چهل و ششمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:

داستان فرار جورج حبش

۱۱ فروردین ۱۳۹۶ | ۰۹:۳۶ کد : ۱۹۶۸۰۳۵ کتابخانه خاورمیانه
الراهب گفت: پیامی شفاهی از دکتر حبش دارم که می خواهم به او برسانم، وقتی که خواهر او با حبش دیدار کرد، حبش به او گفت: نزد ودیع برو و به او بگو که جورج می گوید: چه وقت زمانش می رسد ودیع؟
داستان فرار جورج حبش

دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرت های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش چهل وششم این کتاب را می خوانید:

چرا ودیع حداد تصمیم گرفت که جورج حبش را از زندان در سوریه خارج کند؟

نمی توان موضوع را بدون توجه به رابطه ای که میان این دو مرد وجود داشت، فهمید. این دو همیشه با هم بودند تا این که اتفاقی رخ داد که از هم جدا شدند. روابط متبادل قوی ای میان آنها بر اساس دوستی و احترام و تقدیر و فرهنگ و هدف واحد وجود داشت. وقتی هر یک از دیگری دور می شد، یکیشان احساس غربت می کرد. می توان گفت که ما اهمیت وفاداری را از آنها یاد گرفتیم. رفتار آنها در سطح مبارزه و روابط اجتماعی مشابه هم بود. در سطح شخصی نمی توان گفت که ودیع می توانست حضور جورج در زندان را بدون این که گناهی مرتکب شده باشد، تحمل کند.

در خلال حضور جورج در زندان ودیع احساس سوختن می کرد، نه فقط به دلیل روابط شخصیشان بلکه به این دلیل که به قناعت رسیده بود که رهبری سازمانی که هنوز طرفداران مردمی نداشت، از نبود جورج بی نیاز نبود.

بعد از 1967 حبش در کشورهای همسایه فلسطین که طوقی به دور آن بودند، تحرکاتی داشت. با برداران در سوریه روابطی برقرار کرده بود و توافقی برای ارسال سلاح از لبنان به فدائیان در اردن از طریق سوریه به دست آمده بود به این ترتیب که سلاح ها به اردن بیایند، در سرزمین های اشغالی انبار شوند تا برای قیام علیه دشمن استفاده شوند. اشکالی در ارسال سلاح ها به وجود آمد و جورج رفت تا گرهی بگشاید و برگردد، به ویژه بعد از این که مقامات سوریه موافقت کردند و می دانستند که مقر سلاح های ارسالی کجاست. برای همین دستگیری جورج در سوریه ناگهانی بود.

دوره بازداشت طولانی شد و حبش در کرکول الشیخ حسن که زندان به شدت سختی بود، زندانی ماند. حداد با همه ابزارهای موجود تلاش کرد که مقام های سوریه را راضی به آزادی حبش از زندان کند اما موفق نشد. آخرین تلاش ها سفری بود که شفیق رشیدات، دبیرکل اتحادیه وکلای عرب انجام داد و با عبدالکریم الجندی ملاقات کرد. بعد از دیدارها و بحث موضوع های دیگر رشیدات از الجندی پرسید که تا کی قرار است حبش در زندان باشد. جواب داد: «آیا آمده ای خواستار آزادی او شوی؟» جواب داد: «بله این هدف اصلی من از این سفر است.» الجندی گفت: «آمدن آسمان به زمین آسان تر از اخراج حبش از زندان است.»

رشیدات ماحصل سفر را به ودیع که از جمله افرادی بود که به انجام آن بسیار پافشاری می کرد، اطلاع داد. در این وقت بود که ودیع احساس کرد که حکومت سوریه نمی خواهد حبش را آزاد کند. در این مدت ودیع میان بیروت و دمشق در تردد بود. تصمیمی گرفته شد که ودیع به امان برود برای این که شهر را می شناسد، بنابراین او به این شهر رفت. تصادفی پیش آمد که شخصی هم در سفر به دمشق بود، حداد در آن جا با ابراهیم الراهب، پسر برادر حبش دیدار کرد. در جریان گفت وگوی این دو با یکدیگر الراهب درباره آن شخص از دکتر ودیع پرسید او هم جواب داد که او مثل همیشه فعال است. الراهب گفت: پیامی شفاهی از دکتر حبش دارم که می خواهم به او برسانم، وقتی که خواهر او با حبش دیدار کرد، حبش به او گفت: نزد ودیع برو و به او بگو که جورج می گوید: چه وقت زمانش می رسد ودیع؟

آن شخص پیام را به ودیع می رساند که گفت به او بگو ظرف یک ثانیه برش می گردانم و او هم برگرداند. پرسید آیا مطمئنی و جواب مثبت داده بود. بعد از آن که ودیع از خانواده ابراهم الراهب که در شهر قادبای اردن مقیم بودند درباره این پیام پرسید مطمئن شد که پیام درست بوده است. ودیع موضوع را با نزدیک ترین افراد به خود مطرح کرد: برادر ابو علی مصطفی (دبیرکلی که اسرائیل بعدا او را ترور کرد) و احمد ابو عیسی، دبیر کل حزب «الشعب» و کسی به اسم ابو سمیر که ادعا می شود از رهبران بوده است. بعد از تبادل نظر ودیع گفت: باید راهی بیابیم تا جورج را از زندان خارج کنیم و خودم هم انجام عملیات را بر عهده می گیرم. ودیع اتاق عملیات ویژه ای را در منطقه در اردن ایجاد کرد. و شروع کرد با دمشق تماس گرفتن و برنامه کاری روزانه وضع کردن. ترتیب عملیات اطلاع رسانی از منطقه زندان را داد و راهی برای این که جورج را سربازها به مرکز امنیت انتقال می دهند تا نزدیکانش که خواستار دیدار با او هستند ببینند را یافت، فکر می کنم که این مرکز در منطقه ای به اسم دار المعلمات بود. ودیع عملیات اطلاع رسانی از آن را شخصا بارها انجام داد، به طور سری در سوریه مقیم بود بدون این که کسی بداند. در خانه هایی به دور از هر گونه شبهه ای مقیم بود و با او همیشه شخصی همه جا می رفت.

 

ادامه دارد...  

کلید واژه ها: اسرار جعبه سیاه


( ۱۵ )

نظر شما :