مردان استبداد

پوتین کبیر: یک امپراطور دیگر در روسیه (بخش سوم)

۰۵ شهریور ۱۳۹۸ | ۰۹:۰۷ کد : ۱۹۸۵۷۹۶ اخبار اصلی اروپا
ادوار تاریخی با گونه های مختلف رهبری همراه بوده اند: دموکرات های نوپای دهه ۱۹۲۰، دیکتاتورهای دهه های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، ملی گراهای مخالف استعمارگری دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، حکومت سالخوردگان دهه ۱۹۷۰، بار دیگر دموکرات های دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ و به نظر می رسد اکنون بار دیگر ظهور دیکتاتورها را شاهد هستیم. بسیاری از چهره های مطرح در سطح جهانی امروز سیاست های خشونت آمیزی را اعمال می کنند که شاخصه استبدادگری است. دیکتاتورهای قدیمی برای در قدرت ماندن هر کاری لازم بود، انجام می دادند. به نظر می رسد بسیاری از رهبران امروزی هم دست کمی از آنها ندارند.
پوتین کبیر: یک امپراطور دیگر در روسیه (بخش سوم)

نویسنده: سوزان بی. گلَسِر (خبرنگار آمریکایی که سابقه سردبیری در نشریه فارن پالسی، دبیری خبر در واشنگتن پست و رول کال و ستون نویسی در نیویورکر را در کارنامه خود دارد)

دیپلماسی ایرانی: انقلاب در آلمان شرقی اگرچه برای پوتین به شدت وحشتناک بود، بعدتر تنها به پیش زمینه ای برای آنچه او فاجعه بزرگ می دانست و هنوز هم می داند، یعنی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، تبدیل شد. این، لحظه ای سرنوشت ساز در بزرگسالی پوتین و فاجعه ای بود که تصمیم گرفت عواقب آن را خنثی کند.

پوتین در کمتر از یک دهه از شغل خود در «کا گ ب» در درسدن به رئیس جمهوری روسیه تبدیل و در شب سال نو در سال 1999 به عنوان جانشین بوریس یلستین وارد کرملین شد. یلتسین سالخورده و الکلی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دموکراسی را به روسیه آورده بود، اما اینها صرفا حرف بودند و روسیه بحران اقتصادی، بیدادهای گانگستری و به هدر رفتن دارایی های دولتی در دستان کمونیست هایی که سرمایه دار شده بودند را شاهد بود. یلستین پس از پایان دو دوره ریاست جمهوری خود دیگر به سختی قادر بود در انظار عمومی ظاهر شود و با «خانواده» ای فاسد از خویشاوندان و مشاوران احاطه شده بود که می ترسیدند پس از پایان دوره ریاست جمهوری او تحت تعقیب قضایی قرار بگیرند.

پوتین در لحظه ای مناسب وارد مسکو شده و توانسته بود پس از چند سال کار در سمتی مبهم در دولت یلتسین به رئیس سازمان جایگزین «کا گ ب» یعنی سرویس امنیتی فدرال ارتقاء یابد. پس از آن پوتین نخست وزیر شد. شیوه کار پوتین متفاوت بود. او در واکنش به یک سری حملات تروریستی در روسیه که منشاء آنها الهام بخش تئوری های توطئه در خدمات امنیتی فدرال شد، حمله ای خشونت آمیز را علیه جمهوری چچن آغاز و چهره سیاست گذاری در روسیه را برای همیشه دگرگون کرد. اطرافیان یلتسین به این نتیجه رسیدند که این کهنه کار «کا گ ب» حدودا 40 ساله دقیقا همان فرد وفاداری است که می تواند از آنها محافظت کند. پوتین در مارس سال 2000 پوتین در چهارمین انتخابات ریاست جمهوری روسیه پیروز شد. همانند همه انتخابات بعدی روسیه، هیچ رقابت جدی ای در کار نبود و پوتین هرگز مجبور نشد که یک برنامه انتخاباتی یا یک بستر سیاسی در نظر بگیرد.

اما دستورکار او از همان ابتدا هم کاملا واضح بود و هم با سرعتی نفس گیر به اجرا درآمد. پوتین در طی یک سال نه تنها با نیرویی باورنکردنی به جنگ در چچن ادامه داد، بلکه شبکه تلویزیون ملی دوران شوروی سابق را نیز از نو راه اندازی کرد و دستور داد تنها شبکه مستقل تلویزیونی در تاریخ روسیه تحت کنترل دولت درآید، او همچنین قوانین جدید مالیات بر درآمد تصویب و روس ها را به پرداخت آنها وادار و اولیگارش های قدرتمند از جمله بوریس برزوفسکی که به قدرت رسیدن پوتین کمک کرده بود را تبعید کرد؛ او بعدها در خانه خود در بریتانیا به طور مشکوکی کشته شد. در چند سال بعد، پوتین قدرت خود را مستحکم تر و انتخابات برای فرماندارهای منطقه ای را لغو کرد و رقابت های سیاسی در مجلس دوما از بین برد و مشاوران وفاداری از خدمات امنیتی و سن پترزبورگ را گرد آورد. او همچنین در سال 2004 میخائیل خدورکوفسکی، ثروتمندترین مرد روسیه، را دستگیر و شرکت نفتی او را در یک دادخواست قضایی توقیف کرد که هدف از آن به وحشت انداختن اشخاص برجسته و ثروتمند روسیه بود.

درک روند این اتفاقات حتی در زمان وقوعشان چندان دشوار نبود. پوتین یک مرد «کا گ ب» به تمام معنا، یک مستبد مدرنیزه شده و یک معتقد به نظم و ثبات بود. و با این حال، لیلیا شوتسووا، کارشناس در زمینه کرملین، او را به «آقای هیچکس» ملقب کرد که مرموز بود و به رمزنگاری نیاز داشت. شاید فقط جورج دابلیو. بوش، رئیس جمهوری پیشین ایالات متحده، بود که پس از اولین دیدارش با پوتین در اسلووانی، او را مردی رک و قابل اعتماد یافت. اما بوش تنها کسی نبود که تصور می کرد پوتین یک اصلاح طلب متمایل به غرب است که اگرچه نمی توان او را یک دموکرات دانست، اما می تواند پس از یلتسین، شریکی قابل اعتماد باشد. یک سال پیش از آن خبرنگاری در مجمع اقتصادی جهانی در داووس از رئیس جمهوری جدید روسیه پرسیده بود: «پوتین چطور فردی است؟» اما این سوال اشتباه بود؛ جواب این سوال خیلی پیشتر آشکار شده بود.

پوتین از بسیاری جهات همواره عملکردی یکسان داشته است. رئیس جمهوری که در سال 2004 با توصیف فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تحت «بزرگ ترین فاجعه ژئوپلیتیکی قرن بیستم» به تیتر خبرها تبدیل شد، همان رئیس جمهوری است که اوایل سال جاری میلادی به فایننشال تایمز گفت: «اینکه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یک تراژدی بوده، کاملا آشکار است.» برای پوتین، هدف دولت دقیقا همان چیزی است که زمان روی کار آمدنش در دو دهه پیش بود: هدف یک برنامه سیاسی برای دستیابی به دموکراسی یا هر چیزی مشابه آن نیست، بلکه اساسا ممانعت از وقوع انقلابی است که پیش از او رخ داده. او در ادامه همان مصاحبه گفت: «نهایتا، رفاه و آسایش مردم اساسا به ثبات بستگی دارد.» می توان گفت در سراسر 20 سال گذشته این جمله شعار اصلی پوتین بوده است. پوتین مدعی است که اعتماد، خودکفایی و یک زندگی با ثبات، ادی، امن و قابل پیش بینی را به کشوری هدیه داده که زمانی شاهد آشوب و درهم شکستگی بوده است؛ نه یک زندگی خوب یا بهتر از قبلی، نه سلطه بر جهان یا نه اتفاقی خیلی بزرگ، بلکه صرفا روسیه ای که قابل اتکا، با ثبات و یکسان است. اما تغییر نسل و با محو شدن خاطرات فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، شاید دیگر این مساله تنها مساله مهم برای روس ها نباشد. اما این وعده ایست که برژنف یا وارث مدرن او سعی در تحقق آن داشتند و دارند. (این مطلب ادامه دارد.)

منبع: فارن افرز / مترجم: طلا تسلیمی
 

کلید واژه ها: پوتین مردان استبداد تاریخچه ولادیمیر پوتین


( ۸ )

نظر شما :

vvvvvvvvvvv ۰۶ شهریور ۱۳۹۸ | ۰۸:۲۷
شخصیت فوق العاده نفرت انگیز
قدیر ۰۶ شهریور ۱۳۹۸ | ۱۷:۵۱
همین آدم (پوتین) سگش شرف داره به اون آمریکایی های بی شرف و اروپایی های پست فطرت. تو سوریه اگه نیومده بود کمکمون خیلی بیشتر باید هزینه می دادیم.