چهاردهمین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک

برای مبارک ارتباط با امریکا از اوجب واجبات بود

۰۳ تیر ۱۳۹۱ | ۰۳:۴۳ کد : ۱۹۰۳۱۱۹ اخبار اصلی
مبارک به من گفت: «عمو جان، کیست که نداند امریکایی‌ها قوی‌ترین قدرتمندان جهان هستند؟»
برای مبارک ارتباط با امریکا از اوجب واجبات بود
 دیپلماسی ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه‌اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری‌اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می‌پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه‌ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون‌های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.

روزنامه الشروق مصر روزهای پنج‌شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کرده‌اند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخش‌های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه‌ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.

تا کنون دوازده بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون چهاردهمین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه‌اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می‌گیرد:

مبارک بار دیگر به اختلاف من با پرزیدنت سادات برگشت، واقعیت امر این بود که می خواست خودش درباره نظراتش حرف بزند، گفت:

-          سادات حق داشت، نمی‌دانم چرا پرزیدنت جمال دوستی با اتحاد جماهیر شوروی را انتخاب کرده بود، در حالی که آنها آدم‌های «فقیری» هستند. در حالی که سادات امریکایی‌ها را انتخاب کرد که آدم‌های (متریشین) ی هستند (منظورش ثروتمندی هستند)، بزرگ‌ترین خطایی که پرزیدنت «عبد الناصر» مرتکب شد اختلافش با امریکایی‌ها بود.

به سرعت افزود: «و بعد از آن پرزیدنت انور صلح با اسرائیل را انتخاب کرد، و پرزیدنت جمال لازم بود که بفهمد جنگ با اسرائیل فائده‌ای ندارد.»

باز به سرعت افزود: «یهودی‌ها به همه دنیا مسلطند، تو در این زمینه بیشتر می‌دانی!! این را از من بشنو که هیچ کس نمی‌تواند با امریکایی‌ها مخالفت کند. من می‌دانم که تو از طرفداران بهبودی روابط با امریکا بودی، چه شد نظرت را عوض کردی؟»!!

خودش به سوالش جواب داد و گفت: «عمو جان، کیست که نداند امریکایی‌ها قوی‌ترین قدرتمندان جهان هستند. چت شده است؟»

 نظری درباره حرف‌هایش ندادم، در طول صحبت‌هایش بارها این عبارت را تکرار کرد، «چشمانت را باز کن».

خواستم که نظرم را برایش شرح بدهیم: «من مخالف این نیستم که امریکا قوی‌ترین قدرت در جهان است اما مساله‌ای وجود دارد و آن این که، از چه جایگاهی قرار است طرف‌ها با قدرت امریکا تعامل کنند. (و به سرعت برای این که فقط بخواهم منظورم را به او بگویم، گفتم) اگر با امریکا از منطقی که تو به آن نیاز داری برخورد کنی، به هیچ چیز نمی‌رسی، ولی اگر با آنها از این زاویه که آنها به تو احتیاج دارند، تعامل کنی، موفق می‌شوی.»

حرفم را قطع کرد:

-          «می‌خواهی به من بگویی که امریکا به ما احتیاج دارد، قطعا ندارد، این ما هستیم که به آن احتیاج داریم.»!!

گفتم:

-          «جناب رئیس جمهور.. نیاز می‌تواند در سیاست بین‌المللی به طور موازی باشد، اگر نیاز فقط از جانب یک طرف باشد، باعث می‌شود که یکی بر دیگری دست برتر را بگیرد، یعنی حتی اگر خودش چیزی را بپذیرد، طرف مقابل آن را نمی‌پذیرد، خیلی ساده بگویم، سیاست بین‌المللی جمعیت خیریه نیست.»!!

 و افزودم:

-          «این‌جا است که موارد استراتژیک مصر اهمیت می‌یابد و قدرت آن برای اداره این موارد نمایان می‌شود و مثلا از این‌جا است که نقش عربی مصر اهمیت می‌یابد. به این معنا که اگر مصر جزء طبیعی از این امت عربی هم نباشد ضروری می‌شود که باشد. به صراحت بگویم، من یک پان‌عربیسم هستم، و طبیعتا هیچ چیز نمی‌تواند مرا قانع کند مگر این که مصلحت میهنم را در نظر بگیرد و به آن ارج بنهد، علاوه بر این، از اساس مصر عرب است، و من هم بر ضرورت حفظ این عروبیت برای مصر واقفم، همین طور برای همه کشورهای عربی.»

سپس گفتم:

-          «جدای از این جناب آقای رئیس جمهور، در مورد تعامل با امریکا فقط از جانب مصر، مصر کشوری است که از لحاظ جمعیت صاحب وزنه است، اما از لحاظ منابع انرژی محدود است، برای تعامل با آن باید در نظر گرفت که آن در قلب جهان عرب واقع شده است، و ملت و همه امکانات و مواردش را در نظر گرفت.»

 به آن این را هم افزودم:

-          «همچنین جناب آقای رئیس جمهور این مساله می‌تواند به شما قدرت تاثیرگذاری در جهان سوم و در کل جهان گسترده‌تر را بدهد، اگر تنها باشی، تاثیرگذاری‌ات کمتر می‌شود ولی اگر در مرکز یک گروه بزرگ باشی، حساب دیگری روی تاثیرگذاری‌ات می‌کنند.»

افزودم: «به یاد جناب رئیس جمهور می‌آورم که به خاطر بیاورید مصاحبه من با کسینجر را در روز 7 نوامبر 1973 پس از جنگ اکتبر، این او بود که به من پیشنهاد داد که صحبت را درباره "فقط موضوع مصر" کوتاه کنم، بدون جهان عرب، من به او جواب دادم: که تو می‌خواهی همان لحظه اول همه برگه‌های مذاکرات مرا از من بگیری.»

و به خاطرش آوردم که به کسینجر چه گفتم، حرف‌هایم را در مقاله‌ای در روزنامه الاهرام در همان وقت منتشر کردم:

-          دکتر کسینجر: تو استاد علوم سیاسی هستی، و درست نیست که من دور تا بپیچم و با تو قایم موشک بازی کنم (Hide & seek) برای همین به صراحت با تو صحبت می‌کنم: اگر مصر بخواهد به تنهایی به دنبال حل قضایایش باشد به شما احتیاج پیدا خواهد کرد ولی اگر مصر در قلب امت عربی باشد این شما هستید که به آن احتیاج پیدا خواهید کرد. بنابر این اجازه بدهید که از همان اول توافق کنیم که به اهتمامات مصر صرف نظر از هویت آن – عربی بودن آن – بپردازیم، مصر می‌خواهد روابط خوبی با شما داشته باشد، اما لازم است که شما ارزش خودتان را حفظ کنید، شما هم نیاز به روابط حسنه با مصر دارید.»

حقیقت این است که من از قصد حرف‌هایم با کسینجر را به مبارک گفتم، می‌خواستم که نظرم را بفهمد، بدون این که به طور مستقیم احساس کند که می‌خواهم برای او موعظه کنم.

مبارک رشته کلامم را گسست و گفت:  

-          «همین است که برای ما مشکلات ایجاد کرده است، حقیقتش این است که من با تو اختلاف نظر دارم و با پرزیدنت سادات موافقم، مشکل ما این است که ما نه فقط مشکلات مصر بلکه مشکلات دیگران را هم به دوش گرفته‌ایم، باید به مشکلات مصر محدود شویم و به فکر راه‌های عملی برای حل آن باشیم.»

گفتم: «فکر نمی‌کنم که چنین راه حلی با عزلت گرفتن از جهان عرب حاصل شود، حل مشکلات مصر به تنهایی نه در عالم خیال و نه در عالم عمل ممکن نیست!!»

پرزیدنت مبارک دوباره به امریکا بازگشت و درباره آن گفت:

-          «فراموش نکن که هیچ کس نمی‌تواند در برابر اسرائیل به ما کمک کند جز امریکا، اعراب ما را در سال 1967 مورد شماتت قرار دادند، در حالی که همان‌ها بودند که ما را در آن جنگ گرفتار کردند.»

و افزود:

-          «من «اسد» (منظورش حافظ اسد بود) را از زمانی که خلبان بودم، می‌شناسم، خودش به من گفت که «حزب بعث» از عمد می‌خواست که عبدالناصر را در جنگ 1967 گرفتار کند.»

و فورا به روابطش با حافظ اسد پرداخت و گفت:

-          «من با او بودم زمانی که به عینه این‌جا و آن‌جا می‌خواست که عبدالناصر را گرفتار کند، پس از آن خواستم که برخی ظرفیت‌های تصمیم سیاسی را در سال 1967 برایش توضیح دهم، فارغ از مداخلات خارجی، تصمیم مصر باعث شد تا مرتکب اشتباهی غیر قابل جبران شود، خطرناک‌ترین آن تصمیم شبانه به عقب‌نشینی از سینا در 7 ژوئن 1967 بود.»

از این‌جا صحبت به اتفاقاتی که در سال 1967 رخ داد، کشیده شد، گفت که چگونه "موشک‌های متمرکز" به فرودگاه «بنی سویف» فرود آمدند، و گفت که تحقیقاتی که باعث آن جنگ شد را خوانده است، چرا که پرزیدنت سادات خودش او را به عنوان رئیس کمیسیون بازنویسی تاریخ وقتی که معاون او بود، منصوب کرد، و آنها توانسند که در آن کمیته بیش از دو میلیون سند جمع کنند، و برخی از آنها را خودشان یافتند، ولی تنگی وقت این امکان را نداد که بیشتر آنها را بخواند.

افزود: «به رغم همه اینها بر این اعتقاد است که روابط با امریکا از اوجب واجبات است، به خصوص در ارتباط با اسرائیل.»

سپس در حالی که سرش را تکان می‌داد، گفت: «بعضی از مردم می‌خواهند که روابط کاملی با اسرائیل برقرار شود، و این را هم همین الآن می‌خواهند، ولی باید منتظر بمانند، من منتظرم که به سرعت برق و باد ماه آوریل فرا برسد و همشان از همه سرزمین‌های مصر خارج شوند.»

همچنین افزود: «آیا مردم خیال می‌کنند که تعامل با اسرائیل باعث سعادت من است؟ تفاوت بسیاری میان اعتراف به قدرت اسرائیل و علاقه به آن وجود دارد.»!!

سپس خواست که به من بفهماند:

-          «محمد بیگ» به جان تو قسم که آنها هر بار مرا می‌بینند می‌خواهند که مرا مسموم کنند، خودم را از آنها گم می‌کنم، در حالی که وقت خوابم می‌گذرد و شب‌ها را با فحش به آنها به صبح می‌رسانم.»

گفتم: «تو را درک می‌کنم اما از خوش شانسیم برای من هیچ اضطراری وجود ندارد که بخواهم آنها را ببینم، و برای همین از اساس هیچ کدام از آنها را نمی‌بینم.»

به سرعت گفت: «خوب اگر تو خودت مسئول بودی، چگونه می‌خواستی این کار را انجام دهی؟»

گفتم: «اما خدا را شکر من مسئول نیستم.»

 

 

ادامه دارد...


نظر شما :