در واشنگتن چه خبر است؟

سردرگمی‌های اوباما در قبال خاورمیانه

۰۴ شهریور ۱۳۹۲ | ۱۶:۲۰ کد : ۱۹۲۰۳۵۷ اخبار اصلی خاورمیانه
آیا به مصلحت امریکا است که از اسد خلاص شود قبل از آن که مطمئن شود جهادی‌ها به قدرت نمی‌رسند؟ آیا هدف امریکا در مصر رسیدن به ثبات به همراه اخوان است یا ثبات را بدون حضور آنها هم می‌پذیرد؟
سردرگمی‌های اوباما در قبال خاورمیانه

دیپلماسی ایرانی: پژوهشگران و تحلیلگران امریکایی همچنان تلاش می کنند که دلایل "سردرگمی" کاخ سفید و باراک اوباما، رئیس جمهوری امریکا در مواجهه با وضعیت سوریه، مصر، جهان عرب و جهان اسلام را دریابند. هنوز بسیاری نمی دانند که مواضع حقیقی امریکا چیست و دقیقا چه هدف یا اهدافی را دنبال می کند. بسیاری این موضوع را دلیلی بر سر درگمی مواضع متنوع و متناقض کشورهای عربی می دانند و می گویند که آنها با اعصابی کنترل شده تلاش دارند دریابند که واقعا ماهیت سیاست های امریکا چیست، چه مسائلی باعث تغییر ناگهانی و مطالعه نشده مواضع امریکا می شود و چرا امریکا نمی تواند سیاستی روشن در قبال منطقه اتخاذ کند و صادقانه تمایلی برای حل مشکلات آن از جمله جنگ های جاری در برخی کشورهای منطقه از خود نشان نمی دهد. مساله ای که سبب شده تا بسیاری از اعراب نیز نتوانند مواضعی هم سنگ با امریکا اتخاذ کنند و در بسیاری از موارد حتی مواضعی در برخورد با مواضع امریکا اتخاذ کنند.

یکی از پژوهشگران و تحلیلگران سیاسی در این باره می گوید: «چاک هیگل، وزیر دفاع امریکا بارها از عبد الفتاح السیسی، وزیر دفاع مصر خواست که انتقال مسالمت آمیز قدرت در کشورش را دنبال کند، اما السیسی این تقاضا را رد کرد. رئیس جمهور باراک اوباما بارها از بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه خواست که از قدرت کنار برود، اما او همچنان در قدرت است. همچنین گفت که امریکا از خاندان حاکم بر بحرین می خواهد که فرایند اصلاحات را به طور جدی دنبال کند، آل خلیفه یا پاسخ نداد یا نخواست پاسخ دهد. مسئولان امریکایی بارها از حامد کرزای، رئیس جمهوری افغانستان خواستند که کارهای مختلفی را که باعث می شود وضعیت در کشورش وارد مسیر بهبود شود، انجام دهد، اما او انجام نداد.» همه این امور باعث شده است تا همه با صدای بلند بپرسند: «چه خبر است؟ آیا واقعا قدرت و توانایی های امریکایی ها امروزه در جهان این قدر کاهش یافته و آنها با مشکلاتی فراتر از حد و اندازه توانایی هایشان دست به گریبان شده اند؟ یا این که واقعا کاخ سفید به ریاست اوباما اشتباهات فاحش و سنگینی را مرتکب شده که دیگر امریکا نمی تواند به دنبال استفاده از قدرت و توانایی هایش باشد.»

آیا واقعا انتقادهایی که به اوباما و کاخ سفیدی که ریاست آن را بر عهده دارد، آن طور که بعضی از تحلیلگران و پژوهشگران امریکایی که در فوق به آن اشاره شد، وارد می کنند، به جا است؟

برخی می گویند که مساله ای وجود دارد که بر اساس آن می توان کوتاهی های اوباما را بخشید و شاید حتی بتوان انتقادهای مذکور را رد کرد. قصه این نیست که اوباما و کاخ سفید او شجاعت لازم برای استفاده از قدرت امریکا را در پرونده های مختلف ندارد بلکه سه تحول ایجاد شده که وی را از اتخاذ هر گونه سیاستی در این زمینه منفعل می کند. اول از همه، بسیاری از منتقدان به اوباما خیال می کنند که دنیا همچنان همان گونه ای که بود است نه این که الآن است. علی رغم این که قدرت امریکا همچنین قدرت اول جهان است اما دیگر آن نقش سابق را در تحولات مختلف جهانی ندارد. عرصه دیپلماسی بین المللی برای آن دیگر مشابه روزهای جنگ سرد نیست. و توانایی ترجمه قدرت نظامی عظیمش را به نفوذ سیاسی، همانند گذشته، ندارد. ثانیا، رویارویی یا سازمان دهی نظامی داخلی برای کشورهایی که درگیر جنگ داخل هستند برای امریکا بیش از پیش سخت شده است. دلیل آن هم به تمایلاتی باز می گردد که رهبران آن کشورها برای مقاومت در برابر این فشارها و امریکا دارند. اما سومین تحول نیز به دینامیت های سیاست در جهان عرب باز می گردد که باعث شده قدرت هایی که ذاتا ریشه های عمیق در این منطقه دارند دیگر توجهی به امریکا و کارهایی که می کنند، نداشته باشند.

چه سیاست های اعلام شده واشنگتن باشد چه آن سیاست ها نباشد، سازمان های امنیتی امریکا کار خودشان را می کنند و هیچ سیاست و نهادی نمی تواند مانع از فعالیت های آنها شود.

با این وجود و با توجه به این دیدگاه دسته سومی از تحلیلگران و پژوهشگران وجود دارند که معتقدند که کاخ سفید می تواند نقشی بهتر در منطقه بازی کند علی رغم این که قدرت آن در منطقه کاهش یافته است. اما عدم توانایی به پیروی از تیمی که تصمیم های بهتری را در زمان های مناسب اتخاذ می کند باعث شده تا امریکا نتواند نقشی در خور شان خود در منطقه بازی کند. این واقعیت باعث شده تا این حقیقت تلخ نمایان شود که امریکا نمی تواند از مصالح خود برای رهایی از این مشکلات حمایت کند. این مساله سبب شده است تا این پرسش ها به وجود بیاید: آیا به مصلحت امریکا است که از اسد خلاص شود قبل از آن که مطمئن شود جهادی ها به قدرت نمی رسند؟ آیا هدف امریکا در مصر رسیدن به ثبات به همراه اخوان است یا ثبات را بدون حضور آنها هم می پذیرد؟ چگونه می توان از ناوگان پنجم نیروی دریایی خود در بحرین محافظت کند و در عین حال حکام حاکم بر این کشور را وادار به اصلاحات کند؟ آیا امریکا می تواند کرزای را در افغانستان نگه دارد یا این که او را وادار به گفت وگوهای صلح با طالبان کند؟ آیا همه اینها بدان معنا است که امریکا هیچ کاری برای مشکلات خاورمیانه ای که در بالا از آنها یاد شد، نخواهد کرد؟

کسانی که سیاست های امریکا را به طور جدی دنبال می کنند، می گویند: چه سیاست های اعلام شده واشنگتن باشد چه آن سیاست ها نباشد، سازمان های امنیتی امریکا کار خودشان را می کنند و هیچ سیاست و نهادی نمی تواند مانع از فعالیت های آنها شود. مثلا آنها بی توجه به سیاست های کاخ سفید به مسلح کردن مخالفان اسد می پردازند همان طور که دیگر کشورهای عربی می کنند و شاید این مساله بازگوکننده این سیاست اعلام نشده باشد که آنها مانع از پیروزی اسد می شوند. آن چه باعث می شود که به پاسخی روشن به این سوالات برسیم، اطلاعاتی است که در ابتدای امر صحیح به نظر می رسند و به استفاده از سلاح شیمیایی در سوریه باز می گردد. گفته می شود چون شورشیان در ریف دمشق خط مقاومت را شکستند و صدها نفر از مخالفان در کشورهای همسایه زیر سایه امریکا حمله تازه ای را برای حمله به سوریه تدارک دیده بودند، آن حمله شیمیایی صورت گرفت. اگر واقعا این مساله باشد باراک اوباما باید بگوید که چگونه می خواهد بر سر استفاده از سلاح شیمیایی که در گذشته گفته بود "خط قرمز" امریکا است، برخورد کند.  

منبع: النهار/ تحریریه دیپلماسی ایرانی/11

کلید واژه ها: امریکا سوریه


نظر شما :