بیست و نهمین یادداشت از سلسله نوشته های سرکیس نعوم

چرا پادشاهی بحرین نمی تواند مشروطه شود؟

۰۶ بهمن ۱۳۹۰ | ۲۲:۲۰ کد : ۱۸۹۷۳۵۴ اخبار اصلی
همه می‌دانیم که بحرین، در حدود 70 درصد آن شیعه هستند و این کشور سکولار نیست. در چنین حالتی مشروطه سلطنتی به این معنا خواهد بود که که اکثریت شیعه بر بحرین حکومت کنند.
چرا پادشاهی بحرین نمی تواند مشروطه شود؟

سرکیس نعوم، روزنامه‌نگار و متفکر مشهور لبنانی سلسله مقالاتی را در روزنامه لبنانی النهار منتشر کرد که با توجه به تحولات فعلی منطقه به ویژه انقلاب‌های عربی افقی تازه پیش‌روی بسیاری از تحلیل‌گران به‌خصوص ناظران مسائل خاورمیانه قرار می‌دهد.

این یادداشت‌ها در حقیقت ماحصل سفر نعوم به ایالات متحده و دیدارش با مقام‌های مختلف امریکایی و متفکران و استراتژیست‌های آن کشور است.

نعوم عمده این یادداشت‌ها را به صورت گفت‌وگو و موجز بدون ذکر نام مصاحبه‌شدگان و فقط با اشاره به پست و جایگاه آنها در ۶۳ قسمت تهیه و منتشر کرد. تعدادی از این یادداشت‌ها که عمدتا از شماره ۵۰ به بعد بود در نوبت‌های مختلف در دیپلماسی ایرانی منتشر شد.

دیپلماسی ایرانی در مکاتبه‌ای با سرکیس نعوم متن اصلی یادداشت‌ها را تهیه کرد. "دیپلماسی ایرانی" با توجه به اهمیت و جذابیت این مطالب هر پنج‌شنبه یک مورد را در اختیار مخاطبان قرار خواهد داد.

نعوم خود در مقدمه‌ای که برای دیپلماسی ایرانی نوشته، درباره این یادداشت‌ها می‌نویسد: «من ستون‌نویس ثابت النهار هستم. النهار را می‌شناسید، یکی از قدیمی‌ترین روزنامه‌های لبنانی و عربی است. این روزنامه را می‌توان به جرات یکی از پرتیراژترین و پرمخاطب‌ترین رسانه‌های کاغذی لبنان دانست. اگر چه با برخی افکار دوستانم در روزنامه النهار موافق نیستم ولی همگی تلاش می‌کنیم که دموکراسی را رعایت کرده و بدون تحمیل اندیشه‌هایمان به یکدیگر در کنار هم برای النهار یادداشت بنویسیم و تلاش کنیم روزنامه وزینی را تحویل خوانندگان دهیم.

بی‌شک در ایجاد چنین فضایی غسان التوینی، رئیس و مدیرمسئول روزنامه النهار که لطف و محبت بسیاری به تک‌تک روزنامه‌نگاران و خبرنگاران النهار دارد، نقشی مهم ایفا کرده است. من هر سال یک یا دو بار چند هفته‌ای را در لبنان نیستم. چندین سال است که به ایالات متحده می‌روم و در این کشور و سازمان‌ها و ارگان‌های مختلف آن می‌گردم.

به واشنگتن می‌روم و در اداره‌های دولتی آن سرک می‌کشم و به نیویورک که مرکز بسیاری از اندیشکده‌ها و پژوهشکده‌های امریکایی است می‌روم و ضمن این که سری هم به سازمان ملل می‌زنم و با نمایندگان کشورهای جهان در این سازمان به گپ و گفت می‌نشینم، با بسیاری از مقامات سابق، مشاوران فعلی، بسیاری از استراتژیست‌ها، متفکران و صاحب‌نظران بحث و تبادل نظر می‌کنم. دیگر رویه‌ام شده، وقتی به لبنان باز می‌گردم نتیجه این گپ و گفت‌ها را در قالب یادداشت در روزنامه النهار منتشر می‌کنم. اهمیت این یادداشت‌ها در این است که تلاش کرده‌ام تمامی مناقشه‌ها و بحث‌‌هایی که با مقامات مختلف امریکایی و غیرامریکایی درباره تحولات مختلف دنیا داشته‌ام را به رشته تحریر در آورم.

به‌‌خصوص و به‌طور خالص مسائل مرتبط با خاورمیانه، جهان اسلام، جهان عرب و لبنان. البته امسال من سفر ۱۰ روزه‌ای هم به سیدنی استرالیا داشتم که طی آن جایزه جهانی "جبران خلیل جبران" که یکی از مهمترین جوایز حائز اهمیت برای لبنانی‌ها است و نزدیک ۳۰ ساله است به روزنامه‌نگاران و پژوهشگران برتر لبنانی استرالیایی، لبنانی امریکایی و عرب داده می‌شود، دریافت کردم. امید است این یادداشت‌ها مورد توجه خوانندگان محترم قرار بگیرد.»

بخش‌‌های اول تا بیست‌وهشتم این یادداشت‌ها هفته‌های گذشته منتشر شد که در آرشیو دیپلماسی ایرانی همگی آنها در دسترس هستند و اکنون بیست‌ونهمین بخش از این سلسله مقالات تقدیمتان می‌شود:

از همان مقام عالی رتبه در یکی از مهمترین اداره‌های کاخ سفید که تحولات مصر و دیگر کشورهای عربی را به خوبی زیر نظر دارد، پرسیدم: آیا پادشاه بحرین می‌پذیرد که پادشاهی‌اش مشروطه شود؟ گفت: «نمی‌دانم. اما من می‌پرسم آیا این کافی خواهد بود؟ همه می‌دانیم که بحرین، در حدود 70 درصد آن شیعه هستند و این کشور سکولار نیست. در چنین حالتی مشروطه سلطنتی به این معنا خواهد بود که که اکثریت شیعه بر بحرین حکومت کنند. و این یعنی این که محرومیت از یک جبهه به جبهه دیگر منتقل شود. شاید لازم باشد که راه حلی برای این امر پیدا شود. البته من حقوق‌دان نیستم و هیچ آگاهی از قوانین ندارم. شاید بحث بر سر این باشد که پادشاه بخشی از اختیارات اجرایی‌اش را در اختیار داشته باشد. تطبیق شیوه پادشاهی بریتانیا برای بحرین به دلایلی که در بالا گفتم غیر ممکن است. آیا شیوه پادشاهی اردن برای آن مناسب است؟ در آن‌جا هم مشروطه پادشاهی نیست ولی دولت قانونی تا اندازه‌ای از پادشاهی آن جداست و حیثیت و وجودی برای خود دارد.»

نظر دادم: «من هم مثل تو آگاهی از قانون و حقوق ندارم. من حتی کمتر از تو چیزی از بحرین می‌فهمم و از مشکلات و جزئیات آن سر در می‌آورم. ولی به اعتقاد من می‌تواند پادشاه تحت شرایط مشخصی حق انحلال مجلس نمایندگان را داشته باشد در صورتی که مجلس از اکثریت که در دست شیعیان خواهد بود، بیفتد. این می‌تواند بخشی از صلاحیت پادشاه باشد. یا می‌تواند امضای پادشاه پای حکم نخست‌وزیری که از میان اکثریت انتخاب می‌شود ضروری باشد و حتی گفته شود که از لحاظ قانونی و منطبق با قانون اساسی لازم باشد. جواب داد: «آن‌چه در بحرین شنیده می‌شود و مقصود من در این‌حا مقامات بلندپایه آن است و آن‌ها هم از اعراب عربستان هستند این است که حتی یک "کلمه" کوتاه نیایید. با همه این احوال مشکلات بسیاری وجود دارد که می‌تواند گفت‌وگوها را به چالش بکشد و به صداقت جنبش الوفاق ضربه وارد آورد. مثلا برخی از تظاهرکنندگان تندروی شیعه همچنان می‌خواهند که در میدان الولوه باشند و وزارت کشور را محاصره کنند یا دفتر نخست‌وزیری را بگیرند.»

پرسیدم: «آیا ممکن است که نخست‌وزیر استعفا دهد؟ آیا او این را قبول می‌کند؟ گفته می‌شود که او مرد قدرتمند و حتی قدرتمندترین مرد در این کشور است؟» جواب داد: «او قدرتمند و تندرو است. نمی‌دانم که آیا استعفا را قبول می‌کند یا خیر. یا این که پادشاه می‌پذیرد که او از نخست‌وزیری کنار برود. آیا کنار رفتن او باعث بروز مشکلات دیگری نمی‌شود؟ شاید. نمی‌توان بسیاری از مسائل بحرین را در سوابق آن جستجو کرد. هر چیزی ممکن است. این را هم باید بدانی که در آن‌جا مطالبات دیگری در خصوص افراد سنی غیر بحرینی‌ای وجود دارد که حکومت آنها را شناسنامه‌دار کرد. کسانی که از دیگر کشورهای خلیج فارس و پاکستان و مصر و اردن به آن جا آمدند. آنها همچنان هستند و اکثریت شیعه اصرار می‌کنند که شناسنامه‌هایی که به آنها داده شده باطل شوند.»

پرسیدم: «نسبت بحرینی‌های شناسنامه‌دار شده نسبت به کل جمعیت بحرین چقدر است؟» جواب داد: «حقیقت این است که دولت ارقام یا "دیتا"یی در این زمینه به ما نداده است. این موضوع غیر شفافی است(Opaque). و این دلیلی است که نسبت به صحت برخی اظهاراتش شک کنیم.»

پرسیدم: «اگر شیعیان بحرین مورد تعرض قرار بگیرند و مستقیما و به شدت به آنها ضربه وارد شود، آیا ایران دخالت خواهد کرد؟» جواب داد: «گمان نمی‌کنم که ایران به طور مستقیم دخالت کند. این به مصحلتش نیست. دخالت آزارش خواهد داد. به ویژه این که همان طور که گفتم نگاه اعراب به آن منفی است. قبلا درباره‌اش صحبت کردم. آیا شیعیان عرب لبنان فارس هستند یا فارس شدند؟ چگونه به ایران نگاه می‌کنند؟» جواب دادم: «گفتم که اولا شیعیان عراق حتی آنهایی که به ایران پناهنده شدند و مورد حمایت ایران قرار گرفتند و در آن‌جا آموزش دیدند و اسلحه و پول گرفتند و ارتشی برای مبارزه با صدام حسین داشتند، همواره از تعامل غیر مناسب ایرانی‌ها با آنها شکایت داشتند. آنها بعد از این که به کشورشان بازگشتند دائما از آن رفتار یاد می‌کردند. اما این مساله باعث نمی‌شود که نگویند به دلیل برچسب مذهبی که به آنها می‌زنند در عراق و حتی منطقه به رغم عربیتشان که هیچ کس به آن شکی ندارد، چگونه به رویارویی با آنها برخواسته‌اند. ایران عمق استراتژیک شیعیان عراق است، و در لبنان برای شیعیان عرب آن، چه به ولایت فقیه معتقد باشند چه نباشند نیز همین گونه است. نگاه ایران به آنها مثل نگاهش به دیگر شیعیان عرب است. اما پس از دستاورد آزادسازی در سال 2000 و خریدار پیدا کردن درگیری مذهبی اسلامی، ایران بیش از همیشه مورد اعتماد شیعیان عرب لبنان قرار گرفت و آنها به رغم بعد جغرافیایی‌شان بیش از پیش به عمق استراتژی آن اعتماد کردند.» جواب داد: «طوری صحبت می‌کنی که انگار در ایران فقط شیعیان هستند، در حالی که در آن‌جا هم طایفه‌های مختلف سنی زندگی می‌کنند. ایران با اخوان المسلمین رابطه دارد و علاوه بر آن ایران از حماس حمایت می‌کند.» جواب دادم: «آن‌چه می‌گویی درست است و کاملا حقیقت دارد. اما ایران سنی نمی‌شود همان طور که اخوان و حماس شیعه نمی‌شوند. آنها آمادگی دارند که با اخوان همکاری کنند و حتی بیش از آنها برای به اجرا در آوردن دستورالعمل‌هایشان تندروی کنند.» 

نظر شما :