آینده چه خواهد بود

تحول ادواری مفهوم جنگ

۰۱ بهمن ۱۴۰۲ | ۱۶:۰۰ کد : ۲۰۲۴۲۰۲ آمریکا خاورمیانه انتخاب سردبیر
محمد کرمی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: بر این اساس ارائه تعریف هاى متفاوت در مورد جنگ هر یک بیانگر نگرش خاصى به این مفهوم است. به عنوان مثال، "افلاطون" «علت اصلی جنگ را سرشت ذاتی انسان، مبنی بر ابراز محبت به آشنایان و ابراز خشم به بیگانگان» دانسته است. "هدلى بال" «جنگ را خشونتى سازمان یافته می داند که دو یا چند کشور علیه همدیگر انجام می دهند.»
تحول ادواری مفهوم جنگ

نویسنده: محمد کرمی، داشجوی دکتری دانشگاه علوم و تحقیقات تهران

دیپلماسی ایرانی: جنگ از جمله پدیده های اجتماعی است که مشکل بتوان تعریف دقیقی از آن ارائه کرد، از این رو که برای افراد مختلف معانی مختلفی قابل تصور است. گروهی با نگرش منفی به آن، جنگ را بلایی می دانند که باید دفع شود و گروهی نگرش مثبت به جنگ داشته و آن را امتیاز به حساب می آورند. بر این اساس ارائه تعریف هاى متفاوت در مورد جنگ هر یک بیانگر نگرش خاصى به این مفهوم است. به عنوان مثال، "افلاطون" «علت اصلی جنگ را سرشت ذاتی انسان، مبنی بر ابراز محبت به آشنایان و ابراز خشم به بیگانگان» دانسته است. "هدلى بال" «جنگ را خشونتى سازمان یافته می داند که دو یا چند کشور علیه همدیگر انجام می دهند.» (شیرودی،1384) "جی شفریتز و دیوید رابرتسون" می گویند که «جنگ عبارتست از حالتی از خشونت که در آن، واحدهای سیاسی به منظور کسب، دفاع از و یا افزودن به حاکمیت یا قدرت سیاسی یا ملی خود و یا دستیابی به اهداف سیاسی پاییینتر،  به ستیز مسلحانه دست می یازند.»

"مک نامارا" می گوید: «جنگ بالاترین رده در طیف منازعه است.» "گاستون بوتول" «جنگ مبارزه مسلحانه و خونین بین گروه های سازمان یافته است.» "جک پلانو و روی آلتون" نیز معتقدند که «جنگ وضعیت قانونی ای است که به دو یا چند گروه متخاصم به طور برابر اجازه می دهد تا با نیروهای مسلح با هم بستیزند.»(حسینی،1389) و نهایتا کلاوزوتیس معتقد است «جنگ، به کارگیری حد اعلای خشونت در راه خدمت به دولت یا کشور است.» (شیرودی، همان) این فیلسوف و نظریه پرداز همچنین معتقد است، جنگ فعالیتی پیچیده و بی قاعده است که برای دو طرف فرصت های مشترکی پدید می‌آورد؛ ازاین رو، هیچ کس نمی‌تواند پیروزی در جنگ را ضمانت کند و بهترین راهبرد در جنگ، داشتن قدرت و برتری نظامی است. بنابراین در کلی ترین تعریف جنگ یک «واکنش خشونت آمیز» است. کلاوزویتس همچنین بیان می دارد:«هر عصری جنگ خاص خود... و در نتیجه نظریه جنگی خاص خودش را داشته است.» کسانی که مایلند جنگ را بفهمند «به جای مطالعه پراضطراب جزئیات کم اهمیت» کافی است «به ویژگی های اصلی ... هر عصر خاص، نگاهی سریع بیفکنند.» بر این اساس می توان جنگ، را اقدامی معمولا خشونت آمیز دانست که به شکل سازمان یافته برای رفع تهدید و تحقق امنیت از طریق براندازی آشکار، حذف دفعی، اشغال و الحاق سرزمین ها، صورت می پذیرد. جنگ برای اهداف سخت، از ویژگی های خاص این کنش است و سخت در اینجا به معنای واقعیت های تجربی ای است که به صورت تصرف اراضی، برتری نظامی، ساقط کردن دشمن یا مواردی از این قبیل در معادلات امنیتی تجلی می یابد. سختی این اهداف به محسوس و ملموس بودن تجربی آنهاست. اینکه جنگ قادر به تغییر تمامی اولویت ها و راهبردها در یک کشور است و همه چیز را تابع خود می سازد، از همین نظر قابل درک است.

در رویکردهای سنتی به طورکلی با نگاهی بدبینانه، ریشه های جنگ را به سرشت منفی انسان و قدرت طلبی زورمندان ارجاع می دادند. اما در نگرش مدرن ریشه جنگ در سه سطح فرد، دولت و به ویژه وضعیت آنارشی نظام بین الملل مورد بحث قرار می گیرد که راه جلوگیری از جنگ، موازنه قدرت یا تهدید معرفی می شود. (والت، 1990) جنگ نیز مانند سایر پدیده های انسانی همگام با تکامل فناوری، مؤلفه های جامعه شناختی و حتی پارادایم های علوم انسانی و... در روندی تکاملی قرار دارد. لذا با گذر زمان نیاز به بازنگری در انگاره های قدیمی مربوط به جنگ و بازشکافی آن ضرورت می یابد (ستاری خواه و همکاران، 1395 ). "کریس هیبلزگری"  جنگ ها را به دوره آیینی، دوره کهن، دوره مدرن و دوره پسامدرن تقسیم کرده است. (حسینی،همان)  

در کل  مفهوم جنگ ها در طول تاریخ روند و سیرتحول و تکاملی خود را طی کرده است. در این مسیر سه موج یا سه نقطه عطف نقش اساسی داشته اند که عبارتند از:

1- جنگ موج اولی: انقلاب کشاورزی – مبتنی بر نیروی انسانی و کاربست نیروی جانوری و ابزار ساده بود.

انقلاب کشاورزی، نخستین موج عظیم تحول را در تاریخ بشر به راه انداخت، اندک اندک نخستین جوامع پیش مدرن شکل گرفت. این انقلاب باعث اسکان های دائمی و بسیاری از نوآوری های سیاسی و اجتماعی دیگر شد. در این میان خود جنگ قطعا مهمترین نوآوری بوده است.

کشاورزی به دو دلیل جنگ را در بطن خود پروراند:

- حفاظت از ذخیره تولیدات کشاورزی

-  شتاب تشکیل دولت

شانگ کبیر نویسنده چین باستان برای زمامداران در خصوص آئین زمامداری نوشت: «کشور، برای حفظ صلح خود به کشاورزی و جنگ وابسته است.» در نتیجه حیات ارتش ها به زمین وابسته بوده است. بنابراین هر انقلابی در نظام تولید ثروت، که با خود اختراع کشاورزی آغاز شد، انقلابی مشابه در نظام جنگیدن را به راه انداخت.

2-    جنگ موج دومی: (انقلاب صنعتی – نابودی انبوه، اصل محوری جنگ – مصداق بارز جنگ جهانی دوم)
      انقلاب صنعتی، دومین موج تحول تاریخی را به راه انداخت. این موج شیوه تامین زندگی میلیونها نفر از انسانها را دگرگون و جنگهای این دوره، تحولات ایجاد ثروت و کار را در خود منعکس ساخت. درست همانگونه که تولید انبوه اصل محوری اقتصادهای صنعتی بود، نابودی انبوه به اصل محوری جنگ در عصر صنعت تبدیل شد، در نتیجه نابودی انبوه نشان شاخص جنگ موج دوم باقی میماند و تولید انبوه برابر بود با قشونگیری انبوه.

پالمر تاریخدان دانشگاه ییل می نویسد: «پس از 1792، موجی از نوآوری در جنگ انقلابی پدید آورد، جنگ "محدود" نظام گذشته را با جنگ "نامحدود" دوره بعد جایگزین ساخت. بدین ترتیب دگرگون سازی جنگ با صنعت به مراتب از تکنولوژی فراتر رفت و ارتشهای منظم شکل گرفت و افسرانی حرفهای در دانشگاههای جنگ تعلیم دیدند و رهبری آنها را بر عهده گرفتند.» جنگ جهانی دوم پتانسیل وحشتناکی برای صنعتی کردن مرگ از خود نشان داد. این جنگ به کشتار فجیع 15 میلیون سرباز از تمامی کشورها و نزدیک به 30 میلیون غیر نظامی انجامید. در نتیجه، تعریف کارل فان کلاوزوتیس از جنگ در سرتاسر جنگهای عصر صنعت انعکاس یافت. یکی از سودمندترین معیارها، عامل میزان خشونت است که بر اساس آن انواع جنگها را می توان در نقاط مختلف یک پیوستار (از حداقل خشونت به سمت حداکثر خشونت) به شرح زیر بیان کرد:

جنگ مادون محدود (داخلی، جنگ انقلابی و ...)، جنگ محدود متعارف، جنگ تمام عیار متعارف، جنگ تاکتیکی هسته ای، جنگ محدود هسته ای، جنگ تمام عیار هسته ای (حسینی،همان).

3- جنگ موج سوم: (عصر دانایی در جنگ – کامپیوتری کردن جنگ –جنگ 2003خلیج فارس) در جنگ موج سوم که مبتنی بر اطلاعات و دانایی است، شکل کاملا تازهای از جنگ دارد که کل ماهیت جنگیدن را تغییر داده است. در این جنگ جبهه ناپدید شده و کامپیوترها و ماهواره ها نقش آفرین می شوند و هدف این جنگ ها در هم شکستن مغز و سیستم عصبی ارتش هاست. نبردهای موج سومی مستلزم چیزی به مراتب فراتر از کشیدن ماشه است. تحول نیروی کار و نیروی جنگ همگام پیش می روند. رزمندگان بی مغز برای جنگ در موج سوم همانند کارگران غیر ماهر دستی در اقتصاد موج سوم هستند. انواع موجوداتی که نسلشان در معرض نابودی است. جایگزینی نیروهای هوشمند و تعلیم دیده و نیروهایی که «بتوانند مغزشان را به کار گیرند و با مردمان و فرهنگ های گوناگون ارتباط برقرار کنند و تناقض و ناهمگونی را تحمل کنند و درباره هر چیزی سوال کنند» وجهه همت ارتش ها باید قرار گیرد. 

در نیروهای مسلح موج سوم اختیار تصمیمگیری هرچه بیشتر به سطوح پایین انتقال می یابد. در نتیجه ارتش ها در این موج مستلزم زیرساخت الکترونیکی شاخه شاخه شده پهناوری است که بدون آن  انسجام سیستمیک غیر ممکن خواهد بود. آمریکا با ایجاد شبکه ای مشتمل بر 3000 کامپیوتر و 60 ماهواره، با هدف از بین بردن سیستم ارتباطی و راداری عراق (سیستم عصبی – کنترل فرماندهی) در جنگ سال 2003 باعث شگفتزدگی ژنرال های عراقی و تحلیلگران شد که از آن به عنوان«عظیمترین بسیج ارتباطی تاریخ نظامی» یاد شده است. بر این اساس می توان گفت در این جنگ از هر دو شیوه نظامی موج دوم و موج سوم به طور همزمان استفاده شده است. ارتش عراق به ویژه پس از آن که بیشتر تسهیلات راداری و دیده بانیاش از بین رفت، به "ماشین نظامی" متعارفی تبدیل شد. ماشین ها، تکنولوژی عضلانی عصر موج دوم به شمار می آیند: «پرقدرت ولی کودن». در نتیجه با درک کامل اصل نظام تفکری موج سوم می توان به خشونت مسلحانه و ضد جنگ هایی که در آینده بر کشورها تحمیل می شود، نگاهی دقیقتر افکند. در موج سوم همان طور که بیان شد دوران تخریب انبوه به سر آمده  و تخریب یکسره جای خود را به تکنولوژی های بدون کشتار و با هدفگیری دقیق داده است. در مجموع باید گفت که انقلاب کشاورزی ده هزار سال پیش، نخستین موج تغییر دگرگون ساز در مفهوم جنگ به راه انداخت و انقلاب صنعتی در 300 سال پیش دومین موج تحول را به وجود آورد و امروزه ما سومین موج تغییر که بیشتر بر نظام فکری و دانایی تاکید دارد را شاهد هستیم (تافلر،1386).

از سوی دیگر و بر اساس منابع و ابزار کاربردی در جنگ، تحول ادواری جنگ را در چهار دوره، بر مبنای راهبردهای صحنه نبرد، نظریات صاحبنظران نظامی دسته بندی شده است. تحول ادواری جنگ بر مبنای نیروی بنیادینی که بر اساس آن جنگ پیش برده می شود، عبارتند از: «دوره یکم» جنگ بر مبنای نیروی انسانی، «دوره دوم» جنگ با کاربست نیروی جانوری، «دوره سوم» با به میان آمدن نیروی مکانیکی و«دوره چهارم» بیانگر شکل جنگ در جهان معاصر است که با توسعه فناوری ها به سوی فرا مکانیکی شدن در حرکت است. 

دو شکل اصلی از جنگ در حال ظهور است: جنگ غیرغربی و جنگ با فناوری پیشرفته. جنگ غیرغربی با محوریت ایده و تدابیر تاکتیکی قابل تشریح است و غالباً متکی بر درگیری کم شدت، با محوریت بازیگران غیردولتی و تاکتیک های نامتقارن است و هدف آن به چالش گرفتن برتری فناورانه غرب انجام می گیرد. جنگ با فناوری پیشرفته بیانگر فناوری های نظامی جدید مانند سلاح های هدایت شونده، جنگ اطلاعاتی، تسلیحات غیرمرگبار، واحدهای رزمی روباتیک و نیز جنگ افزارهای هدایت کننده انرژی است (زهتاب، 1389). مطابق با آنچه در روند نسل های جنگ به تبع تحولات ساختاری (ورود بازیگران جدید، تغییر ساختار، ماهیت، پویش جنگ و ...) ذکر شد، روش جنگ نیز متحول و در راستای درک ماهیت، منازعات قرن 21، پدیده ای تحت عنوان «جنگ هیبریدی» طرح شده است. (قاسمی، 1396) روش جنگ هیبریدی شامل تلاش های چند لایه ای است که به خوبی منابع قدرت را در جهت بی ثباتی کشور هدف و قطبی کردن جامعه آن را دنبال می کند، در حالی که تمرکز مهمی بر وضعیت افکار عمومی ناظران و اراده ایستادگی در مخاطبان دارد و به نوعی بلوغ نسل چهارم جنگ را نشان می دهد.

ناکارآمدی الگوهای «جنگ شبکه ای» مبتنی بر نسل چهارم، باعث شد تا «ذهن انسان» به عنوان بُعد جدیدی به جنگ اضافه شود که در آن توجه مبتنی بر حوزه شناخت است. بر اساس «جنگ شناختی»، شناخت فلسفه و فرهنگ، اندیشه، رفتار، تصمیم، دکترین، قابلیت های نظامی، تحرکات تاکتیکی و خلاصه همه عوامل ذهنی و مادی خود و دشمن در تمامی سطوح، مورد بررسی قرار می گیرد. جنگ شناختی در کاربردهای علوم شناختی در حوزه نظامی را می توان در دو سطح بررسی کرد؛ اول، در سطح نیروهای انسانی و دوم، در سطح تجهیزات نظامی. بنابراین«جنگ شناختی» را (باید) ترکیبی از؛ تلاش در «اطلاعات، نظارت و شناسایی»، «جنگ الکترونیکی»، «عملیات روانشناختی» و «عملیات سایبری» دانست که به طورکلی نیاز به کنترل جریان اطلاعات را افزایش می دهد (باینونو و دیگران، 2018). با توجه به این توضیحات، می توان گفت «جنگ شناختی» نوعی تحول پارادایمیک در جنگ های آینده است که ابعاد جنگ را از حوزه های معمول آن به عرصه شناخت، ادراک و ذهن انسان تغییر داده و ابزار آن مبتنی بر انتقال ایده ها، ساخت ذهن و اخلال در نظام تصمیمگیری است که در اینجا فناوری اطلاعات و الکترونیک نیز به کمک بازیگر متخاصم می آید.

با تغییر مناسبات جهانی پس از یازده سپتامبر هرچند همچنان قدرت نظامی در رقابت های راهبردی دارای اهمیت است، اما به واسطه توسعه ارتباطات، ضرورت های رقابت ایدئولوژیک شرق و غرب، توسعه دانش نظری و...، تکثر منابع قدرت و گوناگونی شیوه های جنگ پدید آمد، که از آن به دوران گفتمان مدرن تعبیر می شود. در عرصه جنگ، مفهوم سازی «جنگ هیبریدی» گویای بلوغ نگرش راهبردی به جنگ در دوران مدرن است.

گفتمان پسامدرن، قدرت را نه در حوزه تغییر اجبارآمیز یا اقناعی رفتار انسان، بلکه به ساخت دانش و هویت انسانی ارجاع می دهد. این فرایند در قالب یک جنگ نرم-شناختی (بر پایه چهره سوم و چهارم قدرت )، بیانگر این واقعیت است که این جنگ نیز متضمن اعمال خشونت است. اما خشونتی که به صورت نامحسوس و غیرمستقیم اعمال، ماهیتی ساختاری – نمادین داشته و عمدتاً در بافت اجتماعی – فرهنگی پنهان است. 

آینده جنگ ها

با پیشرفت سریع تکنولوژی از جمله شبیه سازها، هوش مصنوعی و واقعیت مجازی، اهمیت روز افزون رسانه ها در جنگ و ... به نظر می رسد در جنگ های آینده، پیاده نظام نقش کمتری را خواهد داشت. بر این اساس ارتشی که بهترین ها را تربیت کند و با بالاترین سرعت یاد بگیرد، بهترین ها را بداند، برتری بزرگی در آینده خواهد داشت که بی تردید بسیاری از نقص ها را جبران خواهد کرد. نکته مهم دیگر اینکه در آینده ظرفیت فضایی عامل تعیین کننده قدرت نظامی خواهد بود و فضا به کانون رقابت و درگیری های آینده تبدیل خواهد شد. از سوی دیگر در آینده، جهان به جای جنگ های بزرگ با جنگ های پراکنده کوچک و بیشتر از نوع قومی – مذهبی مواجه خواهد شد. برای مقابله با این جنگ ها، چیزی بیش از دانایی نظامی لازم است. ارتش های قدرتمند از علل برخوردها که بیشتر در فرهنگ و تاریخ اقوام و ملل ریشه دارد، شناخت چندانی ندارند. شاید جامعه شناسان، مردم شناسان، روانشناسان و به طور کلی علمای اجتماعی در این راه نقشی مهم ایفا کنند و به عنوان مشاور، محقق و تحلیلگر، دانش خود را در اختیار تصمیمگیران سیاسی و نظامی قرار دهند.

نتیجه گیری

در این نوشته کوتاه مشخص شد که جنگ ها در ادوار مختلف متناسب با تحولات اجتماعی و اقتصادی، چه به لحاظ راهبردی (استراتژیک) و چه به لحاظ ابزار به کارگیری، تحولات شگرفی را تجربه کرده اند. بی تردید مفهوم جنگ نیز متناسب با این تغییرات و تحولات، روند تحولی و تکاملی را پیموده است. هر یک از این مفاهیم از جمله جنگ های بدوی، جنگ کلاسیک، جنگ نامتقاران، جنگ هوشمند، جنگ هیبریدی، جنگ شبکه ای (سایبری) و جنگ شناختی و...، بیانگر عصر خاصی است که دارای وِیژگی های متفاوت با اعصار دیگر است.

این تحول متناظر در مفهوم جنگ باعث می شود تا درک راهبردی روشنتری نسبت به تحولات آتی امنیتی به وجود آید که برخی از ابعاد آن را می توان در«تکثر افقی و عمودی امنیت»، «گسست ناپذیری میان جنگ و صلح»، «بازتولید بازیگران متکثر با توان تأثیرگذاری نامتقارن»، «رقابت جهانی بر سر خلق ایده، تصویر و سوژه» و «توزیع قدرت و برآمدن قدرتهای نوظهور» صورتبندی کرد.

منابع

 تافلر، الوین، تافلر،هایدی(1386)«جنگ و ضدجنگ»،ترجمه:شهیندخت خوارزمی، تهران:آسونه،صص116-13.

  حسینی،حسین وکاوه جبلی، علیرضا(1389)«جنگ شناسی؛مفاهیم و نظریهها»تهران:دانشکده و پژوهشکده علوم اجتماعی و فرهنگی،صص 86-5.

 زهتاب سلماسی، یعقوب(138۹).«نظریههای تکاملی جنگ»، فصلنامه علوم و فنون نظامی، سال ششم، شماره 14 ،صص75-92.

 ستاری خواه، علی، خادم، امیرهوشنگ، نصیرزاده، عزیز و میرسمیعی، محمد(1395).«ماهیت صحنه جنگ ترکیبی آینده علیه جمهوری اسالمی ایران در افق 1404»،آینده پژوهی دفاعی، سال اول، شماره 1 ،صص44-27.

 شیرودی، مرتضی(1384).«جنگ، انواع، انگیزهها و جنگ تحمیلی»، فصلنامه رواق اندیشه، شماره 46.

 مردای، عبدالله،خیراتی، عباس(1400.«بررسی تطبیقی تحولات مفهومی قدرت در نظریه روابط بینالملل و جنگ در نظریههای نظامی»،فصلنامه علوم و فنون نظامی،سال هفدهم،شماره 57،صص88-55.

 قاسمی، فرهاد و اسماعیلی فرزین، ایرج(1396).«جنگ هیبریدی در سیستم بینالمللی پیچیده-آشوبی»، فصلنامه مدیریت نظامی، سال هفدهم، شماره 2 ،صص92-52.

    Bienvenue, Emily & Zac Rogers & Sian Troath (2018), "Innovation and Adaptation Cognetive Warfare", The Cove network for the Australian Army.
    Walt, S. M. (1990). The origins of alliance, Cornell University Press.

کلید واژه ها: جنگ جنگ ها مفهوم جنگ محمد کرمی


( ۲ )

نظر شما :