پکن و مسکو به مهار واشنگتن می اندیشند

تانگوی سیاسی چین و روسیه در منطقه

۱۲ خرداد ۱۳۹۳ | ۱۶:۳۳ کد : ۱۹۳۳۴۴۱ آسیا و آفریقا گفتگو
محسن شریعتی نیا کارشناس مسایل چین در گفت وگو با دیپلماسی ایرانی با اشاره به همکاری های اخیر دو کشور چین و روسیه در سطوح منطقه ای و فرامنطقه ای تاکید می کند که چینی ها به موازنه قدرت در خاورمیانه حساس اند و معتقدند که موازنه قدرت بین محور ایران و سوریه و کشورهای متحد آمریکا نباید به هم بخورد.
تانگوی سیاسی چین و روسیه در منطقه

دیپلماسی ایرانی: اجلاس سیکا _ اجلاس وزرای خارجه کشورهای عضو کنفرانس تعامل و اقدامات اعتمادسازی در آسیا _ بار دیگر بهانه ای شد تا روسای جمهور چین و روسیه به مساله همکاری های بیشتر در حوزه اقتصادی و امنیتی بیندیشند. چین و روسیه دو کشوری هستند  که سعی می کنند با همسو کردن سیاست های خود، راه را برای نفوذ غرب در منطقه خاورمیانه مسدود کنند. وتو کردن قطعنامه آمریکا در شورای امنیت پیرامون بحران سوریه مهمترین همکاری سیاسی _ امنیتی چین و روسیه به حساب می آید. از سویی دیگر چین توانست با استفاده از تحریم های اعمال شده علیه ایران، اتوبان روابط اقتصادی را یک طرفه کرده و به سود خود از آن بهره برداری کند. درعین حال این کشور به عمده ترین سرمایه گذار در کشورهای عربی تبدیل شده است. اظهارات رییس جمهوری چین مبنی بر ایجاد گروه همکاری های امنیتی با روسیه و ایران بیانگر توجه چین به سیاست های تازه آمریکا در شرق آسیا است. از نظر کارشناسان مهمترین عامل حضور چین در خاورمیانه مساله انرژی و امنیت آن است. اما در مقابل عده ای بر این باورند، رابطه چین در خاورمیانه فراتر از نفت و انرژی است. اما در این میان بحران اوکراین موجب شد مسیر راه چین و روسیه تغییر کند. روسیه این انتظار را داشت که چین همانگونه که در سوریه همراهش بود در اوکراین نیز آنگونه عمل کند. آنچه که مشخص است بازیگری دو کشور روسیه و چین در منطقه را نمی توان در یک کفه ی ترازو قرار داد چرا که این دو کشور از تفاوت دیدگاه هایی در منطقه برخوردارند که بازیگری آنها را تحت تاثیر قرار می دهد. زمزمه های رایج در خصوص همکاری های سیاسی و امنیتی میان روسیه و چین و تاثیر آن بر معادله های سیاسی امریکا در منطقه را با محسن شریعتی نیا کارشناس مسایل چین در میان گذاشتیم. متن این گفت و گو به شرح زیر است:

در برخی اخبار آمده است که رییس جمهور چین خواستار ایجاد ساختار جدید آسیایی برای همکاری امنیتی بر مبنای یک گروه منطقه ای با روسیه شده که گفته می شود این همکاری های امنیتی در راستای ایجاد دیوار امنیتی در مقبال نفوذ در شرق آسیا است.  آیا چنین چیزی همکاری میسر خواهد بود؟

اقای شی جین پینگ به صورت کلی در مورد ساختار امنیتی صحبت کرده و وارد جزییات نشده است. بر همین اساس نمی توان گفت  که منظور از این ساختار چیست ؟ چه نوع ساختاری قرار است در منطقه شکل بگیرد؟ اما این مساله روشن است که ایجاد دیوار امنیتی در شرایط فعلی در برابر نفوذ آمریکا در شرق آسیا، نمی تواند در دستور کار چین و روسیه باشد. به این دلیل که چین و روسیه بازی پیچیده ای را در برابر آمریکا در صحنه آسیا دنبال می کنند.  از طرفی روسیه همکاری های خود را با چین گسترش داده و از طرف دیگر در حالی که تنش میان چین و ژاپن در حال رشد بوده، همکاری دفاعی با ژاپن را در دستور کار خود قرار داده است. مهمتر از آن نقش اصلی روسیه در تامین تسلیحات هند است. بنابراین روسیه بازی ساده ای را در منطقه دنبال نمی کند که تصور کنیم قرار است با چین برای ایجاد سد نفوذ در برابر آمریکا تصمیم گیری یا اقدام کند. از طرفی آمریکا بازیگر اصلی صحنه کنونی شرق آسیا است و ایجاد دیوار در برابر بازیگری که چنین نقش آفرینی داشته و 17 کشور نیز با آن متحد هستند، کار آسانی نخواهد بود. منفعت استراتژیک چین، کم رنگ کردن حضور آمریکا در آسیا و اقیانوسیه است و مشخص نیست که مهار این حضور امریکا سوژه منفعت مشترک میان روسیه و چین باشد. روسیه به طور تلویحی طرفدار نوعی موازنه قدرت در شرق آسیا است، نه هژمونی چین. هژمونی چین در شرق آسیا لزوما در راستای استراتژی روسیه نیست. بنابراین تعامل این دو کشور در شرق آسیا و در صحنه نظام بین الملل بسیار پیچیده تر از آن چیزی است که در رسانه های ما مطرح می شود.

از سوی دیگر برخی کارشناسان بر این باورند راهبردهای نامرئی چین و روسیه بر ضد دلار و تلاش برای حذف این ارز از معادلات اقتصادی جهان، بیانگر ایجاد توزان جدید شرق در مقابل غرب است. آیا شرایط اقتصادی چین و روسیه ظرفیت چنین چیزی را دارد؟

اساسا بنده با بحث راهبرد نامرئی چندان موافق نیستم و فکر نمی کنم چین هنوز تصمیم به مقابله با دلار یا جایگزینی دلار در مبادلات پولی و بانکی بین المللی گرفته باشد. زیرا این جایگزینی بحث بسیار پیچیده ای بوده و ممکن است منافع این کشور را تامین نکند. چین همچنان به خرید اوراق قرضه از آمریکا ادامه می دهد به نحوی که حدود 2 تریلیون دلار از اوراق قرضه آمریکا را خریداری کرده است. اغلب شرکای تجاری اصلی چین در دو طرف آتلانتیک قرار دارند و عمده مبادلات تجاری چین با دلار آمریکا صورت می گیرد. نکته ای که باید مورد توجه قرار داد این است که چین، به دنبال بین المللی کردن یوآن بوده و آن را به عنوان استراتژی خود انتخاب کرده است. درواقع تبدیل یوآن از یک ارز غیرمعتبر به ارزی که در صحنه جهانی ارز معتبر شود، هدف اصلی چینی ها است. این موضوع با آن چیزی که شما گفتید متفاوت است. مساله دیگر این است که چین هنوز توانایی جایگزینی دلار را ندارد. در مورد روسیه هم اساسا این موضوع بی معنا است؛ زیرا اقتصاد روسیه ضعیف و بر اساس نفت است. اقتصاد روسیه در تجارت جهانی جایگاهی ندارد. حجم تجارت کالا در جهان حدود 19 تریلیون دلاراست در حالی که کل تجارت چین و روسیه 90 میلیارد دلار است. بنابراین اگر این دو کشور تصمیم به جایگزینی ارز بگیرند، بر تجارت جهانی و گردش مالی تجارت جهانی تاثیر چندانی نخواهد داشت. ضمن اینکه چین بخشی از تجارت خود با برخی از کشورها از جلمه آلمان، اندونزی و حتی امارات، را با ارزهای دو طرف صورت می دهد: یعنی یوآن با یورو یا یوآن با درهم. بنابراین این مساله پدیده جدیدی نیست.

بحران اوکراین و سوریه تبدیل به میدان رقابت قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای شده است. تا چه میزان بحران این دو کشور بر میزان همگرایی چین و روسیه اثرگذار بوده است؟

بحران سوریه یکی از نمادهای جدی همکاری گسترش یافته چین و روسیه در صحنه بین الملی است. می توان گفت اقدام دو کشور در شورای امنیت در خصوص بحران سوریه، مهم ترین اقدام مشترک آنها پس از جنگ سرد بود. البته مساله اوکراین متفاوت است. در بحران اوکراین چین تلاش کرد تا از رقابت استراتژیک روسیه و غرب استفاده کند و به قطعنامه ارایه شده در شورای امنیت رای ممتنع داد. غرب به دنبال این بود که با رای ممتنع چین، شکاف میان روسیه و چین را نشان دهد. بنابراین رفتار چین در بحران اوکراین توام با سکوت و بهره برداری از یک فرصت که به واسطه رقابت استراتژیک روسیه و غرب فراهم آمد، بوده است. در این پرونده چین تلاش کرد هم از غرب و هم از روسیه امتیاز بگیرد. نتایج آن را می توان در قرارداد گازی که به تازگی میان چین و روسیه امضا شد ببینیم. بنابراین در هر بحرانی نوع رفتار چین و روسیه متفاوت است. در بحران سوریه همکاری مشترک در بالاترین سطح صورت گرفت اما در بحران اوکراین تفاوت نظر وجود دارد.

در ادامه بحران سوریه شاهد بودیم که چین و روسیه با همکاری یکدیگر اقدام به وتوی قطعنامه کردند. آیا این اقدام بیانگر ایجاد فضای دو قطبی در شورای امنیت است؟

می توان گفت که به عنوان یک روند، تصمیم گیری اجماعی در شورای امنیت دشوارتر از گذشته شده است اما نباید فراموش کرد که در حوزه های مختلف، قدرت های بزرگ  رفتارهای متفاوتی در شورای امنیت داشته اند. در بحران سوریه توافقی صورت نگرفت اما در بحران لیبی شاهد توافق بودیم. همچنین در مساله هسته ای ایران نیز تا زمانی که قطعنامه ها صادر می شد، توافق وجود داشت. در بحران های قاره آفریقا نیز عموما توافق میان اعضا وجود دارد. بنابراین نمی توان گفت که کارکرد شورا از بین رفته است. بسته به نوع بحران، میزان همپوشانی یا تعارض منافع چین و روسیه با قدرت های غربی، متفاوت است.

وتوی چین تا چه حد تحت نفوذ روسیه انجام گرفته است؟ آیا این اقدام بر اساس منافع چین بوده یا تحت نفوذ روسیه صورت گرفت؟  اگر این اقدام تحت نفوذ روسیه صورت نگرفت آیا می توان استباط کرد که چین می تواند مستقل از یک قدرت دیگری منطقه ای در خاورمیانه حضور داشته باشد؟

با توجه به موقعیت جهانی چین طرح چنین پرسشی درست نیست. چین در حد و اندازه قدرت های بزرگ است و قدرت های بزرگ معمولا تحت تاثیر دیگران قرار نمی گیرند. در بحران اوکراین که برای روسیه اهمیت زیادی دارد، چین رفتار متفاوتی نشان داد. انگیزه چین از رفتار متفاوت در بحران سوریه، به تصور این کشور از  موازنه مطلوب قدرت در خاورمیانه و تلقی چین از هنجارهای بین المللی مربوط می شود. اساسا چین با مداخله در امور داخلی کشورها حتی در شرایط تراژیک مخالف بوده و معتقد است موافقت با استفاده از ابزار شورای امنیت برای مداخله در امور داخلی کشورها نقض منشور ملل متحد است. بنابراین چین به لحاظ منفعتی و هنجاری با اقدام غرب در سوریه مخالف بود.

با توجه به این موضوع تا چه میزان دو کشور چین و روسیه از توان تاثیرگذاری بر منطقه برخوردار هستند؟

این موضوع بستگی به این دارد که ما توان تاثیرگذاری را چه تعریف کنیم. طی یک دهه گذشته، چین ژئواکونومی خاورمیانه را تغییر داده و تبدیل به بزرگترین مصرف کننده انرژی منطقه و همچنین بزرگترین صادرکننده کالا به آن شده است. چین بزرگترین شریک تجاری اغلب کشورهای منطقه  و یکی  از سرمایه گذاران عمده در آن است. بنابراین نقش چین در صحنه ژئواکونومی خاورمیانه بسیار برجسته بوده است. اما در زمینه ژئوپولتیک با اینکه غربی ها شناخت بیشتری به دلیل تجربه حضورشان دارند، نتوانسته اند بحران های منطقه ای را حال و فصل کنند تا چه رسد به چین و روسیه. بنابراین در صحنه ژئوپولتیک خاورمیانه تاثیر و حضور چین و روسیه بیشتر واکنشی بوده است. این دو کشور تلاش کرده اند فشار غربی ها بر ایران را کاهش داده یا روند فروپاشی نظام سوریه را متوقف کنند. کنش این دو کشور، کنش هنجارساز یا کنشی که بتواند به روندها شکل بدهد، نبوده است. این دو کشور بیشتر سعی کرده اند دستور کار غرب در منطقه را با مشکل مواجه کرده یا ناکام بگذارند.

چین تا کجا حاضر به همراهی با برخی کشورها از جمله روسیه در خاورمیانه خواهد بود؟

برای چین همراهی با روسیه پرسش ثانویه است. چینی ها به موازنه قدرت در خاورمیانه حساس اند و معتقدند که موازنه قدرت بین محور ایران و سوریه و کشورهای متحد آمریکا نباید به هم بخورد. حمله به کشورهای خاورمیانه به خصوص ایران و سوریه نباید صورت بگیرد و انتقال انرژی از خاورمیانه باید به گونه ای با ثبات جریان داشته باشد. بنابراین چینی ها در این حوزه منافعشان را تعریف کرده اند. اگر کشورهای دیگر به خصوص غرب دست به تغییر این حوزه بزنند، چین واکنش نشان خواهد داد. این واکنش می تواند با همراهی روسیه در شورای امنیت صورت بگیرد،یا در حالت های دیگر خارج از شورای امنیت با همکاری ایران و سایر کشورها که تلاش دارند تا این دستور کار را به پیش ببرند.

آنچه موجب ایجاد انگیزه در چین برای حضور در خاورمیانه شده، چیست؟ آیا بر مبنای انگیزه های اقتصادی است یا مساله بهار عربی و خیزش های عربی هم دخیل است؟

چین دو انگیزه ژئواکونومیک و ژئوپولتیک را در منطقه دنبال می کند. عمده انگیزهای چین در وضعیت فعلی انگیزهای ژئواکونومیک و در راس آنها تامین انرژی است. به طور روزافزون امنیت انرژی چین به خاورمیانه وابسته می شود و خلیج فارس به بخشی از محیط امنیتی چین تبدیل شده است. تامین امنیت انرژی، یافتن بازارهایی برای صادرات کالا و خدمات و سرمایه گذاری در منطقه از این دست موارد است. در حوزه ژئوپولتیک نیز چین به دنبال این است که موازنه موجود قدرت در منطقه به ضرر محور ایران_ سوریه به هم نخورد. آنها متعقدند خاورمیانه در موازنه ای بین نیروی کشورهای همپیمان با آمریکا و محور ایران _ سوریه قرار دارد و این موازنه نباید به هم بخورد. بنابراین عمده منافع آنها حفظ این توازن است و بر این باورند که بر هم خوردن توازن، منافع چین را تهدید می کند. سومین انگیزه استفاده از کارت خاورمیانه در تعامل و رقابت با آمریکا است. چین در سال های اخیر به خصوص از کارت ایران در تعامل کلان با آمریکا بهره بسیاری برده و توانسته در چانه زنی با آمریکا از این کارت استفاده کند. بعد دیگر انتقال برخی از فناوری های پیشرفته و پیچیده از خاورمیانه به چین است که عمدتا از طریق اسرائیل صورت می گیرد. چین با گسترش روابط با اسرائیل تلاش می کند تا به برخی از فناوری های حساس و پیشرفته که از طریق غرب و آمریکا در دسترس نیست، دست یابد.

خیزش های عربی تا چه حد می تواند برای حضور چین در خاورمیانه ایجاد انگیزه کند؟

در وهله اول چین همانند سایر کشورها در مقابل تحولات غافلگیر شد. پس از آن مفهوم بندی که از تحولات خاورمیانه وشمال آفریقا صورت دادند بر این اساس بود که این تحولات بیش از آنکه اشاعه حقوق بشر و دموکراسی باشد، رقابت ژئوپولتیک میان قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای است. بنابراین بهار عربی در برخی کشورها فرصت هایی را برای چین فراهم کرد. مانند فروپاشی نظام مبارک در مصر که متحد آمریکا به شمار می رفت و باعث تضعیف موقعیت آمریکا در خاورمیانه شد. اما این مساله در مناطقی هم هزینه هایی را برای چین در پی داشت. چین با وتوی قطعنامه های شورای امنیت علیه سوریه هزینه سرد شدن روابطش با اتحادیه عرب به خصوص عربستان را پرداخت کرد.

جایگاه خاورمیانه در استراتژی کلان چین چگونه است؟ آیا خاورمیانه بخشی از استراتژی چین است یا تمام آن؟

چین اولویت بندی مشخصی را در سیاست خارجی خود برای کشورها و مناطق دارد. کانون سیاست خارجی چین، مدیریت روابط با قدرت های بزرگ و همسایگان است. این دو دسته به خصوص آمریکا کانون اصلی استراتژی کلان چین یا سیاست خارجی این کشور به حساب می آید. در مرحله بعدی کشورهای در حال توسعه قرار دارند که در میان این کشورها، خاورمیانه و آفریقا از جایگاه ویژه ای برخوردار هستند. به این دلیل که نقش مهمی در تامین منابع و مواد خام مورد نیاز چین برای تولید و در نهایت بازار برای کالاهای صادراتی و سرمایه گذاری ایفا می کنند. در سطوح پایین تر چین می تواند از اسرائیل فناوری های حساس و پیشرفته ای را دریافت کند. در سال های اخیر خاورمیانه به لحاظ تسلیحاتی به یکی از مقاصد چین تبدیل شده  و مورد اهمیت قرار گرفته است. چین در حال تبدیل شدن به یکی از بازیگران تسلیحاتی در جهان است. سال 2013 این کشور به عنوان پنجمین صادرکننده تسلیحات جایگزین بریتانیا شد. در نهایت خاورمیانه به عنوان حوزه نفوذ اهمیت دارد. زیرا قدرت های بزرگ فراتر از محیط امنیتی خود به دنبال نفوذ و جست وجوی پایگاه های جدید هستند و خاورمیانه از این نظر برای چین نیز حایز اهمیت است.

انتشار اولیه: چهارشنبه 7 خرداد 1393/ باز انتشار: دوشنبه 12 خرداد 1393

کلید واژه ها: چین محسن شریعتی نیا


( ۲ )

نظر شما :