کاوه افراسیابی در گفتگوی اختصاصی با دیپلماسی ایرانی

امریکا به دنبال جنگ با ایران نیست

۳۰ مهر ۱۳۹۰ | ۱۷:۴۴ کد : ۱۷۲۳۱ اخبار اصلی
گفتگوی اختصاصی دیپلماسی ایرانی با دکتر کاوه افراسیابی نویسنده، تحلیل‌گر و کارشناس مسائل بین المللی مقیم امریکا.
امریکا به دنبال جنگ با ایران نیست
دیپلماسی ایرانی: ایران، امریکا و عربستان سعودی. قریب به ده روز است که این سه کشور سه ضلع مثلث داستانی شدند که در آن تهران از سوی واشنگتن به تلاش برای ترور سفیر ریاض در خاک ایالات متحده متهم شد. سناریویی که با گذشت تب و تاب روزهای نخست و جنجال‌های رسانه ای اندک اندک پوست می‌اندازد و سوال‌های بیشماری در خصوص صحت و سقم آن در عرصه بین المللی مطرح می‌شود. دیپلماسی ایرانی چرایی طرح این سناریو و جریان‌های تاثیرگذار بر شکل گیری آن را با دکتر کاوه افراسیابی* نویسنده، تحلیل‌گر و کارشناس مسائل بین المللی مقیم امریکا در میان گذاشت که بخش نخست این گفتگو را در زیر می‌خوانید:

 

اتهام وارد بر ایران از سوی ایالات متحده در خصوص تلاش تهران برای ترور سفیر عربستان سعودی در خاک واشنگتن را تا چه اندازه صحیح می‌دانید؟

 

من اعتقاد دارم که این اتهام‌ها بر هیچ پایه و اساسی استوار نبوده و در هیچ دادگاهی نیز قابل اثبات نیستند. من یک بار دانشگاه‌هاروارد را به دلیل  نقض حقوق مدنی  به دیوان عالی ایالات متحده کشاندم و به خوبی به روند بررسی مدارک در اینچنین پرونده‌های آشنایی دارم. ایالات متحده هیچ گونه مدرک مستدلی برای اثبات دخالت تهارت در طرح این طور در چنته ندارد. زمانی که به برسی همه جانبه ابعاد این سناریو می‌پردازید با خلاهای بسیار زیاد روبه رو می‌شوید. بر همین اساس من اعتقاد دارم که برای موشکافی طبیعت این ادعا به بررسی همه جانبه و موشکافانه این قضیه نیازمند هستیم. در ابتدای داستان آمریکایی‌ها ادعا کردند که این پول مستقیما از ایران به مکزیک منتقل شده است. پس از مدت زمان کوتاهی داستان خود را تغییر داده و ادعا کردند که این پول از ایران به حساب نامشخصی در ایالات متحده واریز شده است. بر اساس تحقیقات انجام گرفته این پول به منظور دخالت در معامله ای قاچاق به واشنگتن منتقل شده است. با اینهمه اف بی آی ادعا می‌کند که یک مخبر این سازمان به عنوان عضوی از کارتل مکزیکی در این داستان فعالیت داشته است. این قبیل مسائل شک و شبه‌هایی فراوانی را در خصوص صحت و سقم ادعای امریکایی‌ها مطرح می‌کند. وجود این خلاها و عدم توضیحات مکفی امریکایی‌ها ما را به این سمت سوق می‌دهد که واشنگتن از ماجرای یک قاچاق به عنوان ابزاری برای تحت فشار قرار دادن تهران در روزهای پرمخاطره خاورمیانه استفاده می‌کند.

 

امریکا سابقه داستان پردازی در خصوص تسلیحات کشتار جمعی در عراق را هم در پرونده خود دارد. ماجرایی که رسوای بسیاری را برای سیستم اطلاعاتی این کشور به بار آورد. چرا یک بار دیگر واشنگتن برای تحت فشار قرار دادن یک کشور سناریو سازی می‌کند؟

 

علت این رویکرد امریکایی‌ها را باید در مشکلات و دغدغه‌های سیاست داخلی در این کشور جستجو کرد. باراک اوباما با انتخابات در سال 2012 روبه رو است و در حوزه سیاست خارجی انتقادهای فراوانی بر او وارد است. لابی اسرائیل وی را به شدت تحت فشار قرار داده و او را به کم کاری در حمایت از تل آویو در برابر تلاش‌های فلسطین برای به رسمیت شناخته شدن در سازمان ملل متهم می‌کنند. بر هیچ کس پوشیده نیست که حمایت لابی صهیونیست از اوباما در انتخابات آتی نقش حیاتی در پیروزی و یا شکست وی خواهد داشت. بنابراین یک نظزیه این است که پرداختن به چنین سناریویی در حقیقت تلاشی برای بازاحیای رای یهودیان به اوباما است. علاوه بر ایران امریکا از دست ایران در بسیاری از موارد از جمله عراق دلخوری‌های سیاسی دارد. همانگونه که اطلاع دارید دولت عراق مخالفت خود را با اعظای مصونیت قضایی به سربازان امریکایی پس از عقب نشینی سال 2011 اعلام کرده و امریکایی دست ایران را در این مخالفت پررنگ می‌بینند. البته این ادعا هم سحت و سقم آنچنانی ندارد و امریکایی‌ها باید علت اصلی این مخالفت عراقی‌ها با خود را در مسائل دیگری جستجو کنند.

در نگاهی وسیع تر باید بگوییم که واشنگتن نگران قدرت در حال فزون ایران در منطقه ای است که از خلا قدرت واحد سیاسی رنج می‌برد. می‌بینیم که امریکایی‌ها برای دفع این قدرت یابی ایران به ابزار متفاوت برای تحت فشار قرار دادن آن و در لاک دفاعی بردن تهران استفاده می‌کنند.

علاوه بر این باید به نقش اسرائیل و عربستان سعودی در این ماجرا هم دقت داشته باشیم. با توجه به سابقه تل اویو در منطقه نمی‌توانیم احتمال دخالت این رژیم در طرح این ادعا علیه تهران را تکذیب کنیم. برخی تحلیل گران ادعا می‌کنند که جاپای موساد نیز در سناریو متهم کردن تهران به قتل سفیر سعودی دیده می‌شود. علاوه بر این احتمال همکاری میان موساد و سرویس‌های اطلاعاتی برخی کشورهای عربی که نگران قدرت گرفتن ایران در منطقه هستند نیز وجود دارد. از جمله این کشورها عربستان سعودی است که با توجه به بحران سیاسی در بحرین، ناآرامی‌ها در یمن و شکل گیری اعتراض‌ها در خاک خود احساس نگرانی می‌کند. بنابراین ما شاهد شکل گیری جبهه ای علیه ایران از سوی امریکا و متحدانش در منطقه هستیم که برای فرار از مشکلات و نقصان‌های خود در منطقه علیه تهران داستان سرایی می‌کنند.


 

امریکا در پشت پرده این اتهام‌ها چه هدفی را دنبال می‌کند. تشدید تحریم‌ها علیه تهران یا به راه اندازی جنگی دیگر در منطقه ملتهب خاورمیانه؟

 

من به شخصه اعتقاد دارم که امریکایی‌ها در بحث حمله به تهران جدی نیستند. این مساله غیرمنطقی است. حمله به ایران هم منافع امریکا و هم منافع متحدانش را در منطقه به خطر می‌اندازد. شکل گرفتن نبردی دیگر در منطقه می‌تواند بر اقتصاد بیمار امریکا و غرب هم تاثیر گذار باشد و بر همین اساس است که گمان نمی‌کنم واشنگتن با کارت جنگ با تهران که بر روی میز است بازی کند. برای اظهار نظر در این خصوص باید نگاهی به اتفاق‌های میان تهران و واشنگتن در چند ماه اخیر بیندازیم: دو کوهنورد امریکایی آزاد شدند، محمود احمدی نژاد هنگام حضور در نیویورک برای سخنرانی در مجمع عمومی ‌سازمان ملل اعلام کرد که تهران حاضر به توقف غنی سازی بیست درصدی اورانیوم در صورت همکاری غرب در تامین ذخیره اورانیوم است. این پیشنهاد احمدی نزاد از سوی بسیاری از کارشناسان امریکایی و تحلیل گران بین المللی مورد استقبال قرار گرفت. بنابراین می‌بینیم که اب و هوای رابطه میان تهران و واشنگتن چندان هم طوفانی نبوده است. همه چیز در حال حرکت کردن در مسیر مثبت خود بود که ناگهان اینچنین سناریویی از سوی امریکا علیه تهران فضا را به شدت متشنج کرد.

بنابراین می‌بینیم که تلاش‌های باراک اوباما برای تحت فشار قرار دادن تهران من باب پرونده هسته ای به شکل همزمان هم در حقیقت تقلایی برای منزوی کردن تهران و کسب موفقیت در پرونده هسته ای است که واشنگتن را سردرگم کرده است. واشمگتن تاکنون به ضم بسیاری از تحلیل گران بین المللی با وجود تشدید انواع و اقسام تحریم‌ها علیه تهران در این مسیر موفق عمل نکرده است. بنابراین می‌بینیم که واشنگتن فشاری چند جانبه بر ایران وارد می‌کند. بخشی از آن هسته ای، بخشی امینتی و بخشی هم سیاسی است.

 

کمتر از یک سال پیش افشاگری‌های ویکی لیکس مشخص کرد که خانان سعود تحرکاتی را در راستای مخالفت با تهران و هم دستی با اسرائیل ترتیب داده اند. استاندارد‌های برخورد دوگانه واشنگتن در منطقه چگونه قابل توجیه است؟

 

عربستان سعودی روزانه میلیون‌ها بشکه نفت در اختیار ایالات متحده قرار می‌هد و بر همین اساس است که واشنگتن هیچ گونه فشاری بر دولت ریاض برای مدرن سازی سیستم سیاسی وارد نمی‌کند. دوگانگی سیاست‌های امریکا در منطقه این است که این کشور در مسیر انقلاب‌های عربی حرکت کرد و البته همزمان از دنیای سیاست در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه هم بیرون رانده شد. امریکا بر روی اهداف خود در منطقه سرمایه گذاری کرده و سیستم‌های سیاسی خود را به متحدانی در منطقه دیکته کرده که انگیزه ای برای مدرن کردن مدل حکومت رانی خود ندارند. در خصوص ایران هم همان الگوی قدیمی‌توجه بسیار زیاد در برهه زمانی خاص و سپس بی توجهی را دنبال می‌کند.  ما می‌بینیم که در چند ماه گذشته به ندرت نام تهران در معادله‌های سیاسی امریکا شنیده شد اما ناگهان این کشور در مرکز ثقل سیاست خارجی واشنگتن قرار گرفت. ما در سیاست خارجی امریکا در قبال ایران شاهد نوعی اسکیزوفرنی سیاسی هستیم. درست زمانی که امریکایی‌ها در حال اتهام زنی بر تهران هستند نماینده این کشور در سازمان ملل خانم سوزان رایس تلاش مضاعفی را بری ارتباط گیری دیپلماتیک با تهران آغاز می‌کند. بنابراین سیاست امریکا در قبال تهران نوعی ابهام را در خود جای داده است. امریکا همزمان تلاشی را برای تحریم بانک مرکزی ایران سرلوحه کار قرار داده و البته به دنبال کانالی هم برای گفتگو با تهران است. با نیم نگاهی به تحولات در منطقه هم می‌بینیم که امریکایی‌ها به دریچه ای برای گفتگو با تهران نیاز دارند. اوضاع در افغانستان بسیار شکننده است. پتانسیل بالقوه ای برای وخیم تر شدن اضواع امنیتی در این کشور در چند سال آینده وجود دارد و همزمان امریکایی‌ها به ضرب الاجل خود برای خروج از این کشور هم نزدیک می‌شوند. بحران در روابط پاکستان با آمریکا هم دیده می‌شود.

با توجه به نبود تهران در کانال گفتگو مشخص است که بحران امریکایی‌ها در افغانستان قابل حل نیست. بنابراین امریکایی‌ها برای حل مشکلات خود در افغانستان پیش از نشست بن در خصوص این کشور به ایجاد کانال ارتباطی با تهران نیازمند هستند. ایران در خصوص عراق گفتگوهایی با امریکا داشت و به نظر می‌رسد که برای برقراری ثبات و امنیت در افغانستان هم امریکایی‌ها به کمک ایران بسیار نیازمند هستند. بنابراین ادامه روند بی توجهی به نقش استراتژیک ایران در منطقه از بی درایتی امریکایی‌ها حکایت می‌کرد. ادامه این روند و نادیده گرفتن قدرت تهران در برقرای ثبات سیاسی و امنیت در منطقه به نفع امریکایی‌ها نیست. البته اتخاذ اینچنین سیاستی نیازمند دیپلماسی پویاتر واشنگتن در قبال تهران است که مناسفانه حلقه مفقوده این روزها است. نگاهی به ترکیب تیم سیاست خارجی باراک اوباما و حضور فعال هواداران رزیم صهیونیستی که هرگونه مذاکره با ایران را ممنوع کرده اند، فقدان این دیپلماسی پویا را به رخ می‌کشد. علاوه بر این نباید تاثیر مخرب و منفی برخی طرف سومی‌ها در رابطه میان تهران و واشنگتن را هم نادیده بگیریم. این طرف سومی‌ها همواره نقش مانع بر روابط دو کشور را بازی کرده اند. بنابراین در این فضا امریکا باید از نقش افراد ثانی در این رابطه بکاهد و به جای دنبال کردن چند رویکرد در قبال ایران، سیاست واحد گفتگو با تهران را در دستور کار قرار دهد.

بنابراین شما هدف پنهان امریکایی‌ها از این سناریو پردازی را نوعی تلاش برای گفتگوی مستقیم با ایران می‌دانید؟

 

به نظر من این مساله می‌تواند هدف از پیش تعیین نشده امریکایی‌ها برای طرح این سناریو باشد. در دنیای دیپلماسی یک عمل تبعات و عکس العمل‌های مستقیم و غیرمستقیمی‌دارد. اعتیاد امریکا به اعمال دیپلماسی پیچیده علیه تهران می‌تواند بر این آتش این هدف غیرمستقیم بیفزاید. البته روی دیگر سکه این است که امریکا به نوعی به پرونده هسته ای ایران اولویت بخشیده است. حتی برخی مقام‌های رده بالای امریکایی درایت اوباما در قضاوت زودهنگام در این خصوص را زیر سوال برده اند. با توجه به ماهیت سیاست داخلی امریکا گمان می‌کنم که این سناریو تحقیق و تفحص گسترده ای را میان طیف‌های تندرو و میانه رو در امریکا ایجاد کند. سناریوهای متفاوتی از بهترین انها تا بدترین شان بر روی میز قرار خواهد گرفت. یکی از این سناریوها و تبعات این اتهام زنی می‌تواند تقلایی برای گفتگو مستقیم با تهران باشد. امریکا در قالب یک قدرت جهانی و ایارن در قامت یک قدرت منطقه ای مسائل مشترکی بر روی میز برای گفتگو و همکاری دارند. بسیاری از ادعاهای مطرح شده به دلیل غیبت همین کانال گفتگو میان دو کشور است. سیاست گذاران امریکایی همواره از نداشت درک صحیح از اوضاع سیاست داخلی ایران رنج برده اند. امریکایی‌ها باید به دلیل این اتهام زنی به تهران که توهینی به این کشور است عذرخواهی کنند.

 

آیا دلیل این میزان تعجیل امریکایی‌ها در نتیجه گیری بین المللی از این سناریو نوعی استفاده از فضایی است که می‌تواند هر لحظه با پررنگ تر شدن سوال‌ها در خصوص صحت و سقم این ادعا به ضرر امریکا تمام شود؟

 

بله. دقیقا. این مساله از جنبه‌هایی به ادعای برخورداری عراق از تسلیحات کشتار جمعی پیش از حمله به این کشور در سال 2003 میلادی شباهت دارد. به استثنا انتقادهای افکار عمومی ‌از این سناریو، سناریو چینی امریکایی‌ها در آن بازه زمانی موفق عمل کرد. قصد امریکایی‌ها قشون کشی به عراق و اشغال این کشور بود. امریکایی‌ها اکنون از خود این سوال را می‌کنند که چرا مجدداد از همان نسخه برای ایران هم استفاده نکنند؟ ترک عادت‌های قدیمی‌سخت است و می‌بینیم که باراک اوباما دموکرات هم در حوزه سیاست خارجی به نوعی از همان رفتارهای جورج بوش جمهوری خواه تبعیت می‌کند. او نیز به دروغ برای تحت فشار قرار دادن تهران متوسل شده است. اگر امریکا به دلیل دروغ پردازی‌هایش در خصوص عراق در مجامع بین المللی محکوم شده بود شاید مجددا از همین سناریو این بار علیه تهران استفاده نمی‌کرد.
 

 

پرونده ایراه در خصوص این اتهام به شورای امنیت سپرده شده است. تا چه اندازه احتمال نسخه پیچی عراق برای ایران را می‌دهید؟

 

این پرسش جالبی است چرا که بسیاری از مخالفان تهران گمان می‌کنند که این کشور با توجه به تحولات منطقه ای آسیب پذیرتر شده است. سوریه که اصلی ترین متحد ایران به شمار می‌آید گرفتار ناآرامی‌های داخلی است. اسرائیل برای فرونشاندن آتش خطرناک اختلاف‌ها با فلسطین با تبادل اسرا موافقت کرد و هوگو چاوز هم که دوست امریکای لاتین ایران است بیمار است. متحدان ایارن در منطقه به نوعی روزهای سختی را تجربه می‌کنند. به نظر من ما با باز کردن پای سازمان ملل به پرونده و ارجاع آن به این نهاد عکس العمل خوبی نشان دادیم. باید مراقب باشیم که آنها این پرونده را به سمت تشکیل کمیته حقیقت یاب با مهر فعالیت‌های تروریستی ایران نبرند. تحقق این ماجرا به معنای گیرافتادن در دام امریکایی‌ها است. نیازهای ایران کاملا مشخص است : بی اعتبار شدن این سناریو و عذرخواهی امریکا. رهبری ایران این ادعا را به شدت تکذیب کردند و تهرن هم می‌تواند از دیپلماسی عمومی ‌و پویای خود برای روشن کردن اذهان عمومی ‌استفاده کند. با توجه به افشای دروغ امریکایی‌ها در خصوص عراق به نظر می‌رسد که این بار امریکایی‌ها نتوانند به سادگی افکار عمومی ‌را در دروغ پراکنی‌های خود همراه کنند. در این فضا تهران می‌تواند از احتمال پیچیده شدن نسخه عراق برای خود جلوگیری کند.

بنابراین امریکایی‌ها همان راه و رسمی‌را که برای عراق داشتند برای تهران هم پیاده می‌کنند اما پایان دو داستان شبیه به هم نخواهد بود؟

بله. دقیقا. یکی از دلایل متفاوت بودن پایان هم خستگی نظامی‌امریکایی‌ها است. فرماندهان نظامی‌این کشور هم حمله به ایران را غیرمنطقی و ناعاقلانه می‌دانند. به نظر نمی‌رسد که هیچ کدام از مقام‌های رده بالای پنتاگون از نظریه حمله به تهران حمایت کنند.
 

·         دکتر کاوه افراسیابی استاد دانشگاه در دانشگاه بوستون و محقق در دانشگاه‌هاروارد، مرکز تحقیقات استراتژیک تهران و مرکز مطالعات پاریس است. وی نویسنده چندین کتاب و صدها مقاله برای روزنامه‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین و آسیا تایز است.

 

نظر شما :