مشروعیت کارکردی

تجربه سیاست خارجی چین از مائو تا شی جینپینگ

۱۴ فروردین ۱۴۰۲ | ۱۴:۰۰ کد : ۲۰۱۸۵۸۸ آسیا و آفریقا انتخاب سردبیر
ناصر پورحسن در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: امروز چین شناسی دیگر نه یک تفنن و ابزار گردشگری است بلکه، برای قدرت پژوهشان و سیاستگذاران، ضرورتی گریز ناپذیر است. بخش عمده ای از مقالات نشریات تخصصی دنیا به کاوش درباره دلایل ظهور چین و نوع حکمرانی آن اختصاص می‌یابد. این گرایش حتی در بین ژورنالیست‌های معتبری چون توماس فریدمن ستون‌نویس معروف نیویورک تایمز نیز به یک دغدغه اصلی تبدیل شده ‌است. وی در یکی از تحلیل‌های خود، از اصطلاح «چکزیت» (Chexit) استفاده کرده ‌است. منظور وی از چگزیت، با اقتباس از خروج انگلیس از اتحادیه اروپا (برگزیت) پایانی بر چهار دهه تلاش برای ادغام پایدار اقتصاد چین با جهان غرب است. 
تجربه سیاست خارجی چین از مائو تا شی جینپینگ

نویسنده: ناصر پورحسن، دانشیار علوم سیاسی دانشگاه آیت الله بروجردی 

دیپلماسی ایرانی: طی سال‌های اخیر در برخی از دانشگاه ها و مراکز علمی دنیا، گروه های پژوهشی و حتی دیسیپلین‌های علمی با عنوان چین شناسی (Sinolog) ایجاد شده و یا توسعه یافته‌اند. آموختن زبان چینی نیز برای بسیاری از دانشجویان و پژوهشگران بعضی کشورهای دنیا، در اولویت قرار گرفته است. مراکزعلمی معتبر، شامه تیزی در آینده شناسی و روند شناسی قدرت دارند. چین‌شناسی و چینی‌آموزی، از نشانگان مهم ظهور چین در دنیای جدید است. 

امروز چین شناسی دیگر نه یک تفنن و ابزار گردشگری است بلکه، برای قدرت پژوهشان و سیاستگذاران، ضرورتی گریز ناپذیر است. بخش عمده ای از مقالات نشریات تخصصی دنیا به کاوش درباره دلایل ظهور چین و نوع حکمرانی آن اختصاص می‌یابد. این گرایش حتی در بین ژورنالیست‌های معتبری چون توماس فریدمن ستون‌نویس معروف نیویورک تایمز نیز به یک دغدغه اصلی تبدیل شده ‌است. وی در یکی از تحلیل‌های خود، از اصطلاح «چکزیت» (Chexit) استفاده کرده ‌است. منظور وی از چگزیت، با اقتباس از خروج انگلیس از اتحادیه اروپا (برگزیت) پایانی بر چهار دهه تلاش برای ادغام پایدار اقتصاد چین با جهان غرب است. 

به راستی چین چگونه به این موقعیت کنونی در عرصه بین‌المللی تبدیل دست یافته است؟ مهمترین مولفه‌های راهبرد کلان سیاست خارجی برای تبدیل چین از یک کشور بزرگ توسعه نیافته به قدرت درحال ظهور و سپس قدرت بزرگ کدامند؟ 

چین با انقلاب کمونیستی تحت رهبری مائو با دوگانه «انقلاب/ جنگ» بخشی از زیرساخت‌های اولیه برای ظهور این کشور به عنوان قدرت بزرگ را فراهم کرد. اما سطح قدرت چین از عرصه نظامی و حفظ تمامیت ارضی به عنوان منافع ملی حیاتی و وجودی فراتر نرفت و به سطح تولید قدرت و ثروت ارتقا نیافت. در واپسین سال‌های عمر وی، جناح تجدیدنظرطلب به رهبری دنگ شیائوپینگ، با دوگانه «اقتصاد/ صلح» چین را بتدریج دگرگون کرد. دنگ به خوبی متوجه شده بود مائویسم به انجماد گراییده و حفظ چین در دنیای متحول، نیازمند اتخاذ راهبردی متفاوت است و به این صورت عصر پسامائویسم که از سال 1979 آغاز شده، تاکنون تداوم یافته و موقعیت کنونی و رو به پیشرفت چین، ناشی از استمرار این راهبرد چندگانه است. 

از بررسی منابع متعدد در حوزه چین می توان موارد زیر را به عنوان مهمترین مولفه های چین پسامائویستی استخراج کرد. این مولفه ها را می‌توان به شیوه فراتحلیل بررسی کرد و آنها را بر اساس اهمیت و تاثیرگذاری، در پیوستاری تحلیل کرد. در لایه زیرین این مولفه‌ها «مشروعیت کارکردی» قرار دارد. 

چین طی 44 سال اخیر، برای کسب مشروعیت کارکردی، سیاست خارجی منسجمی اتخاذ کرده که دارای ویژگی های متخلفی است. قبل از بررسی سازوکار مشروعیت سازی کارکردی چین، ضروری است، به اختصار به ایضاح آن پرداخته شود. مشروعیت از جمله بنیادی ترین مفاهیم علم سیاست است که همواره مطرح بوده و بسیار مسبوق است. مشروعیت با مفاهیم دیگری چون مقبولیت، قانونی بودن، مشروع بودن (دینی) مشتبه می‌شود. اما بطور کلی می‌توان مشروعیت را دلیل ذهنی پذیرش حاکمان توسط حکومت شوندگان تعریف کرد. یک نظام حکومتی بر بستر باورها و زمینه های ذهنی حکومت شوندگان شکل می‌گیرد. شکل گیری یک حکومت، بویژه به تعبیر اصحاب قرارداد، معادله ای است که طرفین آن را حکومت کنندگان و حکومت شوندگان تشکیل می‌دهند. در این رابطه، حکومت نیاز به اعمال قدرت و اراده برای رسیدن به اهداف خود دارد. فرامین و نواحی حکومت زمانی از طرف مردم (حکومت شوندگان) پذیرفته می‌شود که آنها اطاعت از آن را بر خود لازم ببینند. 

ماکس وبر در صورت‌بندی مشروعیت حکومت‌ها، سه نوع سنتی، کاریزما و عقلانی – قانونی را که هر کدام دارای ویژگی های خاص خود هستند مطرح می‌کند. دولت – ملتها با ترکیبی از این سه گونه مشروعیت، حکومت می کنند اما این سه گونه مشروعیت کفایت نمی‌کند. 

شاید سوال کلاسیک سیاست که «چه کسی حکومت می کند»، دیگر امروزه، سوال اصلی سیاست نیست و جای خود را به سوال «چگونه حکومت کردن» داده است. چگونگی حکومت به مشروعیت کارکردی مرتبط می شود. برای شهروندان جهان امروز، مشروعیت حکومت‌ها بیش از هر عامل دیگری به کارکرد آنها وابسته شده است. رهبران پسا مائوی چین به‌خوبی به این موضوع آگاه بوده و به سوال جهان نوین سیاست اشراف داشته اند. آنها ضمن عدم برانگیختن احساسات کمونیست‌های متعصب مائویست، با تغییر تدریجی برخی اصول کمونیسم بدون فروریختن هسته اصلی آن؛ کمونیسم را با کنفسیوسیم پیوند زده و در عرصه سیاست داخلی و سیاست خارجی سلسله ای از راهبردهای به هم پیوسته را طی چهار دهه اخیر در سولوحه ماموریت خود قرار داده اند که در این مجال فقط به راهبردهای سیاست خارجی پرداخته می‌شود. خروج تدریجی مردم چین از زیر خط فقر و گذار آنها به طبقه متوسط مهمترین دستور کار سیاستگذارن چین بوده است. این هدف که عینی ترین و ضروری ترین هدف است، برای همه چینی ها، هدفی معقول بوده که دستیابی به آن بر هر آرمان انتزاعی دیگر، مقدم بوده است. معیار سنجش این هدف، برای همه شهروندان چین بسیار شفاف بوده است. 

شی جی پینگ در نشست کنگره خلق ملی چین، مهمترین دستاورد دولت خود طی دوره پنج ساله اخیر (از کنگره 2017 تا 2022) را خروج 90 میلیون چینی از زیر خط فقر اعلام کرد. دستیابی به این هدف، منوط به وجود بستر مناسب منطقه ای و بین المللی برای خیرش به روش صلح آمیز بوده است. چین ضمن تقویت توان سخت افزاری خود، (اختصاص بودجه نظامی 293 میلیارد دلاری طبق اعلام موسسه صلح استکهلم و ارتش عظیم و پیشرفته) راهبرد تولید قدرت و ثروت را بطور مستمر پیگیری کرده است. 

در کتاب سفید دفاعی چین در سال 1998 که مدام در اسناد بالادستی سال های دیگر منعکس می شود، اعلام شده که چین نه به دنبال هژمونی و ایجاد بلوک نظامی بوده و نه پایگاه نظامی در دنیا ایجاد کرده است. چینی ها، یادگیرنده های تیزهوشی هستند که بدون پرداخت هزینه می‌خواهند به هژمون دنیا تبدیل شوند و این درسی است که از تجربیات اشتباه آمریکایی گرفته اند. 

چین بیش از آنکه به دنبال قدرت افکنی خارجی باشد، به دنبال قدرت سازی و توانمندسازی داخلی بوده است. دیپلماسی نظامی پشتیبان دیپلماسی عمومی چین بوده و تاکتیک «گرگ های مبارز» یعنی شیوه عمل دیپلمات های چینی هرگاه که منافع کشورشان در سطح نظام بین الملل با خطر مواجه شد، تهاجمی و در پی فشار وارد آوردن به طرف مقابل برای احقاق حق خود بوده است تا محیط مطلوب برای سرمایه گذاری جهت توسعه فراهم کنند. چین با راهبرد مصون سازی، آگونیسم دنگی را جایگرین آنتی گونیسم مائوتیسی کرده است. آنان سیاست را صرفا عرصه تنازع خود و دگر نمی بییند بلکه آن را فضایی رقابت آمیز تلقی می کنند. سیاستگذاران چینی در راهبرد مصون سازی، تلاش کرده اند بدون برانگیختن حساسیت سایر دولت ها و به ویژه متحدان خود، برای کاهش خطر ناشی از روابط با این متحدان، روابط با سایر دولت ها را بهبود بخشند. چینی ها با راهبرد مصون سازی، به مجموعه ای از ابزارهای سیاستگذارانه متکی شده اند که ضمن دوری ورود به منازعات بین کشورها، روابطی متعادل بین قدرت های منطقه ای رقیب را ایجاد کنند. 

میانجیگری برای برقرای روابط ایران و عربستان بارزترین مصداق راهبرد مصون سازی پکن است. چین با غلیه سیاست اعمالی بر سیاست اعلامی، کوشیده است به سیاست چین هراسی رقبای خود کمک نکند و با دیپلماسی بهداشتی بویژه در عصر کرونا تلاش کرده تصویری بسیار نرم و لطیف را در اذهان دنیا از خود ایجاد کند. مقامات پکن به دنبال ارائه روایت راهبردی از ابتکار یک کمریند یک جاده هستند که برای همه کشورهای هدف سودمند خواهد بود. محموعه این اقدامات در راستای موجه سازی الگوی چینی بویژه در زمینه مشروعیت کارکردی بوده است. مخاطب این مشروعیت بیش از آنکه دنیای خارج باشد، جهان زیست چینی هاست که خود بخش مهمی از جهان است. چینی ها با گذار به طبقه متوسط و متنعم شدن و برخورداری از رفاه، از فلسفه حکومت، پرسشی ندارند و به برخی رفتارهای مقامات آن حتی در نقض اقلیت های این کشور هم وقع چندان نمی نهند.

کلید واژه ها: چین شی جین پینگ چین و امریکا ایالات متحده امریکا امریکا و چین ناصر پورحسن مائو تسه تونگ دانگ فنگ دنگ شیائوپینگ


( ۱ )

نظر شما :