی هستند و ضرورت دارد آنها را ثبت کنم یادداشت کنم، قلم در دستم متوقف شد، نزد خودم سوالش را تکرار می کردم که متوجه به من بود:

  • جناب رئیس جمهور شما را با حال من چه کار؟!

گفت:

  • «تو فرصتی برای علاج ضروری خودت نمی دهی، با خودت چه می کنی؟ لازم است که فورا به امریکا بروی و دوره درمانت را آن جا تکمیل کنی، برای این که سلامتی تو فقط برای خودت مهم نیست، برای کشور هم مهم است، تو خدمات بزرگی به ملت کرده ای و نقش تو در زندگی عمومی مردم مشهود است.»

حقیقتش نگران شدم چون که می دانستم مبارک به خوبی از مواضع من خبر دارد، که درباره او می نویسم و می گویم، اما در توانایی ام نیست – در حالی که ظاهر امر هم مقابلم است – که بدون نیاز به استفاده از خاطرات و ذخیره های ذهنی ام یا بازخوانی نیتی که رئیس جمهور از طریق تشکرش می خواهد به من بگوید، جوابش را بدهم، پاسخم این بود: «من از این که شما را نگران کردم متاسفم، ممنونم از این که احوال مرا پرسیدید.» سپس شرح دادم:

«وضعیت جسمانی الحمد الله خوب است و الآن حالم خوب است» او می دانست که من چهار سال پیش عمل جراحی انجام داده ام، و یادآور شدم که به وقتش لطف کرد و سه بار در بیمارستان «کلیفلند» در ایالات متحده حال مرا پرسید، بعد از عمل جراحی هم چند بار به کلیفلند رفتم، یک بار هم برای چکاپ و معاینه به «اوماها» رفتم و الآن هم پسر بزرگم که استاد دانشکده پزشکی است مراقب حالم است، و او به طور مرتب با پزشک هایم در امریکا در تماس است و به فضل صاحب فضل الآن حالم خوب است، جای نگرانی تازه ای نیست!

رئیس جمهور با قاطعیت حرفم را قطع کرد و گفت: «نه، نه، این بیماری یک بار درمان نمی شود، از من بشنو» و فورا نظرش را برایم توضیح داد برای بار دیگر که «سلامتی ام مساله مهمی است و باید به امریکا برگردم و دوره درمانم را تکرار کنم.» سپس موضوعی را مطرح کرد و گفت که می خواهد با صراحت با من صحبت کند: «به رغم این که افراد بسیاری را می شناسد که به توصیف او آدم های صاحب «کبریا» هستند اما به رغم آن لازم می داند که به من یادآور شود که هزینه های درمان در امریکا آتشی است که فراتر از توانایی های مبتلا است.» سپس در این جا جناب رئیس جمهور بر کلامش تاکید می کند و می گوید: «این بار هزینه های درمانت نه به حساب دولت است و نه به حساب الاهرام، بلکه این بار خودم شخصا هزینه درمانت را می دهم، فقط میان خودم و خودت مستقیما بدون این که کسی غیر از ما بداند.»

اعتراض کردم: «جناب رئیس جمهور خواهش می کنم، دولت هیچ گاه هزینه های درمان مرا پرداخت نکرده است، الاهرام هم هیچ وقت هم حتی یک سنت از هزینه های درمانم را نپرداخته است – حتی آن 17 سالی که من رئیس شورای اداری و رئیس تحریریه اش بودم – همیشه هزینه هایم را خودم پرداخت کرده ام، و آن را خودم و حتی حق دیگران می دانم به خصوص اگر بتوانم آن را بپردازم.»

رئیس جمهور جواب داد: «می دانم که که دولت هزینه درمانت را نمی پردازد، و نه حتی الاهرام اما ضروریت های سلامتی من اکنون نیاز به چیز دیگری دارد تا بیماری بار دیگر بازنگردد.» و تکرار کرد: «مسائل مالی با شخص من خواهد بود، و تو باید از من بدون هر گونه محافظه کاری ای هر چه خواستی مطالبه کنی و من می دانم که تو چقدر لج بازی.. اما..» در این جا کمی مکث کرد و سپس افزود:

«محمد بیگ.. مرضت که زیاد خطرناک نیست!!» سپس حرفش را این گونه به پایان رساند: «سرطان بازی نیست و هزینه هایش زیاد است به خصوص در امریکا هزینه های آن بسیار می شود.»

و ما این هزینه ها را بر سر حالت «سوزی» (منظورش همسرش بود) تجربه کردیم، و می خواست به این شکل اشاره کند که چقدر به نزدیکانش توجه می کند.

حقیقتش این است که افکار متناقضی به سراغم آمدند:

  • از یک طرف بنده خدا در کلام خود به روشنی به موضوع من اهمیت می داد که لازم است به این لطف او احترام بگذارم.
  • از سوی دیگر این پیشنهاد مالی بی حد و مرز و بدون هر گونه محافظه کاری ای برایم ساده نبود، نه در موضوعش، نه در شکلش و نه در ارزش و معنایش، اگر چه با حسن نیست آن را بیان کرد. 

با لحنی که در آن توهینی نباشد تلاش کردم موضعم را برایش روشن کنم:

«جناب رئیس جمهور می خواهم در برابر شما مواضعم را روشن کنم. عمل جراحی ای که چند سال پیش انجام دادم به حمدالله موفقیت آمیز بود و در طول این سال ها تحت نظر پزشکی هستم و کاملا به آنها اعتماد دارم، چه در مصر چه در امریکا، و بعد از چند ماه عارضه دوباره به سراغم آمد که دوباره به ایالات متحده رفتم و الحمدالله تا آن جا که در توانم باشد توانسته ام از پس خودم بر آیم. اگر خدا نکرده اتفاق تازه ای بیفتد نزد پزشک هایم خواهم رفت و آنها هم حال مرا می دانند. اگر هم اتفاقی افتاد خدا را شکر می توانم از پس هزینه هایش بر آیم. حقیقت این است که از کتاب هایی که تا کنون نوشته ام و به زبان های مختلف جهان ترجمه شده است به اندازه کافی درآمد داشته ام و بیش از آن هم دارم.»

اضافه کردم: «من از شما و کرمتان خیلی متشکرم که به من اهمیت دادید اما فکر می کنم هستند کسانی که بیش از من نیاز به این پول داشته باشند. به هر حال از لطف شما متشکرم. اگر نیازی پیدا کردم و نتوانستم ضروریاتم را برآورده کنم به شما مراجعه خواهم کرد، آن چه شما پیشنهاد کردید نوعی از «ذخیره استراتژیک» برای من است، اگر نیاز پیدا کنم به سراغ آن خواهم آمد اما الآن نیازی به آن ندارم!»

رئیس جمهور جواب داد: «هنوز لجبازی می کنی، این مرض بسیار آزاردهنده است، هزینه های آن را در امریکا نمی توانی متحمل شوی، بعدا به من می گویی «ذخیره استراتژیک» یعنی من «ذخیره استراتژیک» تو هستم!»

به رئیس جمهور گفتم در حالی که همه حرفمان رو به تلخی می رفت: «جناب رئیس جمهور، آیا باید معنای ذخیره استراتژیک را برای شما معنا کنم، شما خودت سابقه نظامی داشته ای و معنای آن را بیشتر از من می دانی، آن چه گفتم موجودی چیزی است که به آن فکر می کنم و وجودش در ذات خود حتی اگر استفاده نکنم به من اطمینان می دهد، هر وقت نیاز فوری به آن داشته باشم از آن استفاده می کنم، اما این نیاز فوری در حال حاضر نیست!»

رئیس جمهور گفت: «این حرف را باید در روزنامه ها بنویسید اما نه وقتش می رسد و نه واجب است.»

به این ترتیب مکالمه ما با وجود این که نهایت تلاشم را می کردم که به خوبی پیش برود، پایان یافت، بدون این که معذرت خواهی من او را تحت فشار بگذارد، در حالی که همچنان قاطعانه بر پیشنهادش پافشاری داشت.

ادامه دارد...

کلید واژه ها: محمد حسنین هیکل


نظر شما :