فعلا ايران پيشتاز است تا بعد چه شود

۲۶ اسفند ۱۳۸۹ | ۰۲:۲۴ کد : ۱۰۷۳۲ اخبار اصلی
ايران با نفوذ در انقلاب‌هاى عربى منطقه از بحرين گرفته تا لبنان و فلسطين و عراق و مصر همچنان در حال افزايش نفوذ خود است و اين نگرانى عميقى را نزد امريکايى‌ها به وجود آورده است.اين مسئله رقابت تازه‌اى را ميان ايران و ايالات متحده امريکا در خاورميانه به وجود آورده است

ديپلماسى ايرانى: با وقوع انقلاب‌هاى مردمى در کشورهاى عربى و دگرگونى‌هايى که در منطقه عربى شاهديم نقش امريکا در خاورميانه براى بسيارى پرسش‌برانگيز شده است. پس از آن که امريکا در مصر پذيرفت متحد اصلى‌اش را از دست دهد و در تونس نيز تن به تغييرات شگرف مردمى داد، اکثر کارشناسان بر اين اعتقادند که نقش ايالات متحده در منطقه کم‌رنگ شده و تحولات منطقه نيز نشان داده که جايگاه امريکا باز هم کم‌رنگ خواهد شد. دليل اين کارشناسان اين است که از آنجا که امريکا در برابر تحولات خاورميانه به خصوص مصر و ليبى منفعل عمل کرده اين بدان معنا است که امريکا ديگر آن اتوريته سابق را ندارد و نمى‌تواند متحدان خود را در منطقه نجات دهد. کما اين که در ميان انقلابيون منطقه نيز صاح جايگاه نيست و اين مسئله مى‌تواند باز هم جايگاه امريکا را در منطقه تضعيف کند. در مقابل مى‌گويند که جايگاه ايران به شدت در حال تقويت است. ايران با نفوذ در انقلاب‌هاى عربى منطقه از بحرين گرفته تا لبنان و فلسطين و عراق و مصر همچنان در حال افزايش نفوذ خود است و اين نگرانى عميقى را نزد امريکايى‌ها به وجود آورده است. اين مسئله رقابت تازه‌اى را ميان ايران و ايالات متحده امريکا در خاورميانه به وجود آورده است.

روزنامه اردنى الدستور در يادداشتى در اين باره مى‌نويسد: افراد بسيارى هستند که امريکا را در راس کشورهاى قدرتمند جهان مى‌دانند. مى‌گويند دنيا تک قطبى است و اين قطب را فقط ايالات متحده تشکيل مى‌دهد. البته براى مدت‌ها هم ايالات متحده در راس کشورهاى قدرتمند جهان قرار داشت. کسانى که اين ادعا را مطرح مى‌کنند بى‌راه هم نمى‌گويند امريکا براى رسيدن به اين جايگاه تلاش بسيارى کرده است. تلاش کرده در تمامى نقاط جهان و در همه بحران‌‌ها و تنش‌ها دخالت کند و در تمامى آنها نيز منافع خود را مد نظر داشته و از اين راه توانسته به موفقيت‌هايى که انتظارش را داشته برسد. اما افراد بسيارى هم هستند که قدرت امريکا را به سخره مى‌گيرند. کسانى که به قدرت مطلقه امريکا ريشخند مى‌زنند و مى‌گويند قدرت ايالات متحده توخالى است و نفوذ خود را تنها از طريق توطئه‌ها و حماقت‌هايى که در خيلى مواقع مرتکب مى‌شود و در بسيارى از مواقع ديگران مرتکب مى‌شوند و امريکا بهره‌بردارى مى‌کند، به دست مى‌آورد. خطاهايى که در بسيارى مواقع فقط برايش دردسر آفرين مى‌شود و امکان بازگشت را برايش سخت مى‌کند. آنها حتى در تحقير امريکا تا آنجا اغراق مى‌کنند که مى‌گويند بسيارى از سياست‌هاى امريکا از روى بى‌عقلى و بدون لحاظ سياست‌هاى استراتژيک اتخاذ مى‌شود و اگر چه باورش مشکل است اما حقيقت دارد که بگوييم که امريکا نه تنها آن نفوذى را که توقع مى‌رود، ندارد بلکه در بسيارى از نقاط جهان از جمله منطقه خاورميانه صاحب هيچ جايگاهى نيست.

نويسنده با اين مقدمه به انقلاب‌هاى عربى منطقه مى‌پردازد و مى‌نويسد: به رغم اين که اطلاعاتى که از سياست‌هاى امريکا در اختيار داريم چندان دقيق نيست و اکثر سياست‌هاى امريکا سرى و غير قابل دستيابى است اما با توجه به تحولات اخير منطقه به خصوص در تونس و مصر مى‌توانيم آنچه درباره نفوذ امريکا در خاورميانه تحليل مى‌شود را سبک سنگين کنيم. انفجارى که در تونس و مصر رخ داد که در حقيقت مقدمه‌اى براى فروپاشى حتمى بيشتر ديکتاتورى‌هاى کشورهاى عربى است و در حقيقت پيش درآمد خفقان و تنش در ديگر جوامع عربى محسوب مى‌شود، براى همه اين پرسش را به وجود آورده که جايگاه امريکا در اين بحبوحه کجاست. حقيقت اين است که امريکا با انقلاب مصر قاطعانه برخورد نکرد و به سادگى از کنار آن گذشت. از دوگانگى‌ها که بگذريم کليت مواضع امريکا حاکى از نگرانى نبود. پرسش اين است که راز اين آسودگى امريکا از انقلاب جوانان مصر که به سرنگونى نظام حسنى مبارک و به روى کار آمدن شوراى انتقالى نظامى انجاميد، چيست؟ تونس واقعا به امريکا نزديک بود، اما اهميت مصر را نداشت، مصرى که بيش از اندازه به امريکا نزديک شده بود و حتى بسيارى از آن به عنوان سدى در برابر نفوذ ايران در منطقه ياد مى‌کردند. دشمنى مصر با ايران، سوريه، حزب الله و مصر در برخى مواقع حتى فراتر از امريکا و اسرائيل مى‌رفت.

يادداشت‌نويس روزنامه الدستور در ادامه به ناکامى‌هاى امريکا در برابر ايران اشاره مى‌کند و مى‌نويسد: امريکا نه احمق، نه جاهل و نه کور در سياست است و قطعا به چيزى که از آن آگاهى کامل ندارد وارد نمى‌شود. از اين رو سخت است که تصور کنيم امريکا نقش فعالى در تحولات خاورميانه نداشته باشد ولى سياست‌هايى که در منطقه اتخاذ کرده جملگى نشان مى‌دهد که امريکا آن طور که تصور مى‌شود هم صاحب قدرت مطلق نيست. مثلا در برابر ايران به روشنى مى‌بينيم که امريکا از ايران در بسيارى از پرونده‌ها شکست خورده است. در عراق به رغم تاخير 9 ماهه در تشکيل دولت اين نامزد مورد حمايت ايران بود که به قدرت رسيد. در حالى که امريکا تلاش کرد در همکارى با عربستان گزينه ايران را در رسيدن به قدرت شکست دهد اما در آخر اين امريکا بود که در عراق ناکام ماند. در لبنان ديديم که ايران به گونه‌اى عمل کرد که جريان 14 مارس در اين کشور رسما شکست خورد. حزب الله با تاکتيک سياسى خود چنان دولت حريرى را سرنگون کرد که امريکايى‌ها خود انگشت به دهان ماندند. بر کسى پوشيده نيست که حماس امروزه بيشترين سود را از سرنگونى نظام حسنى مبارک مى‌برد. اين را هم همه درک مى‌کنند که ايران، سوريه و حزب الله بيشترين بهره را از زلزله‌اى که منطقه را در بر گرفته مى‌برند.

نويسنده مطلب خود را اين گونه به پايان مى‌رساند که: بسيار روشن است که رقابت تنگاتنگى ميان ايران و امريکا در منطقه در گرفته است. تهديد ايهود باراک مبنى بر احتمال اشغال مجدد جنوب لبنان يا اعلام آمادگى حزب الله مبنى بر اين که توانايى لازم براى اشغال جليل ]مناطق شمال اسرائيل [را دارد همگى نشان مى‌دهد که اولا اسرائيلى‌ها از امنيت و موجوديت خود در آينده بسيار نگرانند و ثانيا معادله تغيير در خاورميانه همچنان ادامه دارد. پرسش‌هاى بسيارى بى‌پاسخ مانده مبنى بر اين که آيا ممکن است سياست اسرائيل ناگهان چنان احمقانه شود که دست به يک جنگ تمام عيار بزند يا اين که حزب الله دست به کار شود و جنگى را با اسرائيل آغاز کند؟ واقعا سياست امريکا در برابر تحولات خاورميانه چيست؟ امريکا از امنيت اسرائيل نگران است به ويژه اين که سياست استراتژيک خود را در خاورميانه با سياست‌هاى اين رژيم تعريف کرده است، براى حفظ ثبات و امنيت اسرائيل با کمترين هزينه چه نقشه‌اى دارد؟ ايران با اعزام دو ناو نظامى به سمت سوريه با عبور از کانال سوئز براى نخستين بار پس از سال 1979 و پهلو گرفتن فعلى آنها در بندر سلطان قابوس عمان چه پيامى را مى‌خواهد برساند؟ و ده‌ها پرسش ديگر که همچنان بى‌پاسخند.


نظر شما :