چالش ایران و آمریکا برای ورود به گفتگوی استراتژیک

۱۹ مرداد ۱۳۸۹ | ۲۰:۴۴ کد : ۱۱۵۲۴ نگاه ایرانی
نویسنده خبر: کیهان برزگر
یادداشتی از کیهان برزگر، معاون بین الملل مرکز مطالعات خاورمیانه برای دیپلماسی ایرانی.
چالش ایران و آمریکا برای ورود به گفتگوی استراتژیک

دیپلماسی ایرانی: علی‌رغم وجود نیازهای استراتژیک ایران و آمریکا به یکدیگر و فراهم بودن نسبی شرایط گفتگو، چشم‌انداز ورود به گفتگوی مستقیم و استراتژیک همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. این امر به دلیل بالا بودن هزینه‌های سیاسی مربوط به نتیجه‌بخش نبودن گفتگوهای مستقیم در سطح سیاست داخلی و همچنین بی‌اعتمادی دوطرف به اهداف یکدیگر از ورود به گفتگوها است. هرگونه گشایش دراین زمینه نیازمند اطمینان‌بخشی دوطرف به تداوم و نتیجه‌بخش بودن گفتگوها در راستای تأمین منافع و امنیت ملی دوطرف و به تبع کاهش ریسک سیاسی ورود به مذاکرات مستقیم در سطح هیئت حاکمه و تصمیم‌‌گیر دو طرف است.

با وجود تصویب قطعنامه 1929 شورای امنیت و نقش جدی دولت اوباما در اتخاذ تحریم‌های جدید چندجانبه و یک‌جانبه، ظرفیت‌های ورود به گفتگوی مستقیم بین ایران و آمریکا همچنان وجود دارد. در طی ماههای اخیر سخن خصمانه دوطرف کم شده و حتی علایم مثبتی نیز نمایان می‌شوند. در آخرین نوع از این علایم، آقای احمدی‌نژاد آمادگی خود را برای گفتگوی مستقیم با اوباما در کنفرانس ایرانیان مقیم خارج، البته با ادبیات خاص خود، اعلام می‌دارد و در طرف دیگر اوباما نیز با ادبیات محتاط خود به نوعی خواهان گفتگو با ایران می‌شود.

ظرفیت‌های گفتگوی مستقیم در درجه اول به «نیاز متقابل استراتژیک» برمی‌گردد. برای آمریکا، گفتگوی مستقیم به معنای خروج ایران از لیست دشمنان آمریکا در منطقه خاورمیانه است که خود تأثیرات مثبتی بر روند حل ‌وفصل بحران‌های منطقه‌ای همچون اعراب و اسرائیل، عراق و افغانستان خواهد داشت. به خصوص که اوباما برنامه‌ریزی کرده که نیروهای خود را طی دو مرحله در تابستان امسال و تابستان 2011 از عراق خارج کند و چشم‌انداز بحران افغانستان نیز همچنان تاریک بوده و طالبان به سرعت در حال بازگشت به قدرت است. از لحاظ توازن منطقه‌ای نیز گفتگوی مستقیم با ایران به معنای مدیریت قدرت و نفوذ منطقه‌ای ایران بخصوص برنامه هسته‌ای این کشور است که به اصطلاح مهمترین چالش سیاست خارجی اوباما اعلام شده است. این مسئله خود به معنای موفقیت آمریکا در حفظ وضع موجود در منطقه، هرچند همراه با پذیرش نقش منطقه‌ای ایران خواهد بود.

چنین نیاز استراتژیکی برای ایران نیز قانع‌کننده است. در درجه اول، خروج آمریکا از لیست دشمنان فوری ایران، انرژی سیاسی– امنیتی ایران را رها و صرف مسائل توسعه و اقتصاد می‌کند، امری که با خواست مردم نیز پیوند می‌خورد. همچنین ایران می‌تواند غنی‌سازی اورانیوم را در خاک خود با هدف استفاده از انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای انجام دهد. نهایتاً نقش منطقه‌ای خود را در قالب برد- برد و همکاری جویانه و در شرایط برقراری توازن امنیت با آمریکا به این کشور بقبولاند. در چنین شرایطی ایران حتی می‌تواند استراتژی‌های مستقل سیاسی– امنیتی خود را از طریق حفظ ائتلاف با احزاب و گروههای سیاسی دوست در منطقه تقویت کند.

موارد فوق بطور ضمنی به وسیله ایران و آمریکا پذیرفته شده‌اند. اما گفتگوی مستقیم و استراتژیک ایران و آمریکا الزاماً‌ به معنای برقراری دوستی میان ایران و آمریکا نیست. بلکه هدایت دوطرف به سوی پذیرش نقش یکدیگر و عادت به زندگی در منطقه‌ای است که هر دو طرف دارای منافع حیاتی در آن هستند. در اینجا دو طرف به این نتیجه می‌رسند که وجود شرایط تهدید دائم برای آنها هزینه ساز بوده و آنها نیاز دارند که از مرحله تقابل به مرحله تعامل یا رقابت سازنده برای حفظ منافع و امنیت ملی خود برسند. از این لحاظ، گفتگوی مستقیم آمریکا و چین در دوران نیکسون در 1972 منجر به دوستی آمریکا و چین نشد.

از سوی دیگر،  «شرایط» و زمینه‌های گفتگوی مستقیم هم برای دوطرف فراهم است. معمولاً گفتگوی استراتژیک در شرایطی اتفاق می‌آفتد که: 1. بازیگران درگیر قادر به حذف یکدیگر در مسایل مهم منطقه‌ای نیستند. 2. بازیگران دارای استراتژی‌های مستقل سیاست خارجی و امنیت ملی هستند که به آنها در شکل‌دهی ائتلاف‌های رقیب کمک می‌کند. 3. نوعی «برابری سیاسی» در سطح مذاکرات بین دو بازیگر درحل‌وفصل یک یا چند مسئله استراتژیک بوجود می‌آید. 4. اجماع نسبی سیاسی در نزد نخبگان حاکم برسریک موضوع مهم ملی و استراتژیک برای ورود به گفتگوهای مستقیم بوجود می‌آید. 5. دوطرف از مرحله تقابل به مرحله تعامل سازنده و رقابتی می‌رسند و در تلاش برای یک بازی برد- برد با هدف کسب رضایت‌ نسبی هستند.

موارد فوق در مورد روابط ایران و آمریکا صادق است. اول، ایران و آمریکا نمی‌توانند نقش یکدیگر را در بحران‌های عراق، افغانستان، لبنان و فلسطین حذف کنند. دوم، آنها دارای استراتژیهای مستقل امنیت ملی در خلیج فارس و خاورمیانه هستند و توان ائتلاف‌سازیهای سیاسی- امنیتی وایدئولوژیک رقیب یکدیگر را دارند. ایران در مورد رهبری گروه‌های مقاومت حزب‌الله، حماس، گروههای شیعی در عراق و روابط دوستانه با سوریه و آمریکا در مورد رهبری بلوک اعراب محافظه کار و اسرائیل. سوم، موضوع هسته‌ای ایران نوعی «برابری سیاسی» در مذاکرات بین دو کشور بوجود آورده است. روند و تداوم مذاکرات از زمان آغاز بحران در سالهای 2003-2002 و اصرار دوطرف برتداوم آن از طریق ارائه بسته ها و پیشنهادات مختلف نمایانگر این امر است. چهارم، برنامه هسته‌ای ایران به عنوان یک موضوع استراتژیک و ملی نوعی اجماع نسبی سیاسی در نزد نخبگان حاکم دو کشور در مورد ضرورت ورود به گفتگوهای مستقیم بوجود آورده است. پنجم، حساسیت و ماهیت برنامه هسته‌ای ایران به ناچار دوطرف را بسوی تعامل و بازی برد- برد هدایت می‌کند. آمریکا و ایران باید انتخاب کنند که یا تعامل کنند یا وارد جنگ شوند. شواهد نشان می‌دهند که دوطرف بیشتر خواها ن تعامل هستند تا جنگ، منتهی با روش‌ها و تاکتیک‌های خاص خود. آمریکا تحریم‌های جدید را برای فشار بر ایران و مذاکره از بالا دست می‌خواهد و ایران نیز برسیاست محکم هسته‌ای خود برای مذاکره با دست بالا تأکید دارد.

اما علی‌رغم وجود نیازهای استراتژیک و فراهم بودن شرایط، عدم وجود «اهداف صادقانه» یا تصور آن در برداشت‌های دوطرف مانع اصلی در ورود ایران و آمریکا به گفتگوهای استراتژیک بوده است. این مسئله بخصوص در رفتار و عملکرد آمریکا بیشتر مشهود است. علی‌رغم تلاش اوباما برای ارائه چهره مثبت‌تری از رفتار و عملکرد آمریکا نسبت به ایران، دوگانگی دولت وی در اعمال سیاستهای تحریم یا تعامل، شک و تردید ایران را نسبت به وجود اهداف صادقانه آمریکا از ورود به گفتگوی مستقیم افزایش داده است. اوباما همزمان صحبت از گفتگوهای مسقیم و فشار از طریق تحریم‌های جدید می‌کند و این مسئله با شرایط ورود به گفتگوی مستقیم در تضاد است. یا حمایت آمریکا از مخالفین نظام جمهوری اسلامی ایران که خود برحالت شک و تردید نسبت به اهداف صادقانه آمریکا می‌افزاید. نتیجه آنکه ایران برای دفاع از خود به سیاستهای مقابله به‌‌مثل روی می‌آورد و این مسئله خود دور باطل حس عدم وجود اهداف صادقانه و تهدید متقابل را افزایش می‌دهد.

وجود اهداف صادقانه ازمهمترین شرایط برای ورود به گفتگوهای مستقیم واستراتژیک است. این مسئله در مورد روابط ایران و آمریکا بیش از هر چیز به عدم اعتماد و شناخت دوطرف از سیستم تصمیم‌گیری در هیأت حاکمه دو کشور برمی‌گردد. برای ایران روشن نیست که آیا اوباما واقعاً قصد تغییر سیاست نسبت به ایران را دارد یا خیر؟ برای همین نخبگان حاکم در ایران دائماً‌ تأکید می‌کنند که آمریکا نمی‌خواهد و نمی‌تواند تصمیم جدی بگیرد و هدفش از ورود به گفتگوی مستقیم تنها تضعیف نقش نظام اسلامی از درون و در دنیای خارج عمدتا تحت تأثیر لابی اسرئیلی-صهیونیستی است. در طرف آمریکایی نیز همین ابهام از مقاصد صادقانه ایران وجود دارد، بطوری که آمریکا نگران از به ثمر نرسیدن مذاکرات مستقیم است. یک نمونه سرباز زدن ایران از تداوم مذاکرات برسر تبادل اورانیوم در مذاکرات ژنو و وین در اکتبر 2009 است. این مسئله از لحاظ مسائل قدرت داخلی آمریکا برای هر رئیس جمهوری یک امتیاز منفی به حساب می‌آید. بهرحال آمریکا خاطره تلخ "ایران کنترا" و تلاش ناموفق برای مذاکره مستقیم با ایران را فراموش نکرده است. یا اخیراً نامه نگاریهای دوطرف با محتوا و آدرس غلط به نتیجه ملموسی منجر نشده است.

همچنین قصد صادقانه به ماهیت برنامه هسته‌ای ایران نیز مربوط می‌شود، به طوری که دو طرف به اهداف یکدیگر از ورود به گفتگوی مستقیم اعتماد ندارند. ایران استدلال می‌کنند که یک بار به غرب اعتماد کرده و غنی‌سازی را بطور موقت متوقف کرده اما به نتایج ملموس دست نیافت. آمریکا نیز ریسک پذیرش غنی‌سازی مستقل در خاک ایران را به دلیل خطر به اصطلاح انحراف به تسلیحاتی شدن نمی‌پذیرد و استدلال می‌کند که هدف ایران از ورود به گفتگوی مستقیم تنها خرید زمان است.

برای خروج ازاین وضعیت دوطرف باید بر روی اهرم‌های پایین آوردن ریسک هزینه‌های تصمیم‌گیری سیاسی برای ورود به مذاکرات کار کنند و از تصور وجود تهدید و باخت در مذاکرات مستقیم خارج شوند. مذاکرات آتی هسته‌ای بین ایران و گروه 1+5 در سپتامبر جاری می‌تواند شروع خوبی باشد. ایران به هرحال با کارت «غنی‌سازی مستقل اورانیوم» دست بالا را در مذاکرات هسته‌ای دارد و لذا نباید نگران از باخت احتمالی در مذاکرات باشد. ایران می‌تواند اطمینان لازم را لحاظ جدی بودن در تداوم مذاکرات و ثمربخش بودن مذاکرات مستقیم به آمریکا بدهد. این امر نیازمند حمایت تمامی گروههای سیاسی داخلی از روند ورود به گفتگوهای استراتژیک با محوریت برنامه هسته‌ای و در سطح عالی دولتها و برمبنای دیپلماسی باز است.

اوباما نیز باید ریسک سیاسی ورود به گفتگوی مستقیم با ایران را بپذیرد. این کار در درجه اول نیازمند اقناع گروههای داخلی آمریکا و تغییر در نوع نگرش آنها نسبت به برنامه هسته‌ای ایران است. از این لحاظ، تفکیک بین مسئله انرژی هسته‌ای و مسئله تسلیحاتی و بازدارندگی در برنامه هسته ای ایران و خروج از تصور تهدید هسته‌ای ایران نقش مهمی دارد. از این طریق اوباما می‌تواند اعتمادسازی لازم را در نزد کنگره و افکار عمومی آمریکا بوجود آورد.

درنهایت، هرچند مسائل ایران و آمریکا دریک گفتگوی مستقیم احتمالی طیف وسیعی از موضوعات سیاسی–ایدئولوژیک و مسایل امنیت منطقه‌ای را شامل می‌شود، اما تنها برنامه هسته‌ای ایران است که ظرفیت‌های لازم برای ورود به این گفتگوها را فراهم می‌کند. اما حرکت اولیه برای ورود به چنین گفتگویی نیازمند اطمینان خاطر به وجود اهداف صادقانه از ورود به گفتگوی مستقیم در نزد هیأت حاکمه دو کشور است.

 
کیهان برزگر

نویسنده خبر


نظر شما :