نفت و گاز آسیای مرکزی، فرصت از دست رفته ایران

۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ | ۱۸:۰۶ کد : ۱۹۴۷۰۶۵ باشگاه خوانندگان
امریکا در صدد آن است تا با مخدوش کردن نقش ایران در آسیای مرکزی، جمهوری اسلامی را در همه معادلات آسیای مرکزی از جمله معادلات انرژی و خطوط انتقال تضعیف و حتی حذف کند.
نفت و گاز آسیای مرکزی، فرصت از دست رفته ایران

نویسنده: وحید صالحی*

دیپلماسی ایرانی: آسیای مرکزی در نقشه سیاسی کنونی جهان به عنوان نقطه اتصال دو قاره اروپا و آسیا شناخته می شود و از موقعیت جغرافیایی بسیار مهمی برخوردار است. کشورهای این منطقه از شمال و غرب با روسیه و دریای خزر، از جنوب با ایران و افغانستان و از مشرق با چین همسایه­اند.

ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قرقیزستان و قزاقستان 5 کشور آسیای مرکزی هستند که بارزترین ویژگی ژئوپلتیک آنها را می توان محصور بودن در خشکی و عدم دسترسی به دریای آزاد دانست.

کشورهای آسیای مرکزی را می توان به دلیل وجود مجموعه ای از اشتراکات تاریخی، زبانی و دینی با ایران به عنوان عقبه فرهنگی ایران در نظر گرفت که این عامل پتانسیل چشمگیری را برای تاثیرگذاری بر کشورهای منطقه در اختیار جمهوری اسلامی قرار می دهد.

در این گفتار با تاکید بر منابع نفت و گاز ، در کنار محصور بودن منطقه و عدم دسترسی به آبهای آزاد به فرصت های ناشی از این وضعیت برای ایران پرداخته می شود.

 موسسات مختلف برآوردهای متفاوتی از منابع نفت و گاز آسیای مرکزی به دست داده اند. برخی برآوردها نشان می دهد که آسیای مرکزی در سال های آتی خلیج فارس دوم انرژی خواهد بود اما در این بین برآوردهای دیگر حکایت از اغراق آمیز بودن تخمین منابع انرژی این منطقه در ابتدای استقلال از شوروی دارد و بیان می دارد که این منابع بسیار کمتر از تخمین های اولیه است.

به عنوان مثال موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک لندن و آژانس بین المللی انرژی ، کل منابع قابل برداشت نفت آسیای مرکزی را 17 تا 37 میلیارد بشکه تخمین می زنند که این رقم  یک و نیم تا سه و نیم درصد از  ذخایر شناخته شده نفتی جهان را شامل می شود. این موسسات ذخایر گازی اثبات شده آسیای مرکزی را  نیز بین 6/6 تا 9 تریلیون مترمکعب یعنی 5/5 درصد و ذخایر اثبات نشده را تا 60 تریلیون مترمکعب یعنی 37 درصد از کل ذخایر گازی جهان تخمین زده اند.

سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا(سیا) نیز ارقامی را در این زمینه منتشر کرده است. این سازمان با تفکیک منابع انرژی این کشورها برآوردهای مجزایی به دست می دهد. طبق این اطلاعات،  ازبکستان در بین کشورهای دنیا با 594 میلیون بشکه ذخیره اثبات شده نفت رده چهل و هفتم را به خود اختصاص داده است و با ذخیره 1 تریلیون و 841 میلیارد مترمکعب گاز در رده نوزدهم جهان قرار دارد.

تاجیکستان منابع انرژی زیادی ندارد و طبق آخرین برآورد در سال 2013 با 12 میلیون بشکه ذخیره اثبات شده نفت در رده هشتاد و چهارم جهان قرار دارد و همچنین با 5 میلیارد و 663 میلیون متر مکعب ذخایر گازی نودمین کشور جهان محسوب می­شود.

ترکمنستان با ششصد میلیون بشکه ذخیره اثبات شده نفت و 24 تریلیون و 300 میلیارد مترمکعب ذخیره گاز به ترتیب در جهان در رده چهل و پنجم و چهارم قرار گرفته است.

ذخایر اثبات شده نفت قرقیزستان 40 میلیون بشکه تخمین زده می­شود که هشتاد و یکمین کشور دنیا محسوب می­شود و همچنین با 5 میلیارد و 663 میلیون متر مکعب ذخایر اثبات شده گاز طبیعی در رده هشتاد نهم جهان جای گرفته است.

ذخایر اثبات شده نفت قزاقستان 30 میلیارد بشکه است که آن را در جایگاه یازدهمین کشور جهان قرار می­دهد و همچنین دارای 2 تریلیون و 407 میلیارد متر مکعب ذخایر گازی است که از این نظر چهاردهمین کشور دنیا محسوب می­شود.

آمارهای فوق نشان می دهد که این منطقه اگر هم در تامین انرژی جهان توانایی رقابت با خلیج فارس را نداشته باشد اما با توجه به اهمیت نفت و گاز به عنوان منابع اصلی انرژی و موازنه 40 درصدی این منابع در تامین انرژی جهان در سال های اخیر اگر پیوند آسیای مرکزی به منطقه جنوب اوراسیا یعنی خلیج فارس صورت پذیرد؛ در آن صورت این منطقه مهمترین منبع انرژی زای جهان خواهد شد.

نیاز کشورهای منطقه به دلارهای نفتی برای توسعه داخلی و ورود به عرصه جهانی، در کنار محصور بودن آسیای مرکزی در خشکی و عدم دسترسی به آبهای آزاد بین المللی، اهمیت خطوط انتقال انرژی را آشکار می سازد.

خطوط انتقال به قدری برای این منطقه حیاتی است که با گذشت بیش از بیست سال از استقلال 5 کشور آسیای مرکزی، مشکل اساسی بیش از اصل منابع نفت و گاز، بر سر چگونگی انتقال آن و خط لوله مرتبط آن می­باشد.

به طور بالقوه مسیرهای مختلفی برای انتقال انرژی آسیای مرکزی به بازارهای جهانی وجود دارد:

مسیرهای غربی: این مسیر انرژی منطقه را به دریای سیاه و مدیترانه منتقل می­کند که آمریکا و روسیه در سال­های اخیر سرمایه­گذاری­های عظیمی در این مسیر انجام داده­اند؛ اما به دلیل گذر از مناطق خودمختار داغستان، آبخازیا، اوستیای جنوبی و چچن و وجود برخی نیروهای گریز از مرکز و خرابکار در این مناطق، از امنیت کمی برخوردار بوده و با مشکلاتی مواجه است.

مسیرهای شمالی: مشخصه بارز این مسیرها گذر از روسیه و انتقال انرژی این منطقه به کشورهای بلاروس، مجارستان و لهستان است که به دلیل وابسته کردن بیش از پیش کشورهای آسیای مرکزی به روسیه برای آنها جذابیت چندانی ندارد.

مسیرهای شرقی: این مسیرها انرژی آسیای مرکزی را از طریق چین به بازارهای مصرف در شرق آسیا می­رساند و نفوذ چین را در کشورهای آسیای مرکزی افزایش می­دهد.

 در نهایت مسیرهای جنوبی: این مسیر با گذر از ایران و انتقال انرژی آسیای مرکزی به دریای عمان و خلیج فارس برای عرضه به بازارهای جهانی در میان صاحبنظران حوزه انرژی به عنوان ارزان­ترین و امن­ترین مسیر در نظر گرفته شده است.

 بررسی فاصله مقصد تا هدف مسیرهای فوق نمایانگر این است که از قلب آسیای مرکزی تا آبهای آزاد بین المللی مسیر جنوبی از ایران به دریای عمان 2200 کیلومتر، مسیر غربی از روسیه به دریای سیاه 3000 کیلومتر و مسیر شرقی از چین به دریای چین 4800 کیلومتر است. کوتاه ترین مسیر، کریدور جنوبی ایران است که علاوه بر امنیت نسبی عالی دارای زیرساخت های بسیار پیشرفته و ارزان نیز است. به عبارت دیگر دورترین نقاط مسکونی آسیای مرکزی و دره های اطراف رودخانه سیردریا و آمودریا تا زیرساخت های مورد نیاز بزرگ و مدرن بندرعباس تنها 2500 کیلومتر فاصله دارند.

ایران با دارا بودن بیش از 3200 کیلومتر خط ساحلی در جنوب، می تواند به بهترین شکل دسترسی کشورهای آسیای مرکزی به بازارهای جهانی را تضمین کند. این مسیر، نزدیکترین، سریعترین، مطمئن ترین و اقتصادی ترین مسیر را از آسیای مرکزی به بازار تقاضای رو به رشد انرژی جهانی یعنی شبه قاره هند، ژاپن و آسیای جنوب شرقی فراهم می کند. علاوه بر این نیروی انسانی آموزش دیده در صنایع نفتی، سیستم ترانزیت توسعه یافته و همچنین زیرساخت های کشتیرانی که ایران در اختیار دارد این مسیر را جذاب تر می کند. اسکله های نفتی، پالایشگاه های فرآوری و خطوط  چشمگیر انتقال نفت و گاز ایران  برتری های لجستیکی قابل توجهی را در اختیار کشورهای آسیای مرکزی قرار می دهد؛ از طرف دیگر این شرایط فرصت بسیار مناسبی را برای انتقال یا سواپ منابع انرژی آسیای مرکزی در اختیار ایران قرار می دهد. ایران می تواند با اتصال خطوط انرژی منطقه به خطوط داخلی و انتقال آن به دریای عمان از ارز حاصل از انتقال این منابع منتفع شود یا از طریق سواپ به توسعه زیرساخت های نفتی در شمال شرق کشور بپردازد تا علاوه بر ایجاد اشتغال از ارزش افزوده فرآوری منابع هیدروکربوری آسیای مرکزی کسب سود کند.

اما با گذشت بیش از بیست سال از استقلال کشورهای آسیای مرکزی همچنان تمامی این ظرفیت ها به صورت بالقوه وجود دارد و  ایران به دلایل مختلف نتوانسته است از این فرصت ها بهره ببرد.

مهمترین دلیل عدم توانایی ایران برای ایفای نقش مورد انتظار در حوزه خطوط انتقال انرژی از آسیای مرکزی  به بازارهای جهانی مربوط به سیاست خارجی و وجود تنش در روابط با کشورهای منطقه و قدرت های جهانی است.

 قدرت­های بزرگ، کریدورهای انتقال انرژی آسیای مرکزی را  نه بر پایه واقعیات ژئوپلتیک، بلکه در چارچوب راهبردهای تامین کننده منافع خود طرح می کنند. در حالی که کریدور شمالی-جنوبی ایران برای انتقال انرژی آسیای مرکزی به عنوان بهترین مسیر شناخته می شود؛ این واقعیت به طور چشمگیری تحت تأثیر سیاست­های آمریکا در منطقه و تأثیر آن بر مواضع سران کشورهای منطقه قرار دارد.

ایالات متحده در این خصوص بیشترین تلاش را در تضعیف نقش ایران در منطقه داشته است. این کشور با ارایه تصوری مداخله گر و تهدید کننده از ایران و دامن زدن به تضاد میان ایران و کشورهای منطقه، تاثیری منفی بر روند همگرایی میان ایران و کشورهای آسیای مرکزی داشته است.

امریکا در صدد  آن است تا با مخدوش کردن نقش ایران در آسیای مرکزی، جمهوری اسلامی را در همه معادلات آسیای مرکزی از جمله معادلات انرژی و خطوط انتقال تضعیف و حتی حذف کند.

در این راستا واشنگتن با ترسیم خطوط انرژی مبتنی بر شعار « نه شمال نه جنوب، غرب یا شرق » و با استراتژی « خط لوله چندگانه» با انتقال نفت و گاز آسیای مرکزی از طریق ایران مقابله  می کند. این طرح مسیرهای باکو- جیحان از طریق گرجستان و ترکیه، ترکمنستان- پاکستان از طریق افغانستان، گرجستان- روسیه از طریق چچن و همچنین خط لوله زیر دریا بین ترکمنستان و آذربایجان، را شامل می شود. از میان مسیرهای چندگانه فوق می توان مسیر باکو- جیهان را به عنوان  سیاسی ترین خط لوله نفت جهان و مصداق بارز اولویت سیاست بر مزیت های اقتصادی دانست که با سرمایه گذاری افراطی آمریکا در جهت نادیده گرفتن شرایط استراتژیک ایران در بازار انرژی منطقه ترسیم گردیده است. بیانات  «بیل ریچاردسن» وزیر انرژی دولت کلینتون مبنی بر اینکه: «این پروژه تنها مساله نفت و گاز نیست، این تنها یک لوله نفتی نیست، بلکه یک موضوع استراتژیک است» تاکیدی بر این واقعیت است.

ایده راه ابریشم جدید که توسط هیلاری کلینتون وزیر خارجه وقت ایالات متحده مطرح شد نیز در طول سیاست های ایران ستیزانه آمریکا در آسیای مرکزی است. مهمترین مشخصه ایده راه ابریشم جدید این است که باید ایران را دور بزند. یعنی قرار است کریدور حمل و نقل جدیدی با حذف ایران بدون در نظر گرفتن ضرورت­های لجستیکی و واقعیت­های جغرافیایی، از آسیای مرکزی به آسیای جنوبی کشیده شود.

وزارت خارجه آمریکا طی گزارشی که در خصوص حمایت از این طرح منتشر کرد؛ اهمیت بازار انرژی منطقه­ای، بهبود تجارت و حمل و نقل، بهبود روند گمرکی و امنیت مرزهای میان کشورهای منطقه و همکاری­های اقتصادی مردم منطقه جهت ایجاد فرصت­هایی برای جوانان، زنان و اقلیت­های کشورهای حاضر در طرح راه ابریشم جدید را مهمترین دلایل حمایت از این عنوان کرده است

این طرح اگرچه بدون در نظر گرفتن ایران بازدهی کمتری خواهد داشت؛ اما در هر حال قابل اجرا خواهد بود و در صورتی که آمریکا بتواند آن را اجرایی کند؛ جمهوری اسلامی ایران با انزوای بیشتری در منطقه آسیای مرکزی مواجه خواهد شد.

کارشکنی ها و موانع ایجاد شده از جانب آمریکا در سیاست خارجی ایران برای حضور در بازار انرژی آسیای مرکزی ناشی از تضاد کلی دو کشور در عرصه بین المللی است.

 اهمیت توافق لوزان برای حضور ایران در آسیای مرکزی از این واقعیت حکایت دارد که به سرانجام رسیدن توافق لوزان در چارچوب توافقی خوب از یک سو و پایبندی دو طرف به الزامات ناشی از توافق می تواند به تسری تنش زدایی در دیگر حوزه های اختلاف به خصوص رفع خصومت در صحنه آسیای مرکزی شود.

در این صورت جمهوری اسلامی ایران می تواند با پیگیری دیپلماسی اقتصادمحور در آسیای مرکزی و پیگیری منافع سیاسی- اقتصادی، جایگاه شایسته و متناسب با پتانسیل های منطقه ای خود را کسب کند و فرصت های انرژیک از دست رفته گذشته را جبران نماید.

*کارشناس ارشد روابط بین الملل

کلید واژه ها: انرژی آسیای مرکزی کشورهای آسیای مرکزی منابع انرژی انتقال انرژی آسیای مرکزی ذخایر گازی


نظر شما :