نگاهى به ملى شدن صنعت نفت ايران

۱۴ آذر ۱۳۸۹ | ۲۰:۴۷ کد : ۹۴۹۵ اخبار اصلی
متن کامل سخنرانى دکتر داود هرميداس باوند، تحليل‌گر مسائل سياسى در نشست «نفت و اتم»
نگاهى به ملى شدن صنعت نفت ايران

ديپلماسى ايرانى: آغاز مسئله ملی شدن صنعت نفت، با زمانى که مجلس ایران قرارداد «قوام-سادچیکف» را به دلیل مغایرت با مصوبه مجلس (جهت ممنوعیت هرگونه انعقاد قرارداد در رابطه با نفت در زمانی که ایران تحت اشغال نیروهای خارجی است) ملغی اعلام کرد، همراه بود. مصوبه‌ای پیشنهاد شد که ایران برای احقاق حقوق حقه خودش با شرکت نفت ایران و انگلیس وارد مذاکره شود؛ مذاکراتی که انجام گرفت به انعقاد قرارداد «گس-گلشائیان» منتهی شد که این قرارداد با واقعیت‌های روز ناسازگاری جدی داشت. در چنین شرایطی اصل 50-50 به عنوان الگوی جدید معاملات نفتی مطرح شده بود و با دولت ونزوئلا و عربستان و کویت قراردادهای مشابهی بسته شده بود، ولی شرکت نفت انگلیس فقط حاضر شد شش شیلینگ در هر تن به جای چهار شیلینگ قبلی بپردازد و در مورد مالیات سهام عادی هم، به جای 750 هزار دلار، دو میلیون لیره در سال پرداخت کند که نه با منافع واقعی ایران همسویی داشت نه بر آنچه در جهان اتفاق افتاده بود، منطبق بود؛ بنابراين به ملی شدن صنعت نفت منتهی شد.

از منظر دیپلماسی ایران، بعد از جنگ جهانی دوم که مسائل بازسازی مناطق جنگ زده اروپا مطرح بود، در اروپا حزب کارگر انگلستان اقدام به ملی کردن صنایع و بانک‌ها کرد و همچنین دولت ائتلافی فرانسه هم در همین راستا گام‌هایی برداشت و از سوی دیگر در دو کنفرانسی که در واشنگتن در سال 1942 و 44 تحت عنوان کنفرانس بین المللی انرژی تشکیل شده بود، شرکت‌های امریکایی معتقد بودند در مناطقی که امتیاز انحصاری هست بايد تعدیلاتی صورت بگیرد که البته با پافشاری و ایستادگی شرکت نفت ایران و انگلیس روبه‌رو شد و نهایتا این شرکت موافقت کرد مقادیر قابل توجهی نفت را به قیمت ارزان به کمپانی‌های امریکایی بفروشد.

بنابراین مسئله ای که در کنفرانس واشنگتن مورد انتظار بود به نتیجه نرسید اما این اختلاف بین امریکا و انگلیس به صورت بالقوه پدیدار شده بود. از سویی دیگر مسئله بروز جنگ سرد مطرح بود و اعلام استراتژی مهار یا contentment. در چنین شرایطی گروهی در وزارت امور خارجه آمریکا برآن بودند که برای جلوگیری از نفوذ خزنده و فزاینده کمونیسم باید از نهضت‌ها و جنبش‌های ناسیونالیستی حمایت کرد؛ به خصوص معاون وزیر امور خارجه انگلیس و جورج آلن مک گریدی در وزارت امور خلرجه امريکا کسانی بودند که طرفدار این نظریه بودند. بنابراین فرصت‌ها و امکاناتی به وجود آمده بود که از هر دو جنبه می‌توانست برای ایران قابل بهره برداری باشد یا در ابتدا به نظر می‌رسید که می‌تواند قابل بهره برداری باشد. در همین راستا دولت ایران اقدام به ملی کردن صنعت نفت و تصویب قانون 9 ماده‌ای کرد که مهم‌ترین بندهای آن گذشته از مسئله خلع ید، این بود که 25 درصد درآمد را در بانک ملی یا یک بانک مرضی الطرفین برای پرداخت غرامت تخصیص بدهند.

از جمله اصول دیگر این بود که هیئت ده نفره مبانی حقوقی ادعایی، که حقوق حقه ایران است و ادعای دولت بریتانیا را بررسی کند و نیز مسئله ایجاد و تاسیس یک اساسنامه برای شرکت ملی نفت آینده و فرستادن دانشجویانی برای گرفتن تخصص به خارج که جانشین متخصصین خارجی بشوند. برداشت سیاسی ایران از نظر حقوقی بر این واقعیت استوار بود که ملی کردن حقی است برای هرکشور، چرا که کشورهای دیگری چنین برنامه‌ای را انجام داده اند. به ويژه در شرایطی که شرکت سابق نفت ایران و انگلیس به برخی از تعهدات خود عمل نکرده بود و حاضر هم نبود با الگوی پیش آمده در نظام بین الملل وقت، راه همسویی را در پیش بگیرد، ایران را بیشتر در ادعای خود مصر می‌کرد.

واکنش‌هایی که ایران در این زمان با آن مواجه شد عبارت بود از اقدامات دولت انگلیس در بلوکه کردن دارایی‌های ایران در لندن و جلوگیری از صدور نفت ایران به خارج. البته در مورد اقدامات نظامی‌ که کشتی موریشس را انگلستان فرستاده بود، در این مورد امریکایی‌ها قویا مخالف هرگونه اقدام نظامی‌ علیه ایران بودند و مایل به مذاکرات بودند. لازم است به مسئله اختلاف امریکا و انگلیس و بهره برداری از این اختلاف هم اشاره کنم که اندکى با مسائل امروز شباهت دارد. البته این اختلاف به عنوان خلع جایگاه نبود، بلکه هدف این بود که به نوعی مشارکت منتهی بشود؛ چون در روابط کمپانی‌های نفتی، هفت خواهران، یک نظم و نسقی حاکم بود مبنى بر اینکه هیچ وقت در مقام خلع جایگاه دیگر برنیایند، بلکه تاکید داشتند بر اینکه نوع مشارکت منصفانه ای تحقق پیدا بکند. همان طور که اشاره کردم، نکته دیگر تعارضی بود که بین شرق و غرب به وجود آمده بود. ظاهرا انتظار ایران این بود که در شرایطی که بعد از پایان جنگ بین المللی دوم و شرایط موجود وقت و پدیدار شدن نهضت‌های آزادی بخش، کشورهایی مثل هند و پاکستان که به استقلال رسیده بودند، فضای جدیدی به وجود آمده که با نظم نوین جهانی و استفاده بهینه از آن می‌توان به مقصود مورد نظر رسید.

از سمت شوروی، پندار اولیه این بود که منطقا شوروی می‌بایست با یک جنبش ضد استعماری نظر موافق داشته باشد ولی واقعیت متفاوت بود. شوروی و استالین به خصوص با اعلام استراتژی مهار استدلال می‌کردند که انگلستان یک امپریالیسم فرسوده ای است و امریکا یک امپریالیسم حاد. هدف و نظر این است که امریکا جانشین انگلستان شود، بنابراین برای شوروی حفظ وضع موجود ترجیح داده می‌شد تا تغییری که از دیدگاه آنها به نظر می‌رسید که ممکن است امریکا به عنوان قدرت مسلط در منطقه ظاهر بشود. نکته دوم، باز از دیدگاه استالین این بود که فعل و انفعالاتی که در کشورها یا در جوامعی که در طیف جهان غرب وجود دارند انجام می‌گیرد نهایتا به نحوی پایان پیدا می‌کند که به نوعی با مصالح جهان غرب مغايرتى نخواهد داشت. بنابراین استالین به گاندی یا نهرو یا دکتر مصدق به عنوان پدیده‌هایی نگاه می‌کرد که مصالح این‌ها نهایتا با طیف جهان غرب حل و فصل می‌شود.

نکته دیگر این بود که جنبش یا نهضتی که دولت شوروی به هر نحوی در آنها نفوذ مسلط نداشته باشد یا حزب کمونیست جایگاهی نداشته باشد نمی‌تواند قابل اطمینان باشد؛بنابراین موضع شوروی از ابتدا اگر نگویم مخالف، همسو هم نبود. به همین دلیل حزب توده از ابتدا در مقام کارشکنی برآمد، از ابتدا پیشنهاد اول حزب این بود که نفت بحرین هم باید ملی شود و اقداماتی که در رابطه با اعتصابات کارکنان یا کارمندان نفت جنوب و مجموعه تظاهراتی بود که انجام می‌گرفت و به دیگر سخن از ابتدا مشهود بود که موضع نسبی شوروی همسویی بیشتری با نگرش انگلستان دارد، چیزی که بعدها با عنوان توده نفتی از آن یاد شد.

امریکا هم سه رویه متفاوت اتخاذ کرده بود؛ ابتدا حمایت از ملی شدن صنعت نفت؛ البته در ابتدای امر به محض اینکه قانون ملی شدن صنعت نفت تصویب شد، رئیس جمهور امریکا از اینکه اختلاف نظری پیدا شده، اظهارنظر نسبتا منفی کرد و بعد هم شرکت‌های امریکایی اعلام کردند که به هیچ وجه حاضر نیستند در خرید نفت ایران یا فعال کردن صنعت نفت ایران حضور داشته باشند، ولی به طور کلی سیاست امریکا ابتدا حمایت از نفس ملی کردن صنعت نفت بود. نکته دوم مسئله میانجیگری بود که هریمن (ديپلمات امريکايى) با ابزار دیپلماسی عهده دار این مسئولیت در مسير تهران-لندن شد؛ در هر حال انگلستان همان طور که خواست ایران بود، وکالتا عهده دار شرکت سابق نفت شد و مجبور شد اصل ملی شدن را بپذیرد. ملى شدن نهایتا پذیرفته شد و هیئت ساکس که بعد از جکسون آمده بود، پیشنهادهايى داشت مبنی بر اینکه اصل ملی شدن را می‌پذیرد و ماشین الات و وسایل شرکت نفت سابق را در اختیار ایران می‌گذارد و آماده است یک شرکت خرید نفت ایران تشکیل شود و با ترتیباتی که پیش بینی کرده بود با کاهش قابل توجه تخفیف خرید نفت صورت بگیرد. یک شرکت عامل هم برای استخراج و اکتشاف و تصفیه به وجود بیاید که البته در این شرکت عامل، هیئت مدیره ایرانی‌ها هم می‌توانند حضور داشته باشند، اما چون مغایر با قانون ملی شدن صنعت نفت بود پذیرفته نشد. پیشنهاد بعد، پیشنهاد بانک بین المللی بود.

هیدن در اين مورد در خاطراتش می‌نویسد که ما به این نتیجه رسیدیم که دکتر مصدق دارد با کارت امریکایی‌ها در مقابل ما بازی می‌کند و ما برای اینکه این کارت را از او بگیریم، در اجلاس مجمع عمومی‌ که در پاریس تشکیل شده بود، به‌ هاچتن پیشنهاد مشارکت دادیم. هاچتن ابتدا تردیدهایی در این مورد داشت ولی بعد از مذاکراتی که انجام گرفت به تفاهمی‌ بین امریکا و انگلستان منتهی شد و بعد از مذاکرات هر دو هم به این نتیجه رسیدند که احتمال نیل به مقصود، مادامی‌ که دولت دکتر مصدق بر سر کار است، مشکل به نظر می‌رسد؛ بنابراين پیشنهادی که قبلا هم با نظر مشترک مطرح شده بود، پیشنهاد بانک بین المللی بود. بانک بین المللی پیشنهاد کرده بود که برای دو سال مدیریت نفت ایران را در دست بگیرد. نظر ایران این بود که بانک در نقش نماینده دولت ایران است ولی بانک می‌گفت من به ملی شدن و خلع ید کاری ندارم، من برای دو سال مدیریت می‌کنم و آزادی عمل هم خواهم داشت تا به نحوی که لازم می‌دانم این برنامه انجام بگیرد، از جمله اینکه متخصصین انگلیسی باید حضور داشته باشند.

نکته دیگر هم مسئله قیمت بود که يک دلار و هفتاد و پنج سنت در نظر گرفته شده بود؛ که در واقع پنجاه و هفت سنت تخفیف فاحش است. سی و پنج سنت ذخیره می‌شود، سی سنت هم برای هزینه‌ها است و پنجاه سنت هم سهم ایران خواهد بود. البته زیاد هم مهم نبود که پنجاه سنت از این یک دلار و هفتاد و پنج سنت به ایران برسد ولی آنچه که مهم بود این بود که بانک می‌گفت من به ملی شدن و خلع ید کاری ندارم، در حالی که دولت ایران می‌گفت شما اصل ملی شدن را پذیرفته اید و بانک باید به عنوان نماینده ایران اقدام کند. به ويژه در مورد هیئت مدیره هم معتقد بود که هیئت مدیره باید بی طرف باشد. در صورتی که بانک معتقد بود که همان کارشناسان انگلیسی باید باشند. به هر حال بر اثر نظر مخالف کارشناسان روس و دکتر شایگان و مهندس حسیبی و غیره این پیشنهاد با مصوبه مجلس مغایر تشخیص داده شد و پیشنهاد بانک هم عملی نشد. دو پیشنهاد آخر متعلق به ترومن -چرچیل بود و بعد آیزنهاور و چرچیل؛ پیشنهاد ترومن این بود که پیشنهاد غرامت به دیوان بین المللی دادگستری ارجاع شود و یک شرکت خرید تشکیل شود و ده میلیون دلار هم کمک بلاعوض به ایران داده شود. پیشنهاد آیزنهاور هم که بیشتر اولتیماتوم بود تا پیشنهاد، دال بر این بود که مالیات دهندگان امریکا نمی‌توانند منتظر بمانند، البته پیشنهاد ده میلیون دلاری را هم داشت.

دو نکته در دیپلماسی ایران مهم است. اول جنبه حقوقی و دوم جنبه سیاسی؛ مسئله حقوقی عبارت از این بود که انگلستان معتقد بود که به موجب معاهده 1933 باید مسئله به داوری ارجاع بشود، دولت ایران معتقد بود بعد از ملی شدن دیگر قراردادی وجود ندارد که مندرجات قرارداد اجرا بشود. دولت انگلستان این امر را بهانه کرد و به دیوان بین المللی دادگستری شکایت کرد. دیوان یک قرار تامینی صادر کرد که وضع موجود حفظ شود و طرفین هیچ اقدامی‌ نکنند تا این که دیوان نهایتا وارد ماهیت قضیه شود. در این مورد ایران اعلام کرد دیوان صلاحیت ندارد، این اختلاف بین یک شرکت با یک دولت است و بین دو دولت نیست. استدلال دیوان این بود که به عنوان حمایت دیپلماتیک این مسئله می‌تواند مطرح شود. ایران هم اقدام دیوان را ناعادلانه تشخیص داد و صلاحیت اجباری که در سال 1930 شناخته شده بود، بازپس گرفت. نهایتا دولت انگلیس همین مسئله را اساس شکایت در شورای امنیت قرار داد و مدعی بود عدم پذیرش ایران برای ارجاع به داوری و عدم پذیرش برای قرار تامینی دیوان تهدیدی برای صلح و امنیت بین المللی است و بنابراین مدعی بود که شورای امنیت باید به مسئله رسیدگی کند، ولی در هر حال ایران از این فرصت استفاده کرد و موضع ایران و اقداماتی را که شرکت سابق نفت خلاف مصالح و منافع ایران انجام داده بود مطرح کرد.

در واقع ایران از شورای امنیت به عنوان تریبون استفاده سیاسی تبلیغاتی کرد و بعد هم دولت انگلستان متوجه شد که نمایندگان یوگسلاوی و شوروی نگرش متفاوتی دارند. ابتدا انتظارش این بود که این مسئله به نتیجه برسد ولی بعد که مایوس شد فرانسه پیشنهاد کرد که چون موضوع به دیوان ارجاع شده است و ماهیت حقوقی دارد مصلحت این است که پیگیری متوقف بشود تا فرآیند مسئله در دیوان به نتیجه برسد. دیوان هم نهایتا نظر داد که صالح به رسیدگی نیست چراکه دعوا بین یک شرکت خارجی است و دولت ایران، که این یک پیروزی از لحاظ حقوقی و همچنین از لحاظ سیاسی در شورای امنیت بود. به علاوه شکایتی که دولت انگلستان در دادگاه‌های توکیو و ایتالیا به عنوان خریداران نفت ایران مطرح کرده بود، حکم به نفع ایران صادر شده بود و تنها در عدن که تحت حمایت انگلیسی‌ها بود حکمی‌به نفع انگلیس صادر شد. در هر حال آن چیزی که از لحاظ حقوقی مدنظر بود، پذیرش ملی شدن صنعت نفت بود که چه در دیوان و چه در دادگاه‌های محلی توکیو و ایتالیا و شورای امنیت به نفع ایران بود.

در نهایت دکتر مصدق هم مذاکراتی انجام داد. قرار بود که هلندی‌ها مدیریت نفت ایران را در دست بگیرند ولی همان طور که اشاره کردم توافقی در پاریس انجام گرفت. در هر حال اشخاصی که در وازرت خارجه تا حدودی طرفدار مواضع ایران بودند انتقال داده شدند، مک کین سفیر در ترکیه شد و گروه جدیدی بر سر کار آمدند، اما مسئله ملی شدن صنعت نفت دو اثر خارجی داشت. یکی اثر منطقه ای اش بود و تا حدودی هم بین المللی شد؛ مسئله نفت ایران و پیامدهای آن به لحاظ بين المللى سبب شد که قطعنامه‌هایی در شورای امنیت در اواخر دهه پنجاه و شصت (تحت عنوان حاکمیت دائمی‌ کشورها بر منابع نفتی و آزادی عملشان به هر نحوی که برای مصالح و منافع جامعه شان مقتضى است) صادر شد، که به این‌ها قطعنامه‌های حاکمیت بر منابع طبیعی گفته می‌شود. این زمینه جدیدی برای کشورهای دیگر شد. همین مسئله سبب شد تا در مورد ملی شدن کانال سوئز، ناصر بگوید که ما به پیروی از حریم شرق این راه را در پیش گرفتیم.

ملی شدن نفت در ایران این آثار و تبعات را در عرصه بین المللی در پی داشت ولی همان طور که همه آگاهیم از زاويه مسائل داخلی دکتر مصدق ملی شدن نفت را یک رنسانس سیاسی تلقی کرده بود و بیش از آنکه به جنبه اقتصادی قضیه توجه شود به مبانی سیاسی و فرآیند سیاسی اش نگاه ویژه ای شده بود. انتظار این بود که به این طریق از یک سو نفوذ سنتی انگلستان در ایران خاتمه پیدا بکند و از سوی دیگر مسئله دموکراسی مطرح بود که دولت دکتر مصدق قویا مد نظر داشت. در دوران حکومت دکتر مصدق آزادی مطبوعات، آزادی احزاب به شکل جدى وجود داشت و حتی از ایجاد هرگونه قداست افزایی،  و مسائلى از قبيل اینکه مجسمه و خیابانی به نام مصدق ایجاد شود و نیز از هرگونه علائمی‌ که حاکی از مداحنه و تملق باشد سعی کرد، پرهیز شود. کسانی که در آن دوره زندگى کرده اند، لااقل می‌دانند که فضایی که تشکیل شده بود فضای بازی بود و در حقیقت احساسی بود که من در آن به عنوان یک جوان در پروسه ای که در سرنوشت مملکتم وجود داشت احساس مشارکت می‌کردم؛ یعنی چه در فعالیتی که در سال اول دانشگاه، چه خارج از دانشگاه، فکر می‌کنم بسیاری از دوستان من همين احساس را داشتند. دریغا که به کودتای 28 مرداد منتهی شد و بدون تردید فرایند این جنبش با این کودتا مواجه شد و پیامدهای بعدی اش را هم کم و بيش همه مطلعند. مسائله اى هم که امروز مطرح شده و پیرامونش بحث‌های جدی وجود دارد مسئله تکنولوژی هسته ای است که با تداومى که تا این لحظه داشته، پیامدهای نگران کننده ای در پی دارد که باید با دید باز قویا مورد ارزیابی قرار بگیرد. اگر کسانی که چنين توانایی را دارند و با اين آينده نگران کننده اى که پيش روى ماست، خاموش بمانند نه تنها به خودشان بلکه به نسل آینده و جامعه امروز ایران اگر نگویم خیانت کرده اند قطعاً کوتاهی کرده اند.


نظر شما :