کشتار در آريزونا

خشونت، جامعه و سياست

۲۲ دی ۱۳۸۹ | ۲۱:۰۴ کد : ۹۹۷۰ آمریکا
گفتارى از دکتر سيدمحمد کاظم سجادپور، استاد دانشگاه و تحليلگر مسائل بين المللى براى ديپلماسى ايراني.
خشونت، جامعه و سياست

دیپلماسی ایرانی: روز شنبه هشت ژانويه 2011، در شهر تاکسن (Tucson)  در ايالت آريزوناى مردى با برنامه ريزى قبلى از يک مرکز خريد به سمت مردمى‌ که براى سخنرانى خانم گيفوردز جمع شده بودند، تيراندازى کرد که در اثر اين تيراندازى شش نفر کشته و چهارده نفر زخمى‌ شدند.

اين خبر به دلايل مختلف من‌جمله اين که يکى از افرادى که مورد سوء قصد قرار گرفت، يکى از اعضاى کنگره به نام گابريل گيفوردز(Gabrielle Giffords)  نماينده دموکرات کنگره از ايالت آريزونا بود جلب توجه زيادى کرد. يکى از افراد کشته شده در اين واقعه کودکى نه ساله بود که دقيقا در روز حادثه تروريستى يازده سپتامبر 2001 متولد شده بود. علاوه بر اين يک قاضى فدرال هم که مقام مهمى‌ در امريکا به حساب مى‌آيد در اين تيراندازى کشته شد. اين اتفاق در اولين آخر هفته سال نو مسيحى امريکا را وارد شوک بزرگى کرد و اين کشتار تبديل به يک ماتم ملى شد و در همين زمينه اوباما روز يک شنبه را در سراسر ايالات متحده از مردم خواست که براى کشته شدگان طلب آمرزش کنند و به احترام آن‌ها يک دقيقه سکوت کنند.

اهميت اين حادثه چيست و در چه ابعادى مى‌توان به آن نگاه کرد؟ واقعيت اين است که اين حادثه اى جديد در امريکا نيست که فردى به جمعيتى تيراندازى کند. فرد ضارب جوانى بيست و دو ساله به نام جريد لونر (Jared Loughner) است که گفته مى‌شود بيمارى روانى دارد. اما مورد سوء قصد قرار گرفتن يک نماينده و کشته شدن يک قاضى فدرال و افراد ديگر در چند روز گذشته در جامعه امريکا بحث‌ها و مجادلات گوناگونى را درباره رابطه خشونت و سياست در امريکا به طور جدى وارد مباحثات عمومى‌ کرده که توجه به آن‌ها حائز اهميت است؛ و در شناخت مناسبات سياسى امريکا نکات قابل توجهى در اين گفتمان‌ها و گفت و گو‌ها وجود دارد که ذيل آن سه گفتمان و موضوع که در اين مباحث مطرح مى‌شود و به تجزيه و تحليل پديده کشتار کمک مى‌کند، ذکر مى‌شود. 1. گفتمان سلاح محور، 2. گفتمان بيماران روانى محور و 3. گفتمان‌هاى مربوط به جنبش تى ـ پارتى

1.     گفتمان سلاح محور

کشتار آريزونا در امريکا بحث اسلحه،‌ حق داشتن اسلحه، فروش اسلحه و به کار بردن اسلحه را دوباره در معرض ديد همگانى قرار داده که هميشه يکى از بحث‌هاى جدى در امريکا بوده اما اين واقعه اين بحث را به طور جدى ترى دوباره مطرح کرده و به اوج رسانده است. طبق مسائلى که در رسانه‌هاى گروهى امريکا منتشر شده اولين نکته مهم و قابل توجه کثرت کشتارهايى است که در سى سال گذشته به وسيله تفنگ‌ها و اسلحه‌هايى که در دست مردم است انجام گرفته است.

طبق يک آمار که به وسيله بردلى کمپين (Bradley Campaign) منتشر شده، از 1968 تا به حال يک ميليون نفر در امريکا به وسيله اسلحه کشته شدند که اين شامل افرادى که با اسلحه خود را کشته اند هم مى‌شود. اين رقم خيلى شگفت انگيز و وحشتناکى است و کثرت تلفات همه اقشار جامعه را در بر مى‌گيرد. حتى زمانى کندى و مارتين لوتر به وسيله اسلحه‌هايى که در دست مردم عادى بود کشته شدند. حال کشتار به وسيله اسلحه و کثرت آن در جامعه امريکا جلب توجه کرده ولى اين رقم و عدد شگفت انگيز است و در خور تجزيه و تحليل.

اما نکته دوم اين است که اين بحث در امريکا مطرح است که آيا بايد اجازه حمل اسلحه را در امريکا محدود کرد يا نه؟ البته پشت اين بحث ده‌ها گفتمان و گفت و گوى سياسى و حتى فلسفى وجود دارد. از نظر تاريخى ورود امريکايى‌ها به امريکا همراه با اسلحه بوده است و گروهى که معتقد به داشتن اسلحه هستند، آن را در چارچوب آزادى‌هاى دموکراتيک مورد تاکيد قرار ميدهند، يعنى حق داشتن اسلحه را حقى فردى مى‌دانند.

با توجه به تمايلاتى که در جامعه امريکا عليه دولت بزرگ و دولت مداخله گر وجود دارد، کنترل اسلحه، مداخله دولت در جامعه مدنى به حساب مى‌آيد و لذا هيچ وقت دولت امريکا نتوانسته است از حق داشتن اسلحه توسط شهروندان جلوگيرى کند و اين بحث هنوز هم ادامه دارد. قوانين و مقررات گوناگونى براى نحوه تملک اسلحه،‌ به کارگيرى اسلحه، ميزان فشنگ‌هاى مجاز براى خريدارى براى هر اسلحه مطرح است که در حال حاضر چندين لايحه در کنگره منتظر بحث و گفت و گو در اين زمينه است. ولى هميشه زمانى که اين بحث مطرح مى‌شود، دو گروه طرفدار آزادى حمل اسلحه و مخالف حمل اسلحه، مطرح مى‌شوند. در حوادثى مثل حادثه اخير گروه‌هاى مخالف حمل آزادانه اسلحه به سبک فعلى قوت بيشترى گرفته اند.

در طرف ديگر، افرادى که معتقد حق داشتن اسلحه هستند، کار را به آن جا رسانده اند که مى‌گويند حتى در مدرسه هم دانش آموزان بايد اجازه داشتن اسلحه را داشته باشند که البته اين منازعه، منازعه اى بسيار سخت،‌ جدى و پر دردسر است.

اما نکته سوم درباره اين بحث اين است که پشت اين منازعات صرفا فکر،‌ انديشه و مسئله آزادى مطرح نيست. لابى‌هاى گوناگونى وجود دارند که از طريق فروش اسلحه در داخل امريکا به منافع و امتيازات عمده اى دسترسى پيدا مى‌کنند و حتى تجمعات و سازمان‌هاى سياسى و فنى و بانفوذى دارند که يکى از آن‌ها انجمن ملى تفنگ (National Rifle Association)  است. نفوذ اين‌ها به حدى است که حتى عده اى معتقدند در کنگره امريکا يک لابى اسلحه (Gun lobby) وجود دارد. مسلم است که پشت اين لابى، ده‌ها شغل،‌ گروه و سازمانى ااست که از طريق فروش اسلحه در امريکا، به منافع قابل توجهى دسترسى پيدا مى‌کنند و اين بحث‌ها را در قالب مسئله آزادى مدنى مى‌پوشانند.

در مجموع بايد گفت گفتمان اسلحه محور بسيار مطرح و پرلايه و پرتنش است.

2.     گفتمان بيماران روانى محور

در اين بحث اعتقاد بر اين است که بحث اسلحه بايد جدا از واقعيت بيماران روانى مد نظر قرار گيرد. چون نوع افرادى که دست به اين کشتار‌ها مى‌زنند از نظر روانى دچار مشکلات جدى هستند و گفته مى‌شود که اين نوع بيماران در مجموع تعداد يک درصد از بيماران روانى هستند که اين يک در صد خطرناک هستند و بايد امکانات و مراکز دولتى براى رسيدگى به آن‌ها و جدا کردن آن‌ها از بقيه جامعه ايجاد شود و تعداد کل اين افراد را حدود چهل هزار نفر برآورد مى‌کنند و وظيفه نهاد‌هاى عمومى‌ را رسيدگى به آن‌ها مى‌دانند تا ضايعاتى از اين قبيل به وجود نيايد.

البته اين بحث ساده اى نيست و هزينه نگهدارى بيماران روانى، ماهيت اين بيمارى‌ها و دلايلى که باعث ايجاد اين بيمارى‌ها مى‌شود قابل توجه است. گاهى افرادى که دست به اين اقدامات مى‌زنند، کسانى هستند که قبلا در جنگ‌هاى امريکا حضور داشتند و بر اثر حضور در اين جنگ‌ها ناراحتى‌هاى روانى شديدى گرفتند. افرادى که در جنگ ويتنام شرکت کرده بودند، با وجود اينکه در سن و سال بالايى قرار دارند، هنوز دست به اين اقدامات مى‌زنند.

گفتمان اصل در اين زمينه اين است که بايد اين افراد را مورد شناسايى و مراقبت قرار داد و نبايد به دليل اين که اين افراد در جامعه وجود دارند، جلوى داشتن اسلحه را بگيريم و اين افراد بايد تحت مراقبت قرار گيرند.

اينکه چرا در جامعه امريکا اين تعداد بيمار روانى به وجود مى‌آيد، خود نکته مهمى‌است که به دلايل گوناگونى برمى‌گردد. يکى از اين دلايل فرهنگ کار در جامعه امريکا است. فرهنگ کار، پيدا کردن کار، حفظ کار و مسائلى که نوعا به پديده کار بر مى‌گردد نقش مهمى‌ در ايجاد چنين بيمارى‌هايى دارد. فردى دست به کشتار آريزونا زده است، چندين بار تقاضاى پيوستن به ارتش داشته ولى نتوانسته در ارتش شغلى پيدا کند. پيدا کردن کار به دليل محوريتى که نه فقط به لحاظ اقتصادى بلکه تاثيرى که بر هويت اجتماعى دارد، مشکلات خاصى را براى افراد ايجاد مى‌کند که در جاى خود قابل توجه است.

3.     گفتمان‌هاى مربوط به جنبش تى ـ پارتى

در کشتار آريزونا، همه انگشت‌ها به سمت خانم سارا پيلين و جنبش تى پارتى به خاطر يک بحث اساسى رفت و آن هم اين که اين خانم و جنبش تى پارتى،‌ گفتمان سياسى را در امريکا خشن کرده اند. نوع کلامى‌ که اين افراد عليه رقبا و مخالفين خود مخصوصا حزب دموکرات، اوباما و رنگين پوستان، ‌به قدرى تند و خشن است که زمينه روانى و سياسى اقدامات خشونت آميز را ايجاد مى‌کند.

حتى عده اى معتقدند که جنبش تى پارتى براى بقاى خود فردى مثل سارا پيلين را آرشيو کند و نگذارد که اين زبان و کلام وارد ادبيات جنبش تى پارتى شود. چون اين عامل است که به خشونت‌هايى که نوعا ممکن است خونين هم باشد منجر مى‌شود.

گفته مى‌شود که جملاتى که فرد عامل کشتار آريزونا بيان کرده است، جملاتى ضد دولت و نه فقط ضد دولت اوباما بلکه ضد مفهوم دولت بوده است. اين فرد در مطالبى که قبلا تدوين کرده است و بعضا معتقدند که علائم بيمارى در آن‌ها ديده مى‌شود، جملاتى دارد که نشان مى‌دهد حرف‌هايى از جنس حرف‌هاى سارا پيلين و جنبش تى پارتى دارد، بدون آن که مسئله عضويت اين فرد در آن جنبش مطرح باشد. اما مسائلى مربوط به مخالفت با دولت بزرگ، و اين که نبايد اجازه داد که دولت سيستم دستور زبان فکرى انسان‌ها را تحقير کند و نبايد اجازه داد که دولت تعيين کننده همه چيز باشد.

بايد درباره جنبش تى پارتى در نظر داشت که اين جنبش رگه‌هاى از ضديت با رنگين پوستان، مخالفت با مهاجران و همين طور برجسته کردن تعصب سفيد پوستان را در بر دارد که نهايتا منجر به عمليات خشن ناشى از فقر و احساس ناشى از از دست دادن موقعيت و امکانات مى‌شود.

البته عده اى معتقدند اين نوع تجزيه و تحليل کردن در مورد حادثه آريزونا نوعى فرصت طلبى سياسى توسط گروه‌هاى ليبرال و چپ است و اين اتفاق ربطى به جنبش تى پارتى ندارد. اما طرف مقابل روى لحن خشونت آميز سارا پيلين و تيم او تاکيد مى‌کند. به هر جهت چه دليل اين حادثه فضاى تند ناشى از صحبت‌هاى سارا پيلين باشد و چه نباشد، حادثه آريزونا علاوه بر عضو کنگره که مورد اصابت قرار گرفته و فرد سوء قصد کننده، سارا پيلين را هم در کانون توجه سياسى امريکا قرار داده است. واقعيت کدام است؟ ‌آيا مى‌توان يکى از اين گفتمان‌ها را برجسته تر از ديگرى ببينيم؟ به نظر مى‌رسد که در هر کدام رگه‌ها و زمينه‌هايى از واقعيت وجود دارد و در جامعه اى که اسلحه به گستردگى در سطح عموم وجود دارد، در جامعه اى که اين تعداد بيمار روانى خطرناک وجود دارد و در جامعه اى که فضاى گفتمان سياسى آن تند شده و ضديت با نژاد‌هاى مختلف و مهاجرين پررنگ شده است، وقوع چنين حوادثى امکان پذير است و نمى‌توان آن را صرفا به يک ريشه و علت خاص نسبت داد بلکه ترکيبى از علت‌ها و دلايل موجب ايجاد چنين حادثه اى مى‌شود.


نظر شما :