اینجا انسانیت نیست
اردوگاه مانز، ابتذال شر
نویسنده: آرش رضایی
دیپلماسی ایرانی: اردوگاه مانز، ابتذال شر مقدمه تنگناها و محدودیت های بازدارنده و آزاردهنده در مناسبات درون تشکیلاتی مجاهدین خلق مغایر با انگاره ها و مولفه های ذهن انسان مدرن در عصر انفجار اطلاعات و تحولات دموکراتیک است. فضای حاکم بر اردوگاه مانز (اشرف ۳) استبدادی و تحمیلی ست. کادرهای تشکیلاتی با سابقه مجاهدین خلق (منافقین) که در آلبانی از این گروه جدا شده اند به موضوعات و وضعیتی در مناسبات و روابط تشکیلاتی حاکم بر اردوگاه مانز اشاره دارند که با مفاد منشور جهانی حقوق بشر در مغایرت است. تفسیر غیرعقلانی و غیر رحمانی از مفاهیم و موضوعات دینی، ایدئولوژیک و امر سیاسی در دستگاه فکری، عقیدتی و سیاسی مجاهدین خلق به گفتمان فاشیستی و رویکردی معطوف به مطلق انگاری و خشونت سیستماتیک منجر شده است.
محدودیتها و نقض حقوق بشر در مناسبات مجاهدین خلق اردوگاه مانز، که به نام "اشرف ۳" نیز شناخته میشود پس از اخراج اعضای سازمان از عراق در سالهای پس از سقوط صدام حسین و انتقال تدریجی آنها به آلبانی شکل گرفت.
با این حال، گزارشها و شهادتهای متعدد از اعضای جدا شده، تحلیلگران، و منابع مستقل، نشاندهنده وجود محدودیتهای شدید، استبداد تشکیلاتی و نقض گسترده حقوق بشر در این مکان است.
در این یادداشت با بررسی جامع نقطه نظرات کادرهای تشکیلاتی جدا شده از تشکیلات مجاهدین خلق و داده های معتبر و موثق، به تحلیل فضای حاکم بر اردوگاه مانز، تنگناهای بازدارنده، و مغایرتهای آن با مفاهیم مدرن حقوق بشر و دموکراسی می پردازیم.
فضای استبدادی و تحمیلی در اردوگاه مانز اردوگاه مانز بهعنوان مرکزی برای اسکان حدود ۲۰۰۰ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق طراحی شده، اما به جای آنکه بهعنوان محیطی برای فعالیت سیاسی آزاد عمل کند، به گفته بسیاری از جدا شدگان، به زندانی با قوانین سختگیرانه و ساختار سلسلهمراتبی تبدیل شده است.
گزارشهایی از اعضای پیشین این سازمان، از جمله افرادی که در آلبانی از تشکیلات جدا شدهاند، نشان میدهد که زندگی در این اردوگاه تحت کنترل شدید رهبران سازمان، بهویژه مسعود و مریم رجوی، قرار دارد. این کنترل ممنوعیت استفاده از ابزارهای ارتباطی مانند تلفن همراه، ساعت، و حتی تقویم را شامل میشود که به انزوای کامل اعضا از دنیای بیرون منجر میشود.
به نقل از گزارشهای تحقیقی، مانند آنچه در مجله اشپیگل منتشر شده، اعضای اردوگاه در نوعی "کپسول زمان" زندگی میکنند که ارتباط آنها با تحولات جهانی و حتی خانوادههایشان قطع شده است. این انزوا نه تنها مغایر با حقوق اولیه انسانی برای برقراری ارتباط و آزادی اطلاعات است، بلکه بهعنوان ابزاری برای شستوشوی مغزی و حفظ سلطه ایدئولوژیک رهبران بر اعضا به کار گرفته میشود.
چنین شرایطی یادآور ساختارهای فرقهای است که در آن فردیت و اراده شخصی سرکوب شده و به جای آن، اطاعت مطلق از رهبری تحمیل میشود.
محدودیتها و نقض حقوق بشر اعضای جدا شده از مجاهدین خلق ساکن آلبانی، مانند حمید آتابای، رضا اسلامی، خلیل انصاریان، علی زمانی، ابراهیم مرادی، علی محمد رحیمی، بیجار رحیمی، غلامرضا شکری، موسی دامرودی، محمد رضا صدیق و ... در اظهارات خود به موارد متعددی از نقض حقوق بشر در اردوگاه مانز اشاره کردهاند. این موارد شکنجه، حبس انفرادی، عقیمسازی اجباری زنان و حتی اتهاماتی نظیر تجاوز و قتلهای داخلی را شامل میشود.
به عنوان مثال، گزارشهایی از انجمن نجات، که توسط جداشدگان در آلبانی تأسیس شده، حاکی از آن است که اعضا تحت فشارهای روانی شدید قرار دارند و حق انتخاب آزادانه زندگی یا خروج از تشکیلات از آنها سلب شده است. یکی از حقوق اساسی که به گفته شاهدان در اردوگاه مانز یا اشرف ۳ نقض میشود، حق زندگی در محیط امن و امکان توسعه روابط انسانی است. انزوای ناشی از ممنوعیت ارتباط با خانوادهها بهعنوان نوعی خشونت روانی توصیف شده که مغایر با ماده ۱۲ اعلامیه جهانی حقوق بشر (حق حفظ حریم خصوصی و زندگی خانوادگی) است.
علاوه بر این، گزارش مؤسسه امریکایی رند نشان میدهد که بسیاری از اعضای پیشین این سازمان در عراق با فریب به اردوگاه اشرف منتقل شده بودند و پس از انتقال به آلبانی نیز تحت شرایط مشابهی نگه داشته شدهاند. خشونت سیستماتیک در اردوگاه مانز تنها به سطح روانی محدود نمیشود.
تمرینهای هفتگی که به گفته اشپیگل شامل آموزشهای خشن و نشاندهنده رویکردی غیرانسانی و مطلقگرایانه است که با هرگونه تفسیر رحمانی یا عقلانی از دین و ایدئولوژی در تضاد قرار دارد. این اقدامات نه تنها اعضای سازمان را به ابزاری برای اهداف رهبران تبدیل میکند، بلکه هرگونه امکان تفکر انتقادی یا اصلاح را از آنها سلب میکند. تفسیر فاشیستی و مطلقانگارانه از ایدئولوژی دستگاه فکری و عقیدتی مجاهدین خلق در اردوگاه مانز به گونهای طراحی شده که هرگونه انحراف از خط مشی رهبری بهعنوان خیانت تلقی شده و با مجازاتهای سخت مواجه میشود. این رویکرد مطلقانگارانه، که ریشه در تفسیر غیرعقلانی و غیررحمانی از مفاهیم دینی و سیاسی دارد، به گفتمانی فاشیستی منجر شده است. به عنوان مثال، انقلاب ایدئولوژیک دهه ۱۹۸۰ که توسط مسعود رجوی و همسرش مریم رجوی پایهگذاری شد، اعضا را به طلاق اجباری و انکار عشق و روابط خانوادگی مجبور کرد تا سرسپردگی کامل به رهبری اثبات شود. این سیاستها در اردوگاه مانز نیز ادامه یافته و بهعنوان بخشی از فرهنگ تشکیلاتی نهادینه شده است.
تحلیلگرانی مانند "یرواند آبراهامیان" معتقدند که این تحولات ایدئولوژیک، محبوبیت اولیه سازمان را در میان مردم ایران از بین برد و آن را به گروهی منزوی و خشونتطلب تبدیل کرد. در اردوگاه مانز، این ایدئولوژی فاشیستی با ممنوعیت هرگونه نقد داخلی و سرکوب صداهای مخالف تکمیل میشود. نتیجه این رویکرد، سیستمی است که در آن خشونت سیستماتیک نه تنها مجاز، بلکه بهعنوان بخشی از هویت تشکیلاتی ترویج میشود.
مغایرت با عصر انفجار اطلاعات و اصول و مبانی دموکراسی در عصر انفجار اطلاعات و پیشرفتهای دموکراتیک، اردوگاه مانز بهعنوان نمادی از عقبماندگی و استبداد برجسته میشود.
در حالی که جهان به سمت شفافیت، آزادی بیان، و مشارکت جمعی حرکت میکند، ساختار بسته و سرکوبگر این اردوگاه با تمامی این ارزشها در تضاد است. اعضای سازمان از دسترسی به اینترنت، رسانهها و حتی اطلاعات پایهای مانند تاریخ روز محروم هستند، که این امر آنها را در جهل نگه داشته و امکان آگاهی و انتخاب را از آنها سلب میکند. این محدودیتها در تضاد آشکار با ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر (حق آزادی بیان و دسترسی به اطلاعات) قرار دارد.
در دنیایی که تحولات دموکراتیک بر مشارکت فعال شهروندان و احترام به حقوق فردی استوار است، اردوگاه مانز به مثابه یک دیستوپیا عمل میکند که در آن انسان مدرن به موجودی مطیع و منزوی تقلیل مییابد.
واکنشها و چشمانداز آینده با وجود این شرایط، تلاشهایی برای افشای وضعیت اردوگاه مانز صورت گرفته است. انجمن نجات آلبانی، که توسط جداشدگان تأسیس شده، به همراه خانوادههای اعضا و برخی شخصیتهای حقوق بشری آلبانیایی، خواستار شفافیت و پاسخگویی شدهاند.
همچنین برگزاری دادگاههایی در تهران برای محاکمه رهبران مجاهدین خلق نشاندهنده فشارهای بینالمللی برای رسیدگی به جنایات این سازمان است.
با این حال، سکوت نسبی نهادهای حقوق بشری غربی و حمایت ضمنی برخی دولتها از مجاهدین (منافقین) به دلیل مواضع ضدایرانی آنها، مانع از رسیدگی جامع به این موضوع شده است.
ابتذال شر اردوگاه مانز، که قرار بود پایگاهی برای مبارزه سیاسی باشد، به نمادی از ابتذال شر و استبداد تبدیل شده است. محدودیتهای بازدارنده، نقض گسترده حقوق بشر و تفسیر فاشیستی از ایدئولوژی، این مکان را به زندانی برای اعضای سازمان مجاهدین خلق بدل کرده که با ارزشهای انسانی مدرن و مفاد منشور جهانی حقوق بشر در تضاد است.
در حالی که جهان به سوی دموکراسی و آزادی پیش میرود، اردوگاه مانز یادآور این واقعیت تلخ است که استبداد و خشونت همچنان میتوانند در گوشههایی از جهان پابرجا بمانند، بهویژه هنگامی که با مصلحتهای سیاسی همراه شوند. برای رهایی از این ابتذال، نیاز به فشار بینالمللی، حمایت از جداشدگان از مجاهدین خلق، و افشای مداوم این شرایط بیش از پیش احساس میشود.


نظر شما :