موانع برقرارى روابط ايران و آمريکا

۲۸ فروردین ۱۳۸۶ | ۱۹:۳۸ کد : ۱۱۱۱۴ نگاه ایرانی
در دولت موقت سعى ما بر اين بود که روابط ايران با آمريکا را براساس اولويت‌هاى جديد تنظيم نماييم. اما دولتمردان آمريکا به روش‌ها يا نگاه‌هاى قيم‌مابانه دوران شاه آنچنان خوگرفته بود که نتوانستند خود را با شرايط جديد ايران وفق دهند.
موانع برقرارى روابط ايران و آمريکا

1- بروز اختلا‌ف و تشنج در روابط ديپلماتيک ميان دو کشور در مناسبات جهانى يک پديده عادى و رايج است و هيچ چيز غيرعادى و نامتعارف در آن وجود ندارد. هنگامى‌که اين وضعيت پيش مى‌آيد، اولين گام و منطقى‌ترين آن، تلا‌ش براى حل اين وضعيت، امتناع و خوددارى از گفتارها و کردارهاى تحريک و تشديد کننده تيرگى روابط است.

گام دوم مذاکره مستقيم ميان دو کشور براى حل اختلا‌فات است. تهديد و توسل به زور و خشونت در اکثر موارد کارساز نيست - قطع روابط ديپلماتيک ميان دو کشور اولا‌ً، حاکى از قدرت کشور قطع کننده روابط نيست. ثانياً، به نفع دو کشور نمى‌باشد به همين علت، در روابط بين‌المللى، حتى در بحرانى‌ترين دوره جنگ سرد و اختلا‌ف جدى در رودررويى ميان غرب و شرق روابط ديپلماتيک ميان دو کشور بزرگ - شوروى و آمريکا، برقرار بود، روابط ديپلماتيک ايران و عراق، نيز به‌رغم جنگ ميان دو کشور، هرگز قطع نشد. حفظ روابط در شرايط بحرانى، حتى در وضعيت جنگ ميان دو کشور براى هر دو کشور سودمندى‌هايى را در بردارد. هر قدر قطع آسان و سريع است، برقرارى ارتباط مشکل و دردسرساز است. در روابط ايران و آمريکا،‌اين پيچيدگى کاملا‌ً‌مشهود است. تصميم‌گيرندگان و سياستمداران در هر دو کشور مايل به برقرارى روابط هستند، اما غلبه بر موانع ذهنى و عينى از هر دو طرف مانع برداشتن گام‌هاى جدى است. اگر ايران و آمريکا روابط ديپلماتيک خود را حفظ کرده بودند، امروز به مراتب راحت‌تر و ساده‌تر مى‌توانستند با هم مذاکره کنند و به توافق‌هايى دست يابند.

2- موانع ذهنى و عينى بر سر راه برقرارى روابط ديپلماتيک ميان ايران و آمريکا کدامند؟

2-1  موانع تاريخى - در حادثه بزرگ تاريخى کودتاى 28 مرداد 32 و گروگانگيرى 13 آبان 1358 بر بهبود روابط ميان دو کشور سنگينى مى‌کند. در اکثر موارد تيرگى به روابط ميان دولت‌ها محدود مى‌باشد و در روابط ميان ملت‌ها تاثيرى ندارد. اما در بعضى از موارد، تيرگى روابط، از محدوده روابط ميان دولت‌ها خارج مى‌شود و بر روابط ميان ملت‌ها و دولت‌ها گسترش پيدا مى‌کند. در چنين مواردى،‌بهبود روابط، نمى‌تواند در چارچوپ روابط دولت‌ها تعريف شود.

 بلکه بايد به ترميم تصوير هر يک از دو کشور در افکار عمومى‌کشور ديگر نيز پرداخت. در هر دو حادثه مورد بحث يک محور مشترک وجود دارد و آن تاثيرات منفى هر يک از اين دو حادثه بر داورى مردم هر يک از اين دو کشور درباره کشور ديگر است. حادثه اول کودتاى 28 مرداد 1332 و حمايت بى‌قيد و شرط آمريکا در طول 25 سال از استبداد سلطنتى و تاثير عميقى که بر روابط دو کشور بر جاى گذاشته است. کودتاى 28 مرداد 32، بسيارى از آرزوهاى ملى ايرانيان را بر باد داد. بنابراين در حافظه تاريخى ملت ايران دولت آمريکا گناهکار است.

حادثه دوم‌ اشغال سفارت‌آمريکا و گروگانگيرى کارمندان سفارت و نگهدارى آنها براى مدت 444 روز بود. آنچه در جريان آن اتفاق افتاد، تاثيراتش از مرز روابط دو دولت گذشت و بر افکار عمومى‌مردم آمريکا، نه فقط عليه دولت ايران،‌بلکه عليه ملت ايران تاثيرات منفى داشته است. گروگانگيرى به غرور مردم آمريکا به شدت آسيب وارد ساخت. بنابراين در هر برنامه <نقشه راه> براى کاهش تنش ميان دو کشور و هموار کردن راه براى بهبود روابط، طرفين مى‌بايستى به ترميم پيامدهاى سوء هر دو حادثه بپردازند.

2-2  اما موانع ديگرى نيز وجود دارند. موانعى که در رفتارها و سياست‌ها و نگاه يا ديد تصميم‌گيرندگان هر دو دولت آمريکا و ايران است.

اول - موانعى که از باور جهانى دولتمردان آمريکا سرچشمه مى‌گيرد. نگاه آمريکايى‌ها به ساير مردمان دنيا، اعم از ايران يا اروپا، نگاهى قيم‌مابانه است. در گفتمان سياسى به آن  Big Brother Attitude گفته مى‌شود. اين همان روحيه يا سياستى است که برژينسکى در کتاب انتخاب - سلطه جهانى يا رهبر جهانى به‌طور صريح و روشن از آن بحث کرده است. (ترجمه فارسى اين کتاب را مجله چشم‌انداز منتشر کرده است.) بعد از پيروزى انقلا‌ب، هيچ‌يک از مقامات تصميم گيرنده در ايران خواستار قطع روابط ايران با آمريکا نبودند.

در دولت موقت سعى ما بر اين بود که روابط ايران با آمريکا را براساس اولويت‌هاى جديد تنظيم نماييم. اما دولتمردان آمريکا به روش‌ها يا نگاه‌هاى قيم‌مابانه دوران شاه آنچنان خوگرفته بود که نتوانستند خود را با شرايط جديد ايران وفق دهند. فروپاشى اتحاديه جماهير شوروى و پايان جنگ سرد، آمريکا را برنده نهايى اين دوران کرده است و به عنوان يک قدرت نظامى‌- اقتصادى برتر، روابطش با جهان، يک‌جانبه و يک طرفه براساس سيطره و سلطه بر جهان است نه حتى رهبرى جهان. پايان جنگ سرد، آن روحيه و نگاه قيم‌مابانه را تقويت و تشديد نموده است.

دوم - موانعى که ريشه در نگاه و سياست دولتمردان ايران دارد. دولتمردان ايران با کمال تاسف،‌به‌رغم گذشت 28 سال از انقلا‌ب، درک درستى از شرايط بين‌المللى ندارند. در روابط ميان کشورها، نه دوست دائم نه دشمن دائم، وجود ندارند. روابط خارجى ميان کشورها، بر اساس رابطه به خاطر نفس رابطه نيست. هر کشور با تعريف منافع، مصالح و امنيت ملى سياست خارجى خود را تنظيم مى‌نمايد. سياست خارجى ادامه سياست داخلى در راستاى حفظ امنيت و مصالح ملى و تامين و تحقق منافع ملى است. بر اين اساس در روابط هر دو کشور، سه منطقه قابل بررسى و شناسايى است. که عبارتند از: منطقه سفيد يا مسائلى که هيچ ربطى به روابط ميان دو کشور ندارد. منطقه قرمز يا آن دسته از مسائلى که دو کشور مواضع و منافع متعارض و متضاد يا آفتاکونيتى دارند.

سوم منطقه سبز است، يعنى مسائل و موضوعاتى که حاوى منافع مشترک ميان دو کشور است. ميان هر دو کشور،‌در هر شرايطى،‌اين سه منطقه قابل بحث و بررسى است. ممکن است موضوعات در هر يک از اين 3 منطقه بر حسب تغييرات و تلا‌طم‌ها در صحنه جهانى، تغيير پيدا کنند. از يک منطقه به خارج و به منطقه ديگرى منتقل گردد.

وظيفه اصلى رستگار ديپلماسى هر کشور اولا‌ً تعريف و تشخيص مسائل هر يک از مناطق سه‌گانه است و ثانياً پرهيز از ورود و درگيرى در مورد مسائل مورد اختلا‌ف ميان دو کشور و ثالثاً تحرک در منطقه سبز، يا تکيه بر موضوعات و مسائل و منافع مشترک طرفين است. (در دستگاه‌هاى ديپلماسى کشورهاى پيشرفته معمولا‌ً رسم است که يک کتاب سبز تنظيم مى‌کنند و در اختيار ديپلمات‌هاى خود قرار مى‌دهند. در کتاب سبز، موضوعات مسائل هر يک از سه منطقه،‌در مورد هر کشور و سياست‌ها و مواضع کشور درباره آنها توضيح داده مى‌شود. اين کتاب به تمام ديپلمات‌هاى يک کشور، در هر کجا که هستند، امکان اتحاد و اعلا‌م مواضع واحدى را در مورد نه‌تنها کشور حوزه ماموريت، بلکه ساير کشورها را مى‌دهد. طبيعت روابط ديپلماسى بدان‌گونه است که گاهى نماينده دولت در کشور خاص، نمى‌تواند مشکل ميان دو کشور را حل کند. اما نماينده همين کشور در يک کشور ديگر، در گردهمايى ديپلمات‌ها در آن کشور يا نماينده کشور مورد نظر روابطى برقرار مى‌سازند که به حل برخى از مسائل منجر مى‌گردد.

 بنابراين ديپلمات‌ها در هر کشورى نه تنها بايد به اولويت‌هاى روابط کشور خود با کشور ميزبان اشراف داشته باشند، بلکه از اولويت‌هاى کشورشان در ساير کشورها نيز آگاه باشند، تا بتوانند از امکاناتى که پيش مى‌آيد به نفع منافع ملى کشورشان بهره بگيرند.) متاسفانه چنين درک و نگاهى در ميان تصميم‌گيرندگان ايران وجود ندارد. اصل مطلق بينى و مطلق انگارى حاکم است. دولت‌ها يا بد مطلق و يا خوب مطلق هستند. جاى اصل نسبيت خالى است. جزم‌انديشى مانع پويايى ديپلماتيک است و سياست خارجى ما را زمينگير کرده است. هر کشورى بر اساس اولويت‌هاى ملى، طبيعت يا ماهيت روابط خود را با ساير کشورها تعريف مى‌کند و آنها را به سه گروه طبقه‌بندى مى‌نمايد. کشورهاى دوست، کشورهاى مخالف و کشورهاى دشمن. هر کشورى را که در نظر بگيريد، در ميان ساير کشورها، کشورهايى هستند که مى‌توان آنها را دوست يا مخالف يا دشمن تلقى کرد. اما وضعيت دوستى، مخالفت و دشمنى در روابط و مواضع ميان دو کشور يک امر ثابت و ايستا و مطلق نيست. اولا‌ً براى هر يک از اين سه گروه مى‌توان دو وضعيت فعال يا منفعل، بالقوه يا بالفعل را در نظر گرفت.

 بنابراين روابط هر کشورى با ساير کشورهاى جهان در يکى از شش وضعيت قابل تصور است: دوست بالفعل - دوست بالقوه - مخالف بالقوه - مخالف بالفعل - دشمن بالقوه و دشمن بالفعل. منافع ملى هر کشورى، در اين است که کشورهاى دوست، بر اساس منافع مشترک، نسبت به يکديگر بى‌تفاوت نباشند يعنى دوستان بالفعل، فعال باشند. در مناسبات جهانى، يکديگر را تنها نگذارند. دوستان <زبانى> نباشند. در ايفاى مناسبات ديپلماتيک ميان کشورها، انگيزه و ارزش‌هاى ايدئولوژيک يا عرفانى مطرح نيستند. بلکه مساله اولويت‌هاى ملى هر کشور مى‌باشد. بنابراين ديپلماسى موفق مى‌کوشد تا دوستان بالقوه را بالفعل سازد و به همين ترتيب مخالفين بالفعل را بالقوه و دشمنان بالفعل را به دشمنان بالقوه تبديل سازد. علا‌وه بر اين، همان‌طور که گفته شد، اين طبقه‌بندى ازلى و ابدى و قدسى نيست. در دهکده پرتلا‌طم جهانى، روابط کشورها با هم دستخوش تغييرات مى‌شود و جايگاه هر گروه تغيير پيدا مى‌کند، روابط دو کشور دوست، خصمانه مى‌گردد يا برعکس. يعنى دوست مخالف مى‌شود، مخالف دشمن مى‌گردد، يا برعکس دشمن به مخالف تبديل مى‌شود و مخالف به دوست.

 اما ميزان اين تغييرات به تعريف منافع کلا‌ن ملى و شناخت ما از جهان بيرون بستگى دارد. از آنجا که منافع ملى در سطح راهبردى و درازمدت تعريف مى‌شود آنچه در بالا‌ گفته شد، همه در يک مجموعه قرار مى‌گيرد به‌نا<دکترين امنيت ملي. ايران در سياست خارجى خود فاقد دکترين امنيت ملى است. تعريف دوستان، مخالفان و دشمنان بر اساس منافع ملى و درک درست از شرايط جهانى نيست. تعريف جامع و مانعى از منافع،‌مصالح و امنيت ملى وجود ندارد، اهداف و برنامه‌هاى کلا‌ن توسعه تعريف و مشخص نشده‌اند و اگر هم برخى اهداف و برنامه‌ها عنوان نشده است بر اساس اولويت‌هاى ايدئولوژيک است نه منافع ملي. علا‌وه بر اين در سياست خارجى ايران حتى چارچوب همين برنامه‌ها رعايت نمى‌شود. تا زمانى که مشکلا‌ت و کمبودها در عرصه‌هاى ياد شده در بالا‌ رفع نگردد و تغيير در ذهنيت‌ها به‌وجود نيايد، امکان بهبود روابط ايران نه تنها با آمريکا بلکه با ساير کشورها در اروپا و آسياى دور نيز بسيار بعيد و مشکل خواهد بود.


( ۲ )

نظر شما :