"داعش" دغدغه مشترک ایران و آمریکا نیست

۳۰ خرداد ۱۳۹۳ | ۱۶:۰۴ کد : ۱۹۳۴۶۳۹ سرخط اخبار

عصر ایران؛ مازیار آقازاده - اوضاع یک هفته گذشته در عراق برای بسیاری از ناظران بسیار غیر منتظره بود . سربرآوردن نیروهایی به شدت خشن و پیشروی سریع آنها در روزهای نخست غالب ناظران را غافلگیر کرد.

موضوع این نوشتار اما بررسی ریشه بحران ناشی از شورش گروه داعش به همراه برخی عناصر بعثی در عراق نیست.  بحث بر سر اینکه آیا دلیل این وضعیت  ناکارآمدی و سیاست های اشتباه دولت مالکی بوده است؟ یا توطئه ای منطقه ای یا فرامنطقه ای از جانب برخی دولت ها به منظور زیر کشیدن دولت مالکی از سریر قدرت و یا کاهش قدرت منطقه ای ایران و یا احتمالا تجزیه عراق و ... هم موضوع این نوشتار نیست.

موضوع این نوشتار به طور مختصر بررسی این موضوع است که آیا دو کشور ایران و آمریکا نگاه یا مسیری مشترک به منظور دفع خطر داعش در عراق ومنطقه قرار دارند یا نه؟ نویسنده بر این اعتقاد است که به رغم تحلیل ها و گزارش هایی که این روزها در رسانه ها درباره بحران  عراق منتشر می شود و بسیاری این بحران را دغدغه و فصل مشترک منافع آمریکا و ایران می دانند، این بحران بیشتر از اینکه برای آمریکایی ها دغدغه امنیتی باشد برای مقامات ایرانی مایه نگرانی است و از این رو مقامات آمریکایی تمایل چندانی برای ورود به این بحران بنا به دلایلی که در پی خواهد آمد، ندارند و شاید هم ترجیح دهند از وضعیت کنترل شده بحران به عنوان ابزاری برای امتیاز گیری از ایران یا مقابله با نفوذ ساختاری ایران در عراق برای رضایت خاطر برخی کشورهای عربی منطقه مخصوصا عربستان استفاده کنند.

برای باز کردن بیشتر موضوع باید کمی به گذشته برگشت و سیاست های منطقه ای ایران و آمریکا و نحوه تعامل این دو کشور در عراق را در یک دهه گذشته و پس از سقوط دولت صدام ، بررسی کرد.

ایران پس از سرنگونی رژیم صدام از شر یک دشمن منطقه ای که یک جنگ 8 ساله را بر او تحمیل کرده بود و یک ایدئولوژی پان عربیستی ضدایرانی داشت راحت شد و هر چند در سیاست اعلامی ایران ابراز نمی شد اما غالب تحلیلگران و ناظران می دانستند و می دانند که تهران برنده بزرگ تغییر رژیم عراق در یک دهه گذشته بوده است.

به عبارت دیگر دولت جورج بوش نو محافظه کار که به تندروی و نظامی گری شهره بود و در ظاهر سیاست " تغییر رژیم "را در ایران دنبال می کرد با حمله و دفع خطر از طالبان افغانستان و رژیم صدام در عراق ، دو دولت را که جزء دشمنان یا دستکم رقیبان متخاصم  منطقه ای جمهوری اسلامی ایران بودند به زیر  کشیده بود و در عوض دولت هایی در عراق و افغانستان به روی کار آمده بودند که نه تنها دشمنی سابق را با ایران دنبال نمی کردند بلکه بسیاری از مقامات دولت های جدید افغانستان و عراق سال ها به عنوان پناهندگان سیاسی در ایران اقامت گزیده و دارای پیوندهای نزدیکی با جمهوری اسلامی ایران بودند.

نکته دیگر اینکه ایران علی رغم احساس رضایت درونی از تغییر رژیم های طالبان و صدام ، سیاستی دو گانه را در قبال این دو کشور و حضور نیروهای آمریکایی در آنجا در پیش گرفت.
ایران از سویی در چارچوب دیپلماسی رسمی تلاش می کرد بهترین روابط را با دولت عراق و افغانستان برقرار سازد و روی مقامات آنها اعمال نفوذ داشته باشد و از طرف دیگر به شدت به دنبال خروج نیروهای آمریکایی از منطقه  و جلوگیری از دایمی شدن حضور نظامی آمریکا در این دو کشور و پیوند های نزدیک تر دو دولت همسایه با آمریکا بود. 

این سیاست ایران در قبال عراق و افغانستان - که در بحث کنونی بررسی عراق  منظور است – سبب شد تا فاز دوم سیاست تغییر رژیم بوش یعنی " دولت سازی" جدید در عراق ، با گشایش ها و  چالش هایی خاص مواجه باشد.

به عبارت دیگر تهران از سویی به دولت سازی در عراق کمک شایانی نمود و از سوی دیگر روابط ویژه و نزدیک تهران با برخی گروه های ضدآمریکایی در عراق سبب رنجش واشنگتن شد تا جایی که آمریکا ایران را به بازیگردانی اصلی شورش های متناوب شبه نظامیان صدری در عراق در فاصله سال های 2004 تا  2008 علیه نظامیان آمریکایی متهم کرد؛ اتهامی که ایران همواره آن را رد کرده است.

با تدابیری که دولت مالکی در پیش گرفت شورش میلیشیای شیعی در عراق علیه سربازان آمریکایی خوابانیده شد ، اما آمریکایی ها نیاز داشتند پس از کشته شدن نزدیک به 4500 نظامی خود در عراق از سال 2003 بدین سو، برای حفظ حضور خود در عراق پیمانی امنیتی با این کشور امضا کنند.

با خارج شدن بوش از کاخ سفید و جایگزینی اوباما ، رییس جمهور جدید آمریکا تمایل چندانی به حضور در عراق نداشت و حتی در ایام انتخابات وعده خروج نیروهای آمریکایی از عراق را داده بود. اصرار دولت واشنگتن به مالکی برای حفظ  بخشی از نیروهای نظامی آمریکا  در عراق در قالب امضای یک توافقنامه امنیتی بلند مدت در نهایت منجر به نتیجه نشد و  دولت مالکی از این کار خودداری کرد.

نا گفته پیداست که ایران مخالف امضای چنین پیمانی بود و خواستار خروج هر چه زودتر نیروهای آمریکایی از عراق بود و در نهایت فشارهای ایران به دولت عراق برای عدم امضای پیمان نظامی کارگر شد و اوباما نیز دو هفته مانده به سوت پایان سال 2011 ، نیروهای نظامی آمریکایی را از عراق خارج کرد تا در انتخابات سال 2012 به یکی از وعده های انتخاباتی سال 2008 خود به مردم آمریکا عمل کرده باشد.

پس از خروج نیروهای آمریکایی از عراق در ظاهر قضیه همه از این وضعیت راضی بودند. مقامات تهران شادمان از خروج نیروهای آمریکایی از مرزهای غربی شان بدون امضای یک پیمان بلند مدت برای حضور دایمی مزاحمان آمریکایی بودند و دولت اوباما هم طبیعتا به دلیل به انجام رساندن یک وعده انتخاباتی داده شده به مردم آمریکا و پایان یافتن سریال همه روزه کشتار  سرباز های آمریکایی در عراق و هزینه های گزاف جنگ عراق (بیش از 750 میلیارد دلار) خشنود و راضی بود و دولت مالکی نیز از اینکه می توانست ژست ملی گرایی و " عدم امضای پیمان ننگین حضور نظامیان خارجی در عراق " را بگیرد، احساس استقلال بیشتری  می کرد؛ البته در این میان مساله ای که ظاهرا فراموش شده بود این بود که "آینده ثبات عراق" با وجود خروج نیروهای آمریکایی و خلا امنیتی و شکاف های قومی این کشور چه خواهد شد؟

خروج نیروهای آمریکایی از عراق دقیقا مصادف بود با آغاز موجی از انقلاب های مردمی در بسیاری از کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا که به " بهار عربی" معروف شد.
موج سقوط حکومت های تک نفره از تونس و مصر و لیبی آغاز شد وجرقه انقلاب ها به یمن و بحرین و سوریه رسید و اعتراضات و ناآرامی هایی نیز در دیگر کشورهای عربی به وقوع پیوست.

سوریه اما بدترین شرایط را به خود گرفت . جنگ داخلی گسترده در سوریه یک خلا امنیتی جدی در این کشور پدید آورد و ترکیب این وضعیت با خلا امنیتی ناشی از عدم حضور نظامی آمریکا در عراق وضعیتی بغرنج و نا متعین را در عراق و سوریه به عنوان دو متحد منطقه ای مهم ایران حاکم کرد.

لبنان به واسطه ساختار متفاوت سیاسی و اجتماعی و حضور مستقیم و موثر حزب الله در این کشور، تا حدود زیادی از این موج در امان ماند  حتی حزب الله در سال 2013 به دولت بشار اسد کمک کرد تا موازنه نظامی را در جنگ داخلی سوریه به نفع خود تغییر دهد، اما مناطقی از بخش های شرقی سوریه از  2013 بدین سو به دست گروه هایی تروریستی و به شدت تندرو همچون جبهه النصره و داعش افتاد و هم اکنون نیز این گروه ها کنترل مناطق شرقی سوریه را در دست دارند.

در سال 2013 اعتراضاتی در مناطق شمال و شمال غرب عراق به ویژه الانبار علیه دولت مالکی به وضوع پیوست. معترضان که از گروه های اقلیت سنی بودند خواستار اعاده آنچه که حق خورده شده شان به دست دولت مالکی بودند، شدند اما دولت مالکی در برابر این اعتراضات مقاومت کرد و امتیازی به معترضان نداد.

از سوی دیگر خلا امنیتی ناشی از عدم پشتیبانی هوایی ارتش عراق در مناطق مرزی با سوریه دست گروه هایی چون داعش را برای جولان دادن در داخل عراق و نفوذ به داخل مناطقی چون استان نینوا و صلاح الدین و الانبار و حتی مناطقی چون فلوجه و..  باز گذاشت و در نهایت در اثر ترکیب نارضایتی های بخشی از اهل تسنن از دولت مالکی و خلا امنیتی ناشی از عدم حضور موثر ارتش و نیروهای امنیتی در مناطق ناآرام مرزی با سوریه ، بعثی ها نیز از فرصت موجود استفاده کرده و وارد معرکه شدند و شاخه های داخلی خفته خود در ارتش عراق و یا نظامیان بازنشسته شده بعثی در عراق برای به زیر کشیدن دولت مالکی به گروه داعش پیوستند و حالا شورشیان و تروریست ها برای تسخیر شهر بغداد لحظه شماری وبرنامه ریزی می کنند و عملاً کنترل ارتش عراق بر بخش های مهمی از مناطق شمالی این کشور از دست رفته است.

در ابتدای این نوشتار اشاره به این مساله شد که ایران و دولت اوباما از خروج نیروهای نظامی آمریکایی از عراق شادمان بودند؛ چون نه دیگر آمریکا بابت حضور نظامی در عراق مجبور به پرداخت هزینه بود و نه ایران مجبور بود حضور دهها هزار نظامی " شیطان بزرگ " را در مرزهای غربی خود به عنوان یک تهدید همیشگی امنیت ملی خود تحمل کند.

اما ماحصل این وضعیت برای عراق گران تمام شد. در واقع خروج نظامیان آمریکایی از عراق علاوه بر اینکه سبب ایجاد خلا امنیتی در عراق آن هم در بدترین شرایط منطقه ای (پس از وقوع موج انقلاب های عربی و جنگ داخلی در سوریه) شد، هزینه تامین امنیت عراق را بر عهده ایران گذاشت و ایران نیز به عنوان یک قدرت منطقه ای و کشوری که داعیه رهبری منطقه خاورمیانه را دارد از ایفای چنین نقشی استقبال کرد.

با وجود و حضور تهدید داعش هر چند در ظاهر همه چیز را به هم ریخته است و به نظر می رسد ایران و آمریکا بار دیگر به یکدیگر احساس نیاز کرده اند، اما آمریکایی ها پس از تحمل صدها میلیارد دلار هزینه و کشته شدن بیش از 5 هزار نظامی در اشغال نظامی عراق ، احساس می کنند گریبان خود را از این بحران و کلاف پیچیده تازه رها کرده اند و به نظر می رسد درباره حضور نظامی دوباره در عراق تردید های جدی دارند.

اما اگر شعله های آتش فتنه ای که عراق را بر گرفته بالاتر بگیرد چه؟ به نظر می رسد آمریکایی ها خود را از بحران عراق رها شده می بینند و معتقدند حتی اگر عراق وضعیتی مشابه سوریه به خود بگیرد ارزش مداخله نظامی ندارد.

آمریکایی ها در مورد سوریه نیز چنین سیاستی در پیش گرفته اند و دولت اوباما بر خلاف کشیدن چند باره خطوط قرمز پس از ماجرای مبهم استفاده از سلاح های شیمیایی در تابستان سال گذشته در سوریه حتی از حمله محدود به سوریه اجتناب کرد.

در مورد عراق نیز به نظر نمی رسد آمریکا میل و تمایل چندانی به مداخله داشته باشد مگر اینکه تهدیدی جدی منافع حیاتی واشنگتن را به خطر اندازد.

 از نظر آمریکایی ها هزینه این بحران را باید ایرانی ها بپردازند، چون این خواسته همیشگی آنها بود که می گفتند نیروهای نظامی آمریکا در منطقه نباشد و حالا آمریکایی ها در عراق نیستند و تهدیدی جدی علیه آنها متصور نیست و تنها نگرانی مساله اتباع و دیپلمات های آمریکایی در بغداد است که باید فکری برای آنها کرد تا در صورت اشغال احتمالی بغداد آسیبی به آنها نرسد.

توماس فرید من در یادداشت اخیر خود در روزنامه نیویورک تایمز آمریکا به ظرافت به این نکته اشاره کرده است : "ایران از ما می خواست در عراق نباشیم دولت اوباما هم با خروج نظامیان آمریکا از عراق این خواسته را استجابت کرد و حالا ما نیرویی در عراق نداریم و باید ایران به عنوان کشوری که داعیه هژمونی بر منطقه خاورمیانه دارد این بحران را حل کند."


نظر شما :