خاطره‌ای از اولین فعالیت های سیاسی جمعیت های زنان در سال ۱۳۴۰ و  ۱۳۴۱*

گفت‌وگو با خانم سفیر

۰۵ دی ۱۴۰۴ | ۱۶:۰۰ کد : ۲۰۳۶۸۸۶ اخبار اصلی مجله دیپلماسی
مهرانگیز خانم دختر مشکوه الدوله، وزیر پست و تلگراف رضاشاه است. خانم مهرانگیز دولتشاهی، اولین سفیر زن ایرانی بود که به محل مأموریت خود در دانمارک رفت، کلید رمز را تحویل گرفت و پس از یک دوره دیدارهای سیاسی و شرکت در مراسم قسم خوردن در وزارت امور خارجه فعالیت خود را آغاز کرد.
گفت‌وگو با خانم سفیر

مصاحبه کننده: منصوره پیرنیا

بازنویسی: معین نیک طبع

دیپلماسی ایرانی: خانم مهرانگیز دولتشاهی، اولین سفیر زن ایرانی ماه گذشته [بهمن – اسفند ۱۳۵۴] به محل مأموریت خود رفت. خانم دولتشاهی سفیر یکم ایران در دانمارک، کلید رمز را تحویل گرفت و پس از یک دوره دیدارهای سیاسی و شرکت در مراسم قسم خوردن در وزارت امور خارجه راهی کپنهاگ شد. مراسم سوگند خوردن اولین زن ایرانی در مقام یک سفیرکبیر دولت شاهنشاهی ایران، در حضور وزیر امور خارجه [عباسعلی خلعتبری] و دو تن از معاونان او [معاون مالی و اداری و جعفر ندیم، معاون امور اقتصادی و بین المللی] با سادگی خاصی برگزار شد و خانم دولتشاهی اولین زنی بود که به عنوان یک سفیرکبیر در مقابل طراحان دیپلماسی خارجی ایران قسم می خورد:

"خدا را گواه می گیرم و به کلام الله مجید سوگند یاد می کنم و شرافت خود را گروگان می گذارم که در انجام مأموریتی که بدان مفتخر می‌شوم، همیشه خلوص و صداقت را در خدمت به شاهشناه آریامهر و کشور نصب‌العین خود قرار دهم و در این مهم دقیقه‌ای غفلت نکنم و در انجام اوامر مطالع و مطیع شاهنشاه از بذل جان دریغ ننمایم."

بدین سان خانم سفیر قرآن کریم را بوسید و از وزیر امور خارجه خداحافظی کرد. آقای عباسعلی خلعتبری وزیر امور خارجه، اولین وزیر امور خارجه ایران است که در دوران وزارت او زنی به مقام سفارت می رسد. وزیر امور خارجه از انتخاب خود خوشحال است و به اعتبار و نقش زن در کار دیپلماسی اشاره می کند و می گوید: «ورود زن ها به کادر سیاسی وزارت امور خارجه از ده سال قبل شروع شد و اگر زنانی را هم که امسال در یک کنکور ورودی به کادر سیاسی وزارت امور خارجه پیوسته‌اند به حساب نیاوریم، باز هم اکنون سی و شش زن در کادر سیاسی وزارت امور خارجه به خدمت مشغول‌اند و البته این رقم زنانی را که در این وزارتخانه در کادر اداری خدمت می کنند در بر نمی گیرد. باید اذعان کرد که مأموران سیاسی زن در کادر خود موفق بوده‌اند و موجبی برای پشیمانی به بار نیاورده‌اند و خبر بسیار خوشی است اگر بگوییم که زنان ایرانی حتی با وجود شرایط مشکلی که چه از نظر تحصیلات و چه از نظر طرز فکر شخصی برای ورود به کادر سیاسی وزارت امور خارجه وجود دارد، در چند سال اخیر مقام های اول را چه در کنکور ورودی و چه در آزمایش های بعدی داشته‌اند و با توجه به ده سال سابقه زنان ایرانی در کار دیپلماسی، ارشدترین آنها هم اکنون در وزرات امور خارجه در مقام دبیر یکمی هستند و سه زن این مقام را دارند. از آقای وزیر امور خارجه می پرسم: 

دلایل شما در انتخاب خانم دولتشاهی که عضو کادر سیاسی وزارت امور خارجه هم نیستند، برای مقام سفارت ایران در دانمارک چه بوده است؟ 

انتخاب خانم دولتشاهی یکی از برنامه‌های دولت در «سال زن» بود و این انتخاب کمی هم دیر شد. دلیل انتخاب ایشان فعالیت‌های سیاسی وسیع‌شان بود چه در داخل کشور به عنوان نماینده مجلس شورای ملی و چه به عنوان رئیس شورای بین المللی زنان. خانم دولتشاهی از سال‌ها پیش در کنفرانس‌ها و سمینارها و شوراهای بین‌المللی متعددی شرکت داشته‌اند. علاوه بر اینها تحصیلات عالی و آشنایی ایشان به سه زبان خارجی نیز ما را مطمئن ساخت که ایشان می‌توانند مأمور سیاسی شایسته‌ای باشند. خانم مهرانگیز دولتشاهی اولین سفیر زن  ایرانی در دنیا، در سطح جهانی همتاهای زیادی دارد و از آن جمله‌اند: خانم آن آرمسترانگ، سفیر آمریکا در انگلستان، خانم شرلی تمپل، سفیر آمریکا در غنا و خانم گاناوارد هانا، سفیر سریلانکا که چند روز قبل به عنوان اولین سفیر زن در دربار شاهنشاهی  ایران وارد تهران شد و شنیدنی است که خانم دولتشاهی مأمور خدمت در کشوری شده است که چهل سال قبل برای نخستین بار در تاریخ دیپلماسی جهان، اولین سفیر زن یعنی خانم لودویکسن را به سفارت دانمارک در سوئیس فرستاد و در حال حاضر چهار زن دیگر از کشورهای ونزوئلا و اتریش و یوگسلاوی در آن کشور (دانمارک) خدمت می کنند. 

خانم سفیر می خواست منجم بشود

مهرانگیز خانم دختر مشکوه الدوله، وزیر پست و تلگراف رضاشاه است. او مردی بود که اصول تساوی بین فرزندان دختر و پسر را به خوبی رعایت می‌کرد و با مهری که اولین فرزندش بود، همان رفتاری را داشت که در دیگر خانواده‌های آن زمان با پسر ارشدشان داشتند و مهری هم نوجوان زودرسی بود که جای پسر بزرگ را در خانه پدر پر می‌کرد. خانم سفیر امروز دوران کودکی را در محیطی سیاسی و ادبی گذراند. او که خواهرزاده صادق هدایت است یازده کلاس را در نه سال طی کرد. شش ساله که بود یکی از دوستان پدر از او پرسید: وقتی بزرگ شدی، می‌خواهی چکاره بشوی؟ و او جواب داد: می‌خواهم یک مدرسه بیست طبقه بسازم که بیست تا کلاس برای دخترها داشته باشد! شانزده ساله بود که به آلمان رفت. قبل از آن وقتی در مدرسه بود، می‌خواست علم نجوم بخواند و این میس ولیتل بود که او را از عدد و رقم و محاسبات نجومی دور کرد و به مسائل اجتماعی‌اش کشاند. پس از مرگ پدر، قیم او که چندان به تحصیل دختر عقیده نداشت خواسته بود که او خیاطی و آشپزی یاد بگیرد اما مهری دور از چشم پدربزرگ زبان آلمانی خواند و برای ورود به دانشگاه، دنبال یاد گرفتن زبان لاتین رفت تا شاید بتواند دور از چشم پدربزرگ وارد دانشگاه بشود. بالاخره هم پدربزرگ راضی نشد که مهری در آلمان بماند و به تحصیلات خود ادامه بدهد. چنان سخت‌گیری‌هایی می‌کرد که بالاخره مادر برای مهری نوشت: تو باید به تهران برگردی! او هم به ناچار به تهران برگشت تا شاید مشکلات خانوادگی را حل کند و دوباره به آلمان برگردد اما در تهران ازدواج کرد. شوهرش نیز تحصیل کرده آلمان بود و با هم به آلمان برگشتند و او در برلن در رشته علوم سیاسی و روزنامه نگاری ادامه تحصیل داد و با اینکه حالا بیست سال از جدایی‌شان می‌گذرد حق ناشناسی نمی‌کند و می‌گوید: من همه تحصیلاتم را مدیون شوهرم هستم.

خاطرات خانم سفیر

زنگ در خانه خانم سفیر کبیر در الهیه شمیران لحظه‌ای از صدا نمی‌افتد. دوستان برای خداحافظی می‌آیند و مادر هم چمدان‌ها را می‌بندد تا به دنبال دختر سفیرش که حالا بالاترین مقام دیپلماتیک را در میان زنان هم‌وطنش دارد به محل مأموریت برود. 

خانم سفیر که در آلمان به همراه شوهرش تجربه هولناک جنگ جهانی دوم را از سر گذرانده از بمباران‌های هوایی آلمان حرف می‌زند: در سال ۱۹۴۳ مجبور شدیم از برلن فرار کنیم و به درسدن برویم. زندگی زیر بمباران‌های هوایی در برلن و خرابی‌ها و فقر و وحشت دیگر قابل تحمل نبود. خانه ما در نزدیکی خیابان کورفسندام بود و شبی شاهد سوختن نیمی از آن خیابان بودیم و مردم برای آنکه آتش را خاموش کنند پالتوهایشان را خیس می‌کردند و با لباس خیس خود را به آتش می‌زدند. مدتی در درسدن ماندیم تا اینکه آن بمباران وحشتناک درسدن در فوریه سال ۱۹۴۵ پیش آمد و قسمت عمده‌ای از شهر نابود شد و در همان یک شب اول ۳۶۰هزار نفر کشته شدند و روز بعد تمام ارتباطات قطع شد. برق نبود، غذا نبود، با کمی کنسرو آذوقه که داشتیم شکم را نیمه‌سیر نگاه می‌داشتیم. غذای کافی به بدن ما نمی‌رسید و درست یادم هست که در آن موقع وزن بدنم ۴۲ کیلو بود.

بالاخره چطور موفق به خروج از آلمان جنگ‌زده و بازگشت به ایران شدید؟

ماه‌های آخر جنگ را در مارین‌باد در حالت نیمه‌آرامی گذراندیم و به دوستان دیگرمان در وین خبر دادیم که اینجا آرام‌تر است و در حدود پنجاه نفر ایرانی دیگر در مارین‌باد به ما پیوستند و مجموعا هفتاد نفر شدیم. بعد با کوشش زیاد توانستیم در یک ترن بلژیکی که برای بردن کارگرهای آن کشور آمده بود، برای ایرانی‌ها جا بگیریم. همه ایرانی‌ها به بروکسل رفتیم و در آنجا در یک اردوگاه کارگری، در کنار فرانسوی‌ها و اسپانیایی‌ها به ما جا دادند. در آن اردوگاه، در سالن‌های بزرگ، زن‌ها و مردها جدا از هم زندگی می‌کردیم و تشک‌مان از کاه بود...

بالاخره با مقامات سفارت ایران تماس گرفتیم و آنها ما را به پاریس بردند. در پاریس موفق شدیم سوار یک کشتی سربازبر انگلیسی بشویم که در دریای مدیترانه کار می‌کرد. از جنوب فرانسه به اسکندریه و از آنجا با ترن به فلسطین و از آنجا با اتوبوس به بغداد رفتیم و بالاخره از آنجا به ایران آمدیم. وقتی به ایران رسیدیم هفت سال گذشته بود، هفت سالی که طی آن تقریبا از همه بی‌خبر بودیم و نامه‌های خانواده‌هایمان گاهی تا هشت ماه در راه بود تا به دست ما می‌رسید...!

و مثل اینکه در دوران جنگ و روزهای بعد از جنگ بود که زن آلمانی توانست لیاقت و قدرت زن بودن را نشان بدهد. گویا زن‌های آلمانی توانستند با تلاش‌های فراوان خود در ساختن آلمان نو سهم زیادی داشته باشند...

بله زن‌های آلمانی نه فط در دوران جنگ قد علم کردند و با تلاش زیاد خود تا حدود زیادی شکست آلمان را عقب انداختند بلکه بعد از جنگ هم این زن‌ها و مادرهای آلمانی بودند که مردهای روحیه‌ باخته، از جنگ برگشته، صدمه دیده و زخمی شده را که اصلا حال و حوصله‌ای برای کار و ادامه زندگی نداشتند را دوباره به زندگی برگرداندند. زنان آلمانی از یک طرف روحیه مردها را تقویت می‌کردند و از طرف دیگر برای پیدا کردن نان خالی و پر کردن شکم افراد خانواده کار می‌کردند. از همان زمان جنگ بود که به علت کشته شدن مردها در میدان‌های جنگ، زن آلمانی عملا وارد صنایع شد و به کار در کارخانه‌ها پرداخت و این فرصت بی‌نظیری بود که لیاقت زن به جهانیان ثابت بشود و دیگر آن داستان کهنه «زن و مرد با هم فرق دارند!» به فراموشی سپرده بشود. حتی بعد از جنگ، آمریکایی‌ها یک نمایشگاه عکس برای نشان دادن لیاقت زنان آلمانی و خدماتشان به کشور خودشان ترتیب دادند و این نمایشگاه را از شهری به شهر دیگر می‌بردند و عنوان نمایشگاه چنین بود: «زن آلمانی، مردانگی خودش را نشان داد!».

وقتی شما به ایران برگشتید درست مصادف با زمانی بود که هیچ نوع حرکت و فعالیتی در میان زنان ایران دیده نمی‌شد و حتی از آن فعالیت‌های اجتماعی هم که بعد از هفده دی ماه ۱۳۱۴، گاه‌گاهی میان زن‌ها دیده می‌شد خبری نبود. مقداری از این عدم تحرک و فعالیت به دلیل آنکه زن ایرانی از خرده‌کاری‌های بی‌ثمر خسته شده بود و خود را آماده می‌کرد تا عملا به فعالیت‌های سیاسی وارد بشود و شما که تازه‌نفس از راه رسیده بودید، از جمله اولین زن‌هایی بودید که حزبی شدید و فعالیت‌های مداوم سیاسی را شروع کردید...

بله وقتی به ایران برگشتم درست آن زمانی بود که حزب دموکرات ایران می‌خواست در مقابل حزب مخالفش که سازمان و تشکیلات خاص زنان داشت سازمانی برای فعالیت زنان داشه باشد. در یک میهمانی با مرحوم قوام السلطنه آشنا شدم که گفت: در حزب ما تساوی حقوق سیاسی برای زن و مرد پیش‌بینی شده است و مرا به فعالیت‌های حزبی دعوت کرد. البته در چهره قوام السلطنه و مردان کابینه او نمی‌خورد که عقیده به استفاده از نیروی زن در کارهای اجتماعی داشته باشند یا طرفدار پیشرفت زنان باشند ولی جبر زمان بود و آنها برای آنکه بگویند پیشرو هستند زنان را به کارهای سیاسی وارد کردند. سازمان زنان حزب خیلی زود نضج گرفت و در جشن صدمین روز تأسیس حزب عده زیادی از زنان رژه رفتند. حزب دموکرات عمر زیادی نداشت همین‌طور سازمان زنان. بعد از آن هم من برای گرفتن درجه دکترا به آلمان رفتم.

شما از پایه گذاران چند جمعیت زنانه از جمله «جمعیت راه نو» بودید که همین روزها بیست و یک ساله می‌شود، یکی از شش جمعیتی که در سال‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۴۱ اجازه فعالیت‌های سیاسی داشت. یک بدبینی رایج یا شاید نوعی سوءتفاهم در مورد این جمعیت‌های زنانه وجود دارد. می‌گویند که اعضای جمعیت‌ها در آن زمان کاری برای زن ایرانی انجام ندادند و اعضای آنها به جای هر مبارزه و یا تلاشی برای پیشبرد هدف‌های واقعی زنان، فقط توانستند کلاه‌های رنگارنگ به سر بگذارند و در روزهای به خصوصی به عنوان نماینده همه زنان ایرانی در مراسم به خصوص شرکت کنند در حالی که آنها تنها نماینده یک گروه خاص از زن های آریستوکرات ایرانی بودند که عضویت در این جمعیت ها برایشان بیشتر یک سرگرمی بود تا یک هدف. آنها چطور می‌توانستند در نهضت آزادی زن موثر باشند؟

زنانی که در آن روزگار در آن جمعیت های به اصطلاح زنانه شرکت داشتند اصلا آن زن‌های لوکسی که مردم در ذهن خود ساخته‌اند نبودند، برای اینکه تاریخ واقعیت‌های تاریخی را به غلط ضبط و ثبت نکند و فعالیت‌های آن گروه از زنان پیشرو ایران نیز در نهضت آزادی زنان میهن ما به حساب بیاید، باید به چند نکته اشاره کنم. در سال ۱۳۴۱ که صحبت از رفراندوم ملی شد جمعیت زن‌ها برای شرکت در رفراندوم و دادن رأی مشغول فعالیت شدند. البته فقط شش جمعیت بودیم که حق فعالیت‌های سیاسی را داشتیم و دیگر جمعیت‌ها پشت سر ما بودند.  فعالیت‌های ما چنان بود که دیگر آرامشی برای نخست‌وزیر و وزیر دادگستری و سایر وزراء وقت نمی‌گذاشتیم. نخست‌وزیرِ وقت نمی‌خواست ما را ببیند چون نمی‌دانست بله بگوید یا نه. روز ۱۷ دی ماه سال ۱۳۴۱ رسید. ما به همراه بسیاری از زن‌ها برای سپاس به آرامگاه رضاشاه کبیر رفته بودیم و در بازگشت همگی به کاخ نخست‌وزیری رفتیم. در ابتدا کسی هم مانع ما نشد. عده زیادی بودیم که سرسراها و پله‌ها و باغ نخست وزیری را اشغال کرده بودیم. بعد تا دیدند که عده زن‌ها در کاخ نخست‌وزیری دارد زیاد می‌شود بقیه اتوبوس‌های حامل زنان را به طرف نخست‌وزیری راه ندادند و آنها به ناچار راهشان را عوض کردند. ما نمایندگان وسایل ارتباط جمعی را هم خبر کرده بودیم البته به آنها هم اعتراض می‌کردیم که حرف‌های زنان را نمی‌نویسند و نمی‌گویند. ساعت نزدیک ۲ بعد از ظهر بود. تا آن موقع نخست وزیر وقت نمایندگان زن‌ها را نپذیرفته بود. وقت ناهار بود می‌خواستند نخست‌وزیر را از در دیگری روانه خانه‌اش کنند. مرحوم خانم تربیت متوجه این موضوع شد و رفت آن طرف کاخ نخست‌وزیری و شروع به قدم زدن کرد. بالاخره آقای نخست‌وزیر نمایندگان زنان را خواست و با آنها گفت‌وگو کرد. بعد از ۱۷ دی ماه، ششم بهمن، روز انقلاب شاه و مردم فرا می‌رسید و ما سخت به فعالیت‌های خود ادامه می‌دادیم تا برای شرکت در رفراندوم ششم بهمن اجازه رأی بگیریم. حتی داشتیم برای یک اعتصاب آماده می‌شدیم. به تمام زن‌ها خبر داده بودیم که روز ۴ بهمن ماه در محل کارشان به اعتصاب آرام دست بزنند و در هر کجا که کار می‌کنند آهسته و کم، کار کنند. روز اعتصاب، زنان آموزگار سر کلاس‌ها درس ندادند و به جای درس‌های معمولی از حقوق زن حرف زدند. در ادارات دولتی هم زن‌ها دست از کار کشیدند و در بعضی از جاها هم کُند و آرام کار کردند. اعتصاب با برازندگی گذشت و البته روزنامه‌ها نوشتند که زن‌ها اعتصاب زنانه کردند! نه خیر، واقعیت این نبود. ما نمی خواستیم توی خیابان‌ها راه بیفتیم تا موجباتی برای اغتشاش پیش آید و نتیجه منفی گرفته شود. باری، چون قسمتی از رفراندوم در دست وزیر کشاورزی وقت بود شب ۵ بهمن دنبال او رفتیم و در حین مصاحبه تلویزیونی با او موضوع شرکت زن‌ها در رفراندوم را مطرح کردیم و از او این جواب را گرفتیم که: من اشکالی نمی‌بینم که زنان روستایی به رفراندوم رأی بدهند و ما گفتیم که: مگر زن روستایی غیر روستایی داریم؟ و او گفت: از نظر من فرق نمی‌کند. من امشب با اعضای کابینه صحبت می‌کنم... تا آن موقع دولت سکوت کرده بود. آن شب تا صبح ما به همدیگر تلفن می‌زدیم و زن‌ها را به رأی دادن تشویق می‌کردیم و صبح روز بعد همگی در خیابان‌ها راه افتادیم و دیگر هدفمان تشویق هر چه بیشتر زن‌ها برای شرکت در رفراندوم و رأی دادن بود و قرار شد که زن‌ها در صندوق‌های جداگانه‌ای رأی بدهند.
بنابراین با وجود همه این وعده‌ها، نخست وزیر و اعضای دولت ابا داشتند که به طور صریح از حق رأی زن‌ها سخن به میان آورند و بالاخره شجاعت و رأی روشن و تصمیم والای شاهنشاه تکلیف نهایی را در میان همه دودلی‌ها و یأس و امیدها روشن کرد و فرمان ملوکانه دایر به تساوی حق رأی زن و مرد صادر شد و این اقدام دلیرانه و هوشمندانه سرنوشت زن ایرانی را ورق زد و به دودلی‌ها سیاسی دولت و وزرای وقت خاتمه داد و اعتلای مقام زن ایرانی به پایه امروز رسید. در این جریان تاریخی ما زن‌ها یقین داشتیم که شاهشناه ایران، تنها به این اکتفا نمی‌کنند که فقط یک حق رأی به زن‌ها بدهند و قطعا کار را به مرحله عملی‌تری می‌رسانند و همین‌طور هم شد. 

شما از اولین زن‌هایی بودید که به مجلس رفتید و در اولین دوره‌ای که زنان ایرانی به پارلمان راه یافتند، دیدیم که کوشش و فعالیت آنان برای ادامه راه آزادی و تساوی، خیلی کم بود و این بحث پیش آمد که چرا زن‌ها در مجلس سکوت کرده‌اند و برای احقاق حق زن ایرانی فعالیتی نمی‌کنند؟

اتفاقا عقیده من این است که در نخستین دوره‌ای که زنان ایران به پارلمان راه یافتند، با آنکه تازه‌کار بودند، فعالیت بیشتری داشتند. منتها فعالیت‌های ما طوری بود که نمی‌توانستیم کارها را در خارج از پارلمان انعکاس بدهیم و یا تبلیغات کنیم. ما صلاح در این می‌دیدیم که آرام پیش برویم تا مبادا این فکر در اذهان عمومی پیش بیاید که ما می‌خواهیم همه چیز را بهم بریزیم. ما همان‌طور که در دوران پیش از انقلاب [انقلاب سفید] هم تلاش کرده بودیم، می‌خواستیم با حداکثر همکاری و تفاهم با مردان کارها را پیش ببریم و هدف بزرگمان به ثمر رساندن لایحه حمایت خانواده بود و این لایحه هم مسأله حساسی بود و حتی در اطراف آن شایعاتی نادرست وجود داشت. مثلا شایع کرده بودند که خواسته‌های زنان ایران ممکن است اساس اجتماع و خانواده را به هم بریزد. به خاطر همین مسائل حساس ما و سایر همکاران در مجلس سعی می‌کردیم که با متانت و آرامش کارها را پیش ببریم و برای همکاران مرد خود روشن کنیم که ما به راستی چه می‌خواهیم و آنچه ما می‌خواهیم، آزادی بی‌حد و حصر و بی‌بند و باری نیست... ما در آن موقع سعی می‌کردیم توهمات نادرستی را که در ذهن آقایان وجود داشت از بین ببریم. با دولت همکاری می‌کردیم و دولت هم در آن موقع مشورت‌هایی با حقوقدانان و جامعه‌شناسان می‌کرد که خواست‌های زنان ایران با موازین ملی و عرف و سنت‌ها تطبیق داده شود که البته کار بسیار درست و منطقی بود. به هر حال اینها چیزهایی نبود که ما هر روز بلندگو برداریم و در شهر جار بزنیم که چه می‌کنیم و به همین دلیل از سوی ارباب جراید به کار نکردن و سکوت متهم شدیم. اما خوشبختانه در همان دوره موفق شدیم که تحت توجهات شاه {...} و حمایت {…} شهبانو قانون «حمایت خانواده» را به تصویب برسانیم و بدون تردید در این قانون نکاتی وجود داشت که مورد تأیید ما نبود و مسائل اساسی و اصلی خانواده را حل نمی‌کرد ولی به هرحال خود این واقعیت طبق این قانون که دادگاهی وجود دارد و مرد نمی‌تواند هر لحظه که اراده کرد زنش را طلاق بدهد و نیز این واقعیت که زن می‌تواند تحت شرایطی تقریبا مساوی با مرد، تقاضای طلاق کند و دادگاهی هم هست که به تقاضای او رسیدگی می‌کند و از همه مهم‌تر روشن شدن سرنوشت بچه‌ها طبق این قانون، پیروزی کوچکی نبود... بله، این گام بزرگی بود در راه آزادی و تساوی حقوق زنان که زن‌های ایران آن را مرهون شاهنشاه هستند.

در «قانون حمایت خانواده» برای مسائل زیادی راه حل‌هایی منطقی پیدا شد اما مسائل زیادی هم همچنان مسکوت گذاشته شد. به خصوص که در اصلاحیه آن، قانون «اجازه گرفتن زن دوم» را باز هم به مرد داد...! چند مورد در قوانین دیگر نیز هست که عدم مساوات زن و مرد را از نظر قانونی می‌رساند از جمله قانون گذرنامه یا ماده ۱۷۹ و غیره ... آیا به نظر شما وقت آن نرسیده است که تجدید نظر دیگری در مجموع قوانین ایران با توجه به تساوی کامل حقوق زن و مرد بشود؟

مشکل بزرگ ما اینست که هنوز قوانین موجود و تصویب شده ما هم خوب اجرا نمی‌شوند. مشکل دیگر، مسأله فهم قوانین و تکیه بر آنهاست. صریحا بگویم که بسیاری از خود زنها هم نمی‌دانند که چه حقوقی دارند... خیلی‌ها راجع به قانون گذرنامه حرف می‌زنند، البته این مسأله‌ایست که بیشتر جنبه حیثیت و پرستیژ دارد و باید دید که زندگی چند درصد از زنان ایرانی را شامل می‌شود. به هرحال خوب نیست که سرنوشت یک فرد بالغ و رشید یعنی یک زن بالغ و رشید در دست کسی شبیه خودش باشد که نه بالغ تر از اوست و نه رشیدتر از او... در این مورد به خصوص به علت احترام به اساس خانواده شاید تصمیم درست‌تر این بود که بگویند: «زن و شوهر هر دو باید با اطلاع یکدیگر سفر کنند». چنین قانونی احتمالا کمک می‌کرد به زن‌هایی که شوهرانشان سفر می‌کنند و خانواده را بی‌خبر می‌گذارند و زن باید دور دنیا بگردد تا شوهرش را پیدا کند... در یک مورد من خودم به خانمی کمک کردم که می‌خواست گذرنامه بگیرد و برود شوهرش را از قمارخانه‌های اروپا بیرون بکشد چون می‌دانست که این نقطه ضعف – قمار – در وجود شوهرش وجود دارد و خودش می‌گفت او الآن دارد همه زندگی ما را می‌بازد و بچه‌هایم بیچاره می‌شوند! و بالاخره هم او با کمک مسوؤلین وزارت امور خارجه توانست برود و شوهرش را برگرداند و زندگیش را نجات بدهد. اما در مورد «قانون حمایت خانواده» باید بگویم که در لایحه اول مسأله تعدد زوجات اصلا مسکوت گذاشته شده بود و با تمام اصرار و فشاری که خانم‌های نماینده در مجلس به خرج دادند، موفق نشدیم راجع به این موضوع حتى بحثی را به میان بیاوریم اما یکی از نتایج خوب لایحه اصلاحیه این بود که مردم متوجه شدند که متأسفانه هنوز هم تعدد زوجات قدغن نشده. آخر در اذهان عمومی این اندیشه جای گرفته بود که مرد دیگر نمی تواند دوتا زن بگیرد درحالی‌که مطابق این قانون باز هم می‌توانست و آنهایی که می‌خواستند و راه کار را هم می‌دانستند می‌رفتند و می‌گرفتند و ما وقتی متوجه این موضوع شدیم که لایحه دوم پیش آمد و بالاخره با مذاکراتی که سازمان زنان با مسوؤلین وزارت دادگستری انجام داد به اینجا رسیدیم که مسأله تعدد زوجات، فعلا به دو زن گرفتن محدود شود آن هم «در شرایط خاصی». متأسفانه به هنگام اصلاح قانون حمایت خانواده برخی مواد به شکلی اصلاح شد که از نظر ما اصلا پسندیده نبود و همان موقع هم از این اصلاحات راضی نبودیم و اعتراض کردیم. با این همه یک امتیاز عمده این اصلاحیه قانونی اینست که حق ولایت را به مادر هم می‌دهد و مادر در ردیف پدر بزرگ، همسان و یکسان با او، «حق ولایت» دارد و تنها دادگاه است که تصمیم می گیرد کدام یک را به عنوان ولی صالح انتخاب کند. 

در کنفرانس بروکسل گفته شد که زن باید برای انجام کارهای کدبانوگری در خانه از شوهرش حقوق بگیرد و این موضوع در جامعه ما به عنوان یک شوخی مطرح شد و بدون هیچ‌گونه نتیجه‌گیری از آن گذشتیم... تصور نمی‌فرمائید که این نوع پیشنهادها وضع زن را در خانواده متزلزل می‌کند و از او که تا به امروز مدیر خانه بوده مزدوری می‌سازد؟ 

من یقین دارم که در بلژیک مساله این‌طوری که مطرح شده نبوده... و اگر هم اینطور باشد ارزش کار زن را پائین آورده اند... البته یک بار در سمینار مشورتی حقوق بشر که در مسکو تشکیل شده بود، نماینده اکوادور مثالی زد در مورد ارزش اقتصادی کار زن در خانه. او گفت که اگر قرار بود هر زنی کاری را که در خانه خود انجام می‌دهد، در خانه همسایه انجام بدهد، پول زیادی به چنگ می‌آورد... البته این فقط جنبه مادی وظایف یک مادر و کدبانو است، ولی به هر حال می‌دانیم که زن در خانه خود مدیر است و سهیم در مسائل مادی خانواده و در بعضی از خانواده‌ها، سهم زن در کارگروهی خانه حتی ۸۰ درصد است و لاجرم جنبه مادی این کار هم باید به حساب بیاید. محاسبه نقش اقتصادی یا دستمزد کار زن در خانه خیلی هم مشکل نیست و اگر چند نفر حقوقدان و اقتصاددان در مورد آن مطالعه کنند می‌توانند برای آن راه حلی پیدا کنند. تاکنون هم اگر مرد بدون هیچ قید و شرطی به زن پول می‌داده یا زن حق خود می‌دانسته که بسیاری از خرج‌ها را کند همه بر این اساس بوده که هم در اقتصاد خانواده سهمی دارد و در مقابل کاری که در خانه انجام می‌دهد باید پولی بگیرد و این حق ضمنی اوست. این حق طبق آداب و سنن به نحوی در گذشته هم تأیید شده است. 

دیپلماسی از تازه‌ترین شغل‌هایی است که زنان جهان به آن رو آورده‌اند ولی آنهایی که دائم سازهای خلاف نهضت آزادی زن می‌زنند و افکار ضد زن دارند، می‌گویند که زن راز دار و سِرّ نگهدار نیست و بنابراین نمی‌تواند یک دیپلمات خوب باشد... نظر شما که به تازگی وارد شغل دیپلماسی شده‌اید در این مورد چیست؟

چطور می‌توان گفت که زن‌ها رازدار نیستند...؟! منشی‌های همه مردهای بزرگ و سیاستمداران نامی جهان زن ها هستند... و آنها بسیاری از مسائل پنهان و رازها را می‌دانند و رازداری هم می‌کنند و اگر آنها رازدار نبودند کار همه این سیاستمداران خراب می‌شد...! به عقیده من، افسانه «عدم رازداری زنان» هم از آن داستان‌های کهنه‌ایست که درباره زنان ساخته و پرداخته‌اند. اما اکنون ما دیگر در روزگاری زندگی می‌کنیم که داستان‌ها نمی‌توانند جای واقعیت‌های عینی و ملموس را بگیرند و درست به همین دلیل، این افسانه‌ها نمی توانند سد راه ورود زنان به قلمرو کارهای دیپلماتیک بشوند...

* گفت‌وگوی حاضر حاصل مصاحبه خانم منصور پیرنیا روزنامه نگار ساکن واشینگتن و از دوستان خانم مهرانگیز دولتشاهی است که در شماره ۵۷۳ مجله زن روز به تاریخ ۲۸ فروردین ۲۵۳۵ چاپ شده و برای بازنشر مصاحبه از خانم پیرنیا کسب اجازه شده است.

کلید واژه ها: مهرانگیز دولتشاهی سفارت ایران سفارت ایران در دانمارک ایران وزارت امور خارجه زنان حقوق زنان زنان ایران معین نیک طبع


( ۱ )

نظر شما :

رضا پالانی ۰۷ دی ۱۴۰۴ | ۱۱:۵۸
مثلا که چی؟