دو طرف از بازگشت به وضعیت پیشاجنگ اجتناب میکنند
آیندهپژوهی بحران اسرائیل و ایران در خاورمیانه در دوران پساجنگ

نویسنده: محمد کرمی، دکتری روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه بار دیگر در آستانه ی یک «لحظه ی تاریخی» قرار گرفته است؛ جایی که تقابل ایران و اسرائیل، نه تنها به عنوان دو قدرت منطقه ای، بلکه به مثابه ی دو ایدئولوژی متعارض، سرنوشت امنیت جمعی را در یک بازهی زمانی حساس – ۵۰ روز آینده – تعیین خواهد کرد. این تقابل، که ریشه در دهه ها رقابت امنیتی، جنگ نیابتی، و شکاف های ژئوپلیتیک دارد، امروز با ابعادی بی سابقه در حال اوجگیری است: از یک سو، اسرائیل با تکیه برحمایت بی چون وچرای واشنگتن، هرگونه تحرک ایران در خاورمیانه را «خط قرمز» می خواند، و از سوی دیگر، تهران با توسل به شبکه ی پیچیده ی متحدان و زرادخانه ی موشکی، خود را در موضعی برتر برای بازتعریف معادلات قدرت نشان می دهد. در این میان، سایه ی جنگ تمام عیار – هرچند هنوز دور از ذهن – به دلیل یک اشتباه محاسباتی یا عملیات غیرکنترل شده، به شمشیری بر فراز منطقه تبدیل شده است.
نکته ی کلیدی در تحلیل این بحران، «تراکم بی سابقه ی متغیرهای انفجاری» در پنجاه روز پیشِ روست. تشدید تحریم های اقتصادی علیه ایران، کاهش ظرفیت دیپلماتیک قدرت های جهانی به دلیل چالش های داخلی (از انتخابات آمریکا تا بحران اوکراین) و افزایش فشار افکار عمومی در اسرائیل برای پاسخ سخت به حملات اخیر، همگی در حال تبدیل شدن به قطعات یک پازل خطرناک هستند. در این میان، نقش بازیگران ثالث – از روسیه ی محتاط تا چینِ خواهان ثبات – نیز به عنوان محورهای کم ارتفاع اما تأثیرگذار، می تواند مسیر بحران را به سمتی غیرقابل پیش بینی سوق دهد. حتی سکوت ظاهری کشورهای عربی حاشیه ی خلیج فارس، که زمانی متحد استراتژیک اسرائیل علیه ایران محسوب می شدند، امروز به عاملی برای تشدید نااطمینانی ها تبدیل شده است.
اما آنچه این بحران را از نمونه های پیشین متمایز می کند، «فشردگی زمانی» و «همگرایی بحران ها»ست. جهان در آستانه ی پنجاه روزی قرار دارد که همزمانی تشدید تنش های ایران و اسرائیل با بحران انرژی جهانی، رکود اقتصادی، و تغییرات ژئوپلیتیک پساجنگ اوکراین، هر اشتباه تاکتیکی را به فاجعه ای زنجیره ای تبدیل خواهد کرد. آیا بازیگران اصلی قادرند همچنان در مرز «جنگ سرد» مانور دهند، یا وزن تحولات، سرنوشت منطقه را به سمت ناآرامی های گسترده تر به ویژه جنگ تمام عیار سوق می دهد؟ پاسخ این پرسش، نه فقط آینده ی خاورمیانه، که ثبات نظام بین الملل را در مقطعی حساس رقم خواهد زد.
با توجه به پایش اتفاقات و تحولات پسا جنگ و خبرهایی که از برخی منابع دریافت می شود از برنامهریزی اسرائیل برای «سناریوهای نظامی چندگانه» در صورت ازسرگیری جنگ نشان دارد. البته ایران نیز در این زمینه اقدامات و برنامه هایی را در دستور کار خود قرار داده است. بر این اساس چند سناریوی احتمالی در این تنش خودنمایی می کنند که آنها را می توان در چند محور کلیدی بررسی کرد.
سناریوی بازسازی استراتژیک
این سناریو از همان روز برقراری آتش بس از سوی هر دو طرف پیگیری و دنبال شد به طوری که بر اساس اخبار واصله هم اسرائیل و هم ایران با تحمل خسارات ناشی از جنگ ۱۲ روزه و محک توانمندی های یکدیگر اقدام به بازسازی توان نظامی و اقتصادی خود کرده و برای دستیابی به این مهم تمام تلاش خود را برای جلوگیری از درگیری مستقیم به کار گرفته اند. بازسازی استراتژیک ایران و اسرائیل در سه محور امنیتی – نظامی، اقتصادی و دیپلماسی متمرکز خواهد بود. ایران با توجه به تحریمها و خسارتهای ناشی از جنگ، احتمالاً بازسازی را با اولویت تقویت «توان بازدارندگی نامتقارن» پیش میبرد؛ از جمله توسعه موشکهای بالستیک، پهپادها، و تقویت شبکه متحدان در لبنان، یمن و عراق. این استراتژی، هزینههای عملیاتی اسرائیل و متحدانش را افزایش میدهد، اما خطر تشدید تحریمهای بینالمللی و انزوای بیشتر تهران را نیز به همراه دارد. در مقابل، اسرائیل با تکیه بر برتری فناورانه و حمایت بیقیدوشرط آمریکا، به مدرنیزهسازی سیستمهای دفاعی (مانند لایههای جدیدIron Dome) و تقویت همکاریهای امنیتی با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس خواهد پرداخت. این رویکرد، نه تنها امنیت مرزها، بلکه هژمونی منطقهای تلآویو را تثبیت میکند.
از منظر اقتصادی، ایران با تنگنای بیسابقه منابع مواجه است. سناریوی محتمل، ترکیبی از دیپلماسی انرژی (فروش نفت به چین و روسیه با تخفیف)، توسعه روابط با بلوک شرق برای دور زدن تحریمها، و اتکا به زیرساختهای غیررسمی (بازارهای موازی ارز و کالا) است. با این حال، شکاف بین طبقات اجتماعی و فشار تورم ممکن است ثبات داخلی را تهدید کند. اسرائیل اما با جذب سرمایهگذاری غرب و توسعه فناوریهای دفاعی – سایبری، به دنبال تبدیل شدن به «هاب امنیتی» منطقه است. پروژههایی مانند پیوند زیرساختی با امارات و عربستان (مثلاً خط لوله ایلات – اشدود) نیز ابعاد اقتصادی بازسازی را تکمیل میکنند.
در سطح دیپلماتیک، بازسازی استراتژیک دو کشور وابسته به بازتعریف معادلات منطقهای است. ایران ممکن است با احیای محتاطانه برجام یا مذاکره با آمریکا، به دنبال کاهش فشارها باشد، اما هرگونه امتیازدهی میتواند واکنش تند جریانهای تندرو داخلی را باعث شود. اسرائیل نیز باید بین «تداوم اجماع ضدایرانی» با متحدان عربی و خطر عادیسازی روابط برخی کشورها با تهران (مانند قطر و عمان) مانور دهد. در این میان، نقش قدرتهای فرامنطقهای مانند چین به عنوان شریک اقتصادی ایران، یا هند به عنوان خریدار تسلیحات اسرائیل، میتواند معادله بازسازی را به سمتی غیرقابل پیشبینی سوق دهد. نتیجه نهایی، احتمالاً نه بازگشت به وضعیت پیشاجنگ، بلکه شکلگیری موازنهای شکننده با محوریت بازدارندگی و رقابت غیرمستقیم خواهد بود.
سناریوی گفتوگوهای دیپلماتیک
سناریوی گفتوگوهای دیپلماتیک اگرچه دور از ذهن به نظر میرسد، اما تحت فشار جامعه جهانی و برخی قدرتهای واسطهگر ممکن است به شکل غیرمستقیم یا محدود پیگیری شود. ایالات متحده و اتحادیه اروپا، با اولویت جلوگیری از شعلهور شدن مجدد درگیری، احتمالاً از طریق احیای توافق هستهای (برجام) یا ایجاد مکانیسمهای اعتمادساز جدید، به دنبال کاهش تنشها خواهند بود. روسیه و چین نیز با هدف حفظ نقشآفرینی خود به عنوان بازیگران بیطرف، ممکن است میزبان مذاکرات چندجانبه یا انتقال پیامهای پشت پرده باشند. با این حال، مانع اصلی، عدم شناسایی رسمی اسرائیل توسط ایران و تفاوتهای بنیادین در مطالبات امنیتی دو طرف است.
احتمال عملیاتی شدن این سناریو در کوتاهمدت پایین (حدود ۲۰-۳۰درصد) ارزیابی میشود، چرا که هم تلآویو و هم تهران ترجیح میدهند ابتدا از موضع قدرت به بازسازی بپردازند. اسرائیل شرط هرگونه مذاکره را توقف کامل برنامه موشکی و نیابتیهای ایران میداند، در حالی که ایران لغو تحریمها و تضمین امنیتی از سوی غرب را خواستار است. با این وجود، فشار اقتصادی بر ایران و خطر گسترش جنگ به کشورهای همسایه میتواند برخی بازیگران منطقهای مانند عمان، قطر یا عراق را به میانجیگری ترغیب کند. این کشورها در گذشته نیز نقش کانال ارتباطی بین تهران و غرب را ایفا کردهاند.
در نهایت، موفقیت این سناریو به دو عامل کلیدی وابسته است: اول، تغییر موازنه قدرت در داخل ایران و اسرائیل (مثلاً پیروزی جناحهای میانهرو در انتخابات آینده)؛ دوم، هم سویی منافع قدرتهای بزرگ. اگر آمریکا و چین به توافقی حداقلی در قالب «تثبیت منطقهای» برسند، احتمال آغاز گفتوگوها تا ۴۰ درصد افزایش مییابد. اما تا زمانی که ایران حضور نظامی در سوریه و حزبالله را ابزار فشار میداند و اسرائیل به حمایت بیقیدوشرط واشنگتن تکیه میکند، دیپلماسی در حاشیه باقی خواهد ماند. این سناریو بیشتر به عنوان ابزاری برای کاهش تنشهای مقطعی، نه حل ریشهای بحران، قابل تصور است.
البته این سناریو از سمت بسیاری از کشورهایی که خواهان ثبات در منطقه هستند دنبال می شود به ویژه کشورهایی که برنامه های اقتصادی را در اولویت سیاست ها به ویژه سیاست خارجی خود جهت تامین منافع قرار داده اند. به عبارتی ثبات در منطقه باعث حرکت قطار توسعه و پیشرفت آن ها خواهد بود و بی ثباتی مشکلات و موانعی را بر سر راه حرکت این قطار ایجاد خواهد کرد به همین دلیل تلاش می کنند تا دو طرف به سمت گفت و گوهای دیپلماتیک حرکت کنند. در نتیجه این سناریو به ویژه پس از جنگ ۱۲ روزه که وضعیت اقتصادی منطقه را در «یکی از مبهمترین و سختترین دوران تاریخی» خود قرار داده است، می تواند دور از ذهن هم نباشد.
سناریوهای مداخله قدرتهای خارجی
نقش آمریکا و روسیه در ایجاد تعادل یا تشدید بحران، از جمله احتمال میانجیگری برای تثبیت آتشبس و شکل گیری صلح از یک سو یا شعله ور شدن آتش جنگ تمام عیار از سوی دیگر را نباید از نظر دور داشت؛ چرا که نقش آمریکا و روسیه در تشدید یا کاهش تنش ها به عنوان دو قدرت فرامنطقهای تعیینکننده است. آمریکا با حمایت بیقیدوشرط تاریخی از اسرائیل، بهدنبال حفظ برتری امنیتی این رژیم در منطقه است. در سناریوی تشدید بحران، واشنگتن ممکن است با افزایش تحریمها علیه ایران، تقویت سیستمهای دفاعی اسرائیل (مانندIron Dome)، یا حتی عملیات محدود نظامی، موازنه را به نفع تلآویو تغییر دهد. در مقابل، روسیه که روابط استراتژیک با تهران دارد، احتمالاً با فروش تسلیحات پیشرفته به ایران یا استفاده از وتوی شورای امنیت در برابر تحریمهای جدید، به مقابله با فشارهای غرب خواهد پرداخت. این تقابل غیرمستقیم دو قدرت، میتواند بحران را به سطحی فراتر از خاورمیانه بکشاند.
با این حال، هر دو کشور انگیزههایی برای جلوگیری از جنگ گسترده نیز دارند. آمریکا که از سال ۲۰۲۳ به دنبال کاهش درگیریهای خاورمیانه و تمرکز بر رقابت با چین است، ممکن است با فشار به اسرائیل برای محدودسازی عملیاتها یا احیای غیرمستقیم توافق هستهای (برجام)، مانع شعلهور شدن آتش جنگ شود. مسکو نیز به رغم حمایت ظاهری از ایران، ترجیح میدهد با نقشآفرینی به عنوان «میانجی بیطرف»، جایگاه خود را در معادلات منطقه تقویت کند. نشستهای احتمالی در آستانه یا حاشیه سازمان ملل، میتواند بستری برای همکاری غیرمنتظره واشنگتن و مسکو در تثبیت آتشبس باشد.
در نهایت، تحرکات آمریکا و روسیه بیش از آنکه تابعی از روابط دوجانبه با ایران یا اسرائیل باشد، تحت تأثیر رقابت کلان ژئوپلیتیکی این دو قدرت است. واشنگتن سعی دارد از طریق بحران فعلی، ائتلاف عربی – صهیونیستی را گسترش دهد، در حالی که مسکو با استفاده از ابزارهای امنیتی و انرژی، به دنبال نفوذ در محور مقاومت است. توازن این دو رویکرد، تعیین خواهد کرد که منطقه به سمت آرامش موقت پیش برود یا درگیر دور جدیدی از جنگ نیابتی با محوریت دو بازیگر فرامنطقهای شود.
نتیجه گیری
وضعیت پس از جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایران در مرحلهای از «آتشبس فعال» قرار دارد که با خطر تشدید درگیریهای مقطعی یا نیابتی همراه است. بازسازی استراتژیک دو طرف، بهویژه در حوزه نظامی (تقویت توان موشکی ایران و مدرنیزاسیون دفاعی اسرائیل) نشان میدهد که هیچ یک به دنبال بازگشت به وضعیت پیشاجنگ نیستند، بلکه در حال تثبیت بازدارندگی برای مذاکره از موضع قدرت هستند. این رقابت، منطقه را در معرض چرخه معیوب «تسلیحاتی – تنش – درگیری» قرار میدهد.
اقتصاد ایران با موانع ساختاری ناشی از تحریمها و هزینههای جنگ، در آستانه آزمونی حیاتی قرار دارد. سناریوهای محتمل، از رکود عمیق تا بازسازی محدود با کمک شرکای غیرغربی را در برمیگیرد. در مقابل، اسرائیل با بهرهگیری از همکاریهای اقتصادی – امنیتی با کشورهای عربی و غربی، به دنبال تبدیل بحران به فرصتی برای تثبیت هژمونی منطقهای است. می توان نتیجه گرفت که اقتصاد تبدیل به میدان نبرد شده است و این تقابل، شکاف توسعهای بین دو طرف را عمیقتر میکند.
نقش آمریکا و روسیه به عنوان بازیگران فرامنطقهای، تعیینکننده تحولات آتی است. واشنگتن با اولویت مهار ایران و مسکو با هدف حفظ نفوذ در محور مقاومت، منطقه را به میدان رقابت استراتژیک خود تبدیل کردهاند. در این میان، خیزش قدرتهای متوسطی مانند ترکیه یا هند نیز میتواند معادلات را پیچیدهتر کند. سناریوی پایدار، تنها در صورت شکلگیری «رژیم امنیتی جمعی» با مشارکت ذینفعان محلی و فرامنطقهای محتمل خواهد بود.
در پایان در یک جمع بندی کوتاه می توان نتیجه گرفت که خطر «خطای محاسبه» به دلیل پیچیدگی شبکه نیابت ها و رقابت سایبری، همچنان بحران را در آستانه انفجار نگه می دارد و هر لحظه امکان دارد این آتش زیر خاکستر دوباره شعله ور شود و منطقه را درگیر یک جنگ تمام عیار کند.
نظر شما :