وقتى چانه زنى با حکومت شکست مى خورد

۲۵ دی ۱۳۸۹ | ۲۲:۲۳ کد : ۱۰۰۰۳ اقتصاد و انرژی
حکومت ها در اين مرحله از شورش هاى مردمى، فرصتى براى چانه زنى با مردم ندارند. زمانى که چانه زنى و گفتگوى مردم و مخالفان با حاکمان به بن بست مى خورد، ديگر سخن از انتخابات و وعده آزادى و رفاه، سخنى گزافه است.
وقتى چانه زنى با حکومت شکست مى خورد

ديپلماسى ايرانى: سال 1988 اعتراضات خيابانى گسترده اى که به "شورش هاى مواد غذايى" شهرت يافت، کشورهاى عربى – آفريقايى چون تونس و الجزاير را فرا گرفت و تاثيرات عمده اى بر کشورهاى همسايه گذاشت. دليل اصلى اين اعتراض ها سقوط فاجعه بار استانداردهاى زندگى بود. بالا بودن نرخ بيکارى، گرانى، کمبود مواد غذايى، فساد حکومت، دروغ گويى و مهمل بافى دولتمردان، انسداد سياسى، ناکارآمدى هاى پياپى دولت ها و... که مردم را به ستوه آورد و به شورش هاى خيابانى انجاميد.

عمدتا چنين شورش هاى دامنه دار و مداومى، منشائى طولانى مدت دارد ولى سرانجام يکجا سر باز مى کند و به انفجار اجتماعى و سياسى منجر مى شود. يک لايحه، يک تصميم، يک دستور، يک طرح رياضتى و غيره نظير اينها کافى است تا حجم انبوه و انباشته فروخوردگى ها فوران کند و به آتشفشانى ويرانگر بدل شود.

حکومت زين العابدين بن على رييس جمهور يا حاکم تونس بعد از مواجه شدن با اعتراضات شديد خيابانى در قدم اول وزير کشور را به بهانه اعمال خشونت عليه مردم برکنار کرد تا هم خود را کنار ملت جا بدهد و هم مسير افکار عمومى را منحرف کند. ولى زمانى که انحلال کابينه و مجلس هم سطح مطالبات را کاهش نداد و آتش اعتراضات فروکش نکرد، توسل به خشونت به عنوان يگانه راه مقابله با ناآرامى ها ناگزير به نظر مى رسيد. وضع فوق العاده اعلام شد، ارتش در فرودگاه مستقر شد، راديو و تلويزيون و دستگاه هاى مهم به شدت تحت محافظت قرار گرفتند اما هيچ کدام مانع از گسترش آتش نشد و وقتى شعله ها به کاخ رياست جمهورى رسيد چاره اى جز ترک خانه براى بن على باقى نماند. درواقع تونس ديگر خانه او نبود. او بعد از حدود ربع قرن حکومت به سرنوشت بسيارى از ديکتاتورهاى پيش از خود گرفتار شد تا خود نيز بدل به عبرتى تاريخى براى ديکتاتورهاى ديگر شود.

همه تمهيدات رييس جمهور زمانى بکار بسته شد که ديگر دير شده بود. بن على براى بازگرداندن مشروعيت از دست رفته اش دست به هر کارى زد ولى نتيجه اى نگرفت. نه انحلال دولت، نه وعده برگزارى انتخابات زودهنگام، نه فرمان تشکيل کابينه به نخست وزير و نه حتى وعده برکنارى اش پس از پايان دوره رياست جمهورى در سه سال آينده.

زمانى که مشروعيت و اعتبار بن على از دست رفت، هيچ مانع اخلاقى و سياسى براى اعمال خشونت وجود نداشت. سرکوب مردم و برجا نشاندن آنها به هر طريق ممکن مجاز شمرده شد ولى خود نيروهاى نظامى و امنيتى هم اميدى به ترفندهاى رعب انگيز و خشونت بار نداشتند. شايد زين العابدين بن على در ساعات پايانى حکومتش به اين مى انديشيد که به هر قيمتى آتش را فروبخواباند و فرداى آن روز به پوپوليسمى اقتدارگرا رو بياورد و باز به حکومت ادامه دهد. شايد به واقع درنظر داشت وعده هايش را عملى سازد و تنها انتظار بازگشت نظم و آرامش را مى کشيد. هرچه بود و هرچه در ذهن مى پروراند، بى اعتمادى و بى اعتبارى مجالش نداد.

حکومت ها در اين مرحله از شورش هاى مردمى، فرصتى براى چانه زنى با مردم ندارند. فرصت ها پيش از آن از دست رفته است. زمانى که چانه زنى و گفتگوى مردم و مخالفان با حاکمان به بن بست مى خورد و به شکست مى انجامد، ديگر سخن از انتخابات و وعده آزادى و رفاه، سخنى گزافه است و جامعه، صندوق راى را براى تغييرات ساختار و رسيدن به مطالباتشان کافى نمى بيند و چه بسا آن را توهين آميز و فريبکارانه مى خواند و بر خشمش از دولت افزوده مى شود و جز به مرگ خود يا حاکم قانع نيست.

نااميدى از بن على کار را به جايى کشاند که مردم تنها برکنارى او را فرياد زدند و هيچ ترميم و اصلاحى را نپذيرفتند. پاى خون و گلوله در ميان بود. خون از مردم و گلوله از حکومت. اين تبادل زمانى رخ مى دهد که تغييرات دلخواه جامعه از طريق صندوق راى حاصل نمى شود و انتخابات ها مصداق دور باطل و بازگشت به خانه اول لقب مى گيرند. گفته مى شود جايى که بتوان بدون خونريزى و منازعه و از طريق انتخابات، ساختار سياسى و حاکمان را تغيير داد آنجا دموکراسى حاکم است.

اواخر دهه 1980 نيز که حکومت هاى مصر، اردن، تونس و الجزاير شاهد آشوب هاى گسترده در اعتراض به کمبود مواد غذايى و گرانى و... بودند، حاکمان وقت وعده اعطاى آزادى هاى مدنى، برگزارى انتخابات و باز کردن فضاى سياسى را دادند. اين وعده ريشه در خوى دموکراتيک و عبرت گيرى حاکمان از عاقبت نافرجام اقتدارگرايى نداشت بلکه براى حفظ ديکتاتورى و تثبيت رژيم هاى فاسد و رو به سقوطشان داده شده بود.

بار ديگر و اين بار پس از دو دهه، شورش هاى نسبتا مشاهبى اتفاق افتاد و تقريبا حکومتى نظير همان حکومت به دليل اعتراضات و زمينه هاى انتقادى مشابه، دستخوش بحران شد و بعد از پريدن از مرحله اصلاحگرى و رسيدن به مرحله انقلاب، به دنبال راه حل هاى اصلاحى گشت. مردم با مشاهده عقب نشينى بن على دريافتند که کار تمام است و او نه به فکر جامعه که در جستجوى نجات خويش و از سر گذراندن فاجعه سقوط است.

بدون ترديد اگر از همان اواخر دهه 80 به اين سو اصلاحات تدريجى در حکومت آغاز مى شد، تاريخ اين چنين تکرار نمى شد و گريبان بن على را نمى گرفت و اين بار در باتلاق مشابه شورش هاى 1988 غرق نمى شد. اين دست حکومت ها از ترس سقوط و جايگزين شدن با دولت هاى گردشى مردمى، نه وقعى به دموکراسى و صندوق راى مى نهند و نه از بى اعتبارى و نامشروعى هراس به دل راه مى دهند. حاکمان تصور مى کنند نفت و منابع زيرزمينى و توريسم، ثروتى دائمى در دست آنهاست و مى توانند با کنترلى که بر بازار و طبقات خودساخته اجتماعى دارند، هربار به دفع بحران بپردازند و معترضان را سرکوب و زندانى کنند و روش هايى را براى به تاخير انداختن بحران هاى بعدى بکار بگيرند. در اين ميان آنچه هيچ چاره اى برايش نمى انديشند، اعتبار از کف رفته و مشروعيت زايل شده است که پس از آن هيچ ظاهرسازى دموکراتيکى قادر به فريب افکار عمومى نخواهد بود و راه حلى نيز براى ترميم پايه هاى فرسوده و رو به سقوط حکومت وجود نخواهد داشت.

زين العابدين بن على فرصت هاى بسيارى را براى شنيدن صداى معترضان و اصلاح نظام اقتصادى و سياسى اش از دست داد و هر بار بحران هاى مقطعى را با درمان هاى موضعى پشت سر گذاشت، غافل از اينکه درد آرام و بى صدا پيش مى رود و عميق تر مى شود و روزى به قلب مى رسد که ديگر جلوگيرى از آن ممکن نيست.


نظر شما :