سخنی با سخنگو؛ درس دیپلماسی در کلاس سوریه

۲۰ شهریور ۱۳۸۷ | ۱۹:۱۸ کد : ۲۶۶۱ اخبار اصلی
دو روز پیش گفتگویی مشروح با سخنگوی وزارت امور خارجه روی خروجی خبرگزاری جمهوری اسلامی قرار گرفت که حاوی نکاتی پرسش برانگیز درباره انفعال در دیپلماسی، رابطه سوریه و فرانسه و ایرانیان مهاجر بود.
سخنی با سخنگو؛ درس دیپلماسی در کلاس سوریه
دو روز پیش گفتگویی مشروح با سخنگوی وزارت امور خارجه روی خروجی خبرگزاری جمهوری اسلامی قرار گرفت که حاوی نکاتی پرسش برانگیز درباره انفعال در دیپلماسی، رابطه سوریه و فرانسه و ایرانیان مهاجر بود.
 
حسن قشقاوی در بخشی از صحبت های خود با انتقاد از منتقدین دستگاه دیپلماسی کشور که آن را منفعل و کم اثر خوانده اند، از آنان خواسته است تا تعریف خود را از دیپلماسی منفعل ارائه کنند. به نظر می رسد شیوه پرسش در پرسش یا پرسش در جواب به یکی از کارآمدترین و جذاب ترین شیوه های پاسخگویی نزد دولتی ها بدل شده است. این شیوه سخن گفتن (که از اطلاق "گفتگو" بر آن پرهیز می کنیم) معمولا زمانی به کار گرفته می شود که یا فرد متوجه منظور پرسشگر نشده باشد و یا بر عکس خیلی خوب آن را درک کرده ولی تمایلی برای ورود بدان نداشته باشد و بخواهد بدون عقب نشینی از مواضع سابق خود، از مسئله عبور کند یا آن را دور بزند و پرسشگر را غافلگیر کند.
 
البته خرده ای بر انتخاب و اتخاذ چنین رویه ای نمی توان وارد آورد چون به هر حال از نظر صاحب آن سخن مقبول و پذیرفته آمده و او را قادر می سازد تا در مقاطع بحران سوار بر آن شده و جستان از مهلکه خارج شود. بحث درباره ریشه یابی چنین گفتاری را به بعد وامی گذاریم و به همین نکته بسنده می کنیم که این شیوه پاسخگویی به خصوص در مخاطبه یا گفتگوی دو طرفه، روشی برای بستن راه گفتگو و خاتمه دادن یک طرفه بحث و نظر است؛ فعلی که این روزها هم از سوی سیاستمداران عالی رتبه و هم مدیری در سطح سرمربی تیم ملی فوتبال به یک اپیدمی برای مواجهه با خبرنگاران بدل شده است.
 
اثبات منفعل بودن دیپلماسی کشور البته کاری دشوار و دیر ممکن به نظر می رسد چه آنکه مستلزم تهیه فهرستی بلند از ادله و شواهدی است که در افول جایگاه جهانی ایران و وسعت تهدیدات اقتصادی و نظامی نقشی بی واسطه و با واسطه ایفا کرده اند.
 
سخنگوی وزارت خارجه در گفتگوی خود با ایرنا به مواضع ایران در قبال متحد دیرینه کشورمان "سوریه" پس از نزدیکی اش به فرانسه و مذاکره غیر مستقیم با رژیم صهیونیستی پرداخته و گفته است: "ما از دستاوردهای سیاسی سوریه در هر تحرک دیپلماتیک که بتواند موقعیت سوریه را ارتقا بخشد استقبال می کنیم"
 
قشقاوی با علم به حقیقت آنچه در مسیر مذاکرات سوریه و فرانسه می گذرد، تاکید کرده است که روابط ما با سوریه راهبردی، عمیق و تاریخی است و موضوع ثالثی بر آن (از جهت منفی) تاثیرگذار نیست. شاید بهترین نمونه زنده از دیپلماسی غیر منفعل را از لابلای کلام سخنگو بتوان بیرون کشید. سوریه سردترین و تیره ترین شب های خود را با همسایگان و همچنین اروپا و آمریکا در حال پایان دادن است و نقش ایران نیز در این میان کتمان نشدنی است. ایران به مثابه یک کابوس برای ابرقدرت های جهانی در حکم تک خالی در دست سوریه است که زود و بی محابا خرجش نمی کند و شاید تا پایان راه هم به آن تکیه کند. بنابراین آن موضوع ثالث اگر بر روابط ما و سوریه تاثیرگذار نیست برای روابط سوریه با غیر ما موثر و بسی شیرین و حیات بخش خواهد بود.
 
در همین باره می توان به بخشی دیگر از گفتگوی قشقاوی هم رجوع کرد که در آن به سوال خبرنگار درباره میزان نقش آفرینی ایران در اجلاس شورای همکاری خلیج فارس چنین پاسخ می دهد: حضور در اجلاس ها لزوما به معنی این نیست که مواضع شرکت کنندگان در آن از سوی همه طرف ها مورد تصویب قرار گیرد." او البته درباره اینکه نظر "کدام" شرکت کنندگان تصویب می شود سخنی به میان نیاورده و بنابراین درباره چرایی این موضوع نیز نمی توان پرسشی پیش کشید.
 
موضوع دیگری که در گفتارهای سخنگوی وزیر خارجه قابل تامل است، آن بخشی است که به ایرانیان مقیم خارج از کشور و بازگشت آنها به هویت ملی خویش اختصاص دارد.
 
به زعم او، زمانی که هموطنان مهاجر ما در اموری چون اشتغال با موانع تبعیض آمیز و برخوردهای ناروا روبرو می شوند، روحیه ای مضاعف برای بازگشت به هویت ملی خود می یابند. به بیان دیگر اگر آنان بتوانند خود را در کشور میزبان به مرحله ای امیدوارکننده از پیشرفت برسانند، شوقی برای بازگشت به هویت ملی شان نخواهند داشت ولی اگر در آن اقلیم، طعم ناکامی سرخوردگی را بچشند راه بازگشت به اصل خویش را اختیار می کنند.
 
دو نکته ای که ظاهرا در اینجا مغفول مانده، یکی این است که دلیل عزیمت آن دسته از هموطنان چه بوده و به چه دلیل اقامت در خارج را به جای داخل گزیده اند؟ و دیگر اینکه آیا عدم موفقیت ایشان در خارج از کشور – صرف نظر از اینکه با کوله باری از امید به روزهای بهتر از ایران کوچیده اند – نوعی حس شکست، سرخوردگی و پوچی را در آنان ایجاد نمی کند؟ در یک ارزیابی آرمانی، چند درصد از مصادیق "از اینجا رانده و از آنجا وامانده ها" قابلیت بازگشت به اصل خویشتن را دارند؟ آیا نمی توان زیستی موفق در غرب داشت و در عین حال پایبند به هویت و باورهای ملی و دینی باقی ماند؟ آیا از میان سرمایه های انسانی مان که در نقاط دیگر دنیا ساکن اند، تنها باید منتظر بازگشت عده ای باشیم که در آنجا با تبعیض و برخوردهای ناورا مواجه شده اند؟
شاید این دست پرسش ها را نیز بتوان با پرسش هایی دیگر به تودرتویی کشاند که راه گفتگو سد شود اما پیش از بکار بستن چنین روشی، باید دانست که پاسخ بسیاری از چراهای فوق فراتر از وظیفه سخنگو، وزیر امور خارجه و دستگاه دیپلماسی کشور است و با نشست و جوابیه و تکنیک هایی از این دست قابل رفع نیست. 

نظر شما :