همسايگان لبنان و فرزندان آن

۱۹ مهر ۱۳۸۶ | ۰۹:۲۸ کد : ۸۴۹ اخبار اصلی
مقاله ای از تونى فرانسيس از اعضاى هيات سردبيرى روزنامه البلد لبنان
همسايگان لبنان و فرزندان آن

به استناد ميزان تاييدهايى که بويژه امروزه از مدعيان ديروز مى‌شود، مى‌بايست ژنرال «ميشل عون» رئيس‌جمهورى لبنان شود. همان طور که قرار بود بلافاصله پس از پايان دوران رياست جمهورى «الياس هراوى» رئيس‌جمهور فقيد لبنان در سال 1995 ميشل عون جانشين وى شود. اما چه اتفاقى افتاده که ميشل عون تا کنون رئيس‌جمهور لبنان نشده است؟

 

از همان روز نخست يک نفر به همراه هم‌پيمانانش با حضور ميشل در پست رياست جمهورى مخالفت مى‌کرد. آن هم کسى نبود جز «رفيق حريرى» نخست‌وزير فقيد و مغضوب لبنان که با وجود حمايت‌هاى سوريه از ميشل عون و قرار و مدارهاى موجود ميان دو کشور نپذيرفت عون به تخت رياست‌جمهورى لبنان برسد.

 

در آن روزها چنين قرارى نبود که مثلا اگر حافظ اسد رئيس‌جمهورى فقيد سوريه تمايل به ابقاى هراوى داشت اما ديگران نمى‌پذيرفتند، اصرار به ابقاى وى کند. بلکه به دنبال جانشين وى مى‌گشت و تلاش مى‌کرد بر سر جانشين وى با لبنانى‌ها به توافق برسد. همان طورى که با همين هدف ميشل عون به لبنان آمد و با تلاش براى جلب آراى نمايندگان تلاش کرد در سال 2001 خود را به منصب رياست جمهورى برساند که باز هم نشد.

 

اما چنين سياستى را بشار اسد پسر رئيس‌جمهور مرحوم حافظ اسد دنبال نکرد. وى با وجود فشارهاى مکرر واشنگتن به دمشق که تا مرز قطعى روابط دو کشور پيش رفت و حتى مجبور شد نيروهاى سورى را از لبنان خارج کند، بر رياست جمهورى اميل لحود پافشارى کرد و همه را با زور مجبور ساخت که قانون اساسى لبنان را زير پا بگذارند و لحود را براى دوره‌اى ديگر به زور به ملت تحمل کنند.

 

حريرى و ميشل عون اکنون به دو حريف قدرتمند در برابر هم تبديل شده‌اند که هر کدام مى‌خواهد صورت آن يکى را به زمين بمالد. ميشل عون هر چه در توان دارد به کار مى‌گيرد تا خانواده حريرى را زمين‌گير کند. حريرى نيز تلاش مى‌کند از تمام قدرت خود استفاده کرده و ميشل عون را به تبعيدگاه سابق خود باز گرداند.

اما سئوالى که بسيارى از اين دو شخصيت مى‌کنند، اين است که آيا بهتر نبود به جاى اين که اين همه انرژى را صرف تخريب يکديگر مى‌کرديد و اين همه هزينه‌ را متحمل خود و ملت مى‌ساختيد، اين انرژى‌ها را صرف حفظ و صيانت استقلال لبنان و آزادسازى مناطق جنوبى اشغال شده کشور از دست اشغالگران مى‌کرديد؟

 

متاسفانه سياستمداران ما آن چنان غرق در توهمات خود شده‌اند که درايت و حقيقت را از ياد برده‌اند و همه را به ياد اين گفته معمر قذافى رئيس‌جمورى ليبى مى‌اندازند که گفت: «دموکراسى همان چيز عارى است که دولت‌ها از آن مثل الاغ براى تعامل با ملت‌هايشان بهره مى‌برند و به واسطه آن سلطه حقيقى را انکار مى‌کنند.»

 

قذافى با ذکر اين عبارت به عنوان مقدمه به توصيف وضعيت لبنان پرداخت و گفت: «دموکراسى آن چيز عارى که لبنانى‌ها‌ براى ترويج آن تلاش مى‌کنند در حقيقت وسيله‌اى است براى اين که سلطه حقيقى خود را انکار کنند.»

 

پناه بر خدا، آيا واقعا لبنانى‌ها به اين سمت از دموکراسى حرکت مى‌کنند. آيا مشکل لبنانى‌ها اين است که نظامى را انتخاب کرده‌اند که همانطور که «سليم الحص» نخست‌وزير سابق لبنان که به قناعت و بردبارى مشهور است، مى‌گويد، کشورى که در آن آزادى بسيار است و دموکراسى کم؟

آيا وقت آن نرسيده که به اين گفته «جمال عبدالناصر» عمل کنيم که گفت: «آزادى کلمه اولين مرحله گذر به دموکراسى است.» البته مى‌توانيم بگوييم لبنان در اين مورد نسبت به ديگر کشورهاى عربى موفق‌تر بوده است. آزادى کلمه حداقل در لبنان محقق شده است در حالى که در کشورهاى ديگر هم کلمه و هم دموکراسى هر دو شکست خورده‌اند.

 

اما به هر حال اکنون مشکل لبنان اين نيست. مشکل لبنان ژنرال ميشل عون و ديگر رهبران لبنانى است که کشور را به سمت نظام طائفه‌اى و طائفه‌گرى مى‌کشانند. آنها به سمتى پيش مى‌روند که توازن سياسى را به بهانه توزان ملى شکسته و قصد دارند دولت مدنى‌اى تشکيل دهند که وظيفه‌‌اش اولويت دادن به منافع طائفه‌اى، آن هم به صورت رسمى تنها براى غلبه يافتن بر شخص يا گروهى حتى به صرف کشيده شدن کشور به جنگ داخلى و دخالت قدرت‌هاى خارجى در امور داخلى کشور است. در حالى که همه انتظار دارند صاحب‌خانه‌هاى لبنان يعنى مردم در امورشان دخالت کنند و بازيگر حقيقى سرنوشت خود باشند.

 

طبيعتا از سوريه  انتظار نمى‌رود، نقش ديگرى بازى کند. البته امکان آن را هم ندارد که نقش ديگرى بازى کند. اما آن رابطه‌اى که ميان ملت سوريه و لبنان جريان دارد، اين انتظار را به وجود مى‌آورد که همانند کشتى و ميهمانانش در هر حالتى همراه باشد. همان طور که کسى از اسرائيل انتظار ندارد، نقش حياتى در عرصه سياسى لبنان بازى کند.

 

اما در حالى که همه انتظار دارند، اين کشورها در امور داخلى لبنان دخالت نکنند، نمى‌دانم چرا برخى کشورها هستند که با حرف‌هاى غير منطقى تلاش مى‌کنند، نظام ليبراليستى لبنان را سرنگون کنند. با اين افراد بايد چه کرد. کسانى که رسما موضعى خلاف مواضع کنونى نظام لبنان اتخاذ مى‌کنند و نقشه‌هايى براى سرنگونى آن مى‌کشند.

 

بسيارى مى‌پرسند، هدف آنها از اين کار چيست؟ آيا در زمانى که لبنان در حال سپرى کردن سخت‌ترين آزمون تاريخ خود است و تلاش مى‌کند، سر افراز آن خارج شود، چنين کارشکنى‌هايى جايز است؟ اين آزمون، آزمونى که از زمان پايان جنگ‌هاى داخلى لبنان تا کنون سابقه نداشته و سرنوشت و آينده کشور را تعيين مى‌کند. همه انتظار دارند لبنان با وجود دخالت‌هاى خارجى کار بزرگى همانند توافق طائف که نقطه عطفى در تاريخ لبنان محسوب مى‌شود را رقم بزند.

 

گفته اين آقايان که مى‌گويند نظام ليبراليستى لبنان بايد سقوط کند، از لحاظ دشمنى و خصومت هيچ تفاوتى با اين گفته «شيمون پرز» نخست‌وزير اسرائيل که چند پيش گفت: «لبنان کشورى است که نمى‌تواند بر خود تسلط داشته باشد. اين کشور با سازمان‌هاى زيرزمينى و بمب‌هاى دست ساز و زير زمينى عجين شده است.

 در آنجا هر روز يک کشتار تازه رخ مى‌دهد.» نمى‌کند. کما اين که قبل از آن بشار اسد رئيس جمهورى سوريه در تاريخ اول جولاى 2006 گفته بود: «آنچه ما از لبنان مى‌شناسيم اين است که اين کشور منطقه امنى نيست. شورش و اغتشاش در آن  هر روزه است و چندان تفاوتى با عراق ندارد.» حکايت ما با سورى‌ها حکايت زنان است با همسايگانشان.

 

اگر تمام سعى و تلاش‌هاى لبنان همانى است که آقايان مى‌گويند و به دليل همين مورد انتقاد قرار مى‌گيرند، پس قابل دفاع است زيرا لبنان تلاش مى‌کند به عقب باز نگردد و در همين حال کيان و استقلال خود را حفظ کند.

 

از مجلس نمايندگان انتظار مى‌رود، همان طور که در گذشته به درستى توانسته بود، نخست‌وزير کشور را تعيين کند، امروز نيز در فضايى که براى نخستين بار برايش به وجود آمده و در آن حضور نظامى خارجى سوريه و اسرائيل نيست، انجام وظيفه کند و رئيس‌جمهور کشور را انتخاب کند تا پس از آن نخستين دوران طلايى کشور رقم بخورد.

اگر هم طرفداران ميشل عون که در سال 1995 از روى بدشناسى وى را از قدرت دور کردند، اکنون تلاش دارند دوباره وى را به قدرت برسانند، بهتر است بيايند شرافتمندانه و از طريق پارلمان و رقابت با ديگر نامزدها براى ميشل عون تلاش کنند. در آن صورت اگر وى توانست پيروز انتخابات رياست جمهورى شود که به حق خود رسيده و گرنه در صورت شکست نه تنها مخالفان بلکه کل ملت مى‌توانند سرافرازانه به زندگى سياسى و اجتماعى خود ادامه دهند.‌ ‌


نظر شما :