دیپلمات کوبایی رازهای مگو را افشا می کند

۱۷ بهمن ۱۳۸۶ | ۲۲:۳۰ کد : ۱۴۶۸ اقتصاد و انرژی
در 24 فوریه پارلمان کوبا برای تشکیل شورای جدیدی از میان اعضای خود تشکیل جلسه خواهد داد.با نزدیک شدن به این تاریخ، مردم کوبا به آینده خود بیشتر فکر می کنند. بنا به گزارش ها در خیابان های کوبا ابراز نارضایتی از دستمزدهای کم، کمبود مواد غذایی و مقاومت در مقابل تغییر هر روز بالاتر می گیرد.
دیپلمات کوبایی رازهای مگو را افشا می کند
در 24 فوریه پارلمان کوبا برای تشکیل شورای جدیدی از میان اعضای خود تشکیل جلسه خواهد داد. در آن هنگام جهان خواهد دانست که آیا رهبر بیمار این کشور، فیدل کاسترو، هنوز می خواهد در رأس پردوام ترین کشور کمونیستی باقی بماند یا خیر.
 
با نزدیک شدن به این تاریخ، مردم کوبا به آینده خود بیشتر فکر می کنند. بنا به گزارش ها در خیابان های کوبا ابراز نارضایتی از دستمزدهای کم، کمبود مواد غذایی و مقاومت نظام در مقابل تغییر هر روز بالاتر می گیرد.جرگه گونزالس، یکی از اعضای سابق وزارت خارجه کوبا اوضاع و زندگی خویش در کوبا را چنین تعریف می کند:"احساس انقلابی بودن می کنم. احساس کسی که می خواهد چیزها تغییر کند و بهتر بشود. در کوبا هیچ چیز هیچ وقت بهبود نمی یابد. همه چیز همان طور باقی می ماند یا بدتر می شود.دختر من 23 سال دارد و هرگز، حتی یک شب از عمرش را در هتلی نگذرانده است. اگر به هتل برود، پلیس احتمالا فکر می کند که برای تن فروشی است.
 
همسر من پزشک است. او یکی از اولین پزشکانی است که برای کمک به هوگو چاوز در انقلاب سوسیالیستی اش به ونزوئلا رفت. او چهارصد پزوی کوبا (7.6 پوند) در ماه درآمد دارد. این تمام پولی است که عاید ما می شود. او شش روز در هفته کار می کند و یک شب هم کشیک دارد. قیمت یک جفت کفش حدود 30 پزو است. بنابراین اگر کفش بخواهیم، چه پولی برای غذا یا برق مصرفی مان باقی می ماند؟ البته ما سهمیه ماهانه دریافت می کنیم، اما تنها ده روز کفاف می دهد.
 
در حال حاضر پسرم در آمریکا زندگی می کند و رقاص باله است. او در سفر به مکزیک، به طور غیرقانونی به آمریکا گریخت. در آخرین روز سفرش ناگهان ناپدید شد. حالا او ماشین، لب تاپ، تلفن موبایل، و یک آپارتمان اجاره ای دارد.
 
من در 46 سالگی هنوز ماشین ندارم. تصورش را بکنید! مدت هاست به سواحل زیبایی که تنها نیم ساعت تا خانه ام راه است نرفته ام. چون نمی توانم هزینه رفت و آمد را بپردازم.
 
به همین دلیل است که در هر خانه ای منبع درآمد غیر قانونی وجود دارد. همه برای پول درآوردن تقلا می کنند. من وکیل هستم و جایگاه های گوناگون دولتی داشته ام، اما حالا زندگی ام را با مکانیکی سپری می کنم. اگر بازرسان دولت بفهمند جریمه ام خواهند کرد.
 
همه از تحریم اقتصادی آمریکا حرف می زنند، اما در داخل کوبا ممنوعیت خرید و فروش درونی وجود دارد. در این جا اگر شما ارز خارجی داشته باشید می توانید هر چیز که دلتان بخواهد بخرید؛ در داخل کوبا داروهایی تولید می شود که تنها با ارز خارجی قابل خرید است.
 
در هاوانا، بیشتر مراکز دیدنی تاریخی از دسترس مردم عادی به دور است. هتل های زیبا تنها برای توریست های خارجی است. ما حتی اجازه نداریم که از دستشویی های آنها استفاده کنیم.
 
بزرگترین اشتباه در کوبا به نظرم ملی کردن همه چیز است. وقتی همه چیز متعلق به دولت باشد، هیچ کس انگیزه ندارد که برای به دست آوردن چیزی سخت کار کند. به عنوان مثال اگر هتل ها مدیران سرمایه دار داشتند، میل داشتند که از کار خود سود کسب کنند.
 
قیمت همه چیز توسط شخص دیگری در دولت تعیین می شود و در نهایت با ارزش واقعی کالاها بسیار تفاوت دارد. این جا همه چیز قیمت عجیب و غریب دارد. مأموری دولتی یک روز از خواب بیدار می شود و تصمیم می گیرد که گوشت فلان قیمت باشد، ماهی فلان قیمت و ...
 
در کوبا، ما با تفکرات خاصی بزرگ می شویم. من دو سال کارمند سفارت کوبا در مادرید بودم و این مدت گویی نقابی از چهره ام برداشته شد. ما یاد گرفته ایم که سرمایه داری چیز بدی است؛ و سرمایه داری سبب بالا رفتن جرم و جنایت و افزایش تعداد گداها و ناآرامی های اجتماعی می شود.
 
درست است که ممکن است در اروپا و سایر کشورها نابرابری و تبعیض وجود داشته باشد، اما هیچ چیز مثل این فقر عمومی نیست که ما در کوبا با آن دست به گریبانیم.
 
درست است که سرمایه داری مؤلفه های تخریب گر خودش را دارد. اما در آنجا اعتصاب، تظاهرات و اعتراضات عمومی پدید می آید و این ها موجب تحول جامعه می شود. تقریبا همیشه پس از این اعتراضات اوضاع به بهبود می گراید و ملت قوی تر می شود.
 
نظام سوسیالیستی کوبا نیز عناصر تخریبگر خودش را دارد، اما تفاوت این است که در این جا هیچ چیز اجازه متحول شدن ندارد. همه چیز مدام تکرار و تکرار و تکرار می شود. توجه کنید که چگونه کشورهای سوسیالیست اروپای شرقی نیم قرن دوام آوردند و بعد فرو پاشیدند. در این جا هم همین اتفاق خواهد افتاد. قوانین ما را نگاه کنید که چه قدر احمقانه هستند. من در یک جزیره که با آب های بیکران احاطه شده زندگی می کنم و حق ندارم یک قایق داشته باشم. حتی اجازه ندارم ماهیگیری کنم.
 
هنگامی که وکیل بودم یک بار از پسری 17 ساله که گاو خانواده اش را کشته بود دفاع کردم. به لحاظ قانونی گاو باید به دولت تعلق می گرفت، اما خانواده به غذا نیاز داشت و آن را خورده بود. از آن جا که قانون کوبا دزدی با انگیزه گرسنگی را نمی شناسد، این پسر به 15 سال حبس محکوم شد.
 
این جا هیچ کس نمی خواهد حرف بزند. هیچ کس جرأت آن را ندارد. اما به نظر من انقلابی واقعی کسی است که جرأت ابراز عقیده اش را داشته باشد. یک نفر باید در یک جمع عمومی بلند بشود و از راول کاسترو (برادر فیدل کاسترو) بپرسد که چرا شیر پیدا نمی شود؟
 
اما ابراز عقیده در کوبا صفر است. البته این حرف خیلی هم دقیق نیست. چون اگر بخواهید به نفع دولت حرف بزنید کاملا آزادید. اما اگر حرفی دارید که با نظر مقامات دولتی نمی خواند بهتر است از خیرش بگذرید.
 
مشکل این است که تقریبا هر کسی شغلی در ارتباط با دولت دارد. حتی اگر درآمد ناشی از آن کم باشد اما هیچ کس نمی خواهد کارش را به خطر بیندازد. این مشاغل تنها امنیتی است که برای مردم باقی مانده است. بنابراین همه به خط مشی دولت تن می دهند.
 
دموکراسی واقعی نیز در این جا وجود ندارد. انتخابات ما تنها باز تأیید چیزی است که حزب قبلا تصمیم گرفته است. به عنوان مثال ایجاد یک اپوزیسیون غیرممکن است. فیدل معتقد است که انقلاب هیچ مخالفی ندارد. این باعث می شود که هر کس متفاوت می اندیشد ضدانقلاب به حساب آید.
 
در این جا سیاستمداران یکدیگر را کاندید می کنند. در نهایت، فیدل وزرا و دیگران را تعیین می کند. او نیز مانند اگوستو پینوشه و تمام حاکمان مستبد دیگر آمریکای لایتن است. در آمریکا و اروپا، اگر به لحاظ نظری بگوییم، هر کس می تواند رئیس جمهور بشود. این جا تنها یک گزینه وجود دارد. و آن هم فیدل است.
 
اگر هم فیدل بمیرد همه چیز به همان روال سابق باقی خواهد ماند. اما زمان آن کوتاه خواهد بود. بالاخره مردم واکنش نشان خواهند داد. فیدل نیز بالاخره به خاطر تمام کارهای خوب و بدی که کرده است قضاوت خواهد شد. ما یک ضرب المثلی داریم که می گوید سیاستمدار را نه از روی کارهایی که در زمان قدرت انجام داده، بلکه از روی زمانی که به قدرت می چسبد باید قضاوت کرد.
 
دیگر حمایت گسترده ای از سوسیالیسم در کوبا وجود ندارد. به نظرم این نظام دیری نمی پاید. نسل های جدید دیگر نمی خواهند چیزی درباره آن بدانند. قهرمان های سابق برای آنها جذابیتی ندارد.
 
قضیه آمریکا و امپراطوری شیطانی آن نیز افسانه ای بیش نبود. چهل سال است که آمریکا یک تیر به این کشور شلیک نکرده است. موعظه کردن برای کوبایی ها که از آمریکایی ها متنفر باشند تنها تنفر می پرورد. آمریکایی ها اگر واقعا می خواستند می توانستند انقلاب کوبا را نابود کنند. اما آنها تنها کاری که کرده اند آب های اطراف کوبا را با قایق های مسافران شاد امریکایی احاطه کرده اند و با آنها به ما هجوم می آورند، نه با بمب. آنها با کوکا کولا و آدامس به جنگ ما آمده اند.
 
من به گونه ای بزرگ شدم که به انقلاب ایمان داشتم. پدرم مبارزی در سیرا ماسترا بود. من تا پیش از این که رهبران به ما خیانت کنند موافق انقلاب بودم. تاریخ اندیشه مرا به این شکل دگرگون کرد. این همان جمله ای است که فیدل گفت هنگامی که بازوهایش را برای انقلاب بالا برده بود." 

نظر شما :