سیاست امریکا در خاورمیانه و تاثیر آن بر ایران

۰۵ خرداد ۱۳۹۰ | ۱۷:۵۹ کد : ۱۳۱۲۵ آمریکا
دکتر سید جلال ساداتیان، استاد دانشگاه و تحلیل‌گر مسائل بین المللی در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی معتقد است که اگر امریکایی‌ها بتوانند با به نتیجه رساندن صلح اعراب و اسرائیل خود را میان جهان عرب و دنیای اسلام محبوب کنند، یعنی عقبه استراتژیک ایران را تضعیف کرده اند و از سوی دیگر با توجه به فشار‌های داخلی ایران،‌ ممکن است شرایط، ‌شرایطی باشد که حمله به ایران هم روی میز قرار گیرد.
سیاست امریکا در خاورمیانه و تاثیر آن بر ایران
دیپلماسی ایرانی: سیاست خارجی ایالات متحده امریکا از ضوابطی تبعیت می‌کند، ولو این که در مقاطعی آن سیاست‌ها به پیش نرود و امریکا مجبور به تغییر تاکتیک شود اما به طور کلی، از یک استراتژی تبعیت می‌کند. استراتژی امریکا این است که برتری خود را نسبت به جهان حفظ کند. نقطه ثقل و تمرکز این استراتژی بر خاورمیانه بزرگ استوار است. این استراتژی بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اتخاذ شد. هم دولت جمهوری خواه و هم دولت دموکرات، این استراتژی را تا به امروز دنبال کرده اند. اما در شیوه‌های برخورد ممکن است میان این دو حزب تفاوت‌هایی وجود داشته باشد.

اما در تاکتیک‌ها تا حدی این دو حزب متفاوت بوده اند ولو این که در آخر کار، ‌ظاهرا به نظر می‌رسد حتی در تاکتیک‌ها هم مجبورند از تاکتیک مشابهی تبعیت کنند. به طور مثال اوباما در نطق‌های انتخاباتی خود بحث خروج امریکا از افغانستان و عراق را مطرح کرد و بخشی از نیروها هم خارج کرد. اما به نظر می‌رسد امروزه مشاورین ارشد امریکا به مقامات این کشور پیشنهاد می‌کنند که شرایط امروز منطقه، شرایطی نیست که بتوان به صورت خام و تند منطقه را ترک کرد. هم مقامات مسئول عراقی و هم مقامات مسئول افغانی به امریکایی‌ها هشدار داده اند که زودتر از موعد این مناطق را ترک نکنند تا دستاوردهای گذشته شما دچار خدشه نشود. امروز کسی مانند آقای پترائوس که دارای تجربه عمیقی در این مناطق هست هم همین هشدار را می‌دهد.

اما ظاهری که امریکایی‌ها مطرح کرده اند این است که در اسرع وقت این مناطق را ترک خواهد کرد. در عراق حدود چهار یا پنج ماه قبل شاهد خروج حدود نود هزار نیروی امریکایی بودیم و حدود پنجاه هزار نیرو هنوز در این کشور حضور دارند. در افغانستان هم تلاش امریکا این بوده است اما شرایطی که در وزیرستان، شمال پاکستان و هم مرز با افغانستان وجود دارد، تعیین کننده شرایط امنیتی آن مناطق اعم از پاکستان و افغانستان است.

حتی با اعلام کشته شدن بن لادن برخی معتقد بودند که با از بین رفتن راس نیروهای القاعده در پاکستان، ماموریت نیروهای امریکایی در این منطقه تمام شد و امریکایی‌ها می‌توانند منطقه را ترک کنند. اما بعد اظهار نظرهای جدی تری مطرح شد که نشان داد عمق نفوذ نیروهای القاعده که امریکایی‌ها آن‌ها را جدی ترین دشمان خود می‌دانند، تا کجاست. نفوذ قبایلی و نفوذ این نیروها در میان مردم، برای آن‌ها پوشش خوبی ایجاد می‌کند.

امریکایی‌ها گفتند ما بن لادن را به ته دریا فرستادیم تا مقبره او زیارتگاه نشود، حال می‌بینیم که محل زندگی او به نوعی به زیارتگاه تبدیل شده و رفت و آمدهایی که مردم محلی به آن جا دارند این حرف امریکایی‌ها را اثبات می‌کند که نفوذ تفکر افراطیون در میان قبائل و مردم ساکن در این منطقه، نفوذ قابل توجهی است. پس این‌ها مجبورند همان تاکتیک‌هایی را که در راستای استراتژی‌های آنان است را اجرا کنند. استراتژی امریکایی‌ها همان گونه که گفته شد، حاکمیت بر تمام منطقه است.

جدی ترین مرکزیتی که در مقابل این استراتژی مطرح است، جمهوری اسلامی‌ ایران است که خیلی نمی‌دانند با آن چه کنند. ایران هم در زمان دولت آقای خاتمی‌با شدت کمتر و در زمان دولت آقای احمدی نژاد اصرار بر دستیابی به تکنولوژی هسته ای داشته است که به زعم غربی‌ها و بر اساس برآورد‌هایی که آن‌ها دارند، این فعالیت‌ها صرفا در راستای صلح آمیز نیست. آن‌ها معتقدند که ایران اهداف دیگری را دنبال می‌کند و پنهان کاری‌های ایران را دلیلی بر این مسئله می‌دانند.

در گزارش‌هایی که مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی‌ارائه کرده است،‌ به این مسائل می‌پردازند و ادعا می‌کنند که ایران اهداف دیگری را دنبال کرده است.

بنابراین در منطقه جدی ترین مقاومت از طرف ایران انجام می‌شود. غرب عقیده دارد باید این مقاومت را بشکند و برای این منظور به شکل‌های مختلفی به ایران فشار وارد می‌کنند. در شرایط کنونی نمی‌توانند از آخرین گزینه خود که گزینه نظامی ‌است، استفاده کنند، به دلیل ابتلائات و گرفتاری‌هایی که خود آن‌ها در منطقه با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. بنابراین اوضاع برای غربی‌ها و امریکایی‌ها اوضاع خوبی نیست. امریکایی‌ها به دلیل حمایت‌هایی که از اسرائیل کرده اند در جهان عرب و جهان اسلام وجهه خوبی را در بین مردم ندارند. دولت‌ها کاملا به سمت و سوی امریکا میل دارند اما ملت‌ها تا حد زیادی تمایل دارند که بر امریکا فشار آورند.

در حال حاضر با خیزش‌هایی که در منطقه اتفاق افتاده است، برای امریکا بهترین فرصت برای بازسازی وجهه در میان مردم ایجاد شده است. لذا می‌بینیم که در اغلب مناطق امریکا اعلامیه می‌دهد و خود را در طرف مردم به حساب می‌آورد و اظهاراتی دال بر حمایت از مردم ابراز می‌کند. در کنار این پشتیبانی‌هایی هم انجام می‌دهد اما از طرف دیگر به شدت به دنبال آن است که منافع استراتژیک خود را در هیچ کدام از این کشورها از دست ندهد و به نوعی ضمن این که وجهه خود را بازسازی می‌کنند، انتقال قدرت را نیز مدیریت کنند.

در این شرایط جدی ترین مسئله ای که امریکایی‌ها با آن مواجه هستند، بحث فلسطین است. امریکایی‌ها فلسطینی‌ها را به آشتی کشانده اند. در مقر اتحادیه عرب در قاهره فتح و حماس به توافق رسیدند. از طرف دیگر امریکا مطرح می‌کند که اسرائیل باید به مرزهای سال 1967 بازگردد ولو این که این مسئله با مخالفت اسرائیلی‌ها مواجه می‌شود. چرا نتانیاهو با این مسئله مخالفت می‌کند؟ آ

قای بوش زمانی به اسرائیلی‌ها قول داده بود که نمی‌توانید به مرزهای 1949 بازگردید. در حال حاضر عمده ترین مسئله اسرائیلی‌ها مسئله شرق بیت المقدس است که در سخنان نتانیاهو در کنگره امریکا هم به آن اشاره شد. البته الان فرصت برای طرح مسائل ریزی که در این زمینه وجود دارد نیست اما به نظر می‌رسد آینده روشنی در انتظار مسئله صلح میان اسرائیل و فلسطین وجود ندارد.

اما برای استراتژی امریکایی‌ها این مسئله خطرناک است. امریکا به دنبال این است که به اسرائیل فشار بیاورد تا بتواند از اسرائیل امتیازاتی بگیرد و به فلسطینی‌ها بدهد. و زود تر این‌ها را به توافقی برساند که بارها در اظهارات مقامات امریکایی و از جمله در حدود نطق شش ماه پیش خانم کلینتون در آیپک قابل ملاحظه است.

در این سخنرانی خانم کلینتون مطرح می‌کند که ما متعهدیم که امنیت اسرائیل را حفظ کنیم اما اسرائیل هم باید به خودش کمک کند و باید امتیازاتی را بدهد تا به یک صلح با فلسطینی‌ها برسد تا بتوان امنیت مرزهای اسرائیل را حفظ کرد. این حرف را می‌توان در عبارات مختلف و در موقعیت‌های متفاوت از جانب مقامات امریکا مشاهده کرد. در همین سخنان اخیر آقای اوباما هم زاویه اسرائیل و سیاست‌های اسرائیل با ایالات متحده امریکا به سادگی قابل مشاهده است.

بنابراین امریکایی‌ها به دنبال این هستند که بتوانند هر چه زود تر این هردو گروه را، یعنی فلسطینی‌ها و اسرائیل را به توافقی برسانند و صلح در این منطقه را به سرانجام برسانند. چرا که این تنش به وجهه امریکا، به استراتژی‌های امریکا لطمه می‌زند. از جمله این استراتژی‌ها، بحث ایران است.

اگر امریکایی‌ها بتوانند با به نتیجه رساندن صلح اعراب و اسرائیل خود را میان جهان عرب و دنیای اسلام محبوب کنند، یعنی عقبه استراتژیک ایران را تضعیف کرده اند و از سوی دیگر با توجه به فشار‌های داخلی ایران،‌ ممکن است شرایط،‌شرایطی باشد که حمله به ایران هم روی میز قرار گیرد.

امریکایی‌ها هیچ گاه حمله نظامی ‌به ایران را نفی نکرده اند، در چهار قطعنامه گذشته تا کنون تشدید تحریم‌ها را در دستور کار داشته اند اما ممکن است در قطعنامه بعد توسل به زور هم وارد شود اما این توسل به زور را در شرایطی نمی‌گیرند که نتوانند آن را اجرا کنند، در شرایطی خواهند گرفت که زمینه‌های اجرای آن هم مهیا شده باشد.

 

نظر شما :