او آزادى را انتخاب کرد

۲۲ مرداد ۱۳۸۷ | ۰۲:۳۶ کد : ۱۱۱۹۲ نگاه ایرانی
يادداشتى از احسان نراقى به بهانه درگذشت سلژنيتسين نويسنده روس
او آزادى را انتخاب کرد

الکساندر سلژنيتسين دانشجوى برجسته در رشته رياضيات و فيزيک در آغاز جوانى به عضويت جوانان کمونيست در مى‌آيد.

در سال 1941 به محض حمله آلمان به روسيه شوروى داوطلبانه وارد خدمت ارتش مى‌گردد. ولى در همان آغاز متوجه مى‌شود که استراتژى استالينى تلفات زياد و بيهوده‌اى به بار مى‌آورد. وقتى فهميد که استالين باعث اعزام 90 درصد از افسران به بازداشتگاه‌هاى زندانيان روسيه شده است و عملاً صدمه او به ملت روس بيش از صدمه‌ايست که هيتلر با حمله خود به روسيه وارد کرده است. اين مطالب را به عنوان درددل و تأثر از وضع ملت روس به يکى از دوستانش در نامه‌اى مى‌نويسد. اين نامه به دست افسران پليس مخفى کا.گ.ب مى‌افتد در نتيجه او به 8 سال زندان محکوم مى‌گردد. چند هفته قبل از مرگ استالين که او 8 سال محکوميتش را تقريباً گذرانده است از زندان آزاد مى‌شود ولى به بازداشتگاهى در سيبرى اعزام مى‌گردد. در سال 1962 اولين کتابش را که به او شهرتى وسيع بخشيد منتشر مى‌کند اين کتاب «يک روز از زندگى ايوان دنيسويچ» است که يک زندانى متوسط ‌الحالى بوده است. چاپ اين کتاب که در آن زمان يک واقعه استثنائى تلقى مى‌شده است فقط به خاطر لطفى است که خروشچف نسبت به او روا مى‌دارد. لطف رهبر حزب کمونيست به علت رسوا کردن رهبر سابقش استالين بوده است. يعنى در سال 1956 طى گزارش مفصلى او جنايات استالين را براى اعضاى کنگره افشاء مى‌کند.

 

زندگى مرگ‌بار اين زندانيان را قبلاً نويسنده مجار آرتور کسلر در کتاب «ظلمت نيمه شب» در سال 1940 و ويکتورکرافچنکو در کتاب «من آزادى را انتخاب کرده‌ام» در سال 1947 گفته بودند ولى هيچ يک از اين دو نويسنده با وجود توضيحات مفصل از وضع آنها زندگى داخل بازداشتگاه‌ها را به تفصيل بيان نکرده بودند.

اين بازداشتگاه‌ها ميليون‌ها مردم بى‌گناه را در خود بلعيده بودند ولى تا آن زمان کسى يک اطلاع مطمئنى از وضع آنها به دست نداده بود تا اين که سلژنيتسين رقم 80 ميليون را با اطمينان کامل عنوان کرد و به همين علت هم با ناسزاهاى احزاب کمونيست دنيا روبرو شد تا اين که کتاب معروف «کتاب سياه کمونيسم» را که مورخين معروف فرانسوى و همچنين گرباچف رقم 80 ميليون قربانى را مورد تأئيد خودشان قرار دادند. در آن زمان خروشچف اجازه عزيمت از سيبرى را به سلژنيتسين داده بود ولى به او هنوز اجازه انتشار کتاب جديد را نداده بودند تا اين که او کتاب «بازداشتگاه سرطانى‌ها» را توانست خارج از روسيه به چاپ برساند. در سال 1970 نويسنده معروف فرانسوى يعنى «فرانسوا مورياک» او را به آکادمى سوئد براى دريافت جايزه ادبى نوبل پيشنهاد مى‌کند که مورد تأئيد فرهنگستان سوئد قرار مى‌گيرد. ولى چون سلژنيتسين هنوز اطمينان به اين که مقامات کا.گ.ب با مراجعت او به روسيه موافقت مى‌کنند را نداشت به دعوت بنياد نوبل پاسخ مثبتى نداد.

 

از اين به بعد مى‌بينيم که او در کتاب‌هايش تروتسکى و لنين را آنچنان نشان ميدهد که در کشتار بيگناهان دست کمى از استالين ندانشته اند. يورى آندروپف که دورانى هم به رياست جمهورى شوروى ارتقاء پيدا کرد و از آنجا که از سال 1967 تا سال 1982 در رياست کا.گ.ب در ظاهرى دمکرات‌منش ولى در باطن همچنان خشن و جلادصفت عمل مى‌کرده است از طرف کميته مرکزى حزب به او مأموريت داده مى‌شود که با تدبير و ظرافت هر چه بيشتر حيثيت سياسى سلژنيتسين را خراب کند اين دوره مصادف است با اخراج نويسنده بزرگ روسيه از کشورش از سال 1974 که ابتدا به زوريخ تبعيد مى‌شود و سپس به اتفاق همسرش و فرزندانش اجازه اقامت در آمريکا را بدست مى‌آورند ولى در اين مدت آقاى آندروپف رئيس کا.گ.ب زبردست‌ترين مأمورين جاسوسى خود را به دنبال سلژنيتسين به آمريکا اعزام مى‌دارد. در اين دوران است که کا.گ.ب بدترين نسبت‌ها را مثلاً ضديهودى بودن او را رواج مى‌دهد. معهذا بعداً خلاف بودن اين تهمت بخوبى به اثبات مى‌رسد. مطلب مهم اين است که سلژنيتسين با همه تنفرى که از روسيه شوروى دارد تعادل خود را در قضاوت سياسى از دست نمى‌دهد بخصوص دنبال اين نبوده است که از سياست‌هاى کشورهاى غربى حمايت کند بلکه او مى‌خواهد جبهه‌اى را براى مقابله با شوروى و کشورهاى غربى بوسيله چين کمونيست و کشورهاى اسلامى بوجود آورد ولى در اين راه موفقيت چندانى بدست نمى‌آورد و به دليل عشق شديدى که به سرزمينش دارد در ناسيوناليسم روسى خود را غرق مى‌کند.

بايد ديد کدام نويسنده‌اى در زمان ما توانسته است تا اين درجه در جامعه و کشور خودش مؤثر باشد. خدا مى‌داند تا چه حد قلم‌ها به کار افتاده تا ارزش و اهميت سلژنيتسين را کم قلمداد کنند. چه نسبت‌هائى که به او داده‌اند تا اصالت و شرافت او را مورد شک قرار دهند. با وجود اين کدام نويسنده‌اى را ما مى‌شناسيم که به اندازه اين مرد تحمل زندان و شکنجه را کرده باشد امروز اگر نفوذ او روى روشنفکران روسى نظير ندارد و اگر او از بعضى از تزارها تعريف و تمجيد مى‌کند براى اين است که بهتر بتواند رهبران روسيه کمونيستى را مورد نقد و تحليل قرار دهد. او از نخستين کسانى بود که پيروى بى‌چون و چراى يلتسين را از سياست آمريکا مورد نقد قرار داد و اين حقيقت را رهبران روسيه شوروى از نظر هم‌وطنانشان مخفى نگه مى‌داشته‌اند تا بتوانند او را صددرصد عامل غرب معرفى کنند در صورتى که در نوشته‌هاى او صريحاً ديده مى‌شود که او مادى‌گرى و حکومت پول را در آمريکا همانقدر مضر مى‌داند که استبداد و اختناق را در روسيه محکوم مى‌کند.


 

گذشته سلژنيتسين در ارتباط با تحولات سياسى در کشور روسيه

 

22 دسامبر 1918، تولد او در شمال قفقاز و رسيدن به سن بلوغ در همان منطقه.

1942، افسر جوانى که وارد ارتش سرخ مى‌‌شود تا بتواند از کشورش در مقابل حمله هيتلر دفاع کند.

1945، به علت انتقادى که از شيوه فرماندهى استالين طى نامه‌اى به دوستش در جنگ کرده است به 8 سال زندان محکوم مى‌شود.

1953، پس از آزادى از زندان به يک تبعيدگاهى در آسياى مرکزى انتقال مى‌يابد.

1956، مورد عفو قرار مى‌گيرد و در همان منطقه به تدريس رياضيات و فيزيک در سال‌هاى آخر دبيرستان مأمور مى‌شود.

1962، براى به اثبات رساندن گزارش فاجعه‌انگيز خروشف در مورد جنايات استالين در کنگره بيستم حزب کمونيست در سال 1956 شخص خروشف استثنائاً به سلژنيتسين اجازه مى‌دهد تا اولين کتابش را در مجلة ارگان نويسندگان شوروى به نام «يک روز از زندگانى ايوان دنيسويچ» به چاپ برساند.

1970، فرهنگستان سوئد به او جايزه ادبى نوبل را اعطاء مى‌کند. ولى چون به اجازه بازگشتش به روسيه اطمينان نداشته است از دعوت سوئدى‌ها معذرت مى‌خواهد.

1973، کتاب «شبه جزيره گولاک» که شرح مفصل بازداشتگاه‌هاى جهنمى روسيه شوروى است را براى اولين بار در سطح جهانى در پاريس منتشر مى‌کند.

فوريه 1974، خودش و سپس خانواده‌اش به اخراج از روسيه محکوم مى‌شوند. او در اين تاريخ به شهر زوريخ وارد مى‌شود و دو سال بعد دولت آمريکا او و خانواده‌اش را به عنوان پناهنده مى‌پذيرد.

1983، او از اين سال به بعد در نوشته‌هايش فروپاشى شوروى را به طور قطع پيش‌بينى مى‌کند.

1994، بعد از اقامت به مدت 20 سال در انزواى مطلق در ايالت ورنان در آمريکا و تأليف کتب بسيارى در باره شقاوت‌هاى شوروى در اين تاريخ به وطن خود بازمى‌گردد و بازديد دقيقى که با قطار راه‌آهن که به همه جا سفر مى‌کند ديدار دقيقى طى ده هزار کيلومتر از سيبرى و ديگر ايالات روسيه به عمل مى‌آورد.

2007، در اين سال پوتين جايزه دولت روسيه را شخصاً در منزل او که در دويست کيلومترى مسکو زندگى مى‌کرده است، اعطاء مى‌کند.

3 اوت 2008، در همان خانه‌اى که به مدت چهارده سال در آنجا به تأليف مى‌پرداخته است بدون هيچگونه اضطرابى از مرگ دار فانى را وداع مى‌گويد.

 


 

نظر چند نفر از بزرگان کشورهاى اروپائى پس از دريافت خبر مرگ سلژنيتسين

 

آنژلا مرکل ـ صدر اعظم آلمان که کودکى و جوانى‌اش را در آلمان شرقى زير سيطره کمونيسم گذرانده است مى‌گويد: سلژنيتسين «يک مبارز واقعى و او يک نابغه ادبى بود که با شيوه مؤثرى توتاليتراريزم کمونيسم را در هم شکست.»

 

ابسرواتور رومانا ـ روزنامه‌ رسمى واتيکان طى دو مقاله مفصل از سلژنيتسين به عنوان «نويسنده‌اى که با تمام قوا با روش‌هاى اهريمنى مبارزه کرده است» ياد مى‌کند.

خاويار سولانا ـ رئيس سياست‌هاى خارجى اتحاديه اروپا مى‌گويد: او مسير تاريخ را تغيير داد.

 

نيکلا سارکوزى اولين رئيس دولتى بود که در باره سلژنيتسين در يکشنبه شب گذشته در يک اعلاميه طولانى اظهارنظر کرد. خلاصه حرف او اين بود: «مظهر گوياى وجدان بيدار روسيه و مجسم‌کننده مقاومت ملت روس در برابر قدرت ظالم بود که توانست واقعيت زندگى شوروى را براى جهانيان با بيان تجربه شخصى خودش مجسم کند. نخست‌وزير فرانسه و وزير خارجه و وزير فرهنگ اين کشور و ژاک شيراک و حزب کمونيست و لوپن  رهبر حزب دست راستى افراطى اين اعلاميه را صميمانه تأئيد کردند.

 

لخ والسا برنده جايزه صلح نوبل ـ اولين رئيس جمهور لهستان پس از رهائى از تسلط شوروى مى‌گويد: سلژنيتسين متعلق به ان دسته از مردمى‌ست که وجود آنها ضمانتى براى دنياى بهتر است. او فقط يک مرد عملياتى نبود بلکه او راه‌گشاى ممتازى بود. از اين جهت او به من کمک واقعى کرده است تا بتوانم کشورم را در مسير آزادى قرار بدهم. من هر آينه که او را ملاقات کرده‌ام بهره فراوان از ديدارش برده‌ام. من معتقدم آنقدر کشورش را دوست داشت که مى‌توانست تا حد حمايت از ولاديمير پوتين هم پيش برود.

 

دى‌ميترى مدودف رئيس جمهور فعلى کنفدراسيون روسيه در باره او مى‌گويد: «نام او هميشه يادآور حمايتى است که او با تمام وجودش از ملت روس مى‌کرد».  ولاديمير پوتين نخست‌وزير روسيه هم گفت: «ما مفتخريم که او در حالى که هم‌وطن ما بود معاصر با ما هم بود».

 

در اين تجليل از طرف کسى که به عنوان افسر زمان استالين خود او يا هم‌قطارهاى او در کا.گ.ب عامل شکنجه سلژنيتسين بوده معنى‌دار است. مقصود سلژنيتسين اين است که بالاخره پوتين نمونه يک شهروند روس است که با تمام شقاوت‌هايش ما او را قبول داريم.

 

ژان دورمسون از اعضاء پرسابقه فرهنگستان فرانسه در فيگارو مى‌گويد: سلژنيتسين يکى از قهرمانان برجسته وجدان تاريخى جهان ما است  زيرا او که به عنوان افسرى دلير و فداکار در آخرين روزهاى جنگ جهانى در سال 1945 به درجه سروانى ارتقاء مقام پيدا مى‌کند معهذا در نامه‌اى براى يکى از دوستانش روش فرماندهى استالين را که موجب قتل بى‌دليل عده زيادى از سربازان مى‌گردد را مورد نکوهش قرار مى‌دهد. او مى‌‌نويسد: خطاهاى  استالين در مديريت جنگ موجب از بين رفتن سربازان روسى بيشترى شد تا عمليات هيتلر بر عليه ملت شوروى و او اين احساس را از درون جبهه و در سخت‌ترين عمليات جنگى بدست آورده بود. و چون کا.گ.ب از محتواى اين نامه باخبر مى‌شود به 8 سال زندان و تحمل انواع شکنجه‌ها محکوم مى‌گردد. از همان جوانى يعنى در سن 25 سالگى قدرت مقاومت خود را در برابر عالى‌ترين فرمانده يعنى استالين در زمان خودش نشان مى‌دهد تا آخرين روزهاى حياتش از بيان عقايدش در دشوارترين شرايط پروائى نداشته است. به همين جهت بارها زندان و شکنجه را به آسانى تحمل کرده است. يقيناً به عکس خيلى از سياستمداران گذشته و حال در فکر عوام‌فريبى و تحسين و تمجيد بى‌جا از هيچ جريانى نبوده است.

پاريس ـ 8 اوت 2008

 


نظر شما :