هدف اصلی از جدال سیاسی در پاکستان کیست؟

خط و نشان کشی ارتش برای آمریکا

۰۵ تیر ۱۳۹۱ | ۱۳:۴۹ کد : ۱۹۰۳۲۴۲ نگاه ایرانی
یادداشتی از محمد رضا بهرامی کارشناس و تحلیل گر مسائل منطقه برای دیپلماسی ایرانی
خط و نشان کشی ارتش برای آمریکا
دیپلماسی ایرانی : پاکستان طی روزهای اخیر در حال تجربه نمودن تحول جدیدی است . برای اولین بار در طول مدت 65 سالی که از تاسیس این کشور می گذرد سیستم قضائی با صدور حکمی مبادرت به برکناری نخست وزیر نمود .
شکل موضوع و یا مستندات حقوقی آن مربوط به نهادهای قانونی این کشور بوده و مورد نظر این نوشتار نیست ، بلکه نکته مهم ماهیت انجام آن در شرایط فعلی می باشد . در شرایطی که پاکستان با مشکلات متعدد داخلی و خارجی مواجه می باشد طبیعتا باید دلایل قوی و محکمی برای این عمل وجود داشته باشد و بعید به نظر می رسد تلاش برای گشودن پرونده اتهام پول شوئی رئیس جمهور این کشور در سوئیس که مربوط به سالها قبل می شود و ظاهرا مقامات سوئیس هم گفته اند که به دلیل مشمول مرور زمان شدن امکان بازبینی پرونده نیست ، دلیل اصلی منشا این برخورد سیستم قضائی شده است ، آن هم با توجه به اینکه مدت کوتاهی از دوره این دولت باقیمانده و طبیعتا هر اقدامی که بر تنش داخلی بیفزاید نمی تواند حرکتی سازنده محسوب شود . صحبت از دمکراسی و یا اینکه این رفتار برخواسته از روند گرایش به قانون مداری و یا ناشی از تاثیر حضور کشورهای خارجی در منطقه است را نیز نمی توان خیلی جدی تلقی نمود . صحبت از قانون مداری در کشوری که هیچ دولت غیر نظامی نتوانسته دوره معمول خود را طی کند و خبری از پیگیری هزاران پرونده فساد مالی دیگری که به همراه آقای زرداری مشمول عفو ژنرال مشرف گردیدند ، نیست را نباید جدی گرفت . همچنین عدم بازگشائی مسیر پاکستان برای ترانزیت کالاهای ناتو و آمریکا به افغانستان بخوبی میزان تاثیر حضور این کشورها بر فرآیندهای داخلی پاکستان را نشان می دهد .

به نظر می رسد تحول اتفاق افتاده در پاکستان را در قالبی بزرگتر از مولفه های داخلی این کشور باید مورد ارزیابی قرار داد . همانگونه که سکوت ارتش را نیز نباید در چارچوب رفتارهای پذیرفته شده حرفه ای به مفهوم پرهیز از دخالت در امور غیر نظامی تلقی نمود .توجه به چند نکته می تواند تحلیل شرایط فعلی را از این منظر ساده تر نماید :

1- شاید تردید کمی در این موضوع وجود داشته باشد که ادامه دولت غیر نظامی فعلی در پاکستان مورد تاکید آمریکا بوده و در واقع تلاش آمریکا برای تاثیرگذاری بر روندهای موجود در پاکستان و کاهش نقش ارتش در امور داخلی و تقویت نهادهای مدنی است . این موضوع را بخوبی می توان در تقسیم بندی کمک مالی 5/7 میلیارد دلاری آمریکا به پاکستان ( طی 5 سال ) نیز مشاهده نمود .

2- بعید به نظر می رسد آقای زرداری چهره مطلوبی از نظر ارتش پاکستان باشد . برعکس این احتمال جدی است که وی را در مسیر سیاستهای آمریکا محسوب می نمایند .هنگامی که وی در سال 1387 و در مصاحبه با روزنامه وال استریت ژورنال تاکید نمود که هند را تهدیدی علیه کشورش نمی داند و در مقابل از گروههای جدائی طلب کشمیر بعنوان تروریست یاد کرد و یا گفت که حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به مناطق قبایلی این کشور با اجازه اسلام آباد صورت می گیرد ، مشخص بود که این مواضع خوشایند ارتش پرقدرت این کشور نمی باشد . آخرین مورد هم مربوط به پرونده معروف به "ممو گیت " و نامه حسین حقانی سفیر اسلام آباد در واشنگتن به ارشدترین مقام نظامی آمریکا بس از حادثه کشته شدن اسامه بن لادن بود که در آن خواهان کمک آمریکا برای ممانعت از بروز کودتا توسط ارتش این کشور بوده است .

3- روابط آمریکا و پاکستان از ابتدا تا کنون و بویژه بعد از حادثه کشته شدن بن لادن هیچگاه به این میزان با سردی و تنش توام نبوده است . حذف پاکستان از روند مذاکرات آمریکا با طالبان ، عدم مشارکت پاکستان در اجلاس بن دو ، کشته شدن تعداد 24 تن از نیروهای مرزی پاکستان توسط بالگردهای آمریکا که در افغانستان مستقر می باشند ، بستن مسیر ترازیت کالاهای ناتو و آمریکا از خاک پاکستان به افغانستان ، بررسی موضوع جدائی بلوچستان از پاکستان در یکی از جلسات کمیته امور خارجی سنای آمریکا با حضور نماینده گروه BLA که موجب اعتراض اسلام آباد گردید ، اعلام کاهش کمک مالی آمریکا به پاکستان به دلیل عدم همکاری این کشور در موضوع مبارزه با تروریسم و افراط گرائی ، موضع اخیر وزیر دفاع آمریکا در قبال پاکستان مبنی بر اینکه " کاسه صبر آمریکا در مقابل پاکستان لبریز شده است " و در خواست از هند برای ایفای نقش فعال تری در افغانستان را می توان از نمادهای سردی روابط این دو کشور تلقی نمود .

4- شواهد موجود نشان می دهد که انتخابهای آمریکا در منطقه جنوب آسیا تغییر کرده ، تصور بازگشت به دوران جنگ سرد نمی تواند وجود داشته باشد ، تحولات بعد از 11 سپتامبر و تاکید بر نقش پاکستان یک مرحله گذار و موقتی بود و آمریکا متناسب با راهبرد جدید دفاعی در قرن 21 در حال تنظیم سیاستهای منطقه ای خود است . تحقق این تصویر می تواند پیامدهای نگران کننده ای برای پاکستان بعنوان کشوری کمک گیرنده و بویژه ارتش این کشور به همراه داشته باشد . بعید است تردیدی در ارتش وجود داشته باشد که هر چند حداقل در مقطع فعلی گزینه ای برای جایگزینی آمریکا وجود ندارد اما در صورت عبور آمریکا از این مرحله ، امکانی برای ارتش و آرزوهایش وجود نخواهد داشت . ارتش در این سه دهه اخیر یاد گرفته که از کارت افراط گرائی برای تامین جاه طلبیهای منطقه اش استفاده کند . مجموعه تحولات یک دهه اخیر موجب شده که از اهمیت کارت کشمیر بشدت کاسته و تنها کارت افغانستان برایش باقی بماند . افغانستان را می توان کلیدی ترین و استراتژیک ترین موضوع برای ارتش پاکستان تصور نمود .در این وضعیت آمریکا نشان داده که بنا دارد تا موضوع افغانستان را در چارچوب طراحی های خود و بدون توجه به تمایلات افزون طلبانه پاکستان حل نماید .

5- البته آمریکا نیز برای عبور موفقیت آمیز با هزینه کم در شرایط فعلی از بحران افغانستان و مدیریت روندهای جنوب آسیا نیاز به همکاری پاکستان و یا حداقل به عدم ایفای نقش منفی توسط پاکستان دارد . نکته مهم این است که ارتش پاکستان با درک این موضوع ظاهرا نمی خواهد در زمین آمریکا بازی کند .

6- شاید بتوان گفت از نظر برخی جناحهای ارتش پاکستان ، بازی فعلی به نوعی بازی برای بقاست . بدون افغانستان بعنوان محلی که سرریز انرژی افراط گرائی تولید شده باشد ، هزینه کنترل و مدیریت این پدیده که امکانی برای خروج ندارد امر ساده ای نخواهد بود . ضمن اینکه پاکستان با مشکلات حادی دیگری در شرایط فعلی مواجه است . امنیت ، تورم بالا، کاهش شدید ارزش پول ملی ، کمبود شدید انرژی ، نرخ بالای بیکاری ، اختلافات سیاسی ، تنشهای قومی و گرایشهای جدائی طلبانه خصوصا در ایالت بلوچستان و فساد گسترده را می توان از دیگر مشکلات فعلی این کشور دانست. ضمن اینکه حتی در شرایط فعلی هم از نظر برخی سازمانهای غربی ، پاکستان یکی از کشورهای ورشکسته و یا همان FAIL SATAE می باشد .

با عنایت به موارد فوق می توان تحول اتفاق افتاده در پاکستان را از این زاویه نیز مورد ارزیابی قرار داد . در واقع هر چند عوامل فراوانی در این تحول موثر می باشند ، اما اگر بخواهیم برای ارتش بعنوان قوی ترین نهاد کشور که خود را حافظ اصلی حفظ آن می داند نقشی در این تحول ترسیم کنیم نمی توان سکوت و نظاره را سیاست ارتش در این مقطع تلقی کرد .از این منظر برکناری نخست وزیر می تواند در راستای بر هم زدن بازی آمریکا در این کشور باشد و طبیعی است که مقامات ارتش توقع دارد پیام آنرا مقامات آمریکائی دریافت دارند . در شرایط فعلی این آمریکاست که باید تصمیم بگیرد ، آیا می خواهد که روابط با پاکستان را کنترل و مانع از وخیم تر شدن آن گردد و یا ترجیح می دهد با اقدامی مشابه آنچه در مورد بن لادن انجام داد این بار در مورد رهبران کلیدی شبکه حقانی و یا القاعده تلاش نماید تا ارتش پاکستان را ناگزیر به انقیاد نماید .
 

نظر شما :