به مناسبت سالروز برچیده شدن طومار جریان پیشه وری

فرقه دموکرات و درنگی دگر

۲۱ آذر ۱۴۰۲ | ۱۴:۰۰ کد : ۲۰۲۳۵۷۵ اخبار اصلی مجله دیپلماسی
احسان ابوسحقی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: فرقه دموکرات زیر سرنیزه‌ی ارتش اشغالگر شوروی قد برافراشت و بر حقیرترین و خطرناک‌ترین ایده‌های بشری چهارچوب گسترانید تا مگر از نمد اشغال کشور و ضعف قوای مرکز کلاهی برای خود ببافد اما به توافقاث دولت ایران و شوروی و نیز تفاهمات جهانی، در ادامه اسیر خشم مردمان آذربایجان و اقدام قوای ملی ارتش و عشایر اذربایجان و زنجان شد و هیچ از آن مدعاهای غریب و خطرناک قوم‌گرایانه برجای نماند. به این مناسبت و بی آن که در این نوشتار واکاوی تاریخ باشد برآنم تا از پنجره‌ای نو نگاهی بر آن رخدادها داشته باشم.
فرقه دموکرات و درنگی دگر

نویسنده: احسان ابوسحقی، کارشناس مسائل بین‌‌الملل  

دیپلماسی ایرانی: بیست و یکم آذرماه سال 1325 خورشیدی طومار فرقه دموکرات در آذربایجان برای همیشه برچیده شد، هر چند، چند تنی از بازماندگان که به شوروی و بلغارستان و برخی دیگر بلاد بلوک شرق گریختند تا دیرزمانی پس از آن روز رادیوی نیمه جان و ابراز حضورهایی داشتند اما نه خودشان جدی گرفتند و نه کسی در شمارشان آورد و به روایت شخصیت خضوعی در سریال به سوی افتخار"دهه‌ات گذشته مربی" و امان از زمانی که زمانت و کاربردت برای ارباب بگذرد و نخواهی بپذیری و کنار گود بنشینی.

فرقه دموکرات زیر سرنیزه‌ی ارتش اشغالگر شوروی قد برافراشت و بر حقیرترین و خطرناک‌ترین ایده‌های بشری چهارچوب گسترانید تا مگر از نمد اشغال کشور و ضعف قوای مرکز کلاهی برای خود ببافد اما به توافقاث دولت ایران و شوروی و نیز تفاهمات جهانی، در ادامه اسیر خشم مردمان آذربایجان و اقدام قوای ملی ارتش و عشایر اذربایجان و زنجان شد و هیچ از آن مدعاهای غریب و خطرناک قوم‌گرایانه برجای نماند. به این مناسبت و بی آن که در این نوشتار واکاوی تاریخ باشد برآنم تا از پنجره‌ای نو نگاهی بر آن رخدادها داشته باشم.

پسماندی به نام نژادپرستی:

بشر با مدد اندیشه با دیگر جانداران تفاوت یافت و همین اندیشه گاه راه بر خودفریبی و البته تولید افیون برد. یکی از افیون‌ها اندیشه‌های سهل‌انگار و ساده‌سازیست که در خود خشونت و نفرتی پنهان می‌آفریند و راه را هم بسیار ساده و پاسخ پرسش‌های مهیب را در یک خط و چند تیر و دشنام می‌جوید. به تفکرات فاشیستی، قوم‌گرایانه، افراطی مذهبی (صهیونیزم، داعش،...) که ریشه تمام خوبی‌ها در خود و باورشان یا یک سرزمین و قوم می‌دانند و تمام تباهی و ادبار را در هجوم بیگانه، هزیمت و غارت او دانسته برای این مدعا تاریخ و مستند هم می‌تراشند. به راستی هر تن انسان با آن همه پیچیدگی و عمق را چگونه می‌توان در قالب یک کل بزرگ زیر نام قوم، نژاد و باور رج زد و حکم یکسان برایشان صادر نمود و ریشه را در نابودی آن دیگری و اجتماع تمام خودی‌ها دانست؟ نازیسم گونه‌ای از این ارتداد و جنایت است که  تعالی و ترقی را در یکانگی نژاد ژرمن دانست و عامل فروافتادگی آن روز را دیگران! و برای این باور هم مستند ساخت و به نام دانش! توجیه ژنتیک ساخت. به روزگار امروز صهیونیست‌ها و جفایی که بر فلسفه، تاریخ و دستآوردهای یک عمر اندیشه و اهلی شدن انسان می‌کنند بنگرید، جماعتی جایی جمع شده‌اند که هزاران سال قبل به ما وعده داده شده که این سرزمین آن ما است و ما برگزیده‌ایم و هر ناپاکی هست از دیگران و نیز بر همه همه چیر حلال و مباح و برای دیگران مکروه و حرام!

اندیشه‌ی فرقه دموکرات آذربایجان بر همین گسست اندیشگی نوع بشر استوار بود. آنجا که بدوی‌ترین و واپس‌مانده‌ترین بخش اندیشه‌ای انسانِ در حسرت و عسرت را بیدار می کرد و به او می‌گفت تو بخشی از یک وجود قومی بزرگی که در تاریخ چه‌ها که نکرده‌ای وریشه رنج تو از دیگران است پس اگر همه ما باشیم و با دیگری بستیهیم و ببریم با هم گنان باز در بهشت پرنعمت زیست خواهیم نمود. اندیشه‌ی قوم‌گرایانه که لاجرم خود و دیگری را تعریف می‌کند و اسباب تولید نفرت و نیز تحلیل‌های دم دستی و راهکارهای پیش پاافتاده و البته خسران و خسارت‌بار است حاصلی جز ویرانی ذهن و زمانه نخواهد داشت. میرجعفر پیشه‌وری و همراهنش می‌پنداشتند با برانگیختن احساسات قومی می‌توانند یک کل غیرواقعی بسازند و با کمک تفسیر شواهد تاریخی به کام و میل زیرتصویر تمثال باقرخان سالار ملی و ستارخان سردار ملی عکس یادگاری بگیرند اما باور نداشتند که شاید جماعتی از انسان‌ها به جبر دشواری‌های زمانه و یا روندهای فراگیر مدتی دل به اندیشه‌های عصرحجری و راهکارهای دم دستی و سراب‌وار دل خوش کنند اما عقل خردمند انسان پس از مدتی باز می‌گردد و از این غلیان‌های بیهوده هیچ اندر هیچ باقی می‌ماند.

حضور بیگانه خیر نمی‌آورد:

اعلام حیات فرقه دموکرات آذربایجان در زمان اشغال کشور توسط دول متفق و به طور مشخص حضور موثر و مستمر ارتش سرخ شوروی رخ داد. تلاش دولت مرکزی برای فرستادن قشون به اذربایجان با ممانعت یگان‌های شوروی در شریف آباد قزوین به جایی نمی‌رسد و بعدترش هم ارتش سرخ اهم مساعی خود را برای تسلیح و تشجیع فرقه در کار می‌کند. بیایید به کمی قبل‌ترش بنگریم، برای دریافت امتیاز نفت شمال ایران سرگئی کافتارادزه، مقام شوروی به ایران می‌آید تا به دولت ساعد مراغه‌ای فشار وارد کند و این درخواست را در جلسه مطبوعاتی بی‌هیچ پروایی علنی می‌کند. حزب توده‌ی ایران به فرموده مسکو و البته بخشی از بدنه از سر تحلیل غلط در تهران در پناه سرنیزه ارتش شوروی تظاهرات کرده و مرگ بر ساعت (به اشتباه ساعد را ساعت می‌خواندند) سر داده نفت شمال ایران را حق شوروی می‌دانند!. روشنفکری در اندازه احسان طبری در روزنامه مردم سرمقاله می‌نویسد و بی‌پروا نفت شمال ایران را حق شوروی می‌داند! و می‌نگارد همان گونه که برای بریتانیا در جنوب ایران منافعی قائلیم باید برای شوروی هم در شمال کشور حریم و حقوقی قائل باشیم!! دقت کنید بی‌وطنی و در پناه بیگانه اقدام و سخن کردن چه حاصل و فرجام تاریخی دارد، شیخ خزعل به خواست بریتانیا علیه تمامیت کشور اقدام می‌کند و با توافق تهران و لندن تنها مانده با بدنامی تاریخی آرزوهایش را فرو می‌گذارد و توافق دولت قوام‌السلطنه با استالین هم حمایت شوروی از فرقه دموکرات را زایل کرده تمام نقشه‌هایشان را نقش بر آب می‌کند اما بی‌اعتباری تاریخی و تلاشی همه عمر برای پاسخگویی به خیانت به وطن و خدمت به اجنبی باقی می‌ماند. به خاطرات دکتر نصرت االه جهانشاه لو افشار بنگرید که تا مرتبه‌ی بسیار بالایی در فرقه می‌رود و پیرانه سر در کتابش می‌کوشد تا توضیح دهد ما اشتباه کردیم، هم وطن و خوشنامی را از کف دادیم و هم ننگ گوش بفرمانی و بازی خوردن از اجنبی را به جان خریدیم.

گام آهسته تر بردار:

میرجعفر پیشه‌وری پیشتر روزنامه نویس بود و "آژیر" را به چاپخانه می‌سپرد. سیاست پیشه‌ی چپگرایی که با محافل کمونیستی و اشتراکی در عصر رضاشاه ارتباط داشت و در داستان زندانیان 53 نفر دوران پهلوی اول هم رنج محبس و بیماری کشید. نوشته‌هایش هم عموما سویه‌ی ملی و مثبت داشتند. زمانی که برای نامزدی مجلس چهاردهم که نخستین محفل پس از اشغال کشور و فروافتادن پهلوی اول بود نامزد شد و رای آورد با اعتبار نامه‌اش مخالفت شدید کردند و از بهارستان بازماند. محتملا برای این کار دلایل قابل توجهی وجود داشته است اما از یاد نبریم در همان مجلس و علیرغم مخالفت دکتر مصدق، نیروی بدنام و مشکوکی مثل سید ضیاالدین طباطبایی توانست وارد مجلس شود، پس می‌شد با پیشه‌وری هم مدارا کرد و خشم و کجروی او را کنترل نمود. نمی‌دانم شاید هم این اقدام  افاقه نمی‌کرد یا در حکم "از قضا سرکنگبین صفرا فزود" عمل می‌نمود  و تاریخ را نیز نمی‌توان از آخر خواند لیکن برخی اقدامات کوچک و تحبیب قلوب و جذب‌ها می‌تواند یک آدم ناراحت را از تبدیل شدن به عنصری ویرانگر و مخرب در سال‌های بعد بازدارد.

واژگان نهایی و نهان در ضمیر این که رخدادها به چشم برهم نهادنی تاریخ می‌شوند، اما هر بار بازخوانی و نگریستن در و بر آن برگه‌های کاهی آورده‌ای تازه پیش روی ما می‌نهد تا ذهن و خیال سرکش و فرصت طلب انسانی را به خود آورد تا مگر در آوردگاه‌ها، خطاهای گذشتگان را به طمع "این بار چیز دیگر است" و "طرحی نو در افکندن" تکرار نکند و خود صفحه‌ای پر آب چشم از تاریخ برای آیندگان نشود.

کلید واژه ها: جعفر پیشه وری فرقه دموکرات سقوط فرقه دموکرات آذربایجان غائله آذربایجان شوروی ایران ایران و شوروی ایران و روسیه حزب کمونیست احسان ابوسحقی


( ۳۱ )

نظر شما :

علی ۲۱ آذر ۱۴۰۲ | ۱۴:۳۹
فرقه و فرقویان دگر خائن به سرزمین و نوکر بیگانه بودند. امرور هرگز ردی و نشانی جز به بدی و عبرت آموزی از این ها نخواهد بود.
خسرو ۲۱ آذر ۱۴۰۲ | ۱۴:۴۸
شیخ خزعل و میرزا کوچک وقاضی محمد و پیشه وری و قاسملو و...هر که ساز جدایی بزند به حکم طبع ملی محکوم است ( البته معلوم نیست جمهوری سرخ گیلان و میرزا کوچک چرا معامله دیگری میبینند) ولیکن نژاد پرستی آریایی و باستانگرایی افراطی دوره رضاخان نقش بزرگی در این قضایا داشت دو پاراگراف آخر نوشته تساهل و مدارا را چاره کار دانسته است که صحیح است واقعا بعد از آن مدارا شد؟ اورپایی ها با آن همه تفاوت ودشمنی می‌توانند اتحادیه اورپا بسازند ( مردم داخل ایران پیوستگی ملی محکمی دارند )باور کنیم که ایران با افغانستان و ارمنستان و آذربایجان و پاکستان و... تفاوت بسیار کمی دارد ترس از تجزیه را کنار بگذاریم و دنبال اتحاد منطقه ای باشیم
ناشناس ۲۱ آذر ۱۴۰۲ | ۱۵:۳۳
فرقه دموکرات اگر ریشه کن نمیشد همان دنباله رو پانترکیسم باکو(احزاب مساوات و توران )و ترکیه (حرکت ملی وحزب خوب و....)بود ولی عبرتی برای هواخواهان پانترکیسم و تجزیه طلبان ترک ایرانی که امال و ارزو خود مانند پیشه وری در خاک غربت به گور خواهد رفت
ناشناس ۲۱ آذر ۱۴۰۲ | ۱۵:۳۵
جمله ی تاریخی و معروف سفیر شوروی خطاب(همراه باخشم) به پیشه وری موقعی که پیشه وری میخواست از دستور سفیر مبنی برتخلیه آذربایجان امتناع کنه:« کسی که تو را آورده به تو میگه برو.»
فرزاد ۲۱ آذر ۱۴۰۲ | ۲۱:۳۹
سیاست ورزی و مملکت داری فرمول و اصول و منطق خاص خودش رو داره.کارمملکت با عواطف و احساسات پیش نمیره و تساهل و مدارا با خائنین به آب و خاک در عالم سیاست هیچ محلی از اعراب نداره. طبق قانون جنگ ویک اصل پذیرفته شده در تمام دنیا؛؛همکاری با نیروهای بیگانه و اشغالگر در زمان اشغال کشور ؛بی برو برگرد مجازات مرگ رو به دنبال داره.متاسفانه بعد از نجات آذربایجان از دست فرقه ی خائن پیشه وری؛این قانون عادلانه در مورد اعضای این فرقه توسط پهلوی دوم به اجرا در نیامد و بسیاری از اعضای فرقه با اعلان عفو عمومی ؛به خیانتهاشون ادامه دادن.اگه بقایای این فرقه یکجا جارو شده بود و مهاجرین قفقازی وباکویی که در زمان اشغال آذربایجان توسط ارتش سرخ شوروی ساکن آذربایجان شده بودند؛ توسط حکومت مجازات ویا اخراج میشدن ؛امروز ما شاهد خیانت فرزندان و نوادگان شون که امروز صاحب شناسنامه ی ایرانی شدن و برای رژیم علیف لابی گری میکنن نبودیم.
انوشیروان ابراهیمی. ۲۱ آذر ۱۴۰۲ | ۲۳:۲۰
بنده هم عرضی دارم : نه طرفدار فرقه پیشه وری هستم و نه جدایی طلب هستم. آیا رژیم رضا خان هیچ ظلمی وتبعیضی بر مردم ایران علی الخصوص مردم آذربایجان مرتکب نمیشد؟ واگر ظالم بود و مردم از مظالم وی به تنگ آمده بودند جز قیام چه راه نجاتی داشتند؟ در دین مقدس اسلام حمایت و اطاعت از حاکم ظالم بزرگترین گناه کبیره است، لذا مردم تمامی ایران بر علیه رضا خان وپسرش قیام کردند حتی موقعیکه قشون روس انگلیس وی را دست بسته از ایران بیرون انداختند یک ایرانی معترض روس‌ و انگلیس نشد و موقع فرار رضا خان قلدر جشن گرفته بودند ، برای اینکه در مدت سلطنت غاصبانه اش دمار روزگار مردم ایران را در آورده بود، حتی در بهمن 57 پسرش محمد رضا را هم مردم با اوردنگی بیرون انداختند. پس قبول کنیم که مردم از ظلم و جور رژیم غاصب پهلوی به تنگ آمده بودند و کسانی مثل سید جعفر پیشه وری که 10سال در زندان رضا خان به علت مخالفت با وی محبوس بود،و در دوره اشغال قوای متفقین ظلم وستم بر مردم دو چندان شد ،لذا پیشه وری هم که نماینده آذربایجان در مجلس بود برای رهایی موکلین اش چاره ای جز قیام علیه نظام فاسد نداشت، و ما اگر قیام وی را موجه قبول نکنیم بالطبع رژیم فاسد را تبریه کرده و قبولش میکنیم، پس علت و معلول هر کاری باید گفته شود ،چنانکه قیام ستارخان،وشیخ محمد خیابانی،و سقه الاسلام تبریزی هم بر علیه ظلم و ستم حاکمیت وقت بود. رژیم منحوس پهلوی که دست نشانده استعمار انگلیس و آمریکا بودند، برای مردم ایران پشیزی ارزش قایل نبودند وهر قیامی که ( پیشه وری ، شیخ غزعل،میرزا کوچک جنگلی، ،قاضی محمد،تقی خان پسیان، سردار اسعد بختیاری، عشایر لر و قشقایی ،....همه و همه در اعتراض به نظام فاسد و دست نشانده امپریالیسم ، متحد بودند. کسانیکه انگ جدایی طلبی بر پیشه وری میزنند اولا علتها را جستجو کنند دوماً علت شکست پیشه وری: رد پیشنهاد استالین و مخالفت وی با ادغام اتحاد جماهیر شوروی بود،که اگر قبول میکرد شاه پوشالی و آمریکا و شعبان بی مخش هیچ کاری نمیتوانستند بکنند، ولی پیشه وری پیشنهاد استالین را قبول نکرد و سقوط کرد.
آذربایجان ۲۳ آذر ۱۴۰۲ | ۱۴:۳۴
چنان از وابستگی و خیانت و وطن فروشی و سرسپردگی پیشه وری به شوروی می گویند و می نویسند که انگار رضاخان و پسرش محمدرضا فراری حاکمانی ملی، مستقل و برآمده از اراده ی ملی ، وطن دوست و دغدغه مند منافع ملی بودند! این پدر و پسر فراری که سرسپرده ترین، خائن ترین و وطن فروش ترین حاکمان که نه ، مترسکان تاریخ این جغرافیا بودند.
خلخال ۲۳ آذر ۱۴۰۲ | ۱۴:۴۲
از وابستگی و خیانت و وطن فروشی و سرسپردگی پیشه وری به شوروی می گویند و می نویسند ولی نمی دانند که جمهوری گیلان وزیر خارجه داشت.امیدوارم معنی این را هم وطنان بدانند.و بدانند که کوچک خان جنگلی در نامه هایش به شوروی مراتب ارادتش به اربابش استالین را با " دست بوس شما هستم" بیان می کرد. ولی کابینه حکومت آذربایجان وزیر خارجه نداشت.این یعنی اینکه ما از ایران جدا نمیشیم و به دستور استالین مبنی بر الحاق به شوروی جواب رد داد.و نتیجه اش خالی شدن پشت پیشه وری و انحلال حکومت خودمختار نوپای آذربایجان توسط ارتش ایران شد.اما برای کوچک خان جنگل مجسمه و تندیس و سریال نی سازند وازش قهرمان می تراشند.
مهدی ۲۴ آذر ۱۴۰۲ | ۱۸:۴۵
اما مش رضا با تمام بدیهاش نسبت به پانترکا خیلی ارادت داشت !!!
مسعود ۲۵ آذر ۱۴۰۲ | ۰۰:۳۷
صورت مساله را پاک کردید و لیکن حکایت همچنان باقیست !؟ می گویید نه ؟ سخنان نماینده ی مشهور ارومیه در مجلس را گوش دهید !؟
قویطاس ۲۵ آذر ۱۴۰۲ | ۰۸:۰۸
بیشتر این کامنت ها که در مدح پیشه وری نوشته شده مال یک نفر واقعا این ماده گرگها خیلی احمق اند
خسرو ۲۵ آذر ۱۴۰۲ | ۱۱:۳۰
در خرداد سال ۱۳۲۵ مظفر فیروز و پیشه وری در تهران قراردادی امضا کردند که به اختلافات پایان دادند اختیاراتی شبیه استانداری های فعلی به ایالت آذربایجان داده شد و به جهات فرهنگی هم آموزش زبان ترکی در آذربایجان ( مثل اصل ۱۵ قانون اساسی فعلی ) در کنار فارسی ادامه یافت و لیکن بعد از آن حکومت استبدادی و سلطنتی از روال شدن اصول انتخابات و آزادی و دمکراسی موجود در آذربایجان در دیگر استان‌ها و کل کشور ترسید ولی این ترس مانع از سرنگونی سلطنت وابسته نشد و با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ طومار استبداد برچیده شد