مذاکرات ژنو دستاوردهاى ۳۰ ساله ايران را تقديم غربى‌ها کرد!

۲۱ آذر ۱۳۸۸ | ۱۶:۱۶ کد : ۶۲۹۸ گفتگو
گفت‌‌وگو با دکتر سیدمحمد صدر، معاون سابق وزارت امور خارجه
مذاکرات ژنو دستاوردهاى ۳۰ ساله ايران را تقديم غربى‌ها کرد!

  برنامه هسته‌ای ایران و رابطه با امریکا جزء مسائلی است که نه تنها سیاست خارجی ایران را تحت تاثیر قرار داده است، بلکه امریکایی‌ها هم تحت تاثیر این مساله قرار دارند. در همین زمینه با دکتر سیدمحمد صدر، معاون سابق وزارت امور خارجه به گفت‌و‌گو نشستیم که در ادامه می آید:

-     پیش از آغاز مذاکرات ژنو از صدا و سیمای جمهوری اسلامی برنامه‌ای با نام مستند هسته‌ای پخش شد که به انتقاد از دولت آقای خاتمی در ارتباط با برنامه‌ هسته‌ای پرداخت. به نظر شما پخش چنین برنامه‌هایی از صدا و سیما چه معنایی دارد؟

صدا و سيما که به آن رسانه ملى گفته مى شود، رسانه‌اى است که باید تمام ملت ايران را پوشش مى‌دهد، هم احاد ملت و هم افکار و احزاب مختلف را در بر مى‌گيرد و به هيچ وجه نبايد يک جانبه گرايى کند. به طور مثال نباید جانب يک سرى افراد خاص و يا حتى دولت را داشته باشد.

صدا و سیما وظيفه‌اش اين است که صداى مردم را به گوش دولت برساند، البته از طرفى هم حرف‌هاى دولت را به اطلاع مردم برساند. اما متاسفانه اين گونه عمل نمى‌کند. يکى از اين موارد هم پخش برنامه مستند هسته‌اى بود. صدا و سیما متوجه نیست که بحث هسته‌اى، بحث فرد یا دولت و يا رئيس دولت نيست. برنامه هسته‌اى ايران پروسه‌اى است که در جمهورى اسلامی حداقل 30 سال سابقه دارد. و هر فردى يک‌سرى اقدامات انجام داده است تا این برنامه به نقطه کنونی رسیده است.

یک اصل کلی وجود دارد و آن این است که انسان‌های ضعیف اثبات خود را در نفی دیگران می‌بینند. برنامه هسته‌اى سمبل اين قضيه است. از روزى که دولت نهم بر سر کار آمد، دولت‌های قبلی را زیر سوال برد؛ که اين دولت‌ها سازش کار بودند. آن مستندى هم که تهيه شد قصد داشت همين مساله را اثبات کند.

اين مستند در واقع دنباله همان خط اوليه آقای احمدى‌نژاد است که مى‌گويد دولت‌هاى قبلى سازش کار بوده‌اند و کارکرد‌هاى آنها را - مخصوصا دولت آقای خاتمى را- زير سوال مى‌برد. همین دولت ناگهان از مذاکرات ژنو سر در مى‌آورد. طی 30 سال گذشته جمهورى اسلامى چنين مذاکرات ضعيفی را انجام نداده بود. اين درست ادامه همان روند است. يعنى مشخص است که اين افراد در گذشته در خود احساس ضعف مى‌کردند و برای پوشاندن ضعف خود به دولت‌های گذشته حمله می‌کردند. دقيقا هم اين مذاکرات نشان مى‌دهد که آنها در دپيلماسى، مذاکرات و پيگيرى منافع جمهورى اسلامى ايران ضعيف هستند.

-         بر اساس چه مبنایی می‌گویید که این مذاکرات ضعیف بود؟

تحليل‌هاى من اگر بر مبناى واقعيت نباشد آن را بيان نمى‌کنم. من به عنوان يک ناظر بى‌طرف چنين مساله‌اى رابيان مى‌کنم. يک نفر آمده و سعى مى‌کند که تمام گذشته را زير سوال ببرد و از طرفى ديگر مذاکرات بسيار ضعيفى در ژنو برگزار می‌شود که به‌هیچ‌وجه در جهت منافع ملى ايران نیست. در واقع مذاکرات ژنو همه دستاوردهاى اتمى جمهورى اسلامى ايران را که در عرض 30 سال گذشته به دست آمده بود تقديم به غربى‌ها مى‌کرد.

من در ابتدا نمى‌دانستم که در مذاکرات ژنو چه گذشته است، بعد از آنکه شنیدم چه مسائلى مطرح شده است متوجه شدم چنين جريانى شبيه به کاری است که قذافى کرد. قذافى سال‌هاى سال به دنبال انرژى هسته‌اى رفت در همين راستا کلى هزينه و فعاليت کرد و به دنبال امکانات و تجهيزات رفت، اما وقتى که با فشار امريکايى‌ها روبه رو شد تمام دستگاه‌ها، تجهیزات و امکانات اتمى را در يک کشتى قرار داد و به امريکا فرستاد. عملکرد آقای احمدى‌نژاد البته در اين حد نبود ولى شبيه به اين بود. اینکه ما ناگهان 1600 کيلوگرم اورانيوم 5/3 درصد غنى شده‌اى که نتيجه سال‌ها تلاش است را تحويل بدهيم که سوخت براى راکتور هسته‌اى اتمى تهران بگيريم چیزی شبیه کار قذافی است. درصورتى که بحث راکتور اتمى تهران اصلا ربطى به موضوع غنى‌سازى اورانيوم ندارد. اين راکتور در گذشته به سوخت نياز داشت و اين سوخت از آرژانتين بدون هیچ مشکلی خریداری شد. اگر اين دولت، دولتى بود که اعتبار بين‌المللى داشت مى‌توانست مانند گذشته‌ دوباره سوخت خريدارى کند. اين‌که در حال حاضر اين دو مساله را بهم ربط داده‌اند بزرگترين اشتباه استراتژيک در قضيه اتمى ايران بود.

-         آیا دولت این دو مساله را به هم ربط داد یا غربی‌ها چنین کاری کردند؟

آقای احمدی‌نژاد خودش مطرح کرد که ما اورانيوم 20 درصد غنى شده را که نياز داريم یا خريدارى مى‌کنيم يا اورانيوم 5/3 درصد خود را مى‌دهيم. بعد بر مبنای پیشنهاد آقای البرادعی هم در این چارچوب بود... نتیجه ببینید که چه شده است؛ آقای احمدی‌نژاد به آنها قول داده است و قبول کرده است که 1200 کيلو اورانيوم 5/3 درصد بدهد به روسيه تا روسيه آن را به 20 درصد تبديل کند و بعد فرانسوی‌ها آن را به ميله‌هاى سوخت تبدیل کنند. اين مساله‌اى بوده است که آقای احمدی‌نژاد بر اساس آن توافق کرده است ولی حالا آقای احمدی‌نژاد فهمیده که اشتباه بزرگی مرتکب شده است.

اين توافق اگر انجام شود منافع ملى و اتمى ايران خدشه‌دار مى‌شود، اگر انجام نشود به قبل از مذاکرات بازنمى‌گرديم بلکه به شرایط بدتری باز می‌گردیم. فشارهاى بين‌المللى بسیار افزایش پیدا خواهد کرد چرا که غربی‌ها می‌گویند ببینید که ايران اصلا به تعهداتى که مى‌دهد پايبند نيست بنابراين به هیچ‌وجه قابل اعتماد نيست و وارد فاز‌ تحريم‌هاى بيشتر مى‌شوند.

-     اکنون دولت متوجه شده‌است که اشتباه کرده و نمى‌خواهند بر عليه منافع ملى تصميم بگيرد و اگر اين کا را نکند فشارهاى بين‌المللى افزايش پيدا مى‌کند. در چنين شرايطى چه تاکتيکى را بايد انتخاب کرد که کمترين ضرر را متحمل بشويم؟

در چنین شرایطی چه بگویم... راه حل اساسی، وجاهت بین‌المللی دولت است که با توجه به شرایط موجود امکان آن منتفی است.

-         این یک تگنای دوطرفه است. آیا راه‌کار سومی وجود دارد؟

این راهکار را فقط خود آقای احمدی‌نژاد می‌تواند پیشنهاد دهد.

-     دولت آقای احمدی‌نژاد بعد از مذاکرات ژنو سعى کرد اين مساله را الغا کنند که اگر دولت‌هاى قبلى مذاکره مى‌کردند بحث سر غنى سازى نبود. در اين مرحله ما غرب را مجاب کرديم که حداقل تا 5/3 درصد غنی سازی از سوی ايران را به رسميت بشناسند. دولت اين جريان را يک پيروزى حساب مى‌کند نظر شما چيست؟

اول اینکه بايد ثابت کنند که آنها اين مساله را به رسميت شناخته‌اند. اگر به رسميت شناخته بودند بيان نمى‌کردند که تحريم‌ها همچنان ادامه دارد. در مذاکره چنين بحثى نشده است که آنها مطرح کنند که تا 5/3 درصد و يا 5 درصد اوارانيوم غنى شده ايران را به رسميت مى‌شناسيم، این واقعیت ندارد. آنها همچنین تاکید می‌کنند که همچنان تحریم‌ها بر سر جای خود است؛ تازه تاکید هم می‌کنند که تحریم‌های بیشتر در راه است. اولا غرب غنی‌سازی از سوی ایران را نپذیرفته است. اين واقعيت وجود ندارد، ثانیا اين غنى‌سازى براى آقای احمدی‌نژاد نيست. غنى سازى در زمان آقای خاتمى شروع شد؛ - با يک تعداد محدودى از سانتفويژى‌ها- آقای احمدی‌نژاد بر سر سفره‌اى نشست که نتيجه 7-8 سال کار آقای خاتمى - که باز يک مقدارى از آن هم مربوط به گذشته بود- بود. آقای احمدی‌نژاد فقط تعداد سانتريفيوژ‌ها را افزايش داد وگرنه غنى سازى در زمان آقای خاتمى شروع شد.

-     دولتى که اين گونه تند در قبال مساله هسته‌ای موضع می‌گرفت و تمام مذاکرات را زير سوال مى‌برد و همه مسائل را نقش بر آب کرد و اعلام کرد که ما در مساله هسته‌اى کوتاه نخواهيم آمد، چطور به اين مرحله رسيده است که اينقدر ساده همه چيز را تحویل مى‌دهد؟

اين ويژگى افراطى‌گرى است. حضرت على (ع) مى‌فرمايند: چپ روى و راست موجب گمراهی است.

تند رفتن به افراط و تفريط منجر مى‌شود، تمام اين مسائل در تاريخ، جامعه شناسى و سياست تجربه شده است. بچه‌هاى انقلابى قبل از انقلاب هميشه تاکيد مى‌کردند که چب روى دنباله‌اش راست روى است، افراط بيش از حد دنباله‌اش تفريط و کوتاه آمدن است.

عين قضيه هسته‌اى در مورد امريکا هم صدق می‌کند. آقای احمدی‌نژاد از همان ابتدا شعار ضد غرب داد و آنها را آدم کش‌هاى بزرگ معرفى کرد؛ در ابتدا براى جورج بوش نامه‌اى نوشت تا بوش را هدايت کند، بعد به دنبال رابطه با جورج بوشى رفت که به اندازه خود اسرائيل، اسرائيلى است.

در امريکا گروهى هستند که به آنها مى‌گويند مسيحى‌هاى صيهونيست. اين افراد به لحاظ اعتقاد مذهبى به اسرائيل اعتقاد دارند. اعتقاد آنها اين است که براى اينکه مسيج مجددا ظهور کند بايد در اسرائيل يک دولت قوى به وجود بيايد که مسلمانان را که دشمن آنها هستند نابود کند تا بعد از آن مسيح ظهور کند. آقای بوش که جزء نئومحافظه‌کاران چنين تفکرى دارد. عملکرد او هم چنين مساله‌اى را نشان داد. اين تفکر به اصطلاح ایدئولوژی او بود و به لحاظ سياسى هم يک انسان افراطى، تند و خشنى بود که دو جنگ در منطقه خاورميانه را به ما تحميل کرد. آقای احمدی‌نژاد دو يا سه بار پای سخرانى ايشان در سازمان ملل نشست، در حالى‌که بوش يک نگاه هم به آقای احمدی‌نژاد نکرد، اين افراط و تفريط اينجا مصداق دارد.

یک فرد افراطی اگر مسئولیت داشته باشد ضرر زیادی را وارد می‌کند. این مساله هم در روانشناسى و هم در سياست اثبات شده است.

-     آقای دکتر به طور کلى شما مساله مذاکره با امريکا را چگونه مى‌بينيد؟ آيا جمهورى اسلامى بايد وارد چنين مسيرى براى مذاکره شود؟ اگر جواب شما مثبت است از چه روشى بايد وارد اين قضيه شود که کمترين ضربه و يا اصلا ضربه‌اى به منافع ملى نخورد و در واقع منفعتى هم براى ايران داشته باشد؟

مذاکره در روابط و سياست خارجى با دولت‌هايى که آنها را به رسميت مى‌شناسيم هيچ اشکالى ندارد، اما مساله مهم اين است که براى مذاکره بايد جنبه‌هاى مختلف را در نظر گرفت. يکى از اين موارد تاريخ روابط است. ما بايد تاريخ روابط ايران وامريکا را در نظر بگيريم و بدانیم که امريکا در ايران چه کار‌هايى را انجام داده است و چگونه بوده است و تا مطمئن نشويم که امریکایی‌ها قصد ندارند که اشتباهات خود را دوباره تکرار کنند، برقراری مجدد رابطه با امریکا معنا ندارد. بنابراين بايد اين اطمينان حاصل شود. این اطمینان در مذاکره به وجود می‌آید.

رابطه ايران و امريکا اولا بايد از موضع قدرت و غزت باشد، نه از موضع التماس که آقای احمدی‌نژاد متاسفانه مى‌خواهد انجام دهد. در عين حال بر مبناى منافع مشترک و احترام متقابل باشد.

دليل تاکيد من بر روى موضع قدرت و عزت سابقه تاريخی است. روزى امريکایی‌ها در ايران حاکم بودند.

 براى اينکه امريکا را بشناسيد داستانى را از خاطرات مادر شاه براى شما بازگو مى‌کنم. وی می‌نویسد که روزی دیدم که شاه خيلى ناراحت است. شاه مى‌گويد که من شاه اين مملکت و فرمانده ارتش هستم يک سرى هواپيماى فانتوم داريم، امريکايى‌ها بدون اطلاع من هواپيماها را به ويتنام برده‌اند و آنجا را بمب باران مى‌کنند. ببينيد اين سمبل عملکرد امريکايى‌ها با شاهى است که دوست و عامل امريکا بود. کلا خوى امريکايى‌ها اين‌گونه است. براى اينکه اين خوى دوباره بازنگردد ما بايد از موضع قدرت وارد شويم و به امريکايى‌ها بفهمانيم که اگر ما منافعى در برقرارى رابطه با شما داريم، شما هم منافع داريد. جالب است بدانيد که در شرايط فعلى امريکا به ايران بيشتر احتياج دارد، چرا که امريکا در عراق،افغانستان، لبنان و فلسطين و در کل جهان اسلام مشکل دارد و اين مشکلاتش را بدون همکارى با ايران نمى‌تواند حل کند. دو نفر مى‌نشينند رو‌به‌روی هم و صحبت مى‌کنند. صحبت‌هايى از موضع ابر قدرتی و کوچک و بزرگ نبايد داشته باشيم. نحوه رفتارى که آقای احمدی‌نژاد از خودش نشان داد - به ويژه در مصاحبه‌هايى که با لارى کينگ داشت واقعا التماس مى‌کرد که من آرزو مى‌کنم رابطه ايران و امريکا برقرار شود-  راه به جايى نخواهد برد و اگر هم ببرد متاسفانه مثل روابط گذشته به روابطى که از بالا به پايين است تبديل مى‌شود. 

-     در روز اول مذاکرات ژنو آقای سلطانيه تلاش کردند به نوعى فرانسه را به کم کارى متهم کنند و روز دوم مشاهده کرديم که مذاکرات چگونه پيش رفت، ولى به نظر مى‌رسيد که قصد داشتند تا فرانسه حذف شود و امريکا جاى فرانسه را بگيرد. اين چه تاکتيکی است که يک کشور اروپاى غربى که کشور مهمى است و در کشور ما داراى سفارتخانه است روابطمان را با آنها سرد کنیم و با يک کشورى که هيچ گونه رابطه‌اى نداريم وارد مذاکره شويم؟

بله، متاسفانه اين هم يکى از سياست‌هاى غلط است. امتيازى که فرانسه نسبت با امريکا دارد اين است که فرانسه در ايران هيچ گونه سابقه تاريخى سلطه نداشته است. يعنى خطر سلطه از سوى فرانسه نسبت به ايران هيچ گاه وجود نداشته است.

آقای سلطانيه سياستى را انجام می‌دهد که از طريق دولت آقای احمدی‌نژاد‌ به او ابلاغ مى‌شود. بعد شکست مى‌خورند و ظرف 24 ساعت حرفشان را پس مى‌گيرند، که اين مورد، نشانه ضعف ديپلماسى است.

-     اعتماد به روسيه تا اين اندازه به چه دليل است؟ نيروگاه بوشهر را سر موقع تحويل ندادند و قرارداد‌هايى که بر سر ساخت ماهواره با اين کشور داشتيم هيچ کدام به نتيجه نرسيد. قراردادهايى که براى خريد هواپيماهای توپولوف روسی داشتیم به ما تحویل ندادند، پس اين مقدار اعتماد مفرطى که ما به روسيه داريم براى چيست؟

همان دليلى که براى فرانسه گفتم. عدم شناخت از دیپلماسی. بارها و بارها در گذشته گفته شده است که نباید تا این اندازه به روسیه تکیه کرد -البته من رابطه با روسيه را نفى نمى‌کنم چرا که کشور بزرگى است- اما اين اندازه اعتماد جایز نیست. باور دولت این بود که روسیه از حق وتوی خود برای صدور قطعنامه‌ها در شورای امنیت سازمان ملل در مقابل ایران استفاده خواهد کرد. در حالى‌که روسیه آزمون خود را پس داده بود و می‌دانستیم که روسيه تا يک جايى با ايران هم‌قدم مى‌شود و در اين مدت از کارت ايران استفاده مى‌کند تا مشکلاتى که با امريکا دارد را حل ‌کند. زمانى که مشکلاتش حل شود، تنها کاری که می‌کند این است که قطعنامه را یک یا دو درصد ضعیف می‌کند و نه تنها وتو نمی‌کند بلکه به آن رای هم می‌دهد و بعد هم تصویب می‌شود.

-         حالا که حرکات روسیه را می‌بینند چرا هنوز به روسیه اعتماد می‌کنند؟

دليليش اين است که ديپلماسى آقای احمدى‌نژاد، ديپلماسى بدون ديپلمات است. از افراد مجرب و کارکشته در سياست خارجى که در حال حاضر در سياست خارجه زياد هستند استفاده نمى‌شود که نتيجه آن اين اشتباهات بزرگ چه در رابطه با فرانسه، امريکا، روسيه، برنامه هسته‌اى و جهان عرب است که ايشان هیچ موفقيتى در سیاست خارجی نداشته است. هر کدام از اين موارد را که بررسی مى‌کنيم مشاهده مى‌کنيم که متاسفانه منافع ايران در آن رعايت نشده است.

-     برنامه هسته‌اى ايران از اهميت ويژه‌اى برخوردار است. در چنين شرايطى که ايران عقب نشينى کرده و پيشنهاد جديدى را به آژانس داده است و کشور‌هاى غربى اعلام کرده‌اند که هيچ پيشنهادى را نمى‌پذيرند. به نظر شما فضاى به وجود آمده به کدام سمتى پيش مى‌رود و چه اتفاقى منتظر ايران است و کشور‌هاى غربى چه عکس‌العملى را نشان خواهند داد؟ آيا در انتها ايران این پيشنهاد را مى‌پذيرد يا مشکلات جديدى بر سر راه ايران خواهند گذاشت مثل انتخاب گزينه حمله نظامى به ايران؟

آقای احمدی‌نژاد که تا اين اندازه سياست دولت‌های قبلى را در رابطه با انرژى هسته‌اى زير سوال برد، سياستى را اتخاذ کرد که نتيجه سياست اتمى ايشان اين جمله است که: احمدی‌نژاد کار را به جايى رسانده است که يا بايد امتياز بدهد يا تحريم‌هاى بيشترى را بپذیرد و چه بسا هر دو. اين نتيجه سياست‌هاى جنجالى و تبليغاتى بوده که برنامه هسته‌اى ايران را در چنين شرايطى قرار داده است که خدا بايد رحم کند.

-     آقای احمدی‌نژاد در مصاحبه‌اش با شبکه ترکيه وقتى از ايشان پرسيده شد که عملکرد برنامه هسته‌اى ايران در برابر بسته پيشنهادى در چه نقطه‌اى قرار دارد، گفت که ما از قبل اعلام کرده بوديم که برنامه هسته‌اى ايران کاملا مشخص است و فقط در چارچوب خريد سوخت براى راکتور تهران با 1+5 صحبت مى‌کنيم و تاکيد داشتند که فقط با آژانس کار مى‌کنند. احمدی‌نژاد تاکيد مى‌کند که مساله فقط روى خريد براى راکتور تهران است ولى غربى‌ها نظرى ديگرى دارند و اين را آغازگر يک روندى مى‌دانند که به طور کامل برنامه هسته‌اى ايران را تسخير کنند. اين عملکرد آقای احمدی‌نژاد تا کجا ادامه خواهد داشت، به هر حال بايد يک نکته پايان براى اين قضيه وجود داشته باشد. از سوی دیگر آقای احمدی‌نژاد تاکید کرد که ما به دولت امريکا اطمينان نداريم چرا که هنوز زندان گوانتاناما وجود دارد. اين در حالى است که هنوز از فاجعه‌اى که در زندان هاى ايران افتاده است بيشتر از دو ماه نگذشته است. من احساس مى‌کنم که اين تضادها را عمدا بيان مى‌کنند.

مساله اين است که تناقض در گفتار ايشان خيلى زياد است. اگر امريکا زندان گوانتاناما دارد، پايه‌گذار اين زندان چه کسى بوده است؟ مشخص است که اين زندان در زمان جورج بوش تشکيل شده است. پس چرا دنبال رابطه با او بودید؟ چرا با خانواده‌های زندانیان امریکایی در ایران ابراز همدردی می‌کنید ولی با خانواده‌های زندانیان هم‌وطن خود نه؟

 علت اصلى بیان چنین مسائلی نداشتن اصول است، افراطى‌گرى است؛ چيزى که به سياست خارجی خيلى ضربه مى‌زند. افراط‌گراها، انسان‌های غير قابل پيش‌بينى هستند و وقتى يک دولتى غير قابل پيش‌بينى باشد، ديگر به هيچ‌وجه نمى‌توان روى آن و قول‌هايى که مى‌دهد حساب کرد و هر لحظه ممکن است همه مسائل را به‌هم بريزد. بنابراين اصلا قابل اعتماد نيست. به همين دليل اين رفتار‌ها انجام شده است و کار ما به اين مرحله رسيده است.

-     اوباما خيلى اصرار دارد که با ايران ارتباط برقرار کند و از طرفى هم احمدی‌نژاد اصرار دارد که اين رابطه برقرار شود. اوباما مذاکرات را سازنده خواند و براى 13 آبان بيانه صادر کرد، با وجود تمام مشکلاتى که به وجود مى‌آيد می‌خواهد به مذاکرات و دیپلماسی ادامه دهد. آيا مى‌خواهد دنيا را مجاب کند که بگويد ما همه راه‌ها را رفته‌ايم و یک اجماع بین‌المللی علیه ایران به وجود آید يا مساله‌ ديگرى است؟

برداشت من اين است که اوباما قبل از اينکه انتخاب شود در واقع دنبال اين بود که چه با ايران و چه با جهان اسلام يک برنامه جديدى را شروع کند. واژه تغییر به معنای تغيير در همه زمينه‌ها بود. در سياست خارجی و تقريبا در همه زمينه‌ها عکس کار جورج بوش انجام مى‌شود. اولا يک‌جانبه‌گرايى را کنار گذاشت و به دنبال همه جانبه‌گرايى رفت. به سازمان ملل و سازمان‌هاى بين‌الملى اهميت زيادى داد، در روابطش با اروپا به عنوان شريک مطئمن و استراتژيک وارد عمل شد. همچنين در ارتباط با روسيه تغيير ایجاد کرد؛ طرح سپر دفاع موشکى را کنار گذاشت و در عين حال در ارتباط با ايران و جهان اسلام هم دنبال همين مورد بود. وجود دولت افراطی نتانیاهو در اسرائیل مانع بزرگی در سر راه سیاست‌های اوباما در خاورمیانه است. چناچنه اگر اخيرا دقت کرده باشيد خانم کلينتون در عرض 3 روز، دو موضع مختلف گرفت. اول به اسرائيل رفت و مدعى شد که توقف شهرک‌سازى جزء شرايط مذاکرات صلح نيست، بعد از 24 ساعت که وارد مصر شد. در ملاقاتش با مبارک همه چيز را منکر شد. اين پيچيدگى‌هاى خاورميانه است که حتى امريکا را مستاصل می‌کند.

در رابطه با ايران هم دنبال اين بود که سياست‌هاى جورج بوش را کنار بگذارد و يک تعاملى را با ايران آغاز کند. بنابراین منتظر نتيجه انتخابات ايران بود، البته فکر کرده بود که بايد اين رابطه را با مقام معظم رهبرى ايجاد کند و به همين دليل نامه‌اى به رهبرى نوشت و پاسخ هم گرفت.

وقايع پس از انتخابات براى اوباما مشکل ايجاد کرد، اگرچه او تصميم گرفت که به روند خود ادامه دهد اما فشار‌هايى در این ارتباط آغاز شد که در ارتباط با برخورد با مردم ایران و مسائل حقوق بشر بود. اين پيامى هم که آقای اوباما داده است نشان مى‌دهد که هنوز دنبال فکر قبلى است، اما مسائلی از جمله مذاکرات هسته‌ای، انتخابات، اقدامات محمود احمدی‌نژاد و دستگیری‌های اخیر مشکلاتی را در این زمینه ایجاد کرده است.

-     اگر قرار باشد که مذاکره‌اى بين ايران وامريکا انجام شود در حاشيه برنامه هسته‌اى ايران خواهد بود، يعنى برنامه هسته اى يک بهانه براى ايران خواهد بود. از سوى ديگر عده‌اى معتقدند مشکل برنامه هسته‌اى ايران رابطه ايران و امريکا است و اگر رابطه ايران و امريکا حل شود به تبع آن مشکل هسته‌اى ايران نيز حل خواهد شد.  آيا درست است که بعد از 30 سال موضوع به اين مهمى دست‌آويز مذاکرات ايران و امريکا شود و آيا اين واقعيت دارد که اگر ايران و امريکا مشکلاتشان را حل کنند برنامه هسته‌اى ايران نيز تحت تاثير آن قرار مى‌گيرد؟

يکى از مشکلات ايران و امريکا همان برنامه هسته‌اى ايران است.

اما اصل قضيه برقراری روابط ايران و امريکا و مشکل اصلى ايران با امريکا مشکل فلسطين است. اگر امریکا بحث انژرى هسته‌اى را مى‌کند، بخاطر امنيت اسرائيل است و اگر بحث تروريسم را مى‌کند بخاطر حماس و حزب‌الله است.

امريکا بزرگترين مساله‌اى که در خاورميانه دارد، حفظ امنيت اسرائيل است و در واقع تلاش برای برقرارى صلح میان اعراب با اسرائيل جهت تامین امنیت و منافع اسرائیل است. يعنى منافع امريکا در خاورميانه عين منافع اسرائيل است و اين اصل قضيه است.

بقيه مسائل، مساله نفت هم جزء الويت‌ها و مسائل مهم براى امريکا است. همه اين مسائل بهم ديگر ربط دارند؛ مساله اسرائيل، تروريسم، انرژى هسته‌اى و حقوق بشر و بعد مسائل دیگر. اگر ما تصور کنيم که با برقرارى رابطه با امريکا همه‌ مسائلمان حل مى‌شود، اشتباه است زیرا بسیاری از این مسائل همان‌قدر که  براى امريکا حياتى و استراتژيک است براى جمهورى اسلامى ايران هم حياتى و استراتژيک به حساب می‌‌آید.


نظر شما :