رایزنی با اروپایی ها در بروکسل بی فایده، زمانبر و محکوم به شکست است/  مذاکره با ۱+۵ بهتر از ۱+۴

آیا اسرائیل اولین ضربه از «هزار ضربه چاقوی» خود را به ایران زد؟/ تهران و تل آویو به اندازه یک لبغ تیغ تا جنگ نظامی فاصله دارند

۰۷ آبان ۱۴۰۰ | ۱۰:۰۰ کد : ۲۰۰۷۱۷۳ پرونده هسته ای انتخاب سردبیر
نویسنده خبر: عبدالرحمن فتح الهی
حشمت الله فلاحت پیشه در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی ضمن تاکید بر این نکته که تهران و تل آویو به اندازه یک لبغ تیغ تا جنگ نظامی فاصله دارند، بر این باور است که رایزنی مقامات دولت رئیسی با اروپایی ها در بروکسل یا سفر به روسیه بی فایده، زمانبر و محکوم به شکست است.
آیا اسرائیل اولین ضربه از «هزار ضربه چاقوی» خود را به ایران زد؟/ تهران و تل آویو به اندازه یک لبغ تیغ تا جنگ نظامی فاصله دارند

دیپلماسی ایرانی – بعد از حمله سایبری گسترده صبح سه شنبه هفته جاری به سامانه هوشمند کارت سوخت در کشور و خروج کلیه جایگاه های ارائه سوخت از مدار و انتسابش به اسرائیل این گمانه و گزاره تحلیلی در ذهن شکل می‌گیرد که تل آیو ذیل این حمله سایبری اولین ضربه از هزار ضربه چاقوی خود را به ایران زده است. این عنوان تئوری نفتالی بنت، نخست وزیر اسرائیل بود که در جریان اولین دیدارش در ۲۷ آگوست (۵ شهریور) با رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا به برنامه راهبردی اسرائیل علیه ایران مطرح کرد. استراتژی که بنت در سایه تئوری مرگ با هزار یا هزاران ضربه چاقو به بایدن ارائه داده شامل مقابله با ایران از طریق ترکیب اقدامات کوچک بسیار در جبهه‌های متعدد نظامی و دیپلماتیک است که این اقدامات به جای یک حمله شدید به جمهوری اسلامی است. اگر بر اساس این گزاره احتمالی حمله سایبری سه‌شنبه هفته جاری اولین ضربه از هزار ضربه چاقوی اسرائیلی‌ها باشد آیا امکان دارد که در ادامه شاهد ضربات مشابه دیگری باشیم؟ هدف از انجام این حمله سایبری بازگشت ایران به میز مذاکره و کنارگذاشتن تاخیر در ازسرگیری مذاکرات بوده است یا تل آویو به دنبال ایجاد آشوب، شورش و اعتراضات مشابه با اعتراضات آبان ۹۸ است؟ آیا در وضعیت اقتصادی، معیشتی و اجتماعی نابسامان کنونی در کشور انجام اقدامات مشابه می تواند سبب افزایش گسل ملت با دولت و حاکمیت شود؟ دیپلماسی ایرانی برای پاسخ به این سوالات و پرسش هایی از این دست، گفت وگویی را با حشمت‌الله فلاحت‌پیشه، رئیس پیشین کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در دوره دهم و تحلیلگر ارشد مسائل سیاسی و بین‌الملل پی گرفته است که در ادامه از نظر می گذرانید:

به دنبال حمله سایبری سه شنبه هفته جاری به سامانه هوشمند کارت سوخت شاهد از مدار خارج شدن کلیه جایگاه های سوخت سراسر کشور بودیم. شدت و گستردگی حمله سایبری به قدری است که کماکان بخش عمده‌ای از این پمپ بنزین های کشور ناتوان از دادن بنزین از طریق سامانه هوشمند و کارت سوخت هستند. در این بین آن چنان که در فضای سیاسی و رسانه داخلی، منطقه ای و جهانی مطرح شده است می توان اتهام این حمله سایبری گسترده را به اسرائیل نسبت داد. در سایه این نکته حتی شبکه «کان ۱۱» اسرائیل طی گزارشی پیرامون این موضوع اعلام کرد که تنها یک سازمان با قابلیت های تهاجمی بالا می تواند در پشت پرده این حمله سایبری قرار داشته باشد. با این تفاسیر آیا اسرائیل با این حمله سایبری اولین ضربه از هزار ضربه چاقوی خود را به ایران وارد کرده است؟ آیا پیرو عملیاتی شدن تئوری «مرگ با هزار یا هزاران ضربه چاقو» از جانب نفتالی بنت باید شاهد اقدامات مشابه دیگر تل‌آویو به منظور به آشوب کشیدن، هرج و مرج در داخل کشور و تقابل ملت با سیستم ذیل هدف تغییر نظام باشیم؟

واقعیت آن است که رژیم صهیونیستی و جمهوری اسلامی ایران به اندازه یک لبه تیغ با جنگ فاصله دارند. به معنای دقیق تر کلمه در طول حیات ۴۳ ساله بعد از انقلاب اسلامی، تهران با تل آویو تا به این اندازه به مرحله‌ تنش، بحران و تعارض فعال نرسیده بود. پس شرایطی مانند جنگ سایبری و همچنین اقدامات نیابتی می توانند آخرین اقدامات خصمانه دو طرف در قبال هم باشند و بعد از آن سناریوی قطعی، جنگ ایران و اسرائیل است. در نتیجه شرایط شکل گیری این جنگ بیش از هر زمان دیگری محقق شده است. در این راستا و در کمال تاسف تحلیل‌های پیشین خود را تکرار می‌کنم که جمهوری اسلامی ایران به هر میزان که در سیاست تنش زدایی تاخیر و تعلل داشته باشد به همان میزان زمینه برای شکل گیری فضای ضد ایرانی به وجود خواهد آمد و این همان فضایی است که به شدت مورد علاقه رژیم صهیونیستی است. چرا که این رژیم مهمترین بازیگر مختل کننده فعالیت های ایران است، به گونه‌ای که اکنون تمام جریانات سیاسی کوچک و بزرگ صهیونیستی، علیرغم تمام تعارضات، اختلافات و چالش هایشان بر سر تقابل با ایران یک اشتراک نظر جدی دارند و بر همین اساس سیاست داخلی و خارجی خود را به تعارض با ایران اختصاص داده اند. مضافا اگر بخواهیم به تاریخ یک ساله اخیر هم رجوع کنیم می بینیم که در زمان روی کار آمدن جو بایدن سیاست آشوب سازی دو جریان تجاری داخلی در ایران (کاسبان تحریم) و نیز جریان صهیونیستی در قبال احیای توافق هسته ای اوج پیدا کرد. چرا که این دو جریان از بازگشت دیپلماسی به عرصه روابط تهران – واشنگتن نگران بودند. به همین دلیل اساساً دو جریان مذکور موضوع احیای توافق هسته‌ای را با کارشکنی های خود مرتبا به تعویق انداختند. در این بین شاهد تاخیر و تعلل ایران هم بودیم که تا اندازه ای ناشی از تنش و تعارض درونی بود. همین تاخیرهای تهران و مهمتر از آن تعارض های سیاسی درونی در داخل کشور باعث شد در ماه های پایانی حیات سیاسی دولت حسن روحانی و همچنین در دوره گذار و انتقال قدرت به دولت رئیسی توافقی ضمنی به دنبال مذاکرات وین صورت نگیرد. اگرچه برخی از مسئولین در داخل کشور از توافق ۹۰ درصدی سخن گفتند، اما در نهایت خبری از این توافق ۹۰ درصدی نبود. چون در این صورت شاهد به حاشیه کشیده شدن رژیم صهیونیستی می‌بودیم، ولی چون این توافق ۹۰ درصدی شکل نگرفت بهترین فضا برای استفاده صهیونیست‌ها از تعارض و اختلاف نظر بین ایران و اعضای ۱+۴ و همچنین ایالات متحده آمریکا مهیا شد. در نتیجه بستر لازم برای موج سواری سیاسی، رسانه ای، دیپلماتیک و همچنین خرابکاری، ترور، حمله سایبری و نظایر آن به واسطه صهیونیست ها علیه منافع ایران به وجود آمده است.

بخشی از سوال نخست بدون پاسخ ماند که دوباره تکرار می کنم. چون به هر حال در ادوار مختلف تاریخی از حیات سیاسی جمهوری اسلامی ایران به واسطه برگزاری انتخابات، روی کار آمدن دولت جدید و همچنین دوره گذار قدرت شاهد بهبود نسبی اوضاع و همچنین امیدواری موقت مردم نسبت به آینده کشور بودیم، اما این مسئله، هم در انتخابات ۲۸ خرداد سال جاری با کاهش مشارکت جدی و پررنگ مردمی، حالت عکس پیدا کرد و هم این که شرایط نامطلوب اقتصادی، معیشتی و نیز اقتضائات بسیار بد اجتماعی کشور در ماه‌های اخیر با روی کارآمدن دولت سید ابراهیم رئیسی از تشدید بحران و همچنین تعمیق فضای ناامیدی گسترده حکایت دارد، به گونه‌ای که اکثر جامعه دیگر نسبت به تغییر و بهبود اوضاع امیدی ندارند. حال در این شرایط آیا نفتالی بنت ذیل تئوری خود یعنی مرگ با هزار ضربه چاقو اقداماتی نظیر حمله سایبری به سامانه هوشمند کارت سوخت را ادامه خواهد داد که در نتیجه به فاصله بیشتر ملت با دولت و حاکمیت با هدف تغییر رژیم در ایران منجر شود؟ 

خیر من چنین اعتقادی ندارم. چرا که رژیم صهیونیستی از حقانیتی در برابر جمهوری اسلامی ایران برخوردار نیست. اتفاقا سیاست های این رژیم در قبال ملت ایران نشان می دهد که صهیونیست ها به هیچ وجه دلسوز مردم ایران نبوده و نیستند. چون اگر اینگونه بود نفتالی بنت و صهیونبیست ها تئوری مرگ با هزار ضربه چاقو را مطرح نمی کردند که تنها به اقتصاد، معیشت و امنیت مردم ضربه می زند؛ ضرباتی که ‌شمار زیادی را زخمی، ناتوان، بی دفاع و مجروج و بسیاری را هم دچار مرگ تدریجی می کند. از این رو اقدامات احتمالی بعدی رژیم صهیونیستی در سایه تئوری مرگ با هزار ضربه چاقو از سوی نفتالی بنت، نه تنها باعث شکل‌گیری شورش ها، اعتراضات، جنجال ها و آشوب ها در کشور نمی‌شود، بلکه احتمالا می‌تواند به نوعی اتحاد درونی در کشور بینجامد. به هر حال در سایه همین اقدام اخیر یعنی حمله سایبری به مرکز هوشمند کارت سوخت که موضوع مصاحبه و گفت وگوی من و شماست و منتسب به رژیم صهیونیستی است شاهد بودیم که مردم با زیرکی عملاً اهداف پشت پرده این حمله سایبری را ناکام گذاشتند. چون هدف اصلی این حمله سایبری از سوی صهیونیست‌ها با حمایت و همکاری دیگر کشورها این بود که اعتماد، اقتصاد، معیشت، امنیت و دیگر ابعاد زندگی مردم ایران تحت الشعاع قرار بگیرد که خوشبختانه اینگونه نشد. این خود نشان می‌دهد که اگر فضای لازم برای این مهم شکل بگیرد صهیونیست ها برخوردی به مراتب شدیدتر، خشن تر و وحشیانه تر از مردم فلسطین با مردم ایران خواهند داشت. یعنی برای رژیم غاصب صهیونیستی به هیچ وجه امنیت و رفاه مردم ایران مطرح نیست. هدف محوری آنها فقط و فقط تغییر رژیم است؛ اگر این اتفاق روی ندهد، حداقل به تغییر رفتار رژیم بسنده می‌کنند.

به شکننده بودن تعارض جمهوری اسلامی ایران و رژیم اسرائیل اشاره داشتید که هر لحظه می تواند به جنگ دو طرف بینجامد. چرا که به اعتقاد شما تهران و تل‌آویو اکنون به اندازه یک لبه تیغ با جنگ فاصله دارند. اما در تقابل گزاره شما بسیاری معتقدند ما در برهه هایی به خصوص چهار دولت اخیر یعنی دولت های احمدی‌نژاد و حسن روحانی شاهد ترور، خرابکاری، جاسوسی، سرقت اسناد، حمله پهپادی، موشکی و نظایر آنها از جانب اسرائیل بوده ایم. حتی در خصوص حملات سایبری حمله ای به مراتب جدی تر، گسترده تر و شدیدتر از حمله سه شنبه هفته جاری به مراکز هسته‌ای ما در ۲۰۱۰ با ویروس استاکس نت شکل گرفت. به گونه‌ای که در آن مقطع ۵۸/۸۵ (پنجاه و هشت و هشاد و پنج صدم درصد) کامپیوترهای کشور آلوده شدند. پس چرا در سایه حمله منتسب به اسرائیل به سامانه هوشمند کارت های سوخت اعتقاد دارید که اکنون ایران و اسرائیل به اندازه یک لبه تیغ با جنگ فاصله دارند؟

واقعیت آن است که رژیم‌صهیونیستی اکنون در سیاست خارجی خود با چالش عمده ای به نام کاهش حمایت‌های بازیگران همسو مواجه است. یعنی سیاست های توسعه طلبانه رژیم صهیونیستی با خلاء جدی حمایت بازیگران حامی خود مواجه شده است. این زنگ خطر، هم در ماه‌های پایانی حیات سیاسی بنیامین نتانیاهو و همچنین دولت نفتالی بنت با روی کار آمدن جو بایدن به صدا درآمده است. چنانی که در حال حاضر سیاست شهرک سازی های بنت و طرح ساخت هزار و ۵۰۰ واحد مسکونی در کرانه باختری رود اردن عملاً با نگرانی و مخالفت مقامات آمریکایی مواجه شده است. به موازاتش انتقاد شدید کاخ سفید به برخی اقدامات خرابکارانه صهیونیست ها در قبال فعالیت‌های هسته‌ای ایران همزمان با مذاکرات وین که منجر شد تهران بلافاصله غنی سازی ۶۰ درصدی را در دستور کار قرار دهد، نشان می‌دهد که سیاست امنیتی رژیم صهیونیستی دیگر طرفدار آن چنانی ندارد، به خصوص در دولت جو بایدن. لذا این رژیم در این فضا سعی می‌کند وضعیت را به قدری رادیکال و دوقطبی کند که آمریکا و دیگر کشورها در یک عمل انجام شده قرار گیرند و نهایتاً خط قرمز خود یعنی حفظ امنیت رژیم صهیونیستی را در دستور کار قرار دهند. البته اینجا نکته بسیار مهمی نهفته است که باید مد نظر قرار داد. نکته مهم این است که ذیل سیاست رادیکالیزه کردن فضا توسط صهیونیست ها یک دام برای جمهوری اسلامی ایران در نظر گرفته شده است. لذا مقامات کشور باید هوشیار باشند که در این دام صهیونیست‌ها گرفتار نشوند. در چنین مقطع حساس و خطیری که فضا برای پیگیری مذاکرات دیپلماتیک مهیا است چرا شاهد این میزان از تاخیر و تعلل بی مورد و بی دلیل از جانب دولت سیزدهم هستیم؟! به هر حال دولت روحانی با مخالفت و کارشکنی منتقدان و جریان قدرت در داخل کشور نتوانست مذاکرات را به نتیجه برساند، اما اکنون شخص سید ابراهیم رئیسی و دولت سیزدهم که از بدنه جریان نظامی و جریان قدرت در داخل کشور هستند، پس چرا این میزان تاخیر و تعلل را در پیگیری مذاکرات برای احیای برجام دارند؟ به نظر من سیاست کنونی دولت رئیسی در پی گیری مذاکرات کاملاً اشتباه است.

ولی با دیدار ۲۲ مهر ماه در تهران بین انریکه مورا، هماهنگ کننده کمیسیون مشترک برجام و معاون دبیرکل سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا با علی باقری کنی، معاون سیاست خارجی وزارت امور خارجه و همچنین ادامه گفت و گوهای دو طرف در بروکسل که چهارشنبه هفته جاری صورت گرفت، قرار است که از ماه نوامبر (آذر ماه) دور جدید مذاکرات دوباره در دستور کار قرار گیرد. با این تفاسیر آیا جمله پایانی شما به این معنا است که سیاست پیگیری مذاکرات از مسیر بروکسل توسط دولت رئیسی راه به جایی نخواهد برد؟

من معتقدم که اکنون مسیر اشتباهی در سیاست خارجی دولت رئیسی برای پیگیری مذاکرات احیای برجام ای شکل گرفته است که این مسیر همین مسیر بروکسل است. یقین بدانید مسیر بروکسل قطعاً یک مسیر حاشیه‌ای و وقت گذرانی دیپلماتیک است که راه به جایی نخواهد برد.

در ادامه گفت وگو با حضرتعالی سیاست پیگیری مذاکرات احیای برجام از مسیر بروکسل توسط وزارت امور خارجه را بیشتر کالبدشکافی خواهیم کرد، اما دوباره به اسرائیل بازگردیم. پیرو آنچه که در خصوص وقوع جنگ احتمالی بین ایران و اسرائیل عنوان داشتید، مقامات صهیونیستی از پلن B در خصوص ایران سخت گفته اند که تا اندازه ای موید گزاره شماست. این کلیدواژه را بنی گانتس، وزیر جنگ اسرائیل در نشست خبری ۲۵ آگوست(سوم شهریور) مطرح کرد. حال به واقع آیا مطرح شدن پلن B به این معناست که اسرائیلی‌ها در صورت شکست مذاکرات، جنگ مستقیم با ایران را در دستور کار قرار خواهند داد. چرا که در این خصوص به اعتقاد کسانی چون تریتا پارسی ، نایب رئیس اجرایی مؤسسه کوئینسی آنچه که از آن به عنوان پلن B از آن یاد می شود، همان طرح A اسرائیل است؛ یعنی اقدامات قهری که به احتمال زیاد ایالات متحده و ایران را وارد جنگ گسترده تری می‌کند که باعث می شود تعادل در منطقه به طور چشمگیری به سمت اسرائیل تغییر کند و در عین حال جلوی هرگونه خروج ایالات متحده از منطقه را بگیرد؟

خیر من چنین اعتقادی ندارم چرا که اساساً صهیونیست ها پلن B را به این واسطه مطرح می‌کنند که بتوانند جایگاه و نفوذی هر چه بیشتر و پررنگ تری در میان تعاملات دیپلماتیک برای مذاکرات احیای برجام داشته باشند. به هر حال صهیونیست ها در طول ۶ دور مذاکره وین از هر مسیری تلاش کردند که منافع و امنیتشان را به دستور کار مذاکرات گره بزنند که اینگونه نشد. حال که منافع و اهداف صهیونیست‌ها در این مذاکرات دیده نشد و به موازات آن شاهد تاخیر و تعلل دیپلماتیک ایران در ازسر گیری مذاکرات احیای برجام هستیم، اسرائیل را مترصد آن کرده است که پلن B را دوباره مطرح کند با این هدف که پلن B از طرف آمریکایی‌ها به رسمیت شناخته شود. چون به هر حال بازیگر اصلی پلن B، آمریکا است و اسرائیل صرفا به دنبال آن است که با پلن B امنیت خود ا به امنیت امریکا گره بزند که البته تاکنون صهیونیست‌ها موفق به این انجام این مهم نشده اند. چرا که مقامات کاخ سفید تا اینجای کار مشروعیتی برای پلن B اسرائیل قائل نیستند. اما به موازات آن من معتقدم اگر جمهوری اسلامی ایران هر چه سریعتر مذاکرات احیای برجام را در دستور کار قرار دهد تلاش های صهیونیست ها برای پررنگ کردن پلن B به حاشیه کشیده خواهد شد، اما در عین حال اگر شاهد تاخیرهای پی درپی ایران و دولت رئیسی در ازسرگیری مذاکرات احیای برجام باشیم و وقت کشی دیپلماتیک در دستور کار باشد آن زمان شاهد رادیکال تر شدن ادبیات مقامات صهیونیستی و به تبع آن مقامات آمریکایی خواهیم بود و به همان میزان زمینه برای به کار بردن واژه هایی چون پلن B در ادبیات سیاسی و دیپلماتیک جهانی علیه منافع و برنامه هسته ای صلح آمیز ایران شکل می گیرد.

پیرو آنچه که عنوان داشتید اکنون اسرائیل با خلاء حمایت سیاسی کشورها به خصوص ایالات متحده آمریکا در دولت بایدن مواجه است. در همین رابطه بعد از نخستین دیدار نفتالی بنت، نخست وزیر اسرائیل با جو بایدن در ۲۷ آگوست (۵ شهریور) و چرت زدن معروف رئیس‌جمهور آمریکا که به یک سرخوردگی دیپلماتیک برای صهیونیست ها منجر شد به نظر می رسد که اسرائیل اکنون مسکو و شخص پوتین را مقصد سفرهای دیپلماتیک خود قرار داده است. در همین رابطه نفتالی بنت بعد از سفر ۲۲ اکتبر (۳۰ مهر) به سوچی و دیدارش با پوتین، عنوان داشت که رئیس جمهور روسیه گوش شنواتری برای نیازهای امنیتی اسرائیل دارد. حال به باور شما آیا تل آویو اکنون به دلیل ناامید شدن از حمایت های واشنگتن و دولت جو بایدن به دامان مسکو و شخص پوتین پناه برده است؟ در این صورت آیا روسیه دیگر شریک قابل اعتمادی برای ایران خواهد بود، به خصوص آنکه طبق اخبار واصله قرار است که از این به بعد نیروهای نظامی روسی مستقر در سوریه واکنشی در برابر حملات موشکی، هوایی و پهپادی اسرائیل علیه منافع و اهداف ایران در خاک سوریه نداشته باشند؟

ببینید واقعیت آن است که دنیای امروز با گذشته متفاوت است. این واقعیتی است که اکنون همه کشورهای جهان به آن اذعان دارند، چون دنیای امروز دیگر دنیای صفر و صد نیست، دنیای امروز دنیای سیاه و سفید نیست، دنیای امروز دنیای بلوک محور نیست. در روابط سیال امروز، دیپلماسی و سیاست خارجی هر کشوری به دنبال تقسیم منافع خود در ارتباط با همه بازیگر منطقه ای و فرامنطقه ای است. لذا همانگونه که پوتین در تحولات خاورمیانه به خصوص جنگ سوریه نوعی از تقسیم منافع را برای همه بازیگران اعم از رژیم صهیونیستی، جمهوری اسلامی ایران، سوریه، ترکیه و دیگر کشورها به کار برد و طبق همین سیاست هم تاکنون عمل کرده است، توانست منافع خود را به بهترین شکل ممکن حفظ کند. اکنون هم کرملین سعی دارد با تقسیم منافع بین بازیگران منطقه‌ای نوعی مدیریت تنش بین ایران و اسرائیل در جهت تامین منافع خود عملیاتی کند. این سیاستی است که علاوه بر روسیه و شخص پوتین دیگر کشورها مانند چین و آمریکا هم آن را در دستور کار قرار داده اند. اما نکته اینجاست که رژیم‌صهیونیستی و شخص نفتالی بنت هم سعی کرده است از همین سیاست تقسیم منافع روسیه در جهت حفظ امنیت خود استفاده کند. به همین دلیل است که اسرائیلی‌ها به سمت پوتین و روس ها تمایل پیدا کرده اند. لذا مسئولان جمهوری اسلامی ایران هم باید سیاست منقضی شده صفر و صدی، سیاه و سفیدی، بلوک محور و ایدئولوژیک باور را کنار بگذارند و منفعت محور عمل کنند، آن هم ایرانی که به عنوان اولین کشور توانست در قالب یک انقلاب ایدئولوژیک سیاست نظام دو قطبی را نادیده بگیرد. بنابراین جمهوری اسلامی ایران نباید خود را وابسته به هیچ بلوک شرقی و غربی کند. ما باید با متوازن سازی از تمام امکانات و فواید روابط با شرق و غرب استفاده کنیم. باید اصل همسویی و تنش زدایی دوباره در دستور کار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار گیرد. تبدیل کردن توسعه به محور تحرکات دیپلماتیک به جای محور تنش در منطقه  می تواند کشور را در مسیر درستی برای احیای امید مردم نسبت به آینده قرار دهد. این در حالی است که اکنون به وضوح می بینیم تاوان و هزینه واقعی سیاست‌های تنش زای مسئولین بر دوش مردم است.

حال از اسرائیل عبور کنیم و قدری روی مذاکرات تمرکز نماییم. شما در لا به لای نکاتتان به ناکارآمدی سیاست پیگیری مذاکرات از مسیر بروکسل اشاره داشتید. آیا بازی سیاسی ایران بین بروکسل یا وین احیای همان سیاست مذاکره ای سعید جلیلی نیست که برای تعیین مکان مذاکره هم مذاکره می‌کرد، اگر چه ند پرایس، سخنگوی وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا ضمن استقبال از گفت وگوهای ایران و اروپا در بروکسل عنوان داشته که مقصد نهایی مذاکرات باید وین باشد، نه بروکسل یا هر جای دیگر؟

من معتقدم طرف اصلی مذاکرات ایالات متحده آمریکاست. بنابراین هرگونه اقدام از سوی جمهوری اسلامی ایران برای گفت وگو با طرف های اروپایی در بروکسل یا هر جای دیگر عملاً مسیری اشتباه و زمانبر است که هیچ فایده ای برای ما در پی نخواهد داشت. همین که بعد از دیدار آقای باقری با انریکه مورا در بروکسل، وی سفری به روسیه داشت، نشان می دهد که هر کدام از کشورهای اروپایی و نیز روسیه، چین و اتحادیه اروپا سعی می کنند بنا بر منافعشان خود را به مذاکرات تحمیل کنند، در حالی که چالش اصلی بین ایران و آمریکا است. یعنی تعارض و تنش اصلی بین ایران و ایالات متحده است و دیگر کشورها نقشی کلیدی در تعیین تکلیف مسیر و سمت و سوی مذاکرات ندارند. از زمان نقش آفرینی تروئیکای اروپایی تا زمان خروج دونالد ترامپ از برجام به وضوح شاهد بودیم که بازیگر اصلی مذاکرات ایالات متحده آمریکا است. چون به واسطه سیاست های دولت اوباما بود که برجام شکل گرفت و در ادامه با نگاه دونالد ترامپ هم شاهد بودیم که برجام خاتمه پیدا کرد و بعد از آن هم هیچ کدام از کشورهای عضو توافق هسته‌ای نتوانستند گامی عملی در نادیده گرفتن تحریم‌ها و احیای برجام بردارند تا زمانی که دولت جو باید روی کار آمد که سعی دارد برجام را دوباره احیا کند. در این بین تمام کشورها از روسیه و چین گرفته تا انگلستان، فرانسه، آلمان و اتحادیه اروپا صرفاً دنباله روی سیاست‌های آمریکا هستند. لذا ناگفته پیداست آمریکا بازیگر اول و آخر در تعیین نحوه احیای برجام است. پس تهران با وقت گذرانی و تأخیر دیپلماتیک در بروکسل فقط و فقط به دنبال فرصت‌سوزی است. چون کاری از دست اروپا بر نمی آید. اروپا با چراغ سبز و قرمز کاخ سفید در قبال برجام و ایران عمل می کند. در این شرایط مذاکره ایران با اروپایی ها در بروکسل و یا سفر به روسیه فقط و فقط باعث می شود اعضای برجام در قالب ۱+۴ که طرف اصلی مذاکراتی ایران نیستند منافع خود را از جمهوری اسلامی اخاذی کنند. این سیاست تنها به تضعیف جایگاه ایران و تقویت جایگاه دیگر اعضای برجام می انجامد، بدون آنکه منفعتی برای ما در پی داشته باشد.  

طی شش دور مذاکرات وین در دولت حسن روحانی عملا پنج چالش بسیار مهم سبب کُندی مذاکرات و نهایتا مانع احیای برجام شدند؛ نخست عدم تضمین عملی آمریکا برای خارج نشدن مجدد از برجام است. چالش دوم گره نزدن مسائل فرابرجامی ‌مانند توان موشکی، نفوذ منطقه‌ای و ... به پرونده فعالیت های هسته ای و برجام، چالش سوم به لغو دائمی کلیه تحریم های مندرج در برجام باز می گردد. چهارمین چالش به گزاره «نخست آمریکا یا نخست ایران» در عمل به تعهدات باز می گردد و چالش پنجم هم معطوف به راستی آزمایی لغو تحریم هاست. حال افزون بر این چالش ها شاهد اضافه شدن چالش دیگری در خصوص نحوه آغاز مذاکرات در دولت رئیسی هستیم. اگر چه در جریان ملاقات شنبه هفته جاری خسرو ناظری، دبیرکل جدید سازمان همکاری اقتصادی(اکو) با حسین امیر عبداللهیان، وزیر امور خارجه عنوان شد که مذاکرات هسته‌ای ایران با اعضای ۱+۴ به زودی آغاز می‌شود، اما به نظر می‌رسد که تهران سعی دارد در یک مکان جدید و با ادبیات جدید، مذاکرات را از نو در دستور کار قرار دهد، ولی در مقابل اعضای ۱+۴ به خصوص ایالات متحده آمریکا صراحتاً عنوان داشته اند که مذاکرات وین باید از همان نقطه پایان دور ششم آغاز شود، چنانی که ند پرایس، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در کنفرانس مطبوعاتی شنبه هفته جاری بر آن تاکید داشت. حال به باور شما مذاکرات ذیل نگاه تهران دوباره از ابتدا آغاز خواهد شد یا مطابق با خواست واشنگتن نقطه آغاز مذاکرات در دولت رئیسی همان نقطه پایان دوره ششم مذاکرات وین خواهد بود؟

اتفاقا نکته ای که شما اشاره کردید اکنون چالش دور جدید مذاکرات در دوره سید ابراهیم رئیسی است. چون موضع ایران آغاز اجرای برجام از زمان خروج ترامپ است، در مقابل موضوع آمریکا آغاز مذاکرات از زمان قطع مذاکرات وین در دوره ششم است. اگر موضع ایران در دستور کار مذاکرات قرار گیرد یعنی محوریت کار برداشته شدن ۹۱۵ مورد تحریم از ۱۲۴۸ تحریم آمریکا به اضافه ۷۰۰ تحریمی است که در زمان دونالد ترامپ ذیل سیاست فشار حداکثری علیه ایران اعمال شد. در اینجا اتفاقاً باید محوریت کار برداشته شدن حدود ۴۰۰ تحریم کلیدی در سایه سیاست فشار حداکثری دونالد ترامپ باشد، چون اگر این تحریم‌های ترامپ برداشته نشود حتی با لغو ۹۱۵ تحریم قبلی وضعیت اقتصادی و معیشتی ایران تغییر پیدا نخواهد کرد، این در حالی است که دولت بایدن سعی دارد با مذاکرات جدید برجام جدیدی را شکل دهد. پس در کل ایران به دنبال بازاجرای برجام است، آمریکا به دنبال مذاکرات. 

موضع عملی و نهایی کدام خواهد بود؟

در این رابطه من حق را به جمهوری اسلامی ایران می‌دهم، چرا که فرق این دو موضع ایران و آمریکا در عمل به تعهدات خلاصه می شود. به هر حال دولت رئیسی سعی دارد به موازات از سرگیری مذاکرات شاهد تاثیرات ملموس و عملی آن بر اقتصاد و معیشت کشور باشد.

گذری به مذاکره ایران با ۱+۴ یا ۱+۵ هم داشته باشیم. به دنبال خروجی رویترز مبنی بر آغاز مذاکرات ایران با ۱+۵ و واکنش تهران اکنون این سوال در ذهن شکل می گیرد که اگر به باور شما و بسیاری از کارشناسان و ناظران امر طرف اصلی مذاکرات ایران برای احیای برجام و مهره کلیدی لغو تحریم ها، ایالات متحده آمریکاست و در حقیقت ۱+۴ بدون آمریکا هیچ معنایی ندارد، پس چرا اینقدر اصرار داریم که مذاکرات ایران با ۱+۴ باشد، نه ۱+۵ در صورتی که حتی اگر مذاکرات با ۱+۴ به مانند شش دور مذاکرت وین باشد اعضای آن در اتاق دیگر یا در ساختمان دیگر مذاکرات خود را با آمریکایی‌ها خواهند داشت. در همین رابطه بسیاری من جمله حضرتعالی معتقدند مذاکره مستقیم ایران و آمریکا تاثیرات عملی و جدی تری نسبت به خروجی مذاکرات ایران و ۱+۴ خواهد داشت؟

یکی از دغدغه هایی که در دولت حسن روحانی برای تقلیل دادن مذاکرات از ۱+۵ به ۱+۴ وجود داشت این بود که آمریکا نتواند مواد ۱۱ تا ۱۳ قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل را عملیاتی کند. 

یعنی ندادن فرصت به واشنگتن برای فعال کردن مکانیسم ماشه؟ 

دقیقا. چون ایران این دغدغه را داشت که اشتباه احساسی دونالد ترامپ را در خروج از برجام تکرار نکند. به هر حال خروج احساسی دونالد ترامپ از برجام عملا باعث شد که این کشور نتواند مکانیسم ماشه را علیه ایران فعال کند و تمام تحریم‌ها و قطعنامه های سازمان ملل و شورای امنیت را علیه ایران احیا کند. چرا که خروج ایالات متحده از ۱+۵ و توافق هسته ای فرصت اعمال و اجرای بندهای ۱۱ تا ۱۳ قطعنامه ۲۲۳۱ را علیه ایران از آمریکا گرفت. بنابراین جمهوری اسلامی ایران در یک هوشمندی دیپلماتیک سعی می کند مذاکرات را با اعضای ۱+۴ و بدون حضور مستقیم آمریکا انجام دهد تا شائبه احیای ۱+۵ شکل نگیرد. در این صورت آمریکا دوباره خود را به برجام باز می گرداند و می تواند مکانیسم ماشه را علیه ایران فعال کند، چنانی که مایک پمپئو در زمان ترامپ سعی کرد از طریق کشورهای اروپایی عضو برجام این مکانیسم را فعال کند که نهایتا اروپایی ها زیر بار نرفتند. 

حال به تحلیل شما باز گردیم. آیا در این شرایط مذاکره با ۱+۴ بهتر است یا ۱+۵؟

من معتقدم اگر ایالات متحده را به اعضای مذاکره کننده ملحق کنیم و مذاکرات مستقیمی با طرف‌های آمریکایی داشته باشیم به مراتب بهتر از مذاکرات غیر مستقیم ایران و آمریکا از مسیر ۱+۴ است. چرا که این کشورها بر اساس منافع خود یک میانجیگری دیپلماتیک سلیقه ای را در دستور کار خود قرار می دهند و بر اساس منافع و مطامع خود تنش بین تهران و واشنگتن را برای احیای برجام مدیریت می‌کنند. بنابراین مستقیم‌ترین، کم هزینه ترین و کوتاه ترین مسیر برای احیای برجام مذاکرات رودرروی ایران و آمریکاست. در این رابطه حصول توافق اولیه ایران و آمریکا بر سر اینکه آمریکایی ها با احیای ۱+۵ از این مکانیسم استفاده نمی کنند و رسیدن ایران به اعتماد در این رابطه می تواند زمینه بازگشت مستقیم آمریکا به مذاکرات را فراهم کند.

اما بسیاری از اصولگرایان و جریان قدرت در داخل کشور معتقدند آمریکا غیرقابل اعتماد است، اگر در صورت توافق اولیه و کسب اعتماد ایران، شاهد احیای ۱+۵ با بازگشت مستقیم آمریکا به مذاکرات بودیم این تضمین وجود دارد که واشنگتن مکانیسم ماشه را فعال نمی کند؟

 من به شخصه معتقدم اگر آمریکا در زمان بایدن به مذاکرات بازگردد برای اجرای مکانیسم ماشه باز نمی گردد، بلکه هدف بایدن رسیدن به یک توافق بزرگتر و بهتر است. دلیل آن هم ناشی از شرایط داخلی آمریکا، شرایط منطقه خاورمیانه و نیز شرایط جهانی است که سبب شده اولویت‌های سیاست خارجی آمریکا از خاورمیانه به آسیای جنوب شرقی و تقابل و مهار چین تغییر مسیر دهد.

عبدالرحمن فتح الهی

نویسنده خبر

روزنامه نگار و کارشناس ارشد روزنامه نگاری سیاسی و عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی.

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: حشمت الله فلاحت پیشه تئوری مرگ با هزار یا هزاران ضربه چاقو نفتالی بنت جو بایدن ترامپ ایران برجام حمله سایبری به پمپ بنزین های کل کشور احیای برجام سیاست خارجی دولت رئیسی روسیه اسرائیل اتحادیه اروپا بروکسل وین دولت روحانی پلن B


( ۸ )

نظر شما :

خسرو ۰۷ آبان ۱۴۰۰ | ۱۳:۰۳
هیچگاه جنگی مستقیم بین ایران و اسراییل در نمیگیرد چون توازن برقرار است فقط اسراییل با اقدام های تروریستی در داخل ایران و حمله به نیروهای ایرانی در سوریه فعال خواهد بود