اسلام گرایان مصری و مساله جانشینی مبارک

۳۰ شهریور ۱۳۸۸ | ۱۵:۱۶ کد : ۵۷۲۲ اخبار اصلی
نویسنده خبر: سید عبدالامیر نبوى
مساله جانشینی حسنی مبارک در مصر به موضوعی مهم در یک سال گذشته تبدیل شده است. مبارک از 14 اکتبر 1981 بالاترین مقام این کشور را در اختیار دارد و دوره فعلی ریاست جمهوری وی در پائیز 2011 به پایان می‌رسد. يادداشتى از سيدعبدالامير نبوى، پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات خاورمیانه برای دیپلماسی ایرانی
اسلام گرایان مصری و مساله جانشینی مبارک

مساله جانشینی حسنی مبارک در مصر به موضوعی مهم در یک سال گذشته تبدیل شده است. مبارک از 14 اکتبر 1981 بالاترین مقام این کشور را در اختیار دارد و دوره فعلی ریاست جمهوری وی در پائیز 2011 به پایان می رسد. از جمال مبارک (کوچک ترین فرزند مبارک) و سرلشکر عمر سلیمان (رئیس سازمان اطلاعات مصر و مشاور ارشد امور فلسطین) به عنوان جانشینان احتمالی حسنی مبارک 81 ساله نام برده می شود و ظاهرا رقابت میان هواداران این دو نیز به طور جدی آغاز شده است. طرفداران جانشینی جمال مبارک در حزب حاکم چنین تبلیغ می کنند که برنامه های وی برای کنترل بحران مزمن اقتصادی مصر، جوان بودن او و نیز پیشینه تحصیلی وی، امیدها را برای کاهش مشکلات اقتصادی – سیاسی این کشور زنده کرده است. در واقع، او تحصیلکرده ای معرفی می شود که چندان درگیر مناسبات – اغلب فساد آمیز – موجود نشده است و لذا می تواند مسیر تازه ای را برای مصر ترسیم کند. در مقابل، مشکل اینجاست که خانواده مبارک از احترام و مقبولیت کافی نزد عموم برخوردار نیست، ضمن آنکه جانشینی جمال مبارک سبب می شود مصر به نمونه دیگری برای «جمهوریهای وراثتی» تبدیل شود. همین مساله وراثتی بودن قدرت می تواند تعهد به تغییر راستین و بنیادین وضعیت ناپسند حاکم را زیر سوال ببرد. از سوی دیگر، هواداران عمر سلیمان بر تجربه نظامی و سیاسی وی تاکید می کنند و اعتماد کامل حسنی مبارک به وی را خاطر نشان می کنند. او از سال 1993 ریاست سازمان اطلاعات مصر را بر عهده داشته و در سال های اخیر، همزمان، مسئول پیگیری مسائل فلسطین؛ یعنی یکی از مهمترین موضوعات سیاست خارجی مصر، بوده است. در نتیجه، سلیمان به مسائل سیاسی و امنیتی داخلی و خارجی مصر احاطه دارد و از ظرافت های هر یک آگاه است، ضمن آنکه در سطح منطقه ای نیز فردی تازه کار و ناشناخته نیست.
 
با این حال، از نظر منتقدان، جانشینی سلیمان احتمالا به معنای تداوم سیاستهای محتاطانه سه دهه گذشته خواهد بود و امید برای قرار گرفتن مصر در مسیر نوسازی واقعی را تضعیف خواهد کرد. از این دید، عمر سلیمان با چنان سابقه ای (ریاست طولانی مدت بر سازمان اطلاعات مصر و تلاش برای تحکیم و تداوم قدرت مبارک) بعید است که بتواند کارگزاری صادق برای تغییر و بهبود اوضاع باشد. در این میان، ایمن النور هم برای ورود به میدان رقابت فعالیتهایی را آغاز کرده است، اما با توجه به ساختار سیاسی – اقتصادی حاکم بر این کشور و وزن نیروهای نظامی و امنیتی، نمی توان شانس زیادی برای وی قائل شد. برخی ناظران و تحلیلگران یادآور شده اند که با سفر مبارک به ایالات متحده در اوت 2009 نتیجه رقابت بر سر جانشینی تا حدود زیادی روشن شده است، زیرا جمال مبارک در این سفر پدرش را همراهی کرد و در خلال مذاکرات گوناگون حضور داشت.

با توجه به مطالبی که بیان شد، پرسش مهم آن است که توان اثرگذاری اسلام گرایان میانه رو، و به طور مشخص اخوان المسلمین، بر این روند به چه میزان است؟ به تعبیر دیگر، این جریان در خلال روند جانشینی که دیر یا زود رخ خواهد داد، چه نقشی می تواند ایفا کند؟ نکته اینجاست که جریان اسلام گرایی میانه رو یکی از مهمترین بازیگران صحنه اجتماعی و فرهنگی مصر در این سه دهه بوده و در مقاطع حساسی نیز نقش سیاسی انکارناپذیری داشته است. در یک نگاه کلی، گرایش جامعه ای مذهبی چون مصر به ایدئولوژی گروهی چون اخوان المسلمین و یا بعد روشنفکری مذهبی جریان الوسطیه طبیعی می نماید، به ویژه آنکه حاکمیت سیاست «مشت آهنین» و آثار بحران دنباله دار و فزاینده اقتصادی این کشور را هم به یاد آوریم. تحولات دوره مبارک نشان داده است که بسته شدن فضای سیاسی و شدت گرفتن بحران اقتصادی، توجه توده حاشیه نشین را به گروههای اسلام گرا بیشتر کرده است.

هرگاه سرکوب و تضعیف جریان میانه رو در دستورکار قرار گرفته - که البته سیاست معمول در قبال منتقدان بوده – فعالیت های رادیکالی افزایش چشمگیری یافته است. از اینرو حکومت به ناچار در مقاطعی کوشیده است با نوعی مصالحه برای فعالیت های کنترل شده چنین جریانی، شرایط را برای فعالیت اسلام گرایان رادیکال محدود و نامساعد کند. به همین خاطر، نهادهای حکومتی همواره از اعطای مجوز برای رسمی شدن فعالیت گروههای اسلام گرا، به ویژه اخوان، خودداری کرده اند، اما در برابر حضور کاندیداهایشان به صورت «مستقل» خویشتن داری نشان داده اند. جریان اسلام گرایی میانه رو هم نشان داده است در صورت باز شدن فضای سیاسی کشور می تواند رقیبی جدی باشد، چنان که نتایج انتخابات پارلمانی سال 2005 این نکته را به خوبی آشکار کرد. در خلال سه مرحله این انتخابات، کاندیداهای وابسته به اخوان توانستند 88 کرسی را به دست آورند و اگر سرکوب گسترده نیروهای حکومتی به خصوص در جریان مرحله سوم انتخابات نبود، این گروه می توانست شگفتی بیشتری را خلق کند. طی ماههای گذشته نیز حدود 2000 نفر از اعضا و هواداران جمعیت دستگیر شده اند، اما فعالیتهای آن کاهش نیافته است. پس به طور خلاصه، حکومت مصر نشان داده است که نه توان حذف اسلام گرایی میانه رو را از صحنه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارد، و نه تحمل پذیرش نتیجه یک رقابت واقعی و جدی با آن را. همین امر سبب شده است تا طی چند سال گذشته، سفارت آمریکا در چند نوبت بکوشد ارتباط مستقیمی با رهبران اخوان برقرار کند و دیدگاههای آنان را بدون واسطه جویا شود؛ کوششی که بلافاصله خشم و واکنش مبارک را برانگیخته است.

با این حال، صحنه سیاسی مصر نشانگر این واقعیت است که اسلام گرایی میانه رو به رغم مخالفت آشکار با جانشینی جمال مبارک، توان نقش آفرینی و اثرگذاری چندانی بر این روند و نیز تعیین مصداق جانشینی ندارد. این مساله به نظر می رسد نه تنها برای اسلام گرایان که برای سایر گروههای منتقد هم صادق است و در واقع روند مذکور به روشنی تحت تاثیر مباحث و رقابتهای درون حزب حاکم، نقش نیروهای نظامی و امنیتی و مناسبات سیاسی – اقتصادی حاکم است. در حالی که فعالان منتقد و مطبوعات بارها به موضوع انتخابات آتی ریاست جمهوری (سال 2011) و مساله جانشینی پرداخته اند و گاه مخالفت خود را با وضعیت فعلی آشکارا ابراز کرده اند و حتی آن را متاثر از روابط همبسته با ایالات متحده دانسته اند، این مخالفت ها بازتاب اندکی در میان نخبگان حاکم داشته است. این امر، به تنهایی، کافی است تا شباهت مناسبات قدرت در مصر را با دیگر حکومت های اقتدارگرای منطقه خاورمیانه عیان کند و بیانگر «غیبت» جامعه باشد. البته نکته بیان شده بدان معنا نیست که اسلام گرایان میانه رو که از پشتوانه توده ای مناسبی، به طور مشخص در میان فقرا و حاشیه نشینان، برخوردارند، در کل بازیگرانی خنثی یا غیر فعال هستند. اگرچه اینان توان اثرگذاری چندانی بر روند جانشینی ندارند، در مرحله تثبیت قدرت می توانند نقش آفرینی کنند. توضیح آنکه هر کسی به جانشینی مبارک برگزیده شود، برای تثبیت مقام خویش از همان ابتدای کار ناگزیر است به جریانهای منتقد توجه کند و وضعیت و شرایط آنها را در نظر بگیرد. این اجبار از آنجا ناشی می شود که وضعیت وخیم اقتصادی و همچنین افول جایگاه منطقه ای مصر چنان است که چاره ای جز بازنگری سیاست های موجود را، دست کم برای کوتاه مدت، باقی نمی گذارد.

کاهش درآمدهای ارزی مصر و وابستگی روزافزون به کمک های خارجی موجب شده است کشاورزی و صنایع این کشور آسیب ببیند و تعداد فقرا و حاشیه نشینان بیشتر شود. تعداد اعتصابات سراسری در دو سال گذشته افزایش چشمگیری داشته و دخالت نیروهای نظامی و امنیتی را، برای کنترل اعتراضات، به دنبال داشته است. واقعیت های اقتصادی مصر در سالهای اخیر نتیجه ای جز گرایش مردمی به احزاب و گروه های منتقد نداشته است و در این میان بیشترین اقبال به سوی شعارهای اسلام گرایان میانه رو صورت گرفته است.

از سوی دیگر، جایگاه منطقه ای مصر در یک دهه گذشته به طور جدی خدشه دیده و این کشور ظرفیت حضور فعالانه در خلال مسائل مهم و بحران های منطقه ای را نداشته است. مصر در مواردی مانند اختلاف میان جناح ها و گروه های لبنانی، مساله هسته ای ایران، و مسائل داخلی عراق عملا یک تماشاگر بوده و به بازیگری در زمینه روابط اعراب – اسرائیل قناعت کرده است. این در حالی است که وزن مصر در جهت مدیریت روابط اعراب – اسرائیل نیز چون گذشته قابل توجه نیست و مقاومت حزب الله لبنان (2006) و حماس (2009) سبب شده است توده های عرب، از جمله در خود مصر، به نتیجه بخشی گزینه مقاومت بیشتر امیدوار شوند. البته این کشور همچنان در آرزوی رهبری منطقه ای است، ولی واقعیت آن است که ترکیه و قطر با اتخاذ مواضعی فعال توانسته اند به کسب این جایگاه نزدیک شوند.

بحران های متراکم موجود اگرچه تاکنون حیات نظام سیاسی مصر را تهدید نکرده، ظرفیت و کارآمدی آن را زیر سوال برده است و روشن است که تداوم و تشدید بحران ها می تواند آثار غیر قابل تحملی را برای نخبگان حاکم به دنبال داشته باشد. در عین حال، هر گونه بازنگری در سیاست های داخلی و خارجی، به معنای کاهش قدرت گروه های «بسته» حاکم و نقش آفرینی بیشتر گروه های سیاسی و اجتماعی منتقد خواهد بود. در اینجاست که فرصت مناسب برای اثرگذاری جدی تر اسلام گرایان میانه رو فراهم می شود.

گفتار و رفتار اخوان المسلمین در چهار سال گذشته نشان داده است که این گروه میانه رو در حال آماده سازی خود برای بهره گیری هرچه بهتر و بیشتر از فرصتی است که پدید خواهد آمد و در این مسیر تمایل دارد تجربه حزب عدالت و توسعه (ترکیه) را تکرار کند. آنچه اشتیاق تکرار تجربه یادشده را افزایش می دهد، اقبال وسیع توده ای به شعارهای اخوان، خوشنامی رهبران و فعالان آن و نیز تلاش برای عرضه الگویی از یک بازیگر اسلام گرای دموکراتیک است که به مسئولیت های داخلی و خارجی خود آگاه و متعهد است. در عین حال، واقعیت هایی وجود دارد که تکرار تجربه ترکیه توسط اسلام گرایان مصری را با تردید مواجه می سازد. از جمله این واقعیت ها می توان به پایگاه ضعیف اقتصادی اخوانی ها، اختلاف درون کادر رهبری بر سر جانشینی محمد مهدی عاکف و نیز شیوه گسترش فعالیتها، انفعال طبقه متوسط مصر و پایگاه اجتماعی گسترده ارتش اشاره کرد.

نکته پایانی آنکه درباره میزان عملگرایی و انعطاف پذیری اخوان المسلمین همچنان ابهام وجود دارد؛ ابهامی که شاید با ظهور نسل جدید رهبران اخوان برطرف شود. 

 (پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات خاورمیانه)

سید عبدالامیر نبوى

نویسنده خبر


نظر شما :