داستان روابط ایران و امریکا

۰۳ مرداد ۱۳۸۹ | ۱۶:۰۵ کد : ۸۱۵۵ تاریخ دیپلماسی
پرده اول و دوم «امریکائی زشت». محمدرضا دبیری
داستان روابط ایران و امریکا

اگر قسمت اول این نوشته را نخوانده اید اینجا را کلیک کنید.

پرده اول

1-    هاوارد باسکرویل

در حیاطی کوچک در میان درختان بادام و زردآلو، سنگ قبری ساده بچشم می‌خورد که نام‌هاوارد سی. باسکرویل، تاریخ تولد (13 آوریل 1885) و تاریخ فوت (20 آوریل 1909) بر آن نوشته شده است. صد سال پیش، این نقطه از شهر تبریز، گورستان و بیمارستان کشیش‌ها و مُبلغان مسیحی "پرزبیتری  Presbyterian" بود. 

اینکه اینجا مزار یک آمریکایی جوان و فارغ التحصیل دانشگاه پرینستون است، از ویژگی‌های آن است. ولی اینکه اینجا گور یک شهید نهضت مشروطه است و هنوز از نظر ایرانی‌ها محترم شمرده می‌شود، جایگاه متفاوت و خاصی به آن می‌دهد.

 باسکرویل، معلمی ‌جوان بود که تصمیم داشت کشیش شود. سرنوشت او چنین رقم خورد که نه معلمی ‌را ادامه داد و نه کشیش شد، ولی از دید مشروطه خواهان منزلتی یافت که که از هر دو آرزویش والاتر بود. بسیاری باسکرویل را با لافایت- یک فرانسوی که که به امریکائیان در انقلاب امریکا(سال 1776) و در دفاع از آزادی کمک کرد- مقایسه کرده‌اند. 

 در خانواده باسکرویل، اعتقادات مذهبی "پرزبیتری اسکاتلندی" به وضوح امری موروثی بود. پرزبیتری‌ها مسیحی پروتستان و پیرو کالون بودند. پدر و پدربزرگ او کشیش بودند. و او دارای چهار برادر بود که آنان نیز همین حرفه را انتخاب کرده بودند. هوارد در ایالت نبراسکا به دنیا آمد و خانواده‌اش قبل از اینکه وی وارد پرینستون شود به داکوتای شمالی نقل مکان کردند. با اینکه زمینه اصلی درس او مذهب بود، دو موضوع دیگر: "رویۀ قضایی" و "دولت متکی بر قانون اساسی"؛  را که در 1879 توسط وودرو ویلسون (بعدا در1912رئیس جمهور امریکا ) تدریس می‌شد، برگزید، که موضوع دوم تأثیر به سزایی در آینده وی و نیز بر مطالعات مذهبیش بر جای گذاشت.

 مدت کمی‌ پس از فراغت از تحصیل، هوارد در نامه‌ای به هیئت مدیره میسیونرهای "پرزبیتری" اعزامی‌ به خارج از کشور نوشت، اگرچه تصمیم دارد به تحصیل در پرینستون ادامه دهد، ولی ترجیح می‌دهد قبل از آن در یک زبان و فرهنگ خارجی تجربه کسب کند. بدین ترتیب، او برای دو سال تدریس در شهر تبریز انتخاب شد. پرزبیتری‌ها شاخه کالونی از پروتستانها بودند که در اسکاتلند شکل گرفتند و در امریکا رشد کردند.

 باسکرویل در پائیز سال 1907 برای تدریس زبان انگلیسی و علوم در مدرسه Memorial School American که توسط کشیش‌های میسیون Presbytery اداره می‌شد، وارد تبریز شد. در این مدرسه 80 مسلمان و 135 مسیحی ارمنی و آشوری ثبت نام کرده بودند.

 صادق رضازاده شفق، که در حکومت پهلوی سناتور شد، یکی از شاگردان باسکرویل در این مدرسه بود. وی در مجموعه یادبودی که به مناسبت پنجاهمین سال درگذشت باسکرویل چاپ شد، چنین نوشت: "او بسیار خوشنام بود و عده زیادی می‌خواستند در کلاس‌های تاریخ او شرکت کنند. تعدادی از شاگردان قدیمی ‌از دکتر ساموئل ویلسون (مدیر مدرسه)خواستند که کلاسی در حقوق بین الملل دایر کند؛ او نیز پذیرفت و کلاس را به عهده باسکرویل گذاشت."

 در قرون نوزدهم و بیستم، سیاست ایران دربین چرخ دندانه‌های رقابت بریتانیای کبیر و روسیه برای کنترل آسیای مرکزی قرار گرفته بود؛ ماجرایی که "رودیارد کیپلینگ" آن را Great Game به معنای "بازی بزرگ" نامید. پادشاهان وقت ایران ناچار به روی آوردن به قدرت‌های اروپایی و استقراض از آنان شده بودند، و به تدریج دوران واگذاری بخش زیادی از ثروت کشور و دادن امتیازات را به خارجی‌ها آغاز کردند. در سال 1907، بریتانیا و روسیه بر سر تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ به توافق رسیدند؛ استان‌های جنوبی برای بریتانیا و استان‌های شمالی، از جمله تبریز برای روسیه. محدوده‌ای هم در وسط بی‌طرف ماند. این به اصطلاح "موافقتنامه سنت پترزبورگ" حتی بدون مشورت با ایرانی‌ها به امضاء رسید. باسکرویل از عهدنامه انگلیسی-روسی 1907نزد شاگردانش انتقاد می‌کرد و به ویژه منتقد سرسخت سِر ادوارد گرِی، وزیر امور خارجه بریتانیا بود.

انقلاب مشروطۀ ایران در سال 1906 آغاز شد و آن هنگامی ‌بود که معترضان مظفرالدین شاه (وارث سلسله ای که از سال 1779 وهمزمان با استفلال امریکا بر ایران حکمرانی می‌کرد) را به تعیین یک پارلمان منتخب یا مجلس وادار ساختند. مجلس قانون اساسی ایران را تدوین کرد که اولین قانون اساسی در آسیای مرکزی و خاورمیانه بود، و مظفرالدین شاه آن را در ماه دسامبر 1906 توشیح کرد. قانون اساسی جدید مجلس قانون‌گذاری تاسیس کرد، قانون را حاکم کرد و نویدبخش برابری شهروندان در برابر قانون و آزادی‌ها و حقوق فردی برای آنان بود، شاه را به جلب موافقت مجلس برای استقراض خارجی یا امضای قراردادها با بیگانگان ملزم می‌ساخت و آموزش عمومی ‌و آزادی مطبوعات را وعده می‌داد.

مظفرالدین شاه در شب سال نو مسیحی 1907، یعنی چند هفته بعد از امضای قانون اساسی از دنیا رفت و فرزند مستبدش، محمد علی شاه، به سلطنت رسید که اگرچه در ابتدا متمم قانون اساسی را امضا نمود وسوگند خورد که انشاالله خود او واولاد واحفادش تقویت کننده این "نظامنامه" باشند. ولی در فاصله کوتاهی سرکوب آزادی‌های نوپای کشور را آغاز کرد. محمد علی شاه در ماه ژوئن 1908، طی یک کودتا مجلس را به توپ بست وتعطیل کرد و بسیاری از آزادی خواهان را به جوخه‌های اعدام سپرد. 

 مخالفت‌ها علیه محمد علی شاه علاوه بر تهران عمدتا در حول و حوش تبریز، منطقه ای که به دلیل نزدیکی با عثمانی و روسیه بیشتر تحت تأثیر عقاید و فرهنگ اروپائی بود، تمرکز داشت. پیشگام مخالفتهای مسلحانه، ستارخان مردی از محله امیرخیز بود. هنگامی‌که تبریز به مقاومت دست زد، محمد علی شاه دستور محاصره شهر را صادر کرد. نیروهای سلطنتی به تدریج تمامی‌ راه‌های منتهی به تبریز و منشعب از این شهر را تحت کنترل درآوردند، راه ورود مواد غذایی را به شهر سد کردند و منتظر تسلیم تبریز در اثر فشار قحطی وگرسنگی شدند.

 باسکرویل از بدو ورود به تبریز از آرمان مشروطه خواهی حمایت می‌کرد - به عنوان مثال، بعد از اتمام درس برای سربازان مشروطه خواه در خطوط نبرد غذا می‌برد - تبدیل او به یک متحد تمام عیار مشروطه خواهان ظرف مدت چندماه صورت گرفت. او بسیار تحت تأثیر برخی از دانش آموزان و دوستان انقلابی ایرانی خود ازجمله شریف زاده قرار گرفته بود.شریف زاده جوان در جبهه تیر خورد ودر مقابل چشمان باسکرویل جان داد. این واقعه انقلاب درونی این ایده آلیست جوان را تکمیل کرد.

 در ماه مارس 1909، باسکرویل تصمیم گرفت که 150 نفر از دانش آموزانش را برای کمک به ستارخان در دفاع از تبریز سازماندهی کند. در آخرین جلسۀ کلاس، باسکرویل با دانش آموزانش درباره وظیفۀ آنان در دفاع از وطن سخن گفت.

 این رفتاری نبود که از یک شهروند آمریکایی یا یک مبلغ مذهبی انتظار می‌رفت، به همین دلیل او برای تغییر رفتار و عقیده اش به شدت تحت فشار بود. یک روز، هنگامی‌که باسکرویل و شاگر


نظر شما :