امریکا و پاکستان: بحران بی‌اعتمادی متقابل

۲۷ تیر ۱۳۹۰ | ۱۸:۴۷ کد : ۱۴۶۵۲ نگاه ایرانی
گفتاری از دکتر سید محمدکاظم سجادپور، استاد دانشگاه و تحلیل‌گر مسائل بین المللی برای دیپلماسی ایرانی.
امریکا و پاکستان: بحران بی‌اعتمادی متقابل
مقدمه

 

اعلام متوقف شدن 800 میلیون دلار کمک‌های امریکا به پاکستان در یازده جولای 2011 برابر با بیستم تیر ماه 1390، خبر قابل توجه و قابل دقتی در مناسبات استراتژیک امریکا با منطقه آسیای غربی است. روابط امریکا و پاکستان، روابطی پیچیده، چند لایه و پر نشیب و فراز بوده است. امریکا، پاکستان را به عنوان یک متحد عمده غیر ناتو (Major Non-Nato Ally) مورد شناسایی قرار داده است. اطلاق این عنوان به پاکستان با خود بسته ای از تعاملات نظامی، اطلاعاتی و همکاری‌های سیاسی را در بر دارد اما به طور فزاینده ای اخبار مربوط به ایجاد تنش و شکاف در روابط امریکا و پاکستان در حال انتشار است و نقطه جدید ایجاد این تنش، کشتن بن لادن توسط نیروهای ویژه امریکا در دوم می‌2011 برابر با یازده اردیبهشت 1390 است و از آن به بعد روند ایجاد شکاف و تنش شدت گرفته است.

چگونه می‌توان روابط امریکا و پاکستان را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟ مفهوم بی اعتمادی متقابل و روند افزایش این بی اعتمادی، چارچوب مفهومی مناسبی برای توضیح چگونگی روابط اسلام آباد و واشنگتن است.

برای دقت بیشتر در این موضوع ابتدا باید واقعیت‌های روابط امریکا و پاکستان و سپس بی اعتمادی پاکستان به امریکا و بعد از آن بی اعتمادی امریکا به پاکستان را مورد بررسی قرار داد.

 

واقعیت‌های روابط امریکا و پاکستان

 

روابط پر نشیب و فراز واشنگتن و اسلام آباد تابعی از وضعیت نظام بین المللی، ماهیت قدرت در پاکستان و چگونگی تصمیم گیری در سیاست خارجی امریکا مخصوصا با توجه به ملاحظات و واقعیت‌های منطقه ای در منطقه پرمنازعه آسیای غربی بوده است.

در دوران جنگ سرد، پاکستان از ابتدا تا انتها همراه با واشنگتن بود و واشنگتن به پاکستان به عنوان یکی از پایگاه‌های اصلی استراتژی مهار شوروی نگاه می کرد. نقش پاکستان مخصوصا در سقوط نظام دست نشانده شوروی در افغانستان و فی الواقع در شکست شوروی در جنگ سرد بسیار برجسته بود.

اما به همان اندازه که پایان جنگ سرد نقطه تحولی در نظام بین المللی بود و ملاحظات و چارچوب‌های استراتژیک را دگرگون کرد، آغاز روند دگرگونی‌های استراتژیک در منطقه آسیای غربی مخصوصا در منطقه پاکستان بود. پیوندها و نگاه‌های پاکستان نسبت به قضیه افغانستان و سعی بر جبران کسری استراتژیک ناشی از پایان جنگ سرد برای اسلام آباد از طریق حضور در افغانستان، موقعیت جدیدی به روابط امریکا و پاکستان داد. به این معنی که پاکستان در جنگ سرد همیشه مورد نیاز امریکا بود ولی بعد از جنگ سرد پاکستان با ارزیابی ای که از وضعیت خود داشت و روند رو به افزایش روابط امریکا و هند، به این جمع بندی رسید که باید از طریق حضور در افغانستان، فضا و عمق استراتژیک خود را افزایش دهد و البته این سوء محاسبه با حمایت از طالبان همراه شد که بخش‌ها یا حداقل در مقاطعی  با حمایت‌های واشنگتن هم همراه بود. در این ارتباط جمله معروفی که درباره طالبان گفته می شود خالی از دقت نیست: فکر امریکایی، پول عربستانی و زحمت و تلاش پاکستانی در شکل دادن به پدیده ای به نام طالبان موثر بود.

اما ادامه آن چه که در این منطقه گذشت و مخصوصا حوادث مربوط به یازده سپتامبر روابط امریکا و پاکستان را به شدت دگرگون کرد. از یک طرف پاکستان که حامی علنی و آشمار طالبان بود مجبور به موضع گیری و اجرای عملیات علیه طالبان شد که این چرخش هر چند به صورت اعلامی‌توسط پاکستان صورت گرفت اما در عمل برای پاکستان وداع با تمام دستاوردهای متصور در افغانستان چندان راحت نبود.

اگر یازده سپتامبر را یک نقطه عطف بدانیم، در این نقطه عطف چرخش پاکستان و همراهی با امریکا در جنگ با تروریسم دیده می‌شود اما در عین حال شکاف‌های پاکستان و امریکا بعد از یازده سپتامبر بیشتر می‌شود و با کشتن بن لادن نقطه عطف دیگری در این تنش‌های به وجود می‌آید. جالب است که هم زمان با ایجاد تنش در روابط امریکا و پاکستان، روابط هند و امریکا ذره ذره به پیش می‌رود و وارد مرحله نوینی می‌شود. به گونه ای که شاید اغراق نباشد اگر بگوییم نقطه اتکاء استراتژیک امریکا در این منطقه از پاکستان به هند منتقل می‌شود. این در برداشت و ذهنیت نخبگان امنیت ملی پاکستان نسبت به امریکا تاثیر شگفت انگیزی دارد.

 

بحران بی اعتمادی پاکستان به امریکا

 

پاکستان در یک کلام اعتماد گذشته را به امریکا ندارد و فکر می کند که امریکا اهمیت پاکستان را فراموش کرده و حتی به فداکاری‌هایی که در جنگ علیه تروریسم از طرف پاکستان به نمایش گذاشته شده است توجه کافی نشده است.

بر اساس برخی از آمار‌ها در چند سال گذشته سه هزار و پانصد پلیس و سرباز پاکستانی در جنگ موسوم به جنگ با تروریسم کشته شدند. سی و پنج هزار غیرنظامی پاکستانی کشته شده اند و پاکستان یکی از آوردگاه‌های جدی مبارزه با تروریسم از نظر اسلام آباد قلمداد می شود. ولی اظهارات مقامات پاکستانی این مطلب را مورد تایید قرار می دهد که پاکستانی‌ها هر اندازه در مبارزه با تروریسم جلو تر می آیند، احساس می کنند که امریکا می گوید کم است و باید بیشتر اقدام کنید. این بیشتر اقدام کردن پاکستانی‌ها به معنی رو در رو قرار دادن دولت پاکستان حداقل با بخشی از مردم و جوامع محلی در پاکستان است که جمعیتی ترکیبی و پرچالش دارد.

این مسئله که امریکا در مبارزه پاکستانی‌ها با تروریسم حد یقف و نقطه پایان پذیری را نشان نمی دهد، بی اعتمادی پاکستانی‌ها را در بر داشته است. به علاوه برای پاکستانی‌ها روشن است که امریکا به سمت هند گرایش پیدا کرده و این گرایش به هند به تدریج نه فقط به ضرر پاکستان تمام شده بلکه امریکا را وارد عملیات ضد پاکستانی کرده است.

وجه معما آمیز این قضایا آن است که در عین این که امریکا نسبت به پاکستان بی اعتماد است، به پاکستان احتیاج دارد. هفتاد درصد از خطوط تدارکاتی ناتو در افغانستان از طریق پاکستان منتقل می شود. در طی دهه گذشته از 2002 تا به حال امریکا حدود 20میلیارد دلار به پاکستان کمک کرده است. ولی این کمک‌ها بر اساس نیاز امریکا به پاکستان بوده است و پاکستانی‌ها نیز به زعم خود در حد توان خود در رفع نیاز‌های استراتژیک امریکا همراهی کرده اند و هفتصد عنصر مرتبط با القاعده را یا کشته اند یا به امریکا تحویل داده اند که این رقم کمی نیست. اما پاکستانی‌ها احساس می کنند که امریکا نه تنها آن‌ها را مورد بی توجهی قرار داده، بلکه در مواردی احساس می کنند امریکا در گرایش‌های استراتژیک خود به آن‌ها خیانت کرده است. مخصوصا زمانی که بحث هند مطرح می‌شود.

به علاوه پاکستانی‌ها فکر می کنند که امریکا حاکمیت ملی آن‌ها را مخصوصا در دو مورد شاخص و برجسته مورد نقض قرار داده است. یکی کشته شدن بن لادن است که بدون هماهنگی با پاکستانی‌ها انجام شد و دیگری عدم توجه به پیامدهای اجتماعی و حاکمیتی استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین توسط نیروهای نظامی و امنیتی امریکا برای مقابله با طرفداران القاعده و طالبان در منطقه وزیرستان است.

این‌ها همه نقض حاکمیت ملی پاکستان است و رسانه‌های پاکستان به طور چشمگیری نسبت به نقض حاکمیت و تمامیت ارضی پاکستان انتقاد می‌کنند. مجموعه این مسائل بحران عمیقی را نسبت به واشنگتن در اسلام آباد ایجاد کرده که نتیجه آن چیزی جز بی اعتمادی رو به افزایش نیست.

 

بحران بی اعتمادی امریکا نسبت به پاکستان

 

بی اعتمادی امریکا نسبت به پاکستان تا حدودی در فراز قبل توضیح داده شد. اما به صورت مشخص تر باید گفت که بی اعتمادی امریکا نسبت به پاکستان از تضاد تعهدات و اعمال پاکستان ریشه می‌گیرد.

این بی اعتمادی متوجه نیروهای مسلح و نیروهای اطلاعاتی پاکستان است و این که پاکستان به اندازه کافی نسبت به تعهداتی که بر عهده گرفته است، عمل نمی‌کند. متوقف کردن 800 میلیون دلار کمک، ابراز نارضایی از همین مسئله شکاف بین تعهد و اقدام پاکستانی‌ها است. این مسئله حداقل از نظر روانی و سیاسی، مسئله قابل ملاحظه ای است.

کانون توجه امریکایی‌ها به دستگاه‌های نظامی و امنیتی پاکستان و خلل پذیر بودن این دستگاه‌ها و متمایل بودن عناصری از این دستگاه‌ها به همکاری با طالبان و نیروهای طرفدار القاعده است که مسئله اصلی و عمده ای از نظر امریکایی‌ها قلمداد می‌شود.

اما باید واقع بینانه گفت که مسئله عدم اعتماد امریکا به پاکستان فراتر از ملاحظات نظامی‌در جنگ با تروریسم قابل جست و جو است. آن سطح فراتر به مسئله تحول نگرش استراتژیک امریکا نسبت به هند بر می‌گردد.

روابط امریکا و پاکستان تا حدودی تابعی از روابط امریکا و هند شده است. امریکا ترجیحا هند را به عنوان یک کشور قابل اعتماد، به عنوان یک دموکراسی بزرگ و یک قدرت در حال ظهور نگاه می کند که در مناسبات استراتژیک جهانی بیشتر به کار امریکا خواهد آمد تا پاکستانی که با ده‌ها معضل داخلی رو به رو است.

این که ریشه این تفکر چیست، جای بحث و گفت و گوی فراوان دارد. عوامل متعددی در نزدیکی بین دهلی نو و واشنگتن وجود دارد که از میان آن‌ها می توان به ملاحظات ایدئولوژیک، ملاحظات اقتصادی و ملاحظات نظامی توجه کرد.

دگرگونی روابط امریکا و هند در دوره کلینتون آغاز شد ولی در دوره بوش پسر به اوج رسید. یکی از دلایل آن مسائل ایدئولوژیک بود به این معنی که نومحافظه کاران امریکایی فکر می کردند که حداقل عناصری در دستگاه رهبری و نخبگان هندی به اندازه کافی تمایلات ضد اسلامی و ضد مسلمانان را دارند و این با تمایلات ایدئولوژیک واشنگتن هم پوشانی داشت. به علاوه از نظر اقتصادی هند توانسته علی رغم مشکلات و چالش‌های عمده داخلی نسبت به گذشته و نسبت به سایر کشورهای در حال توسعه با تحول اقتصادی دورنی تولید ثروت کند و حدود چهارصد میلیون نفر را از خط فقر خارج کند. سر انجام این که از نظر استراتژیک، وزنه و نقطه قابل اتکایی در مهار قدرت چین است.  

مجموعه این عوامل باعث شده که ارزش و اهمیت استراتژیک پاکستان نسبت به هند کمتر شود. فی الواقع بی اعتمادی نوعی آغاز جدایی استراتژیک میان امریکا و پاکستان است. در مجموع می توان گفت که نوعی بحران بی اعتمادی عمیق دوجانبه در حال شکل گیری است.

 

جمع بندی

 

از مجموع آن چه گفته شد به نظر می رسد این بحران غیر قابل انکار است، در حال شدت گیری و افزایش است اما نباید فراموش کرد که پاکستان کشوری هسته ای است. نباید فراموش کرد که در پاکستان مردم مسلمان هستند و نه فقط مداخلات امریکا را مداخله یک کشور خارجی بلکه مداخله یک کشور غربی که گرایش‌های ضد اسلامی‌دارد می دانند. مسائل مربوط به پیچیدگی‌های داخلی پاکستان، همراه با ملاحظات و پیچیدگی‌های مسئله افغانستان، چارچوب و منظومه استراتژیک آسیای غربی را پیچیده می‌کند. جدایی تدریجی امریکا از پاکستان خود نشان گر معضلی استراتژیک و امنیتی در این منطقه است که سرنوشت آینده قدرت در سیستم بین المللی را تا حدودی رقم می زند. هند، چین، امریکا و بازیگران منطقه ای دیگر در این مجموعه حضور دارند. بی تردید جدایی تدریجی پاکستان از امریکا پیامدهای استراتژیک ویژه ای را به همراه دارد.

 

نظر شما :