نوجوانان آسیبپذیر؛ هدف اصلی گروههای مسلح
کوثر.م، نوجوانی اهل جوانرود، در سن ۱۶ سالگی و تحت فشارهای خانوادگی و وعدههای فریبنده گروه پ.ک.ک/ پژاک، به این سازمان مسلح پیوست. تجربه او نشان میدهد چگونه وعدههای دروغین و سوءاستفاده از آسیبهای شخصی میتواند مسیر زندگی افراد را به شدت تغییر دهد.
پیوند نوجوانان و زنان با گروههای مسلح و ایدئولوژیک، یک پدیده چندبعدی است که نیازمند تحلیل از سه منظر روانشناسی، جامعهشناسی و سیاسی است. افراد، به ویژه نوجوانان و زنان جوان، در شرایط آسیبپذیری روانی بیشتر در معرض جذب گروههای مسلح قرار میگیرند. عواملی مانند فشارهای خانوادگی، محدودیتهای اجتماعی، احساس بیقدرتی، فقدان حمایت عاطفی و مشکلات هویت شخصی، زمینه را برای پذیرش وعدههای فریبنده گروهها فراهم میکند. این گروهها با ارائه تصویری از «حمایت»، «آزادی» و «معنای زندگی»، احساس تعلق و امید را در فرد تقویت میکنند.
در جوامعی که زنان و دختران محدودیتهای شدید اجتماعی و فرهنگی را تجربه میکنند، گروههای مسلح با استفاده از ضعفهای ساختاری و تبعیضهای جنسیتی، فرصت سوءاستفاده پیدا میکنند. وعده آموزش، اشتغال، استقلال مالی و امنیت شخصی برای زنان، اغلب وسیلهای برای جذب آنها به فعالیتهای خطرناک و خشونتآمیز است. همچنین، فقدان شبکههای حمایتی و نهادهای توانمند اجتماعی، فرار یا خروج از گروهها را دشوارتر میکند.
گروههای مسلح و ایدئولوژیک معمولاً در مناطقی فعالیت میکنند که ضعف حکمرانی، درگیریهای داخلی و اختلافات قومی یا مرزی وجود دارد. این گروهها با بهرهگیری از خلأهای قانونی و سیاستهای ناکارآمد، نوجوانان و زنان را به عنوان نیروی انسانی و ابزاری برای پیشبرد اهداف سیاسی و تبلیغاتی خود به کار میگیرند. در این راستا، وعده مهاجرت، امنیت، آموزش و زندگی بهتر، به عنوان حربهای برای فریب و کنترل افراد استفاده میشود.
چه عواملی باعث شد که به گروه پ.ک.ک ملحق شوید؟
زمانیکه شانزده ساله بودم، دانشآموز دبیرستانی در جوانرود بودم و زندگی عادی داشتم. اما خانوادهام مرا به نامزدی با مردی بزرگتر از خودم مجبور کردند. در همان دوران، از طریق شبکه اجتماعی تانگو با فردی به نام سرحد آشنا شدم. او خود را از اعضای پ.ک.ک معرفی میکرد و در انگلستان زندگی میکرد. با اطلاع از شرایط من، توانست مرا فریب دهد و وعده داد که اگر با او و گروهش به منطقه امنی بروم، آموزش میبینم و فرصت زندگی بهتر برای خودم پیدا میکنم.
روند خروج از ایران و انتقال به گروه چگونه بود؟
با کمک اعضای گروه، بهصورت غیرقانونی از مرز بانه خارج شدیم و مستقیم به قندیل منتقل شدیم. در آن زمان هیچ آگاهی دقیق از اهداف واقعی گروه نداشتیم و تنها وعده آموزش و زندگی بهتر به ما داده شده بود.
شرایط آموزش و زندگی در قندیل چگونه بود؟
بعد از پایان دوره آموزشی، ما را از هم جدا کردند و من به دلیل علاقه زیادی که به خبرنگاری داشتم، به آکادمی خبرنگاری منتقل شدم. آنجا آموزشهایی دیدم که قرار بود در آینده بتوانیم اخبار و پیامهای گروه را در مناطق مختلف منتشر کنیم و به نوعی نقش «تبلیغکننده» و رابط گروه را پیدا کنیم و بعد از آن من را به سوریه و شهر قامشلو اعزام کردند.
تجربه حضور در سوریه و قامشلو چگونه بود؟
شرایط زندگی سخت، پراسترس و گاهی غیرقابل تحمل بود. علاوه بر فشار روحی و روانی، با مشکلات عملی هم روبهرو بودم؛ محدودیتهای شدید در ارتباط با خانواده، کارهای تحمیلی و دستورهایی که همواره تضاد با ارزشهای انسانی و شخصی من داشتند، فشار زیادی وارد میکرد.
چه عواملی باعث شد تصمیم به فرار بگیرید؟
با گذشت چند سال، شرایط زندگی و فشارهای روحی و روانی باعث شد که تصمیم بگیرم هر طور شده راهی برای بازگشت پیدا کنم. همراه با دختری از کردهای ترکیه که خانوادهاش با سازمان اطلاعات ترکیه همکاری داشت، موفق شدیم از سوریه فرار کنیم.
مسیر فرار پرخطر بود؛ ابتدا به ترکیه رفتیم، حدود یک هفته تحت بازجویی بودیم و تقریباً ۴۰ روز در زندان اورفا نگهداری شدیم. با تماس من و خانواده و همراهی برادر دوست ترکیهایام، توانستیم از مرز آذربایجان غربی وارد ارومیه شوم و پس از طی مراحل قانونی در ارومیه، جوانرود و کرمانشاه به شرایط عادی زندگی بازگردم.
منبع: دیدبان حقوق بشر کردستان ایران
نظر شما :