مثلث استراتژیک

۰۸ خرداد ۱۳۸۷ | ۲۲:۴۳ کد : ۱۱۱۸۴ نگاه ایرانی
مقاله ای درباره آمریکا و حضور ایران در عراق
مثلث استراتژیک
در آخرین گزارش بررسی وضعیت نظامی آمریکا درعراق که پترائوس- فرمانده عمده آمریکا- در فروردین ماه گذشته به کنگره آمریکا عرضه کرد، از جنگ به وسیله وکیل (  war byproxy) بین ایران وآمریکا سخن گفته شد. این تقریباً شدیدترین سخنانی بود که یک مقام رسمی آمریکا در باره حضور ایران درعراق بیان کرده است.
 
جنگ به وسیله وکیل، از درگیری ایران و آمریکا به صورت غیر مستقیم سخن می گوید. اظهارات وی درکنار حرف های کروکر- سفیرآمریکا درعراق- درهمان جلسه کنگره که از وضعیت روابط ایران و عراق، با زبان وبیان دوگانه ای سخن گفت باید سنجیده شود. کروکر از یک سو از مداخلات ایران درعراق و از سوی دیگر از روابط وتعامل های ایران وعراق و سفر رئیس جمهور ایران به آن کشور صحبت به میان آورد.
 
در سایر مباحث مربوط به عراق در آمریکا تقریباً همه جناح ها از ایران و حضور ایران در عراق با نگرانی یاد می کنند. اظهارات گوناگونی که دیگرآن قدر تکرار شده اند که تقریباً اجزای پایدار گفتمان استراتژیک عراق در آمریکا را تشکیل می­دهند.
 
ایران برنده جنگ آمریکا علیه عراق است؛ ایران درحال برآمدن است؛ نوار شیعی به رهبری ایران درحال شکل­گیری است؛ اگر نیروهای نظامی آمریکا عراق را ترک کنند، ایران از خلاء به وجود آمده استفاده خواهد کرد؛ ایران به شورشیان عراقی کمک می کند؛ متقدی صدر عامل ایران است؛ ایران درکارهای دولت عراق مداخله می کند؛ نیروهای وابسته به سپاه قدس ایران، عراق را در اختیار گرفته اند؛ ایران به جنگ شیعه و سنی دامن می زند و چندین گزاره دیگر که ایران را قدرتی شریر در صحنه آشفته عراق قلمداد می کند.
 
طرح پیوسته و مداوم اظهارات فوق به صور مختلف با روایت های دگرگون شده را چگونه می توان تجزیه وتحلیل کرد؟ انگیزه های مقامات آمریکایی دراین همه تأکید بر نقش فزآینده ایران چیست؟ و بحث حضور ایران در گفتمان های استراتژیک و سیاسی آمریکا چگونه است؟ اینها پرسش های مشروع و مهمی هستند که در مثلث استراتژیک ایران، عراق و آمریکا مطرح اند و پاسخ دادن به آنها به طور دقیق، قطعا مشکل ولی نیت خوانی مقامات آمریکایی در این راستا با توجه به مجموعه ای از واقعیت های تاریخی، سیاسی و بین المللی تا حدودی ممکن است.
 
در این چهارچوب، با تأکید بر این نکته که همه اظهارات فوق و اظهارات مشابه، ترکیبی از اغراض و انگیزه های سیاسی را در بر دارد، در مجموع می توان علت بیان این اظهارات را ناشی از تناقض های استراتژیک، « عدم آگاهی از پیچیدگی های روابط ایران و عراق »، « بهانه جویی برای عدم توفیق­ها و افزایش مداخلات »، « نقش دولت های منطقه » و در عین حال« جست­وجویی برای فرصت همکاری محدود با امکان افزایش احتمالی » دانست.
 
الف- تناقض های استراتژیک:
اینکه هدف اصلی حمله نظامی آمریکا به عراق، 5 سال پیش بود، همچنان محل بحث و گفت وگوست! حدود 30 انگیزه از تسلط بر چاه­های نفتی عراق تا توسعه دموکراسی، از انتقام بوش از صدام به خاطر ناکامی پدرش در سرکوب نهایی او و از اهداف اسرائیلی حمله در از بین بردن یک قدرت نظامی عرب تا ایجاد سکویی برای تغییر نظام سیاسی در ایران در بین این انگیزه ها ذکر می شود.
 
هر کدام از انگیزه های فوق را به نحوی در مجموعه حرکت نظامی آمریکا، می توان به درجات مختلف مشاهده کرد؛ هر چند که اندازه گیری سهم هر کدام از آنها بسی مشکل است. اما آنچه با قطعیت می توان گفت این است که هدف استراتژیک کلان آمریکا، تقویت موقعیت خود در منطقه بود که با تضعیف موقعیت ایران همراه می شد.
 
بی تردید اگر آمریکا توانسته بود در عراق کاملاً مستقر شود. فشار استراتژیک بی سابقه ای را بر ایران وارد می کرد. برخی از نئومحافظه کاران آمریکایی صریحاً می گفتند که بغداد دروازه ورود دموکراسی به منطقه و دگرگونی در سرتاسر خاورمیانه و من جمله ایران است.
 
به فاصله کوتاهی در فضای اولیه پیروزی سریع آمریکا، برنهادهای از کار افتاده نظامی صدام، آمریکا آن چنان مست به نظر می رسید که اندرزهای استراتژیک دوستان خود را هم به مسخره می گرفت.
 
دنیا نگران تداوم ماجراجویی های نظامی بوش بود. اما در عمل، نه فقط آرزوهای استراتژیک فوق تحقق نیافتند بلکه آمریکا با مارپیچی در عراق روبه رو شد که بعد از جنگ 4 سال حضور سخت، برای حل مشکلات امنیتی، برای اولین مرتبه گفت­ و گوهای رسمی ایران و آمریکا، بعد از 27 سال به دعوت و ابتکار دولت عراق در بغداد راه اندازی شد.
 
هر چند که این گفت و گو در سطح چندان بالایی برگزار نشد و با چالش های عمده ای هم روبه رو بوده است ولی پیش از هر چیز تناقضی استراتژیک در طرح های واشنگتن را آشکار می سازد که قرار بود در پی حمله نظامی آمریکا به عراق، ایران در فشار استراتژیک و آمریکا خرد می شد اما حال باید طرف مذاکره آمریکا قرار گیرد تا در عراق ثبات برقرار شود.
 
معنای دیگر این تناقض استراتژیک آن است که موضوع روابط ایران و آمریکا، پیچیدگی دیگری یافته و مجموعه عواملی که دراین معادله قرار گرفته اند، فضای مانور استراتژیک آمریکا را دستخوش تغییر کرده و برخی از امکانات آن را محدودتر کرده اند.
 
از طرف دیگر نباید فراموش کرد که ایران، در چشم انداز استراتژیک نهادهای نظامی، سیاسی و امنیتی آمریکا، تهدیدی پایدار و بلکه آن چنان که جورج بوش در سال گذشته مسیحی اظهار داشت بزرگ ترین تهدید علیه آمریکا قلمداد می شود.
 
تهدید ایران در نگرش استراتژیک آمریکا آن چنان گسترده است که هیچ بحث استراتژیکی در آمریکا نیست که به خوبی عنصر ایران و مقابله با ایران را در آن نتوان دید.
 
تناقض استراتژیک فوق الذکر با لایه های تهدید اندیشی پایدار ایران، عدم موفقیت در تداوم عملیات نظامی آمریکا در عراق وتسری آن به ایران و لزوم در نظر گرفتن عنصر ایران در ایجاد ثبات در عراق، سایه سنگینی بر تمام گفتمان­های استراتژیک در آمریکا درمورد ایران و عراق خواهد داشت.
 
ب- عدم آگاهی از پیچیدگی های روابط ایران و عراق:
نگرش استراتزیک آمریکا در کنار تناقض هایی که به آنها اشاره شد، با مشکل دیگری روبه روست و آن عدم آگاهی از روابط پیچیده ایران و عراق است؛ نه فقط در دوران بعد از استقلال عراق از 1921 به بعد، بلکه مسائل مربوط به مجموعه ای که عراق امروز به آن، تعلق داشته.
 
روابط ایران با این منطقه در کنار الزامات جغرافیایی، از پیشینه ای بسیار عمیق از مناسبات فرهنگی برخوردار است به گونه ای که زندگی مردم ایران و عراق تا قبل از برآمدن بعثی ها در دهه 60 میلادی قرن بیستم، آن چنان از تنبدگی برخوردار بوده است که کمتر بدیلی را می توان برای آن یافت.
 
حضور فرهنگی و مردمی ایرانی ها در عراق به گونه ای بوده است که ناسیونالیست های افراطی عرب که در حزب بعث عراق متمرکز شدند را بر آن داشت که یکی از دستور کارهای اصلی بنیادین و همیشگی خود را مبارزه با ایران و ایرانی و تلاش برای زدودن حضور فرهنگی و انسانی ایران در عراق قرار دهند.
 
اغراق نیست اگر کل پروژه حزب بعث را مبارزه با عنصر ایرانی در جامعه و فرهنگ عراق بدانیم. این پروژه برای زدودن عنصر ایرانی تا حد راه اندازی جنگی طولانی پیش رفت. اما آنچه از دید استراتژیست های آمریکایی، به خاطر عدم توجه سنتی آنها به عنصر تاریخ طولانی مغفول می ماند، شکست تقریباً تمام پروژه های ضد ایرانی در تاریخ طولانی منطقه بین النهرین و عراق است.
 
پیوندهای فرهنگی و انسانی بین ایران و این حوزه، فراتر از قالب های سیاسی و متصلب نژادی و حزبی است. فرو ریختن دیوارهای سیاسی جدایی، تنفر و جنگ که محصول جزم اندیشی های نژاد گرایانه بعثی ها بود، به باز شدن مجدد این فضا انجامید.
 
در چنین فضایی آمریکایی­ها دریافتند که رهبر شیعیان عراق ( آیت الله سیستانی ) ایرانی است و ایرانی ها در رقم های میلیونی به زیارت عتبارت عالیات می روند و گروه کثیری از مخالفان دولت بعثی صدام که سال های سال در ایران زندگی کرده­اند، آن چنان در زندگی خود با تجربه ایران عجین شده اند که در کنار تفاوت ها و جدایی های طبیعی و سیاسی، پیوندهای خود با ایران، جامعه، مردم و فرهنگ این کشور را نمی توانند فراموش کنند و فرهنگ ایرانی، بخشی از هویت آشکار و نهفته آنهاست.
 
همراه با پیوندهای فوق، واقعیت های جغرافیایی که بر پیچیدگی روابط ایران و عراق می افزاید را باید در نظر داشت. ایران تنها کشوری است که با 3 منطقه شیعه نشین جنوب، سنی نشین مرکز و کردنشین شمال عراق هم مرز است.
 
باز باید در نظر داشت که تمرکز جمعیت عراق در منطقه همجوار ایران است. این پیوندها و پیوندهای شبیه آن به مرور توسط آمریکایی ها مخصوصاً در سطوح تصمیم گیری استراتژیک - روشن می شود و زمانی هم که روشن می شود، شناسایی و بیان آن واقعیت ها از نظر سیاسی مقرون به صرفه قلمداد نمی شود.
 
ج- بهانه جویی برای عدم توفیق و افزایش مداخلات:
در انبوه کتاب ها و نوشتارهایی که درباره جنگ عراق چاپ می شود، یک نقطه مشترک وجود دارد و آن عدم موفقیت دولت، بوش است.
 
مقایسه جنگ آمریکا درعراق با جنگ ویتنام، خود به تنهایی موضوع چندین تحقیق و پژوهش است. کنت کامپبل ( Kenneth Campbell) در سال 2007( 1386) کتابی را با این عنوان منتشر کرد:« داستان دو باتلاق - عراق و ویتنام - و درس های سخت جنگ».
(A taleoftwo quagrmires:Iraq, Vietnam and the Hardlessonsofwar)
 
جان دامبرل(John Dumbrell) و دیوید راین (David Ryan) در کتابی که به صورت مشترک ویراستاری کرده و درسال 2006 (1385) منتشرکردند این عنوان را برگزیدند:«ویتنام درعراق؛ تاکتیک ها، درس ها، میراث ها و شبح ها».
(Vietnam in Iraq: Tactics, lessons, legaciesand Ghosts(
 
مقایسه ویتنام با جنگ عراق ممکن است با واقعیت گویی ها و اغراق هایی در بین نویسندگان آمریکایی و غیر آمریکایی روبه رو باشد اما در ورای همه آنها، عدم موفقیت و ناکامی در تحقق هدف های اولیه مشترک است.
جنگ آمریکا درعراق، با مشکل روبه روست و ریشه این مشکلات، بنیادهای ایدئولوژیک و نئومحافظه کارانه راه اندازی جنگ و عدم دقت در واقعیت های عراق و منطقه است اما دولت بوش، سعی دارد با معرفی ایران به عنوان مقصر، نه فقط فرافکنی کند بلکه مشکلات داخلی در آمریکا را با توسل به عنصر ایران بپوشاند.
 
توضیح آنکه در جامعه آمریکا، مخصوصا در فضای انتخاباتی کنونی، دولت بوش، محافظه کاران و حزب جمهوریخواه، زیر فشار زیادی در مورد عراق قرار دارند.
 
گفتمان لزوم خارج کردن نیروهای نظامی از عراق، در آمریکا قوت گرفته و برخی کاندیداهای ریاست جمهوری مانند اوباما از خروج بالافاصله و جدی در صورت به دست گرفتن قدرت صحبت کرده اند و در این میان دولت ملزم به کاهش نیروها شده ولی نمی خواهد و نمی تواند نیروها را کاهش دهد.
 
در این فضا، طرح مداوم خطر ایران درعراق، برای جلوگیری از کاهش نیروها قلمداد می شود. با توسل به حضور برجسته ایرانی ها، دولت بوش سعی می کند کاهش نیروها را متوقف کند. جو ضد ایرانی اخیر، بر اساس آنچه کارشناسان آمریکایی امور خارجی و انتقادی به بوش بیان می دارند طرح دولت بوش برای جلوگیری از کاهش نیروهاست.
 
اظهارات ضد ایرانی فوق در عین اینکه تاکتیکی برای جلوگیری از کاهش نیروهاست، می تواند عناصری از مداخلات بیشتر دولت بوش در چند ماهی که تا پایان ریاست جمهوری اش مانده را نیز در بر داشته باشد؛ هر چند که اجماع کارشناسان این است که ماجراجویی عمده نظامی علیه ایران چندان محتمل نیست ولی ما جراجویی های محدود به قصد امنیتی کردن فضای داخلی و آمریکا و بهره برداری از آن به نفع مک کین- کاندیدای حزب جمهوریخواه - بعضاً احتمال داده می شود. هرچه هست طرح حضور ایران با توجه به آنچه بیان شد عنصری از بهانه جویی را در بر دارد.
 
د- نقش دولت های منطقه:
تردیدی نیست آنچه در 5 سال گذشته در عراق رخ داده، ساختار سنتی امنیتی مطلوب بسیاری از نخبگان سیاسی منطقه را به هم ریخته است. بدون هر گونه جهت گیری و پیش داوری باید گفت که گروه قابل توجهی از نخبگان عرب، هیچ گاه در طول سال های طولانی حکومت صدام و حزب بعث که در نهایت حکومت اقلیت براکثریت بود، نه فقط هیچ گلایه ای از رفتارهای وی نسبت به اکثریت مردم عراق نداشتند بلکه او را عمیقاً حمایت می کردند.
 
می توان گفت آنها حدس نمی زدند که ساختار سیاسی عراق به گونه ای که امروز متحول شده، دگرگون شود و اکثریت بعد از ده ها سال، بلکه بعد از قرن ها، ظرفیت تأثیرگذاری طبیعی در حیات سیاسی خود را بیابند و در این فضاست که جو ضد ایرانی توسط آنها در رابطه با عراق تقویت می شود و در چشم انداز وسیعی در مناسبات خاورمیانه، آنها سعی می کنند حساسیت ضد ایرانی آمریکا در مناسبات با عراق را تشدید کنند و این نهایتاً به طرح حضور خطرناک ایران درعراق توسط مقامات آمریکایی منجر می شود.
 
ه – جست وجوی فضایی برای همکاری:
در میان این غوغاهای ضد ایرانی درمورد حضور ایران درعراق، گرایشی نیز در پی آن است که فضایی را برای همکاری بین ایران و آمریکا باز کند. در این گرایش طیف های متنوعی وجود دارد. طیفی برای آمریکا جز همکاری با ایران برای آنچه که جداسازی نظامی آمریکا از عراق (Military Disengagement) می­خواند، چاره ای نمی یابد.
 
به عنوان مثال می توان به نوشتار استیون سایمون Steven simon « بعد از افزایش؛ مورد جداسازی نظامی آمریکا از عراق»
(After the surge: the case of us military disengagement from iraq)
 
که توسط شورای روابط خارجی آمریکا در سال گذشته مسیحی انتشار یافت، اشاره کرد. این تداوم همان خطی است که در گزارش موسوم به بیکر- همیلتون مطرح شد. اما طیف دیگری حل مشکلات منطقه را در گرو حل معضلات آمریکا و ایران از دریچه ورود به بحث عراق می داند و معتقد است عراق مدخلی برای حل مسائل بنیادین این رابطه پیچیده و پر لایه قلمداد می شود.
 
هرچه هست بحث حضور ایران در عراق در گفتمان های استراتژیک آمریکا، بحثی چند وجهی و پر زاویه است که زوایای گوناگون آن در تناقض های استراتژسیک ذهنیت نخبگان آمریکا در مورد ایران در پی حمله آمریکا به عراق، عدم درک ریشه های پیوندهای عمیق مردمی و فرهنگی مردم ایران و عراق، بهانه جویی و فرافکنی در ارتباط باناکامی ها، نقش نخبگان ضد ایرانی در منطقه و همچنین نگاه کردن به آن به عنوان دریچه ای برای تعامل، قابل جست و جوست.
 
این بحث به نوبه خود نشانگر ظرافت ها و چالش های تأمین امنیت ایران در همسایگی با عراق در زمان اشغال این کشور توسط آمریکا و تداوم حضور نیروهای نظامی آمریکایی است.
 
مخلص کلام اینکه مثلث ایران و عراق و آمریکا، یکی از پایه های استراتژیک شکل دهنده به مناسبات منطقه ای و بلکه جهانی در سال آینده است. در این مثلث ظرفیت های متفاوت، متناقض و پر لایه ای وجود دارد.

نظر شما :