وتوی قطعنامه سوریه بر سیاست داخلی روسیه چه تاثیری دارد؟

تیر خلاص غرب یا نمایش استقلال مسکو؟

۲۰ بهمن ۱۳۹۰ | ۲۱:۵۲ کد : ۱۸۹۷۶۴۳ گفتگو
دکتر جهانگیر کرمی، استاد دانشگاه و تحلیل گر مسائل روسیه در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی معتقد است در دنیایی که سیاست خارجی تداوم سیاست داخلی است و سیاست های داخلی بی ارتباط با سیاست های خارجی نیست، مسئله وتوی قطعنامه ضدسوری توسط روسیه چه از طرف دولت روسیه و چه از طرف مخالفین غربی آن می تواند مورد استفاده قرار گیرد.
تیر خلاص غرب یا نمایش استقلال مسکو؟
 دیپلماسی ایرانی:کرملین نشین ها روزهای سختی را پشت سرمی گذارند.سرمایی که در این کشور بی سابقه نیست همزمان با اعتراض های مردمی و گسترده ای که سابقه چندانی در تاریخ یک دهه اخیر روسیه ندارد. درست در آب و هوای سالگرد مرگ ولادیمیر لنین بناینگذار اتحاد جماهیر شوروی سابق، روسیه باز میان واژگان دیکتاتوری و دموکراسی تاب بازی می کند. ولادیمیر پوتین که اکنون جامه نخست وزیر را بر تن دارد به دنبال تکیه دادن مجدد بر کرسی ریاست جمهوری و پا گذاشتن به کرملین است و دمیتری مدودف نیز خود را برای وداع با ریاست جمهوری یک دوره ای و کوتاه مدت مهیا کرده است. مرید و مرشد کرملین را به توپی تبدیل کرده اند که میان خود پاس می دهند. پوتین مردی که اقتصاد بیمار روسیه را درمان کرد اکنون با بحران مشروعیت و مقبولیت عمومی روبه رو شده است. ظاهر بازی حاکی از این است که وی مردی قانون مدار است که برای رسیدن به قدرت قانون ریاست جمهوری را به نفع خود تغییر نداد مخالفان اما او را شطرنج بازی حرفه ای می دانند که می داند چه زمان خانه شاه را اشغال کند و چه زمانی به یک خانه آن سوتر و مریع نخست وزیری کوچ کند. سوال اینجاست که آیا روسیه باز در مسیر تجربه بازآفرینی استبداد تزاری قرار گرفته است؟
دیپلماسی ایرانی اوضاع روسیه را در گفت و گو با دکتر جهانگیر کرمی،‌استاد دانشگاه و تحلیل گر مسائل روسیه بررسی کرده است:

 

اعتراضات در روسیه تا چه حد جدی است و آیا می توان گفت موجی از تظاهرات مردمی در این کشور در حال شکل گیری است؟

 اول باید به این نکته اشاره کرد که تظاهرات از هر دو سو بود. یعنی هم موافقین دولت که بنابر برخی از آمارها حدود صد هزار نفر بودند و هم مخالفین که حدود سی تا چهل هزار نفر برآورد شده اند، دست به تظاهرات زده اند. نکته دومی که باید به آن توجه کرد این است که کمتر از یک ماه تا انتخابات آتی ریاست جمهوری در روسیه باقی مانده و بر اساس نظر سنجی ها آقای پوتین با محبوبیتی حدود 45 درصد، شانس اول پیروزی در این انتخابات است. این ها واقعیت هایی است که در مورد این اعتراضات و تظاهرات در حمایت و یا در مخالفت با دولت باید مد نظر قرار گیرد.

نکته بعدی این است که بزرگترین تظاهراتی که مخالفین داشته اند،‌ تظاهرات بعد از انتخابات دوما بود که در آن توانستند حدود هفتاد هزار نفر در مسکو و جمعیت های کمتری را در حدود هشتاد شهر روسیه سازماندهی کنند. این تظاهرات تا حدی محبوبیت آقای پوتین را کاهش داد اما این روند در نقطه ای متوقف شد و از آن پایین تر نیامد. حکومت هم سعی کرد در این مدت بسیار منطقی و آرام با معترضین برخورد کند و با برخی از احزاب و جریان ها وارد گفت و گو شد و حتی به نظر می رسد حکومت از این موضوع به عنوان یک برگ برنده استفاده می کند تا ادعای مخالفین را مبنی بر این که در روسیه آزادی وجود ندارد و مخالفین تحت تعقیب و فشار هستند، خنثی کند. تا به حال هم در این زمینه موفق بوده است. یعنی دولت نشان داده که در مقابل مخالفین سعه صدر دارد. به دستگیری مخالفین روی نیاورده و سعی کرده از پلیس و نیروهای امنیتی به عنوان کنترل کننده تظاهرات و ممانعت از برخورد استفاده کند.

لذا بعید به نظر می رسد که این تظاهرات دامنه گسترده تری پیدا کند. از طرفی حتی هم اگر گسترش پیدا کند، بعید است که تاثیری بر سرنوشت انتخابات داشته باشد. به هر حال این مواضعی که آقای پوتین و دولت وی در مورد مسائل مختلف بروز داده اند، به ویژه استفاده از ابزارها و ظرفیت های سیاسی و تبلیغاتی داخل کشور، به نوعی است که احتمال برنده شدن آقای پوتین را بسیار زیاد کرده است. علاوه بر این در نبود رقبایی که بتوانند در جامعه روسیه موجی ایجاد کنند و بتوانند خود را به عنوان یک جایگزین قوی برای شخص آقای پوتین معرفی کنند، طبیعتا جامعه روسیه این ریسک را نخواهد کرد.

در حال حاضر بخش عظیمی از جامعه روسیه یک جمعیت محافظه کار و دست به عصایی است که از به هم خوردن اوضاع چندان راضی نیست و نمی خواهد خطر یک تحول جدی را در جامعه بپذیرد. لذا با توجه به این نکته می توان گفت که آن چه در حال حاضر در روسیه در جریان است نمی تواند ابعاد گسترده تری را پیدا کند.


 یکی از مشاورین آقای پوتین ادعا کرده که تظاهرات با تحریک خارجی ها شکل گرفته و هدف آن هم تاثیرگذاری در انتخابات ریاست جمهوری آتی روسیه است. این ادعا تا چه حد نزدیک به واقعیت است؟
 

 این جا باید به این موضوع توجه کرد که اولا اعتراضات واقعا بومی است و مخالفت با جا به جایی حاکمان یعنی نخست وزیر و رئیس جمهور حق طبیعی مردم روسیه است و بخش بزرگی از نخبگان روسیه و جامعه شهری و تحصیل کردگان روسیه این را قابل پذیرش نمی دانند. نوع جابه جایی هم خلاف روح قانون اساسی روسیه است؛ اگر چه به لحاظ شکلی مخالفتی با آن ندارد.

علاوه بر این امروزه شرایط اقتصادی در روسیه شرایط مناسبی نیست. اگر چه اقتصاد روسیه نسبت به دهه نود به سامان تر است اما هم چنان وضعیت رفاهی جامعه،‌ وضع درآمد سرانه مردم مناسب نیست.  این ها زمینه ها و بستر های اعتراض را فراهم کرده است. البته طرف های خارجی هم حمایت تبلیغاتی، رسانه ای و سیاسی می کنند. حتی سفیر امریکا در روسیه بعد از ورود به روسیه اولین ملاقات های خود را با مخالفین دولت روسیه تنظیم کرد و این خلاف عرف دیپلماتیک است. معمولا سفرا سعی می کنند به مسائل داخلی ورود پیدا نکنند.

بنابراین شکی در این نیست که بستر ها و زمینه اصلی مخالفت ها در داخل روسیه است، اما این که خارجی ها طبیعتا حمایت و تشویق و تحریک می کنند هم درست است. به نظر من لزوما این دو مسئله متناقض نیست. یعنی هر نیروی معترض داخلی، لزوما از طرف خارجی تحریک نمی شود؛ حتی اگر هم تحریک شده باشد، لزوما دست نشانده خارجی نیست. در این مورد خاص هم بستر ها و زمینه ها داخلی است ولی تحریک خارجی هم وجود دارد.

 

با توجه به این که هم زمان با این اعتراضات شاهد نوعی سیاست خارجی خاص از طرف روسیه هستیم، به نظر شما این فشار های داخلی تا چه حد می تواند در سیاست خارجی روسیه تاثیر گذار باشد؟
 

 اگر منظور سیاست خارجی روسیه در حال حاضر است، دو مسئله عمده در این مورد به چشم می خورد: مسئله سپر موشکی و دیگری بحث سوریه. در این موارد، تاثیر متقابلی دیده می شود. یعنی هم این مسائل در خارج روی انتخابات داخل روسیه تاثیر دارند، فی المثل این که دولت روسیه قطعنامه ضد سوریه را وتو می کند، روی افکار عمومی روسیه تاثیر منفی دارد و غربی ها هم عمدا و با شیطنت این کار را انجام می دهند. وگرنه می توانستند قطعنامه را عقب بیندازند و یا آن طور که روسیه خواسته بود، فعلا توافقی روی قطعنامه ای معتدل تر صورت بگیرد. یا این که حداقل وقتی می دانند روسیه مخالف است، این قطعنامه فعلا مطرح نشود تا روسیه بعدا مجبور شود از حق وتو استفاده کند.

از طرف دیگر هم مسئله این است که خود این می تواند از طرف دولت روسیه تا حدی به عنوان یک ابزار تبلیغاتی مبنی بر استقلال عمل در مقابل طرف خارجی به ویژه سرسختی روسیه در مسائل مربوط به امریکا و اروپا، استفاده شود. اما هر کدام از دو طرف بازی، این بازی را با هدف تاثیرگذاری بر قشر خاصی دنبال می کنند. طرف های غربی بیشتر به قشر شهری و تحصیل کرده و غرب گرا توجه می کنند و طرف روسیه بیشتر برای اقناع توده های روسی و ناسیونالیست ها و ملی گراها که در بین آن ها امریکا ستیزی یک فاکتور مهم است دست به این کار زده است.

بنابراین طبیعتا در دنیایی که سیاست خارجی تداوم سیاست داخلی است و از آن طرف هم معمولا سیاست های داخلی بی ارتباط با سیاست های خارجی نیست، این مسئله چه در دولت روسیه و چه در مخالفین غربی آن می تواند مورد استفاده قرار گیرد.


نظر شما :