شطرنج ژئوپلیتیکی: سابقه یک جنگ کوچک در قفقاز

۲۹ مرداد ۱۳۸۷ | ۱۵:۱۴ کد : ۲۴۸۶ سرخط اخبار
يادداشتى از ايمانوئل والرشتاين براى ديپلماسى ايرانى
شطرنج ژئوپلیتیکی: سابقه یک جنگ کوچک در قفقاز
این ماه جهان شاهد یک جنگ کوچک در منطقه قفقاز است و این جنگ اگر به همین منوال ادامه پیدا کند، می تواند بحران های بزرگ تری را رقم بزند.
ژئوپلیتیک یک بازی بزرگ  دو نفره شطرنج است که در آن بازیکنان در پی به دست آوردن جایگاه بهتری هستند. در این بازی ها، نکته مهم این است که قوانین بازی را بدانیم و بتوانیم حرکاتمان را مدیریت کنیم. در این بازی اسب ها اجازه ندارند که به صورت اریب حرکت کنند.
از سال 1945 تا 1989، اصلی ترین بازی شطرنج در جهان بین ایالات متحده امریکا و اتحادیه جماهیر شوروی در جریان بود. این بازی جنگ سرد نام داشت و قوانین این بازی را مجازا یالتا می نامیدند. مهم ترین قانون این بازی به خطی مربوط می شد که اروپا را به دو بخش تحت نفوذ تقسیم می کرد. این خط توسط وینستون چرچیل پرده آهنی نام گرفته بود و از استتین در لهستان تا تریست در ساحل آدرياتيک کشیده می شد. این قانون بازی بود و هیچ اهمیتی نداشت که سربازان این بازی شطرنج چه آشوبی را در اروپا به پا می کردند، مهم این بود که جنگی واقعی بین ایالات متحده امریکا و اتحادیه جماهیر شوروی درنگیرد. و در پایان هر آشوب به پا شده، تکه ها باید به جای اولشان باز می گشتند. این قانون تا پایان کومونیسم در جهان در سال 1989 ادامه داشت که به طور خاص با فروپاشی دیوار برلین به پایان رسید.
همانطور که همه شاهد بودند قوانین یالتا در سال 1989 فسخ شد و بازی میان ایالات متحده امریکا و روسیه در سال 1991 به طور بنیادی تغییر کرد. عمده ترین مشکلی که از آن دوره به جای مانده است این است که ایالات متحده امریکا درک درستی از قوانین جدید بازی نداشت. و خود را تنها ابرقدرت جهان می نامید. در قوانین شطرنج این بدان معناست که امریکا آزاد است تا هرطور که تمایل دارد در صفحه شطرنج حرکت کند و به طور خاص سربازان شوروی سابق را به فضای تحت نفوذ خود منتقل کند. این نوع بازی در دوران کلینتون رواج داشت و در دوران جورج بوش رونق بیشتری به خود گرفته است.
 
این روش یک مشکل اساسی با خود به همراه دارد و آن این است که امریکا تنها ابرقدرت دنیا نیست و حتی نمی توان نام ابرقدرت را بروری آن گذاشت. پایان جنگ سرد به این معنا است که امریکا از پوستین یکی از دو ابرقدرت جهان خارج شده است و در حال حاضر تنها یک کشور قدرتمند است. امروزه  کشورهای بزرگی وجود دارند که می توانند بدون حضور دو ابرقدرت بزرگ سابق جهان شطرنج بازی کنند و در واقع چنین نیز می کنند.
 
دو تصمیم ژئوپلیتیک مهم در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون اتخاذ شد. اول اینکه ایالات متحده امریکا تلاش فراوانی کرد تا بتواند کشورهای شوروی سابق را به عضویت ناتو در آورد. این کشورها خودشان مشتاق بودند که به عضویت ناتو درآیند، هر چند که کشورهای مهم اروپایی مانند فرانسه و آلمان با احتیاط در این راه قدم بر می داشتند. فرانسه و آلمان این ترفند امریکا را اقدامی در جهت محدود کردن آزادی های ژئوپلیتیکی می دانستند  که پس از فروپاشی شوروی نصیبشان شده بود.
دومین تصمیم مهم امریکا داشتن نقشی مهم و فعال در مرزبندی جدید جمهوری فدرال یوگوسلاوی است. این نقش فعال امریکا به اعمال تحریم ها و تقویت نیروها و عملا تجزیه کوزوو از صربستان انجامید.
روسیه، حتی در دوران یلتسین از این اقدامات امریکا خشنود نبود. هرچند بی نظمی های اقتصادی و سیاسی روسیه در دوران یلتسین در حدی بود که وی تنها می توانست اظهار ناراحتی کند.  
 
به قدرت رسیدن جورج بوش و ولادیمیر پوتین تقریبا هم زمان بود. جورج بوش تصمیم گرفت تا تاکتیک های تنها ابرقدرت را که همان تغییر مهره ها بود، بیش از دوران کلینتون به اجرا در آورد. در اولین اقدام در سال 2001، جورج بوش از پیمان ضد موشک های بالستیک عقب نشینی کرد و پس از آن اعلام کرد که امریکا دو پیمانی را در دوران بیل کلینتون به امضا رسیده است را تایید نخواهد کرد. این دو پیمان یکی معاهده منع آزمایش جامع سال 1996 و دیگری تغییرات در پیمان سالت دو بود. سپس بوش اعلام کرد که امریکا از سیستم دفاعی ملی خود پیروی خواهد کرد.
بوش در سال 2003 به عراق حمله کرد. ایالات متحده امریکا، حق خود می دانست پایگاه های خود را در کشورهای شوروی سابق مستقر کند. در کنار اینها، امریکا برای نایدیده گرفتن روسیه، خط لوله جدیدی را برای آسیای مرکزی و قفقاز احداث کرد. در آخر نیز با لهستان و جمهوری چک قراردادی را امضا کرد تا بتواند سپر دفاع موشکی خود را برای مقابله با موشک های ایران در این کشورها مستقر کند. این درحالی است که روسیه خود را هدف این سپر دفاع موشکی می داند.  
 
پوتین تصمیم گرفت تا عملکردی موثرتر از یلتسین داشته باشد. به عنوان بازیگری محتاط و دوراندیش تصمیم گرفت تا در اولین اقدام پایگاه های خود را در روسیه قدرت بخشد و برای این کار نفوذ و قدرت خود را به طور موثری تقویت کرد و ارتش روسیه را مجددا احیا کرد. در این مرحله، معادلات اقتصادی جهان دچار دگرگونی شد و ناگهان روسیه به یک قدرت با نفوذ نه تنها در تولید نفت بلکه در تولید گاز طبیعی به عنوان یکی از عمده ترین مایحتاج کشورهای اروپایی تبدیل شد.
 
پوتین بازی خود را آغاز کرد. معاهدات جدیدی را با چین امضا کرد و روابط خود را با ایران تقویت کرد و امریکا را از پایگاه های خود در آسیای مرکزی بیرون راند و دو گام مهم اساسی در خصوص دو منطقه اکراین و گرجستان که انتظار می رفت در آینده به ناتو بپیوندند بر داشت.
فروپاشی شوروی سابق منجر به اقدامات جدایی طلبانه قومی در بسیاری از جمهوری های سابق شوروی از جمله گرجستان شده بود. وقتی در سال 1990، گرجستان خواست تا به خودمختاری بخش غیر گرجی خود پایان دهد، آنها خود اعلام استقلال کردند که این اعلام استقلال تنها از طرف روسیه مورد پذیرش قرار گرفت.
 
دو محرک این جنگ کوچک جدید را رقم زده است. در ماه فوریه، کوزوو اعلام استقلال کرد. این اقدام کوزوو توسط امریکا و بسیاری از کشورهای اروپای غربی حمایت شد و مورد تایید قرار گرفت. روسیه در آن زمان هشدار داده بود که این اقدام می تواند به عنوان محرکی برای کشورهای تازه استقلال یافته باشد. در گرجستان، روسیه برای اولین بار به سرعت وارد صحنه شد تا در پاسخ به استقلال کوزوو به طور قانونی استقلال جنوب اوستیا را به رسمیت بشناسد.
 
در آوریل سال جاری، امریکا در دیدار اعضای ناتو پیشنهاد عضویت گرجستان و اوکراین را مطرح کرد که با مخالفت آلمان، فرانسه و بریتانیا مواجه شد، چراکه آنها معتقدند که این اقدام می تواند روسیه را خشمگین کند.
میخائیل ساکاشویلی، رییس جمهور نئو لیبرال و امریکایی گرجستان افسرده شده است. او شاهد از بین رفتن نفوذ خود در جنوب اوستیا است. بنابراین زمان مناسبی را برای  حمله به جنوب اوستیا برگزید.(پوتین سرگرم بازی های المپیک بود و مدودوف در تعطیلات به سر می برد). مشخص است که ارتش کوچک جنوب اوستیا به طور کامل از هم پاشید. ساکاشویلی فکر می کرد که برخلاف میل امریکا ( و البته آلمان و فرانسه) کاری را انجام داده است.
 
در عوض وی به سرعت با پاسخ نظامی روسیه مواجه شد و آنچه از طرف جورج بوش نصیب وی شد فقط شعار بود. پس از این ماجراها جورج بوش چه کاری می توانست بکند؟ امریکا یک ابرقدرت نبود. نیروهای امریکایی در دو جنگ در خاورمیانه بازنده میدان هستند و از همه مهم تر اینکه امریکا به روسیه نیازمند است بیش از آنچه روسیه به امریکا نیازمند باشد. سرگی لاورف، وزیر امور خارجه روسیه، در مقاله خود در نشریه فایننشیال تایمز نوشت که روسیه یکی از شرکای غرب در خاورمیانه، ایران و کره شمالی است.
 
برای کشورهای اروپای غربی، روسیه کنترل منابع گازی آنها را در اختیار دارد. بنابراین اینکه سارکوزی، رییس جمهور فرانسه بین روسیه و گرجستان پا در میانی کند نه، کاندلیزا رایس، وزیر امور خارجه امریکا موضوعی نیست که از سر تصادف اتفاق افتاده باشد. آتش بس موقت بین روسیه و گرجستان دو امتیاز را از گرجستان صلب کرد. یکی اینکه گرجستان مکلف شد تا هیچ وقت از نیروهای خود در جنوب اوستیا استفاده نکند و دوم اینکه در این قرارداد هیچ صحبتی از قلمرو گرجستان به میان نیامده است.
بنابراین، روسیه از گذشته قدرتمند تر در صحنه ظاهر شده است. ساکاشویلی تمام آنچه را که داشت در شرط بندی باخت و در حال حاضر از نظر ژئوپلیتیکی ورشکسته است. و در آخر گرجستان به عنوان یکی از هم پیمانان امریکا در جنگ عراق، تمام 2 هزار نیروی خود را از خاک عراق خارج کرد. نیروهای گرجستان نقش مهمی را در مناطق شیعه عراق داشتند که اکنون باید توسط نیروهای امریکایی پر شود.
 
اگر کسی می خواهد شطرنج ژئوپلیتیکی بازی کند باید قوانین بازی را به خوبی بداند یا ماهرانه از بازی بیرون رانده می شود.

( ۱ )

نظر شما :