جریانی مدعی خلع سلاح‌شده

در این بحبوحه جنگ اوکراین، چپ‌ها کجا هستند؟

۲۱ آبان ۱۴۰۱ | ۱۸:۰۰ کد : ۲۰۱۵۷۵۰ اخبار اصلی اروپا
چپ ضد امپریالیست به طور مشروع به همسویی اوکراین و اتحادیه اروپا با ایالات متحده حمله می کند، اما نمی تواند بپذیرد که مردی که باعث این تغییر ژئوپلیتیکی و همچنین پیوستن دو کشور اتحادیه یعنی فنلاند و سوئد به ناتو شد، ولادیمیر پوتین نامیده می شود. دشمنان رئیس جمهوری روسیه دوست دارند به ما بگویند که او افسر کا گ ب بوده است. اما با توجه به اعمال او از فوریه گذشته، می‌توان به این فکر کرد که اگر به جای او جورج بوش، که رئیس سابق سازمان سیا هم بود، بیش از این چه کاری می توانست در جهت منافع امریکا انجام دهد؟
در این بحبوحه جنگ اوکراین، چپ‌ها کجا هستند؟

نویسنده: سرژ هلیمی

دیپلماسی ایرانی: خطر یک جنگ هسته ای ازماه فوریه گذشته هر روز در اخبار مطرح می شود. با این حال، احزاب سیاسی در بیشتر کشورهای جهان، نگاهشان به جای دیگری معطوف است. نامزدهای آمریکایی برای انتخابات مجلس سنا – مجمعی که مستقیماً به سیاست خارجی می پردازد – به مدت یک ساعت بدون بر زبان آوردن کلمه «اوکراین» با هم به بحث و جدل پرداختند. هیچ همایش مهمی در رابطه با این موضوع تشکیل نشده و به نظر می رسد دیپلماسی متوقف شده است. تقریباً همه رسانه ها شرط بندی می کنند که تهدید هسته ای چیزی جز باج خواهی نیست و هدف آن از یاد بردن شکست های نظامی ارتش روسیه است. به ما می گویند هنگامی که خِرس در تنگنا قرار می گیرد، غرغر می کند و پاهایش را به زمین می کوبد، اما جای نگرانی نیست. در میدان های جنگ، شدت درگیری ها افزایش یافته، بمباران ها و تخریب ها ادامه دارد. حال آنکه در سایر نقاط، به ویژه در میان نیروهای چپ، در مورد چیز دیگری صحبت می شود.

روز ۳ اکتبر تقریباً در بی تفاوتی عمومی، مناظره ای درباره اوکراین در مجلس ملی فرانسه در گرفت که البته بهتر است آن را فراموش کنیم. اظهارات شرم آور نمایندگان مجلس که عاجزانه به دفاع از خود در برابر هرگونه تبانی در گذشته با رئیس جمهور ولادیمیر پوتین می پرداختند با غوغاهای رقت آور در مورد «دنیای آزاد»، که تصور می شد ازلای نفتالین دهه ۱۹۵۰ نبش قبر شده، رقابت می کرد. سیاستمداران و روزنامه نگاران بی شخصیت، کما فی السابق، به همان منوالی که از زمان جنگ ایالات متحده در کره سخن پراکنی می کردند، تنها به دو سال از تاریخ بشری یعنی، ۱۹۳۸ و ۱۹۳۹ ارجاع می دادند و قیاس‌های ابدی خود را مجددا تکرار کردند: مونیخ، دالادیه، چمبرلین، استالین، چرچیل، هیتلر.

در طول بیست سال گذشته، «صدام»، «میلوسویچ»، «قذافی» و «اسد» به عنوان تناسخ‌هایی از پیشوای آلمانی به ما معرفی شده‌اند. این امر تقریباً هر پنج سال یک بار دوباره شروع می شود. این بار «پوتین»، «رهبر کرملین» این نقش تعیین شده را بازی می کند. هر بار به ما توصیه می شود که با شیطان دوران خود مبارزه، او را مجازات، تباه و نابود کنیم، در غیر این صورت اعمال جنایتکارانه او گسترش خواهد یافت. سپس همواره همان صحنه ها تکرار می شود و بعد با تعجب و تاسف متوجه می‌شویم آنچه جانشین هیولای سقوط کرده، شده است الگوی دموکراسی لیبرالی و جذب گرایی آنطور که وعده داده شده بود نیست: شبه ‌نظامیان مافیایی جانشین معمر قذافی شدند و داعش در جمع حامیان سابق صدام حسین رشد کرد.

در مورد جنگ در اوکراین، شرط بندی بر سر «تغییر رژیم» در مسکو نه تنها توسط حواریون نئومحافظه کاران با بودجه های کلان نظامی و هواداران جنگ دائمی تمدنها مطرح می شود، بلکه توسط برخی از فعالان چپ که مایلند پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، به کیف اجازه دهد تا تمام اراضی خود، از جمله کریمه، را پس بگیرد نیز حمایت می شود. چگونه می توان به سردرگمی ناشی از چنین مواضعی پاسخ داد؟

در سال ۱۹۶۱، در اوج جنگ سرد، جرج اف کنان، نظریه پرداز، در باره لزوم « محاصره» اتحاد شوروی، به هم میهنان خود چنین هشدار داد: «هیچ چیز خودخواهانه تر از دموکراسی ای که جنگ راه میندازد نیست. به سرعت قربانی تبلیغات جنگی خود می شود. سپس تمایل دارد که ارزش مطلقی را برای هدف خود قائل شود که دیدگاه او را نسبت به هر چیز دیگری تحریف می کند. دشمن او مظهر شر می شود. اردوگاه او، مرکز همه فضایل. رویارویی آنها به شیوه ای « آخرالزمانی» تصورمی شود. اگر ببازیم، همه چیز از دست رفته است، زندگی دیگر ارزش زیستن نخواهد داشت، چیزی برای نجات باقی نخواهد ماند. اگر پیروز شویم، همه چیز ممکن می شود، (...) نیروهای خیر بدون برخورد با هیچ مانعی به جلو می روند، عالی ترین آرزوها برآورده می شود (۱). »

وسوسه چنین «سیاه و سپید گرایی دمکراتیکی» در مورد اوکراین به این دلیل غیرقابل مقاومت است که اشتباهات دولت روسیه نیز بسیار زیاد است. این کشور تمامیت ارضی همسایه خود را در مرزهای بین المللی ای که همگان به رسمیت شناخته اند، نقض کرده است. روسیه همچنان به پایمال کردن حق موجودیت مردم اوکراین ادامه می دهد و با نقض آشکار منشور سازمان ملل متحد که استفاده از زوربه این شکل را ممنوع می کند، مجرم شناخته شده است. علاوه بر این، روسیه به عنوان یکی از اعضای موسس سازمان ملل متحد، از ایفای نقش ضامن صلح بین‌المللی توسط این سازمان جلوگیری می‌کند، زیرا شورای امنیت، که در آن حق وتو دارد، تنها نهادی است که امکان تحریم یک قدرت متجاوز را می دهد. بنابراین روسیه مانند ایالات متحده در زمان جنگ عراق عمل می کند، البته به شکلی وخیم تر: پس از به رسمیت شناختن مرزهای اوکراین در زمان استقلال خود در سال ۱۹۹۱، در سال ۲۰۱۴ بخشی از خاک کشورهمسایه، کریمه را ضمیمه کرده و به تازگی چندین منطقه دیگر را نیز تصرف کرده است، دونباس و همچنین مناطق دیگری در جنوب اوکراین که فقط بخشی از آنها را کنترل می کند.

ارتش روسیه به تخریب، جنایات جنگی و تجاوز جنسی دست می زند، البته نه لزوماً بیشتر از سایر نیروهای اشغالگر، جنایات ایالات متحده را در زمان جنگ ویتنام را در خاطرداریم، B52 ها، استفاده گسترده از سموم شیمیایی مانند «عامل نارنجی»، قتل عام پانصد غیرنظامی توسط ستوان ویلیام کالی در روستای مای لای(My Lai) روز ۱۶ مارس ۱۹۶۸. اما چه کسی از همه اینها یاد می کند، زمانی که دیگر هیچ کس یادآور آنها نیست؟ خصوصا از ۲۴ فوریه گذشته که تهیه گزارش درباره هر واقعیتی که ذره ای به «مبارزه بی آلایش غرب» و داستان های افسانه ای که آن را در نقش منجی فرودستان و ضعیفان در برابر خونخواران خدشه وارد سازد، ممنوع شده است. این امر که همواره به ما دروغ های پرهیزگارانه گفته می شود، گواه بر قهقرایی فکری و فضای ارعابی است که در آن زندگی می کنیم (۲). ما خود، از ترس «باب میل» نبودن، در خطر تبدیل شدن به «خوابگردانی» هستیم که ناگهان در اوت ۱۹۱۴ از خواب بیدار شدند.

جنگ هسته ای برای جلوگیری از عقب نشینی تحقیرآمیز؟

۱۹۱۴. چند روز قبل از شروع جنگ جهانی اول، افکار عمومی فرانسه متوجه جای دیگری، دور از سارایوو، بود. در ماه ژوئیه، در کاخ دادگستری پاریس، محاکمه هنریت کایو برگزار می شد. چند ماه قبل، او مدیرروزنامه فیگارو، گاستون کالمت، را که مسئول کارزار افترا علیه همسرش، ژوزف کا یو، بود به قتل رسانده بود. از نظر روزنامه‌های راستگرای آن زمان شوهرش سه گناه کبیره داشت: تا حدی هوادار چپ، دشمن نظامی گری و معمار قانون مالیات بر درآمدی بود که مجلس ملی به تازگی به آن رأی داده بود. روزی که اتریش – مجارستان به صربستان اعلام جنگ کرد، هنریت کایو تبرئه شد و بلافاصله بسیج نظامی عمومی انجام گرفت. ۲۲ اوت، ۲۷ هزارسرباز فرانسوی در یک روز کشته شدند. پس از آن همه محاکمه هنریت کایو را فراموش کردند، همانطور که ممکن است ما هم به زودی مرگ الیزابت دوم و هزاران جنجال یا اخبار حوادث روزمره که توجه ما را از جنگ اوکراین منحرف می سازد، فراموش کنیم.

قبل از فوران این آتشفشان نیز، زمانی که گدازه در دونباس، کرملین و مقر ناتو در حال گرم شدن بود، به جای دیگری نگاه می کردیم. در این مرحله، دیگر نیازی به یادآوری اقدامات تحریک آمیز متوالی ای نیست که مسکو را به این باور رساند که آمریکایی ها برخلاف تعهدات خود در زمان اتحاد دو آلمان، به دنبال نزدیک شدن به مرزهای روسیه و جذب جمهوری های شوروی سابق در اردوگاه خود و در نتیجه تهدید موقعیت استراتژیک روسیه هستند. غربی ها در زمان اتحاد جماهیر شوروی از این نوع جسارت ها اجتناب می کردند و خودشان هم هرگز تحمل نمی کردند که یکی از رقبای استراتژیک آنها در مرزهای ایالات متحده اردو بزند. بحران کوبا در اکتبر ۱۹۶۲ این را ثابت کرد.

در آن زمان، دو ابرقدرت، اگرچه در موارد اساسی با هم مخالف بودند، اما در چارچوب تحریک، ارعاب و جنگ حرکت نمی کردند. عدم اطلاع رسانی لحظه ای، آسیب زدن کمتر رسانه ها بدون شک، به آنها کمک می کرد. یک توافق محرمانه بحران ۱۹۶۲ را حل کرد و ازبروزفاجعه « آخرالزمانی» جلوگیری کرد. خروج موشک های شوروی از کوبا نه تنها با تعهد واشنگتن مبنی بر عدم تهاجم مجدد به جزیره، که علنی شد، بلکه با برچیدن موشک های آمریکایی در ترکیه، که فاش نشد، همراه شد. سران کشورهای غربی به خبرنگاران اجازه نمی دادند از جزئیات مکالماتشان با همتاهای روسی مطلع شوند. آنها می دانستند که دیپلماسی از روابط عمومی متمایز است و مراقب بودند که مانند آقای پوتین سخنرانی های بی پایانی که هر جمله اش مانند اولتیماتوم به نظر می رسد، ایراد نکنند.

بحران کوبا دارای فضایل تسکین دهنده ای بود. واشنگتن و مسکو احساس کردند که بزرگی خطری که از آن فرار کرده بودند، اکنون آنها را ملزم می کند که همزیستی مسالمت آمیز را جایگزین جنگ سرد کنند. جان اف کندی در ژوئن ۱۹۶۳ نتیجه‌گیری کرد: «قدرت‌های هسته‌ای در حالی که از منافع حیاتی خود دفاع می‌کنند، باید از هرگونه رویارویی که به دشمن آنها تنها حق انتخاب بین عقب‌نشینی تحقیرآمیز و جنگ هسته‌ای را بدهد، اجتناب ورزند». رئیس جمهوری ایالات متحده از این رو به دیپلمات های خود دستور داد که از «تحریک های جزئی غیر ضروری و لفاظی های خصمانه» خودداری کنند (۳).

در درگیری اوکراین اما، تاکنون امیدی به پایانی خوش با چنین حکمتی نمی رود. این جنگ به هر حال بد پایان خواهد یافت. سرانجام اوکراینی که توسط روسیه درهم شکسته شده، تحت انقیاد درآمده و تکه تکه گشته تنها فرضیه ممکن نیست. مطمئناً ماجرا به شکستی بی سابقه برای ایالات متحده و ناتو خواهد انجامید، آن هم به نفع یک ناسیونالیسم اقتدارگرا و مرتجع روسی، متحد با کلیسای ارتدکس و راست افراطی. چنین نتیجه‌ای – هرچند بیان این امر بدیهی دشوار است – نمی‌تواند به هیچ دلیلی مترقی تلقی شود.

چپ آتلانتیست، «اتحاد مقدس» جدیدی را آغاز کرد

با این حال، اغراق در تهدیدی که شکست اوکراین برای بقیه اروپا ایجاد خواهد کرد، یا طرح این باور که اگر فردا اودسا سقوط کند، مسکو به لندن، برلین یا پاریس حمله خواهد کرد، بی پایه است. آنطوری که نیروهای روسیه پس از هشت ماه جنگ در دونباس روسی زبان به سختی پیش می روند، بیانگر آن است که آنها نمی توانند به طور جدی قادر به تهدید لهستان یا لیتوانی، کشورهای عضو ناتو باشند.

اما اگر روسیه هم شکست بخورد و هم تحقیر شود، جنگ نیز پایان خوشی نخواهد داشت. چنانچه با کمک گسترده کشورهای غربی به تجاوز روسیه پایان داده شود و حاکمیت، حداقل رسمی کیف بر تمام قلمرو آن بازگردانده شود و حتی اگر چنین نتیجه ای مسکو را به سمت ریسک های جنون آمیز، از جمله خطرات هسته ای، برای خنثی کردن آن سوق ندهد، این امر به پیروزی مردم اوکراین ختم نمی شود. در این صورت موقعیت ایالات متحده در جهان که پس از شکست‌ها در عراق و افغانستان متزلزل شده است، تقویت شده و هژمونی آمریکا را در اتحادیه اروپا که به طور قطع هرگونه اراده در جهت استقلال استراتژیک را کنار گذاشته است، تحکیم می‌کند. در نهایت، این امر منجر به تبعیت دائمی اوکراین از ناتو خواهد شد، به عبارت دیگر، به قطعیت منجر به ایجاد وضعیت تنش دائمی با روسیه، همسایه ای که درصدد انتقام گیری خواهد بود، می شود.

این به معنای امتناع از راه حل دیپلماتیک است که به طرفین اجازه می دهد از «عقب نشینی تحقیرآمیز» که جان اف کندی از آن می ترسید اجتناب کنند و همچنین بدین معناست که قدرت های بزرگ، به جای یافتن راه حل برای مشکل گرمایش جهانی و روابط سلطه گرانه بین دولت ها، باز هم برای چندین دهه انرژی خود را صرف تجهیزات تسلیحاتی کنند. درست است که شکست روسیه در برخی برهه های تاریخی با اصلاحات دموکراتیک در این کشور همراه بوده است – الغای رژیم ارباب رعیتی چند سال پس از جنگ کریمه و محدودیت قدرت استبدادی تزار پس از پیروزی ژاپن در سال ۱۹۰۵ – اما «تغییر رژیم» صورت نگرفته و آن زمان خطر تشدید تنش هسته ای نیز وجود نداشته است.

در اروپا و ایالات متحده، چپ ها همسوبا فضای غالب و حتی مرعوب از آن هستند. آنها در مورد مسائل دیگر اغلب جبهه گیری می کنند اما در این رابطه با سیاست ناتو، که در این درگیری بی مسئولیت نیست، همسو شده اند. می توان پذیرفت که این موضع گیری چپ ها برای حمایت از یک کشور مورد تهاجم انجام می گیرد، کشوری که حق دارد از خود دفاع کند و از جمله با درخواست کمک های خارجی کشور خود را آزاد سازد. با این جهت گیری، نیروهای چپ در مورد یک موضوع اساسی با دولت هایی که با آن مبارزه می کنند، متحد می شوند. و در بند این «اتحاد مقدس» جدید، از بیان هرگونه نظر مستقل، هر پیشنهادی که حتی خود جناح مقابل از آنها انتظارش را دارد، سرباز می زنند یعنی به «روحیه مسئولیت پذیری» خود که بندها را می گسلد پشت پا زده اند. ادی پلنل که قبلاً از جنگ اتحاد آتلانتیک در کوزوو در پایان قرن گذشته شدیداً حمایت کرده بود، چنین نتیجه گیری می کند: «برای مقابله نظامی با تجاوز روسیه و در وضعیت کنونی موازنه قوا، باید با ناتو کنار آمد. امپریالیسم روسیه در این دوراهی تراژیک چاره ای برای ما باقی نمی گذارد (۴). »

مناقشه باید با راه حل دیپلماتیک پایان یابد

چپ دیگری که عمدتاً ساکت است، به مشروعیت و کارآمدی تحریم‌های غرب اعتقاد ندارد، اما از آنها دفاع می‌کند تا مورد توهین قرار نگیرد. در واقع، وقتی در مورد اوکراین از آنها پرسیده می شود، به سرعت موضوع را تغییر می دهند. در فرانسه، به محض اینکه چپ های وابسته به ناتو، یعنی سوسیالیست ها و اکولوژیست ها، سینه های خود را سپرمی کنند و می دانند که تقریباً همه محافل حاکم و رسانه ها از آنها حمایت می کنند، چپ های دیگر، کمونیست ها و هواداران «فرانسه تسلیم ناپذیر» سر خود را پایین می اندازد و مشتاق اند که این طوفان هر چه زودتر بگذرد تا اتحاد نا محتملی را که چند ماه پیش با سایر نیروهای چپ بوجود آورده اند، حفظ کنند. انشعاب بین آتلانتیست‌ها و «غیر متعهدها» چیز جدیدی نیست. روز ۲۰ آوریل ۱۹۶۶، فرانسوا میتران و رفقای سوسیالیست اش ماکس لژون و گی موله علیه دولت ژنرال دوگل طرح انتقاد کردند. انگیزه آنها؟ رئیس جمهور وقت با خروج نیروهای فرانسوی از ناتو، «فرانسه را منزوی و در نتیجه وضعیت خطرناکی برای کشور ما ایجاد خواهد کرد». در زمانی که فرانسه در کنار ایالات متحده درگیر جنگی است که احتمالاً با روسیه در خواهد گرفت، اختلاف بین این دو چپ مانند یک انشعاب به نظر می رسد، حتی اگر آنها برای دفاع از محیط زیست و قدرت خرید با یکدیگر گفت وگو می کنند.

چپ سوم قدرتمند در آمریکای لاتین و جهان عرب، گاه با مواضعی که «اردوگاهی» توصیف می شود، خود را ضد امپریالیست معرفی کرده و مانند زمان اتحاد جماهیر شوروی، بیشتر از تزهای مسکو دفاع می کند. استاتیس کوولاکیس، روشنفکر مارکسیست، از خود می‌پرسید: «روسیه امروزی تا چه حد شبیه به یک دولت سرمایه‌داری است که طبقه حاکم آن متشکل از یک الیگارشی بوده که از طریق غارت اموال دولتی سابق آنهم با رضایت کامل و مساعدت غربی ها شکل گرفته است (۵)». فعالان آزادیخواه اوکراین می افزایند که از آنجایی که مسکو دولت های دست نشانده را تحمیل می کند، روبل را جایگزین واحد پول اوکراین و آموزش زبان روسی را اجباری خواهد کرد، نه تنها با جنگ بین کشورهایی که برای موقعیت ژئوپلیتیکی رقابت می کنند، روبه روست، بلکه با «جنگ ضد استعماری رهایی ملی» نیز روبه روست. (۶).

در نهایت، این چپ ضد امپریالیست به طور مشروع به همسویی اوکراین و اتحادیه اروپا با ایالات متحده حمله می کند، اما نمی تواند بپذیرد که مردی که باعث این تغییر ژئوپلیتیکی و همچنین پیوستن دو کشور اتحادیه یعنی فنلاند و سوئد به ناتو شد، ولادیمیر پوتین نامیده می شود. دشمنان رئیس جمهوری روسیه دوست دارند به ما بگویند که او افسر کا گ ب بوده است. اما با توجه به اعمال او از فوریه گذشته، می‌توان به این فکر کرد که اگر به جای او جورج بوش، که رئیس سابق سازمان سیا هم بود، بیش از این چه کاری می توانست در جهت منافع امریکا انجام دهد؟

طرفداران یک پیروزی کامل اوکراین وانمود می کنند که متوجه نیستند که هم اکنون نیز روسیه در اجرای وعده های خود شکست خورده است. شکست‌های نظامی او اعتبار ارتش این کشور را خدشه دار ساخته است. ماجراجویی او حضور ایالات متحده را در قاره کهن تقویت کرده است. حمله نظامی او احساس ملی اوکراینی را تقویت کرده که رئیس جمهوری روسیه هنگامی که از «ملت واحد» صحبت می راند وجود آن را انکارمی کرد (حتی اگر در کریمه، در دونباس و جاهای دیگر، بسیاری از ساکنان روسی زبان همچنان به مسکو نزدیک تر از کیف هستند). در نهایت، روسیه بیش از هر زمان دیگری به چین وابسته است، هم برای فروش گاز خود و هم برای اینکه از نظر دیپلماتیک منزوی نشود. دست کم دیگر نمی توان ادعا کرد که مذاکره با مسکو به منزله پاداش دادن به او برای تهاجم نظامی است.

آیا درک این چند واقعیت در آن واحد، حتی زمانی که متناقض به نظر می رسند، تا این حد دشوار است؟ ما می‌توانیم از حق حاکمیت مردم اوکراین دفاع کنیم و در عین حال بسنجیم که در هم شکستن «تحقیرآمیز» روسیه به نفع هژمونی ایالات متحده است، تازه اگر بشریت بتواند از این گدار جان سالم به در برد. ایالات متحده بر ناتو تسلط دارد، میلیاردها دلار تسلیحات را به اوکراین تحویل می دهد و به این ترتیب به دنبال تضعیف رقیب استراتژیک بلوک غرب، یعنی روسیه، است. جایگاه این دو دشمن در نظم بین‌الملل می تواند گویای آن باشد که بسیاری از کشورهای جنوب، بدون آنکه با تجاوز روسیه همبستگی نشان دهند، تصور می کنند که مسکو نماینده قدرت موازنه ژئوپلیتیکی است و فروپاشی آن باعث احیای آقایی آمریکا شده، برای هر کشوری که تا حدی زیر بار سلطه غرب نرود خطراتی به همراه خواهد داشت.

سیاست اعمال تحریم‌ها نیز این هراس را شدت می بخشد و بدون مشروعیت قانونی اغلب بر کشورهایی تحمیل می‌شود که خواستار آن نیستند و در عین حال با استناد غرب به «قوانین» و «حقوق» مغایرت دارد. شگفت‌آور است که کشورهای اروپایی با چنین شور و شوقی حول تحریم های امریکا متحد شده‌اند، چرا که خود قربانی یک سرقت قانونی به نام اعمال فشار فراسرزمینی از سوی واشنگتن هستند که به دنبال تحریم یک جانبه و با پایمال کردن قوانین بین المللی، در صورت انجام هرگونه تجارت با کوبا و ایران، آنها را مجبور به پرداخت جریمه‌های هنگفت می کند (۷).

جنگ در اوکراین باید با یک راه حل دیپلماتیک پایان یابد. فعلا چنین رویکردی در دستور نیست. در واقع روسیه به تازگی مناطقی را ضمیمه کرده است که یک روز باید آنها را تخلیه کند تا توافق حاصل شود. و دولت اوکراین اعلام کرده است که از مذاکره با رئیس جمهور پوتین خودداری خواهد کرد. در مواجهه با چنین بن‌بستی، آنهایی که مستقیما در درگیری نیستند باید از دخالت در جبهه هایی که انسان هایی در آن جان خود را از دست می‌دهند، اجتناب ورزند و با کشورهایی که مسکو و کیف هنوز با آنها گفت وگو دارند مشورت کنند تا شرایط حصول به یک توافق بین اوکراینی ها و روسها میسر شود. غربی‌هایی که به اوکراین برای دفاع از خود کمک می‌کنند باید بفهمند که نمی شود از این سلاح ها برای فتح مجدد کریمه و یا برای شروع عملیات در خاک روسیه استفاده شود: مسکو آن را نخواهد پذیرفت. محاکمه رئیس جمهور پوتین برای جنایات جنگی نیز واقعگرایانه نیست واین خواسته باید کنار گذاشته شود، به ویژه با در نظر گرفتن اینکه همتای سابق او جرج دبلیو بوش دوران بازنشستگی خود را وقف کشیدن نقاشی با رنگ روغن در مزرعه خود در تگزاس می کند. در نهایت، از آنجایی که جوزف بایدن، رئیس جمهوری آمریکا در ۶ اکتبر از «دیدگاه آخرالزمانی» صحبت کرد، باید مطمئن شد که او تمام نیروی خود را صرف نجات خویش از چنین فاجعه ای نکرده، بلکه برای اجتناب از آن تلاش می کند. برای اوکراین نیز آتش بس و تعلیق درگیری بهتر از زمستان هسته ای است (۸).

در این شرایط نبود نیروهای چپ تاسف انگیز است. نیرو های چپ وزنه ای نیستند یا سکوت می کنند و یا یاوه گویی. چشم انداز جنگ تمدنها دوباره ظاهرشده، نیروگاه های زغال سنگ دوباره راه اندازی و هزینه های نظامی منفجر شده است. جناح چپ کجاست؟ به چه می اندیشد؟ چه راه حل دیپلماتیکی را ارائه می دهد؟ مشخص بود که در مورد مسائل مربوط به سیاست انرژی، نمادهای فرهنگی، استراتژی انتخاباتی چند دستگی وجود دارد. جنگ در اوکراین تأیید می کند که در سیاست خارجی اوضاع باز هم بدتر است. نیروهای چپ می بایست در این حوزه همه چیز را از صفر بسازد و یا آنچه هست را از نو بازسازی کند، با این فرض که البته همچنان به این موضوع علاقه داشته باشد.

پاورقی ها:

۱ـ George F. Kennan, Russia and the West Under Lenin and Stalin, Little, Brown and Company, 1961. Cité par Tariq Ali, Winston Churchill. His Times, His Crimes, Verso, Londres, 2022

۲ ـ مقاله شستشوی مغزی ای دلپذیر، سرژ حلیمی و پییر ریمبر لوموند دیپلماتیک سپتامبر 2022 https://ir.mondediplo.com/2022/09/article4173.html

۳ـ سخنرانی جان اف کندی American University, Washington, DC, 10 juin 1963, lisible sur le site de la John F. Kennedy Presidential Library and Museum

۴ـ Edwy Plenel, L’Épreuve et la Contre-Épreuve, Stock, Paris, 2022

۵ـ Stathis Kouvelakis, « La guerre en Ukraine et l’anti-impérialisme aujourd’hui », Contretemps, 7 mars 2022

۶ـ Cf. Vladyslav Starodubtsev et Ashley Smith, cités dans La Révolution prolétarienne, n° 818, Paris, septembre 2022.

۷ـ Lire Jean-Michel Quatrepoint, « Au nom de la loi… américaine », Le Monde diplomatique, janvier 2017 https://www.monde-diplomatique.fr/2017/01/QUATREPOINT/56965

8 ـ « The war in Ukraine could lead to nuclear war », entretien avec Anatol Lieven, dans Jacobin, New York, 3 octobre 2022

منبع: لوموند دیپلماتیک / تحریریه دیپلماسی ایرانی

کلید واژه ها: اوکراین جنگ اوکراین روسیه روسیه و اوکراین حمله روسیه به اوکراین چپ میانه چپ ها روشنفکران چپ ولادیمیر پوتین امریکا ایالات متحده امریکا روسیه و امریکا اروپا روسیه و اروپا روسیه و غرب چپ مدرن


( ۳ )

نظر شما :

ابراهیم قدیمی ۲۱ آبان ۱۴۰۱ | ۲۱:۰۰
روسیه همواره مورد نظر فراماسیونرها در زمان ناپلئون( اخر میگویند ناپلئون وجمهوری فرانسه ماسیونر بود ) وفاشیست ها در زمان نازی ها و یهودی ها در روسیه و اروپا بوده است در این در گیری ها ماسیونرها وفاشیست ها ویهودی ها با روسیه ودر روسیه قبل و بعد از لنین و در جنگهای روسیه با ناپلئون و جنگ دوم وبعد از جنگ دوم دهها میلیون از مردم روسیه از بین رفته اند۔روسیه حق دارد به امنیت خود در مقابل فاشیست اروپائی وماسیونر دیگر جائی وحتی یهدیان متوقع سرزمین در روسیه حساس باشد۔مضافا اینکه بخش های مورد نظر روسیه در اوکراین خاک خود کشور روسیه بوده است وتعلقی به اوگراین نداشته است۔این دزدی سرزمین در قرن بیست ویک وسعی در استفاده از ان برعلیه روسیه از دولتی باقدرت نظامی بالا با تحریک قدرت کوچکتر است۔۔مطمئن باشید در گیری سوم جهانی در قرن اخیر با ضعف اقتصادی اروپا ودیگران صورت میگیرد۔ طبل های اولیه شنیده میشود۔همه اماده شوید۔مگر انکه همه غیر هستهای شوند که امکان ان کم است۔۔اگر همه کشورها قدرت هستهای خود را از دست بدهند اسرائیل نمی دهد۔ میگویند قدرتی که خداو ند به انها نداده واز انها دریغ شده است سلاح علم وتکنولوژی داده است۔این جمله یکی از رهبران اولیه اسرائیل بن گورین است۔
ناشناس ۲۱ آبان ۱۴۰۱ | ۲۱:۴۶
اعمال روسیه عجیب و غیر قابل پیش بینی و حتی غیر قابل تفسیر است . اساسا چرا جنگی را شروع کرد که به آن نیاز نداشت ؟ چرا در پشت دروازه های کیف خودشان را معطل کردند در حالی که می توانست با اعمال خشونت و حتی استفاده از سلاح های ممنوعه کار دولت کیف و طبیعتا اوکراین را همان اوایل تمام کنند ؟ چرا در عرصه ی میدانی تا این حد مبتدی و ناکارآزموده عمل می کنند ؟ چرا راه های مواصلاتی اوکراین با خارج مانند راه آهن و فرودگاه ها که عمده مسیرهای دریافت سلاح از غرب است را نابود نکردند . و کلی پرسش بی پاسخ دیگر . به نظر می رسد روسها کاملا بی برنامه و بدون داشتن طراحای ب و ج وارد میدان شدند . فقط زمان نشان خواهد داد که در آینده چه می شود و کمتر کارشناسی است که جرات کند اعتبارش را خرج پیشگویی نتیجه ی جنگی کند که واقعا هیچ افق واضحی از آینده ی آن در دید وجود ندارد .‌
در جواب ناشناس ۲۲ آبان ۱۴۰۱ | ۲۰:۵۵
شما میگویید چرا روسیه پشت در شهر کیو معتل شد و به هر طریقی پایتخت اوکراین رو نگرفت؟ شما از دید خودت که روسیه را قدرتمند میبینی به قضیه نگاه میکنی اما یادت نیست که نیروهای روسیه عملا کم آورده بودند و هر آنچه در توان داشتند برای گرفتن کیو بکار بردند. میگویید چرا از سلاح های ممنوعه استفاده نکردن اما شما آنجا نبودید وگرنه میدیدی که در مقابل چشمان روسها و در پشت مرز اوکراین نیروهای ناتو منتظر نشسته بودند. فکر کردی روسیه میتواند در اروپا هر غلطی بکند و جواب نگیرد؟‌ ناتو تا وقتی روسیه یک سری اصول را روعایت کند مستقیم وارد جنگ نمیشود. روسیه با ۲۰ عدد توپخانه هیمارس ناتو شکست مفتضحانه ای خورده بعد شما فکر میکنید اگر خود ناتو وارد ماجرا بشود چه خواهد شد؟ روسیه فقیر و عقب مانده از هیتلر و آلمان نازی که اوج قدرت و تکنولوژی زمان خودش بود که بسیار بسیار بدبختر هست! چطور میتواند در مقابل نیروی تا دندان مسلح غرب مقاومت بکند؟‌ فکر کردی پوتین خداست؟‌ به محض اینکه بخواهد کلیت روسیه را بخطر بیاندازد یکی از اطرافیانش یک گلوله در مغزش خواهد زد!‌
به ناشماس ۲۰:۵۵ ۲۳ آبان ۱۴۰۱ | ۱۵:۲۷
حنجرت رو جر نده . انتخاب با تو است . روسی یاد بگیری یا چینی ... دوران اربابت تمام شد . ماهواره بین جماعت همه را چون خودش نادان می پندارد .
در جواب ناشناس ۲ ۲۳ آبان ۱۴۰۱ | ۲۰:۵۶
ما مثل شما که اوضاع رو خراب دیدین در فکر فرار به چین یا روسیه (چون هیچ جای دیگه دنیا ما رو قبول نمیکنه) نیستیم که بخواهیم چینی یا روسی یاد بگیریم!