بازخیزی جریان افراط مبحثی جدی است

۲۲ بهمن ۱۳۸۹ | ۱۴:۰۴ کد : ۱۰۲۵۷ اقتصاد و انرژی
متن سخنرانى محمد ابراهيم طاهريان، سفير سابق ايران در افانستان و پاکستان در نشست چهارم ديپلماسى ايرانى با عنوان «چالش‌هاى مرزهاى شرقى؛‌ از طالبان تا ناتو»
بازخیزی جریان افراط  مبحثی جدی است

ديپلماسى ايرانى: منظور از مرزهای شرقی در اینجا از «دهنه ذوالفقار» در استان خراسان رضوی است تا «گوادر» در سیستان و بوچستان، یعنی حدود 1850 کیلومتر که وسعتی حدود وسعت ایران را با حدود 200 میلیون جمعیت شامل می‌شود. سعی می‌کنم کمتر راجع به افعانستان و بیشتر راجع به پاکستان توضیح دهم که این پدیده چیست و چه مباحثی می‌تواند منجر به تهدید و فرصت شود و در پایان هم به یک ارزیابی و نتیجه گیری می‌رسیم.

ما با دو کشور پاکستان و افغانستان در شرق همسایه هستیم که ضمن پیوستگی وسیع و همه جانبه مسائل، تفاوت‌هایی دارند. تفاوت همسایگی ما با افغانستان در این است که ما با سه قوم عمده افغانستان همسایه‌ایم.

در «فراه» با پشتون‌ها به طور عمده، ولایت یا استان هرات که عمدتاً محل زندگی تاجیک‌ها و «نیمروز» که عمدتاً بلوچ‌ها هستند. با این سه قوم که می‌توان گفت عمده‌ترین اقوام در افغانستان هستند، همسایه‌ایم.

یکی دیگر از مشخصات همسایگی با این کشور این است که اگر شکل سیاسی افغانستان را خیلی مختصر تعریف کنیم، ما امروز با افغانستانی روبه‌رو هستیم که دچار یک دولت ناکارآمد است و با سردرگمی ‌نیروهای خارجی روبه‌رو است. در حقیقت همسایگان جدیدی که ما در این کشور داریم در طول نه سال گذشته که وارد افغانستان شده‌اند دچار یک سردرگمی‌ شده‌اند.

سرفصل سوم بحث، توسعه یا پایداری جریان افراط است که به درستی و به زیبایی توضیح داده شد و توضیح علمی ‌و جالبی بود که معتقدم رسانه‌ها و دوستانی که در رابطه با جریان افراط کار می‌کنند، می‌توانند بهترین بهره برداری را از این بحث کنند. لذا این توسعه و پایداری شامل همه دسته‌ها می‌شود، چه طالبان افغانی یا القاعده افغانی و یا افرادی که الان به هر عنوانی سلاح دست گرفته‌اند.

مشخصه دیگری که افغانستان با آن درگیر است تغییر وضعیت همسایگان افغانستان است. در گذشته و در پروسه دولت سازی و ملت سازی در افغانستان یکی از راهکارهایی که منتج به نتیجه شد 2+6 بود. با رویکرد، گفتمان یا راهکارهای منطقه‌ای که در این فراز جدید در چند سال گذشته شکل گرفته است این جایگاه تغییر پیدا کرده که ايران هم جزو آن است.

این وضعیت کلی افغانستانی است که ما در 940 کیلومتر و سه استان خراسان رضوی، جنوبی و سیستان و بلوچستان با آن همسایه هستیم. این کشور در سه دهه گذشته، تقریبا به اندازه جمعیتش یک بار در ایران مهاجر داشته و خالی شده است، امروز طبق آمار غیررسمی ‌که وجود دارد یعنی آمار تایید نشده‌ای که اعدادش حدودی است، یک میلیون مهاجر ثبت نام شده و دو میلیون مهاجر ثبت نام نشده در ایران هستند. (در حال حاضر بیشتر کسانی که دست اندر کار امور مهاجرین هستند بر این باورند که به طور غیررسمی ‌حدود سه میلیون افغانی که تقربیاً یک میلیون آن‌ها ثبت نام شده و دو میلیون ثبت نام نشده‌اند در ایران زندگی می‌کنند) این هم یکی از مشخصه‌هایی است که ما با آن روبه رو هستیم.

بحث دیگری که در افغانستان مطرح است، تولید مواد مخدر است. افراط یا تروریسم با مواد مخدر درون یک کاسه بوده‌اند و درآمد مواد مخدر چه کاشت، چه داشت و چه قاچاق مواد مخدر در خدمت جریان افراط بوده است. و نیز این که اصل قومیت حرف آخر را در افغانستان می‌زند، این پدیده‌ای است که به طور کلی می‌توان گفت در افغانستان با آن روبه‌رو هستیم. این مطالب را گوشه ذهنتان نگه دارید تا در آینده این دو پدیده را کنار هم می‌گذاریم تا ببینیم در مرزهایمان با چه پدیده‌ای روبه‌رو هستیم و این که چگونه تصمیم بگیریم.

تفاوت همسایگی پاکستان با ایران نسبت به همسایگی ایران با افغانستان این است که ما با پاکستان همسایه نیستیم ما با بلوچستان همسایه هستیم، یعنی فقط قوم بلوچ در پاکستان هستند که در همسایگی ما زندگی می‌کنند و اگر حدود یک چهارم جغرافیای پاکستان بلوچستان باشد، کم‌ترین جمعیت و کم‌ترین آمار جمعیتی در بلوچستان پاکستان ساکن هستند.

پس همسایگی ما با پاکستان از طریق بلوچستان پاکستان ترجمه می‌شود یعنی ما با دو قوم عمده در پاکستان یعنی «سندی‌ها» و «پنجابی‌ها» همسایه نیستیم. این طبیعتاً محدودیت‌ها و در کنارش فرصت‌هایی را برای ما ایجاد می‌کند. بنابراین یکی از مشخصه‌های همسایگی در پاکستان این است که ما با یک قوم پاکستان همسایه هستیم. از طرف دیگر پاکستان با افغانستان حدود 2400 کیلومتر مرز مشترک دارند این سرریز مسائل دو کشور را به هم مقدارى وسیع‌تر می‌کند.

اتفاق دیگری که در پاکستان افتاده این است که پاکستان از ابتدای تولدش در حدود شش دهه گذشته فراز و نشیب‌های فراوانی داشته است که بعد از جدایی پاکستان شرقی (بنگلادش امروز) از پاکستان می‌شود گفت همزمانی تحولات در پاکستان با پیروزی انقلاب اسلامی ‌در ایران بود که در مقطعی در دوران ضیاءالحق با تعریف شریعت مصطفی و به کارگیری این گفتمان در اداره کشور شرایطی را به وجود آورد که به نظر می‌رسد این شرایط بستری شده برای توسعه و رشد بیش از پیش جریان افراط، به طوری که در یک مقطع جریان افراط از کنار پایتخت امروزین پاکستان یعنی اسلام آباد برای اولین بار در حوزه ثبات حضور پیدا کرد و این جغرافیای پیوسته در وزیرستان جنوبی و مشرقی، تا حدودی افغانستان جنوبی بعد هم غربی و بعد هم مرزهای جنوبی اسلام آباد گسترش پیدا کرد.

این ظرفیت در دوران ژنرال ضیاءالحق ایجاد شد و این وضعیت علی‌رغم رفت و آمدهای حکومت‌های سیاسی بعد از ضیاء و مشخصاً حزب مردم و بعد هم ناسیونالیسم یعنی نواز شریف هم ادامه داشت و حتی در دوران این حکومت‌ها هم تغییرات عظیمی‌ روی داد.

به کارگیری این گفتمان در اداره کشور علی‌رغم تفاوت ماهیت احزاب سیاسی روی داد؛ به عنوان مثال حزب مردم که نگاهش کاملا متفاوت بود حداقل در حوزه سیاست خارجی یا حداقل در حوزه افغانستان می‌توان گفت تغییری ایجاد نکرد.

حزب مردم در مسائل داخلی رویکردى نسبت به بحث‌های روشنفکری داشت که به قول خانم بوتو جریانات افراط و حکومت طالبان و جریان طالبان اصولا در زمانی تشکيل و به منصه ظهور رسید و مورد شناسائی قرار گرفت که حزب مردم حاکم بود.

حاکمیت جریان افراط در مدت چهار سالی که در بخشی از جغرافیای افغانستان حاکم بود از سوی سه کشور به رسمیت شناخته شد، اولین آنها پاکستان بود، بعد امارات متحده عربی و عربستان. البته بعدها امارات حضورش را یک مقدار کم‌رنگ‌تر کرد اما این دو کشور حاکمیت جریان افراط را به رسمیت شناخته بودند.

پس حتی در دوران حاکمیت حکومت‌های منتخب از سوی مردم، باز هم این گفتمان در پاکستان تغییر نکرد تا دورانی که کودتا صورت گرفت و دو حکومت منتخب کنار رفتند و ژنرال مشرف حاکمیت را در دست گرفت.

ژنرال مشرف با ابداع یا عرضه «دکترین روشنفکری میانه روانه» سعی کرد قدری گفتمان ابداع شده در دوران ضیاء، را در ارتش پاکستان که سیاسی‌ترین ارتش منطقه یا بزرگترین حزب در پاکستان است، در حوزه داخل پاکستان تغییر دهد؛ اما در حوزه سیاست خارجی حداقل در بخش ارتباط با افغانستان این گفتمان تغییر نکرده است.

در دورانی که ژنرال مشرف در پاکستان بر سر کار بود، برای اولین بار یک نخست وزیر غیرحزبی یا تکنوکرات را روی کار آورد و دورانی که آقای شکرت عزیز در پاکستان روی کار بود اکثریت قریب به اتفاق دولت، تکنوکرات‌هایی بودند که به کارشان وارد بودند و همین باعث شد در آن مرحله با استانداردهای شبه‌قاره و استانداردهای پاکستان، پاکستان از منظر اقصادی به وضعیت قابل قبولی برسد، شاخص امنیت در داخل پاکستان ارتقا پیدا کرد و اگر به زبان آمار صحبت کنیم باید بگوییم که پیشرفت در آن مقطع چه با قبل و چه با دوران فعلی قابل مقایسه نیست.

شرایط رشد اقتصادی با معیارهای خود پاکستان شرایط کاملاً متفاوتی بود، پاکستان برای اولین بار به منابع 12 میلیون دلار ذخیره ارزی دست یافت و می‌شود گفت جزو معدود دوره‌هایی بود که پاکستان قادر شد غذای اولیه خودش را در داخل تولید کند و به لحاظ داخلی بیشترین فشار هم به جریان افراط آمد.

شاید بتوان گفت 10 یا 11 تا از استوانه‌های جریان افراط در دوران ژنرال مشرف در پاکستان حذف شدند و اتفاق مهمی‌ هم در پاکستان واقع نشد. برای این که بتوانم نتیجه بگیرم بیشتر از این در شمای پاکستان ریز نمی‌شوم.

پاکستان بعد از این تحولات به سوی یک حکومت منتخب رفت که تعریف امروزى حکومت منتخب در پاکستان می‌شود تقسیم قدرت یا ایجاد کانون‌های مکرر قدرت در حوزه داخلی. وضعیت پاکستان به طرفی رفت که ترجمه‌اش چیزی می‌شود که شما به طور روزمره در مورد پاکستان می‌بینید و اخبارش را می‌شنوید.

اما در حوزه سیاست خارجی که البته به ديگر همسایگانش نمى‌پردازم و مشخصا راجع به افغانستان صحبت می‌کنم.

در افغانستان نتیجه این سیاست این شد که سازمان‌هایی که از ابتدا پرونده افغانستان در اختيارشان بود با دستى بازتر و یکه‌تازی در افغانستان جلو بروند؛ در حقیقت توانستند با کارت افغانستان جهت بازسازی منافع و مصالح خودشان چه از جنس نوع جنگ سرد، چه از جنس بعد ازتحولاتش اهداف خود را جلو برند. به طوری که امروز به زبان آمار بیشتر کارشناسان غربی و مشخصا موسسه استانلیچ معتقدند که بین پنجاه تا هشتاد درصد جغرافیای افغانستان حوزه نفوذ جریان افراط است.

امروز جریان افراط این توانایی را دارد که در حوزه غزنین که حوزه مرکزی افغانستان تلقی می‌شود، حکم کند استفاده از موبایل ممکن نیست و این حکم جاری می‌شود. معنايش این است که در ابتدا اشاره کردند این‌ها قادر به سربازگیری از خاک پاکستان تا کنار مرزهای ایران هستند.

شرایطی که در حال حاضر به وجود آمده است نتیجه سیاست‌هایی بوده که می‌شود گفت بخشی از حاکمیت پاکستان یعنی نهادهای قدرتمندش این سیاست را در افغانستان جلو برده‌اند؛ یعنی پاکستانی که خودش مشکلات زیادی دارد توانسته است این تاثیر را بگذارد و به دنبال عرضه کالای تولیدی خودش یعنی تولید ناامنی در افغانستان، گفتمانی را با جامعه بین الملل هم در حوزه مسائل داخلی‌اش و هم در حوزه سیاست‌های فرامنطقه‌ایش عرضه کند.

در واقع کالایی است که با آن معامله می‌کند، گفتمان می‌کند و با آن می‌تواند تجارت کند و این علی‌رغم تمام هزینه‌های سنگینی است که پاکستان تاکنون بابت این سیاست داده است. در واقع هرکس تاکنون در افغانستان باد کاشته، طوفان درو کرده است.

همه کسانی که روی تیغ دو لبه جریان افراط سرمایه گذاری کرده‌اند، هزینه اش را نیز پرداخته‌اند.سرنوشت ژنرال ضیاء یا سرنوشتی که خانم بوتو دچارش شد و سرنوشتی که به نظر می‌رسد کمابیش در انتظار حاکمیت فعلی باشد.

این بحث را از این جهت گفتم که ما وقتی به دیواره شرقی کشورمان نگاه می‌کنیم با پدیده‌ای روبه‌رو هستیم که بخش اول جنبه‌های مختلف این پدیده را را آقای دکتر فرمودند، بخشی‌اش را هم آقای بهرامی‌ گفتند، یک اشاره‌ای را بنده کردم. ما با این پدیده روبه‌رو هستیم، 200 میلیون جمعیت با این مشخصه‌های سیاسی، هم به لحاظ سیاست‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای و هم نوع کارکردی که حکومت‌ها دارند.

ما اگر تصور کنیم که حالا حاکمیت در افعانستان چقدر به مجموعه وقایعی که دارد اتفاق می‌افتد تسلط دارد و به آن چهار شاخصی که گفتم توجه کنیم یعنی ناکارآمدی دولت، توسعه جریان افراط، سردرگمی‌ کشورهای فرامنطقه‌ای و تغییر جایگاه همسایگان، می‌بینیم با چه معضلی برای اداره این پدیده روبه‌رو هستیم.

برای اداره این پدیده و تخفیف تهدیدها ما باید یک تعریف و برداشت مشترک توسط کسانی که در اینجا با پدیده مرزهای شرقی کشور دارند، داشته باشیم یعنی در حقیقت تجمیع امکانات همگرایی و یک قرائت مشترک در داخل از مجموعه وقایعی که در همسایگی ما اتفاق می‌افتد چه نسبت به رخدادهایی که مبنایش ایدئولوژیک است، چه به رخدادهایی که ریشه‌های امنیتی و اقتصادی دارد. اين قرائت می‌تواند به اتخاذ تصمیم صحيح کمک کند.

گاهی اوقات‌ تصیمیماتی می‌گیریم که مبتنی بر روند واقعیات‌ نیست. هر تصمیمی‌ که نسبت به این دو همسایه بگیریم، همسایگانی که چه در بستر آرمانی، چه از لحاظ مشترکات تاریخی، فرهنگی، دینی از ما انتظاراتی دارند، ممکن است این تصمیمات، تصمیمات عمیقی نباشد ولی اثراتش بر ما اثراتى عمیق است و به میزانی که به این سمت برویم، خودمان و کسانی که درگیر این موضوع هستند باید درک درستی از واقعیات و درک درستى از روندها داشته باشند تا ‌بتوانند تصمیمات واقعی‌تری برای تخفیف تهدیدها و استفاده از فرصت‌ها بگیرند.

با توجه به این که افعانستان کشوری است محاط در خشکی، از گذشته‌های دور در حوزه بندرعباس، ايران به عنوان معین ترانزیتی افغانستان بوده و با مجموعه سرمایه‌گذاری‌هایی که در گذشته‌های نه چندان دور در حوزه افغانستان شده است، امروز دسترسی‌هایی نسبت به آن سه استانی که عرض کردم به وجود آمده است.

در حوزه خراسان رضوی به «دوقارون» در هرات، در سیستان و بلوچستان پل دوستی یا نیلک و در حوزه «فراه» مجموعه اقداماتی که در سال 78 صورت گرفته است، سرمایه گذاری‌های میلیونی نیز انجام داده‌ایم، در حقیقت ایران حدود 330 پروژه کوچک و بزرگ در بازسازی افغانستان انجام داده است که برای اولین بار داراى روند شفافی بود.

دولت وقت ایران این لایحه را به مجلس داد، مجلس در قالب کمک‌های نیم میلیارد دلاری تصویب کرد که نیمی‌ از آن وام بلاعوض بود و نیمی‌ هم وام با بهره کم. ثمره آن سرمایه گذاری در افغانستان، الان دسترسی‌های مطمئن جاده‌ای و تا حدودی ریلی است که کارش پیش رفته است. این حاصل درکی است که منجر به تبدیل تهدیدها به فرصت بوده است.

اگر این نگاهمان را براساس واقعیت‌های این دو کشور تعمیق ببخشیم همان طور که عرض کردم با پیوستگی‌های فراوانی که این دو کشور به هم دارند می‌توانیم تهدیدها را تبدیل به فرصت کنیم. کاری که در گذشته صورت گرفته است و کمابیش الان ادامه دارد ولی باید جدی‌تر شود تا به نتیجه برسیم.

روابط اقتصادی امروز ما با این دو کشور و با توجه به سرمایه‌گذاری‌هایی که در ایجاد دسترسی‌ها و اتصالات ریلی و جاده‌ای شده است در شان روابط نیست، امروز به زبان اعداد و ارقام به نظر نمی‌رسد که روابط رسمی ‌و ثبت شده ما با این دو کشور به سقف دو میلیارد برسد.

بازاری دویست میلیون نفری که ما ناچار هستیم که بخشی از هزینه‌هایش را پرداخت کنیم، به عنوان نمونه حضوری که مهاجرین در بخش‌های کشور ما دارند یا حضور همسایگان ناخوانده که در افغانستان هستند.

پس در کنارش باید با درک صحیح از واقعیت‌ها بتوانیم از فرصت‌ها استفاده کنیم و اگر تدبیر اساسی و مشخصی نسبت به این دو کشور داشته باشیم، می‌فهمیم بحث بازخیزی جریان افراط یک بحث جدی است.

در ده سال قبل جریان افراط دچار اضمحلال شد ولی امروز ما شاهد هستیم که به زبان آمار و آن چه که در افغانستان و پاکستان صورت گرفته، جریان افراط قادر است در یک جغرافیای پیوسته و بزرگ با جمعیتی حدود چند ده ميلیون، سرمایه‌گذاری کند و در کنار این به نظر می‌رسد با ارزیابی غلط کشورهای فرامنطقه‌ای و کشورهایی که بیشترین نیرو را در افغانستان دارند و تصورشان این است که قادر به مدیریت بحران در منطقه هستند؛ هم به لحاظ سیاست‌های منطقه‌ای و هم به لحاظ سیاست‌های فرامنطقه‌ایشان که هر دوی این اتفاق‌ها می‌تواند به ضرر کشور ما باشد.

چون این دو واقعه یعنی تصور کشورهای فرامنطقه‌ای برای مدیریت جریان افراط و فضایی که جریان افراط به دلیل حضور کشورهای فرامنطقه‌ای برایش به وجود آمده است به مثابه دو لبه قیچی در جهت قطع منافع مردم افغانستان و پاکستان عمل می‌کنند، شرایطی را به وجود آورده که در گذر زمان باعث ارتقای موقعیت جریان افراط شده است.

اگر در یک نگاه کوتاه و گذرا به کارنامه حضور کشورهای فرامنطقه‌ای نگاه کنیم نتیجه اعمالشان چیزی نیست جز ارتقای موقعیت جریان افراط، موقعیت جریانی که دچار اضمحلال شده بود و امروز می‌تواند چنین جغرافیای گسترده‌ای را تحت نفوذ داشته باشد.

امروز در همه معادلات و راهکارها نمی‌توان بحث جریان افراط را نادیده گرفت و به نظر می‌رسد که باید برگردیم و فرصت‌ها را شناسایی کنیم تا تهران به جایگاه واقعی خودش برگردد و از فرصت‌ها استفاده کند و به همان میزان بتواند تهدیدها را تقلیل دهد.


نظر شما :