چالش های پیش روی ظریف در وزارت خارجه

رابطه با آمریکا امری شدنی است

۰۴ شهریور ۱۳۹۲ | ۲۰:۴۷ کد : ۱۹۲۰۳۹۱ اخبار اصلی خاورمیانه
دکتر جلیل روشندل، استاد امنیت بین‌الملل در دانشگاه کارولینای شرقی، در گفتگو با دیپلماسی ایرانی با اشاره به مهم ترین چالش های پیش روی سیاست خارجی ایران معتقد است مهم ترین اولویت کاری دکتر ظریف اصلاح ساختار وزارت خارجه و تعریف مجدد و یا تبیین ماموریت های جدید برای بخش هایی است که با تغییر، امکان بهسازی درآن ها وجود دارد.
رابطه با آمریکا امری شدنی است

دیپلماسی ایرانی: حسن روحانی مهم ترین شعار خود در انتخابات را حل مشکلات اقتصادی و سیاست خارجی قرار داد و حال مهم ترین نیروهای خود را نیز به همین کار گمارده است. محمدجواد ظریف، دیپلمات برجسته کشور یکی از این نیروهاست که به عنوان وزیر خارجه کشور کار خود را آغاز کرده است. ولی چالش های پیش روی ظریف و روحانی در سیاست خارجی چیستند و اولویت های کاری آنها چه باید باشد؟ این ها سوالاتی است که دکتر جلیل روشندل، استاد امنیت بین الملل در دانشگاه کارولینای شرقی، در گفتگو با دیپلماسی ایرانی پاسخ می دهد:

به نظر شما اولویت کاری دکتر ظریف در وزارت خارجه چه باید باشد؟

وزارت خارج در طول سی و چهار سال حیات پر فراز و نشیب خود دستخوش تحولات و تغییرات درونی و ساختاری گوناگونی شده که متاسفانه نه تنها نمی توان درهمه موارد به آن نمره مثبت داد بلکه در بسیاری موارد نمره آن کاملا منفی خواهد بود. غرضم این نیست که همه چیز را سیاه یا سفید ببینیم ولی در مجموع و در بسیاری از مقاطع کارنامه وزارت خارجه غیر قابل دفاع است؛ این مسئله ناشی از تاثیرات دراز مدت عواملی است که با نفوذ تدریجی به درون وزارتخانه موجب استحاله و تغییرآن در جهت نامطلوب شدند. بنابراین یکی از اولویت ها این است که این ساختار به کلی دگرگون شود.

به این ترتیب در درون سازمان، تغییر ساختار، حذف، تعریف مجدد و یا تبیین ماموریت های جدید برای بخش هایی که با تغییر، امکان بهسازی درآن ها میسر می شود باید در اولویت قرار گیرد. آموزش های دیپلماتیک، فلسفه دیپلماسی و به تبع آن انتخاب افراد برای ماموریت های حساس و آنچه که با منافع ملی و فرهنگ ملی رابطه دارد باید دستخوش تحول اساسی شود. به عبارت دیگر چیدمان و سازماندهی جدیدی لازم است که همسو با ساختارو اهداف جدید باشد.

وزارت خارج در طول سی و چهار سال حیات پر فراز و نشیب خود دستخوش تحولات و تغییرات درونی و ساختاری گوناگونی شده که متاسفانه نه تنها نمی توان درهمه موارد به آن نمره مثبت داد بلکه در بسیاری موارد نمره آن کاملا منفی خواهد بود.

به موازات چیدمان و تبیین جدید ماموریت به قصد تامین منافع ملی، دکتر ظریف باید این اندیشه و استراتژی را در وزارت خارجه نهادینه کند که کار وزارت خارجه با وزارت دفاع فرق می کند. وزارت خارجه با اصول و سیاستگذاری سر و کار دارد و لذا باید این اصل را بپذیرد که ما هیچ دشمن ازلی و ابدی نداریم، تنها منافع ما است که دراز مدت است. بنابراین ابزارها و شیوه های تامین آن منافع، یارگیری ها و رایزنی ها برای تامین آن می تواند در طول زمان تغییر کند و در جهت تامین حداکثر منافع ملی سمت گیری شود.

با شناختی که دورادور از شخصیت ایشان دارم بعید می دانم که دکتر ظریف بخواهد به صورتی ضربتی و سریع تغییرات را اجرایی کند. البته تاخیر در ایجاد تغییرات ساختاری می تواند عواقب خود را به دنبال داشته باشد ولی تردیدی نیست که عوامل بازدارنده دیگری هم وجود دارند که بخواهند مانع تغییر بشوند و یا از طریق تاخیر ماهیت آن را عوض و یا آنرا به کلی منحرف کنند. لذا هرگونه تصمیم گیری برای ایجاد تغییرات تدریجی– هرقدر که اساسی باشند – می تواند به بن بست برخورد کند.

با توجه به بحران های منطقه ای به خصوص بحران سوریه و بحران مصر به نظر شما دکتر ظریف باید چه تغییری در رویکرد منطقه ای ایران ایجاد کند؟  

به عقیده من یک دولت به شیوه های گوناگون می تواند اهمیت و نقش خود را در نظام بین المللی نمایش بدهد و جایگاه خود را تثبیت کند. یکی ازاین دوشیوه مداخله مستقیم در معادلات و مناسباتی که در آن ابزار سرکوب و قدرت نظامی لازم است (قدرت فیزیکی و ملموس) و یکی دیگر از طریق جایگزینی ابزار های قدرت سخت با قدرت نرم و کاربرد ابزار دیپلماسی، فرهنگ، اقتصاد، هدایت جریان های تاثیر گذار غیر نظامی و فاصله گرفتن ازتهدید، تعرض، و تجاوز است.

از طرف دیگر در درون نظام بین المللی دولت ها به شیوه های مختلف جابجا می شوند: انتخابات، انتصابات، جنگ داخلی و کودتا. ما می توانیم متناسب با نوع رویداد موضع گیری کنیم ولی دخالت ما در امور داخلی دیگران در شرایط فعلی به مصلحت ما نیست و منافع ملی ما را نه تنها تامین نمی کند بلکه حتی به عنوان یک اهرم سیاسی هم ممکن است به شکل شمشیر دودم عمل کند.

اصولا این سوال می تواند مطرح شود که چرا ما باید در بحران مصر دخالت داشته باشیم؟ جناحی از قدرت سیاسی داخلی مصر با جناحی دیگر در حال جنگ و ستیز است. گیرم که یکی مسلمان تر از آن یکی است و آن یکی گرایش بیشتری به آمریکا و اسرائیل دارد. هر دو جریان اخوان المسلمین و نظامیان مصر (هر یک به شیوه خود) خواهان حفظ رابطه با اسرائیل هستند تا بتوانند از حداکثر کمک های مالی و نظامی آمریکا و غرب برخوردار شوند. حالا در اجرا و اجزای عملیاتی آن با هم تضاد منافع دارند که از طریق سیاسی قابل حل نبوده لذا کار به خشونت کشیده است. این قضیه چه ربطی به ایران دارد؟ چندین سازمان منطقه ای و بین المللی وجود دارند که می توانند تا حدودی وارد قضیه بشوند. نزدیک شدن ما به این جنگ قدرت ما را به درون امواج مخرب آن کشانده و به منافع ملی ما آسیب می زند.

در سوریه وضعیت فرق می کند و درگیر شدن ایران در این بحران [که شاید از آغاز هم قابل اجتناب بود] به جز هزینه چیزی برای ما ندارد. سیاست هایی که تا به امروز ایران را در سوریه درگیر کرده اشتباه بوده است. این واقعیت را در نظر نگرفته اند که بشار اسد در این ماجرا فرصت طلب است و قصد بهره وری از منابع ایران را دارد بدون اینکه حتی با فلسفه سیاسی ایران همسویی داشته باشد. سوریه از آبروی سیاسی ایران هزینه می کند و تنها هدفش این است که با وقت کشی راهی برای بقا و یا جابجایی مسالمت آمیز قدرت به فردی مورد تایید دسترسی پیدا کند. موقعی که بر اساس پیمان طائف سوریه رسما در گیر جنگ داخلی لبنان شد هم همین استراتژی را دنبال کرد و عملا جنگ لبنان بیست سال طول کشید. اگر وضعیت فعلی هم در سوریه بیست سال طول بکشد حتما بشار یا بازماندگانش برنده خواهند شد.

رویکرد عدم مداخله و یا اقدام در جهت کاهش مداخله - در مواردی که مداخله قبلا آغاز شده - در درجه اول منافع ملی ایران تامین میکند و به موازات آن پیام تغییر و دگرگونی در سمت گیری های سیاست خارجی را به جهانیان می فرستد و در نهایت موجب تقویت مناسبات ایران و همسایگان، و نظام بین المللی خواهد شد که خود تقویت مضاعف منافع ملی است. از این گذشته به عنوان اهرم چانه زنی مناسبی برای اهداف مهم تر و ارزشمند تر در سیاست خارجی قابل خرج کردن است.

متاسفانه ما هنوز شیفته شعارهای انقلابی باقی مانده ایم و مثلاً فکر می کنیم سوریه سنگر اول مبارزات ضد اسرائیلی است. در حالی که هیچوقت چنین نبوده است. سوریه پس از اشغال سرزمین های جولان در 1967 تا به امروز چه در زمان حافظ اسد و چه در زمان بشار اسد از هرگونه رویارویی مستقیم با اسرائیل فرار کرده است. آیا ایران می خواهد سرزمین های اشغال شده سوریه را باز گرداند؟ به نظر می رسد سیاست خارجی ایران باید در جهت کاهش تنش آنهم به شیوه ای شفاف عمل کند چرا که ما هزینه همه این دخالت ها را در جایی دیگر پرداخت خواهیم کرد.

اگر ما بخواهیم دنبال بحران بگردیم و از طریق مداخله در بحران ها، بنیادهای قدرت خود را به دنیا نشان بدهیم؛ بحران در همسایگی و منطقه و جهانی  به اندازه کافی وجود دارد. چطور است با چینی ها علیه ژاپن یا بالعکس وارد عمل شویم؟

رویکرد عدم مداخله و یا اقدام در جهت کاهش مداخله - در مواردی که مداخله قبلا آغاز شده - در درجه اول منافع ملی ایران تامین میکند و به موازات آن پیام تغییر و دگرگونی در سمت گیری های سیاست خارجی را به جهانیان می فرستد و در نهایت موجب تقویت مناسبات ایران و همسایگان، و نظام بین المللی خواهد شد که خود تقویت مضاعف منافع ملی است. از این گذشته به عنوان اهرم چانه زنی مناسبی برای اهداف مهم تر و ارزشمند تر در سیاست خارجی قابل خرج کردن است.

پرونده هسته ای ایران در سالهای گذشته از وزارت خارجه خارج و به شورای امنیت ملی منتقل شده بود. به نظر شما بازگشت این پرونده به وزارت خارجه تا چه اندازه می تواند به حل و فصل آن کمک کند؟

اقدام احتمالی آقای ظریف در برگرداندن این پرونده به درون برنامه کاری وزارت امور خارجه (اگر به همین منوال باقی بماند) کاری منطقی، اصولی و بنیادین است و به دلایل زیر بهتر می تواند منافع ملی ما را تامین کند.

- اول اینکه دولت ها مسئول پادمان ها و تعهدات های بین المللی هستند نه گروه های خاصی در درون دولت ها. وزارت خارجه مشروع ترین کانال ارتباطی یک دولت با دولت های دیگر است. هرگونه ساختار دیگر باید تعطیل و یا به وزارت خارجه منتقل شود.

- وزارت خارجه، با زبان پیمانهای بین المللی و مناسبات جهانی آشناتر و مسلط تر است و البته واضح است که هرگونه توافق هیات های دیپلماتیک نیازمند تائید دولت ها و در برخی موارد مجالس ملی است. بنابراین نظام ابزار های کنترل خود را در اختتیار خواهد داشت و نیازی ندارد که گروه کاری چند جانبه تشکیل بدهد به نحوی که هرکسی در آن مامور یا نهاد و یا یک مرکز تصمیم گیری داخلی باشد.

- وزارت خارجه بهتر می تواند با مراجع گوناگون نظامی و امنیتی کنار بیاید و مجوز های لازم را برای کنترل های بین المللی که پذیرفته شده باشند کسب و به صورت دوجانبه - درون و بیرون سیستم- اعتماد سازی کند.

سازمان ملل متحد و شورای امنیت و دیگر سازمان های بین المللی برای دیپلمات ها محیط آشنایی است و همانطورکه دست کم یک بار آقای ظریف در خلال قطعنامه 598 نشان داد پیچ و خم های این محیط را می شناسد و به زبان رایج در آن آشنا است. امید می رود آقای ظریف تیمی قوی و کارآزموده را که در عین حال اختیارات لازم و کافی داشته باشند به کارگزاری مذاکرات بگمارد و خود سکاندار اصلی مذاکرات و رابط بین نهادهای داخلی و تیم مذاکره کننده باشد. نه اینکه هریک از اعضای تیم وابسته یا مامور یک نهاد جداگانه باشند و نتوانند حتی در داخل خود به اجماع برسند.

- تا به حال کانال های غیر وزارت خارجه که عمدتا از مراکز و منابع مختلف تاثیر پذیر بوده اند، یا نتوانسته اند بر سر میز مذاکره به درستی چانه زنی کنند و یا ملاحظات دیگری را می بایستی در نظر بگیرند که نهایتا موجب عدم توفیق آنان شده است. بسیاری از آن ملاحظات هیچ ربطی به دیپلماسی ندارند و اتفاقاً دیپلمات ها بهتر می توانند با صراحت و ادب دیپلماتیک در مورد منافع ملی بحث و چانه زنی کنند. بنابراین جایگاه این پرونده علی الاصول وزارت خارجه بوده و باید باشد. البته این کار مانع حق اظهار نظر درست و منطقی از جانب شورای امنیت ملی و یا هر شورای دیگری نمی شود ولی همه اینها داخلی است و باید از کانال وزارت خارجه منتقل شود. تا زمانی که وزارت خارجه به نمایندگی از دولت و ملت در حال مذاکره است اظهار نظرهای فردی و شخصی در  تریبون ها– همانطور که در گذشته هم شاهد بوده ایم – فقط فضای مذاکرات را کدر می کند و رسیدن به نتایج مطلوب را به تاخیر می اندازد.

یکی از مهم ترین مسائل پیش روی سیاست خارجی ایران پرونده هسته ای و مذاکرات ایران با گروه 1+5 است. به نظر شما در راستای پیشرفت این مذاکرات ایران چه اقداماتی باید انجام دهد؟

علیرغم اینکه پرونده اتمی ایران همین حالا هم در یک بن بست گیر کرده اما به علت شرایط و اوضاع و احوال بین المللی (circumstance) این بن بست با بن بستی که منتهی به جنگ و اشغال عراق در سال 2003 شد تفاوت ماهوی دارد. ایران باید حداکثر استفاده را از این اوضاع و احوال بین المللی بکند و با شروعی مناسب، بازی را به مرحله برد-برد برای طرفین بکشاند. در راستای پیشرفت به سمت و سوی چنین نتیجه ای باید خواسته های ایران برای خود ایران روشن باشد و همچنین بداند برای رسیدن به آن خواسته ها چه هزینه هایی را خواهد پذیرفت و خطوط قرمز کجاست. پس از آن وارد یک استراتژی قدم به قدم بشود به نحوی که هر گام مثبتی را با گام مثبت متقابلی پاسخ بدهد. حرکت گام به گام فرآیند جالبی است چرا که هر دو طرف در هرگام حاصل عملکرد خود را می بینند و نتایج مطلوب و یا نامطلوب آن را تجربه می کنند. حرکت گام به گام یکی از مکانیسم های تئوری بازی ها است که در طی آن یک بازیگر بر اساس حرکت پیشین طرف دیگر به بازی ادامه می دهد. بنابراین واکنشی است به اولین گام. در این بازی هر حرکت می تواند تلافی مثبت و همکاری یا تلافی منفی و منازعه باشد.

رابطه با آمریکا می تواند پس از یک سلسله مانورهای دیپلماتیک به امری شدنی تبدیل شود. می توان پیش بینی کرد که نیروهایی در داخل و خارج دو کشور چندان از اصل مذاکره خشنود نباشند. باید بدون واهمه این دور باطل را شکست و من فکر نمی کنم اینکار بدون ورود به یک مذاکره اولیه بی قید و شرط و بدون پیش شرط میسر باشد.

در مقابل این شیوه، بازی ساده فریب و تقلب است که ایران نتوانسته است حتی این شیوه را درست پیاده کند. ناگفته پیداست اگرچه فریب از اصول تجربه شده هزاران ساله بازی استراتژی است و می تواند در شرایطی هم کارگر باشد؛ ولی در مورد استراتژی هسته ای ایران آن هم در شرایطی که که حساسیت جهانی در مورد آن وجود دارد نتیجه نخواهد داد.

راه سوم این است که یک طرف برای اثبات حسن نیت اقدامی را که تنش آفرین است به صورت یک جانبه و مشروط متوقف کند و مثلا اعلام کند در پایان فلان مدت چنانچه به خواسته هایش توجه نشود حق بازگشت به موقعیت قبلی را برای خود محفوظ نگاه خواهد داشت. لازمه این راه کار داشتن اهرم های قوی اقتصادی و استراتژیک است.  درصورت ناموفق بودن شیوه گام به گام می توان به این شیوه توسل جست ولی اتخاذ این شیوه از جانب ایران تمامی نظام بین المللی را به حالت آماده باش دفاعی قرار می دهد و به ایران از این دیدگاه نگاه خواهند کرد که گویا گام بعدی ایران توسعه توان هسته ای با هدف نظامی خواهد بود.

جزییات هر یک از این شیوه ها را می توان درتئوری و عمل تحلیل کرد که از حوصله این مصاحبه خارج است. به طور خلاصه اینکه در اوضاع واحوال کنونی بهترین انتخاب ایران روش گام به گام است اما اگر با تبحر بازی کند می تواند از طرف های مقابل متوقع باشد که خود گام اول را بردارند.

با توجه به فضای کنونی عادی سازی روابط ایران و غرب به خصوص ایالات متحده را چه قدر ممکن می دانید؟

رابطه با آمریکا می تواند پس از یک سلسله مانورهای دیپلماتیک به امری شدنی تبدیل شود. بی اعتمادی و ترس دو عامل عمده ادامه وضع موجود است ضمن اینکه فقدان رابطه مستقیم با آمریکا علت العلل بیشتر - اگر نه همه- مشکلات ایران در سی و چهار سال گذشته بوده است. از آنجا که مذاکرات موسوم به 1+5 خواه ناخواه طرف آمریکایی هم خواهد داشت لذا مذاکره با آمریکا باید با هدف تفکیک قضیه اتمی و تمرکز بر سایر مسایل دو جانبه و چند جانبه باشد.

رابطه با آمریکا می تواند پس از یک سلسله مانورهای دیپلماتیک به امری شدنی تبدیل شود. می توان پیش بینی کرد که نیروهایی در داخل و خارج دوکشور چندان از اصل مذاکره خشنود نباشند. باید بدون واهمه این دور باطل را شکست و من فکر نمی کنم اینکار بدون ورود به یک مذاکره اولیه بی قید و شرط و بدون پیش شرط میسر باشد. به نظر می رسد هر دو طرف باید رودربایستی و ترس نهادینه شده در خلال سی و چهارسال گذشته را کنار بگذارند و کار را با یک مذاکره نامحدود، به قصد باز کردن گره های کوردر رابطه بینابین شروع کنند. اینکه چه کسی آغازگر مذاکره باشد حالا دیگر سوال مهمی نیست؛ مهم اینست که این گام اول باید برداشته شود. اگر این مرحله را بتوان پشت سر گذاشت اقدام اساسی برای شکستن یخ روابط انجام شده و امکان عادی سازی تدریجی فراهم می شود.

تهیه کننده: تحریریه دیپلماسی ایرانی/16

کلید واژه ها: ظریف سیاست خارجی جلیل روشندل


نظر شما :