معادلات پیچیده آنکارا
اردوغان؛ از شکستِ غیرمترقبه تا «تغییر بزرگ»

دیپلماسی ایرانی: تابلوی انتخابات شمال قبرس را از هر زاویهای تحلیل کنیم؛ در هر حال، شکستِ ارسین تاتار را باید به عنوان شکست اردوغان نیز قلمداد کنیم. برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در قبرسِ ترک، چیزی فراتر از یک انتخابات محلی و برگزیدن رییس یک دولت غیررسمی بود. در ظاهرِ امر، دو سیاستمدارِ ترک شمال قبرس به نامهای ارسین تاتار و طوفان ارهورمان در برابر هم قرار گرفتند تا یکی از آنها به مدت 5 سال به عنوان رییس جمهور کشوری انتخاب شود که البته غیر از ترکیه، هیچ کشور دیگری، آن را به رسمیت نشناخته است. اما این رقابت، بیشتر به یک رفراندومِ بزرگ شباهت داشت. رفراندومی که کمتر از دویست و پنجاه هزار رای دهنده ترک شمال قبرس را در برابر این دوراهی و پرسشِ بزرگ قرار داد:
1.آیا ارسین تاتار رییس شود و ترکهای قبرس، تحت حمایت آنکارا و اردوغان، همچنان بر طبلِ استقلال طلبی بکوبند و خواهان جدایی از بخش یونانی یا رومی قبرس باشند؟
2.آیا ارهورمان برگزیده شود تا ضمن ردّ سیاست ترکیه، زیر میز استقلال بزند و برای تاسیس یک الگوی فدراتیو و شراکتی با دولت مرکزی قبرس وارد مذاکره شود؟
همچنان که دیدیم 64 درصد از رای دهندگان، ارهورمان را برگزیدند و به این ترتیب، آشکارا و قاطعانه اعلام کردند که نه خواهانِ استقلال هستند و نه راضی به تداوم مداخلهی ترکیه.
ترکهای قبرس، با این رای بالا، پیام روشنی به ترکیه و قبرس دادند و اعلام کردند که از دیدِ آنها، شهروندی کشور و دولت واحدی به نام قبرس و داشتنِ گذرنامهی کشوری که عضو اتحادیهی اروپاست، به مراتب ارزندهتر از زندگی در کشور مثلا مستقلی است که همهی احتیاجات آن از طرف ترکیه تامین میشود، هشتادهزار سرباز و پلیس ترکیه از امنیت آن محافظت میکنند و دارای یک موقعیت بلاتکلیف و نامعلوم است.
اما چرا چنین رویدادی، از منظرِ تحولات منطقهای شرق مدیترانه و خاورمیانه، شایان تامل است؟ دلیل مهم این است: در چند سال اخیر، حمایت از استقلال ترکهای قبرس، به مهمترین اولویت سیاست خارجی ترکیه تبدیل شد و اردوغان در این مسیر، تا جایی پیش رفت که «قبرس» به نقطهی کانونی و اصلی اختلافات ترکیه و اتحادیهی اروپا تبدیل شد. یعنی اگر تا دیروز، شورای اروپا، صرفا در حوزههای سیاسی، دموکراسی و حقوق بشری از ترکیه انتقاد میکرد، در 5 سال گذشته، این رویکرد به تمامی تغییر یافت و پافشاری ترکیه بر ضرورت شناسایی دولت قبرس ترک، به عنوان اقدامی در مسیر تجزیه یک کشور اروپایی، موجب دوری از اتحادیه و تنش با یونان و قبرس شد.
وطنِ آبی
دکترینِ دفاعی موسوم به «وطنِ آبی» به عنوان یکی از مهمترین اهداف استراتژی نوین سیاسی – دفاعی ترکیه، استیلای قدرت نیروی دریایی این کشور بر شرق مدیترانه را به عنوان یک نقطه عطف تاریخی و طلایی تلقی کرد. در این استراتژی، حضور نظامی در قبرس، مهمترین نقطه اتکای ترکیه برای اثرگذاری بر کل معادلات امنیت، حمل و نقل و انرژی در شرق مدیترانه بود و قدرت نمایی در برابر یونان، قبرس، نیروی دریایی فرانسه، توافق دریایی امنیتی با لیبی، زوم دقیق روی مصر و اسراییل، همگی با این نقطه، ارتباط حیاتی داشت. اما حالا، عملا این استراتژی ترکیه به چالش کشیده شده است. با آن که نیروهای ارتش و پلیس ترکیه در 50 سال اخیر، به شکل همیشگی در جزیره حضور داشتهاند؛ ولی حالا شرایطی پدید آمده که بعید نیست رفته رفته، ضرورت تخلیهی این نیروها، مطرح شود.
موقعیت ژئوپولیتیک جزیره قبرس در شرق مدیترانه، از چنان اهمیتی برخوردار است که اردوغان، بخش مهم قدرت سیاسی، امنیتی و دیپلماتیک دولت خود را روی آن متمرکز کرد تا هر جوری شده، برای فرزند خواندهای به نام قبرس ترک، یک دولت مستقل تاسیس کند. به ویژه در شرایطی که عملا در دمشق، یک دولت تحت الحمایهی آنکارا بر سر کار آمده، داشتن یک دولت تحت الحمایهی دیگر در شرق مدیترانه نیز، میتوانست برای آنکارا، مواهب و امتیازات فراوانی به دنبال بیاورد و در جریان اهداف بلندپروازانهی اردوغان، برای استخراج نفت و گاز در قبرس و همچنین انتقال گاز اسراییل به اروپا، نقش بیبدیلی ایفا کند.
البته همینجا باید این نکته را نیز یادآوری کنیم که اهمیت قبرس ترک، فقط در این نکات خلاصه نمیشود و با میانجیگری و تحمیل اردوغان، اعضای گروه موسوم به «سازمانِ کشورهای ترک» حاضر شدند قبرس ترک را نیز به عنوان عضو ناظر در جمع خود بپذیرند. اما با وجود اصرار مکرر اردوغان، حتی نزدیکترین دوست او یعنی الهام علی اف رییس جمهوری آذربایجان نیز، حاضر نشد دولت قبرس ترک را به رسمیت بشناسد. پس همه چیز مهیای آن بود تا با پیروزی ارسین تاتار در انتخابات اخیر، همه در برابر عمل انجام شده قرار بگیرند و رفته رفته، شناسایی دولت قبرس، در دستور کار کشورهای ترک و همچنین قطر، پاکستان و بنگلادش قرار بگیرد. اما پیروزی غافلگیرکننده طوفان ارهورمان، کل این سناریو را نقش بر آب کرد.
چه چیزی تغییر کرده است؟
رجب طیب اردوغان، رییس جمهور ترکیه و رهبر باتجربهی آکپارتی، از آن سیاستمداران توانمندی است که در چند زمینه، تخصص بالایی دارد. او متخصص فردِاعلای سازماندهی انتخاباتی، سخنرانیهای میدانی، تهییج عواطف مردمی، برانگیختن احساسات دینی و ملی و استفادهی درست و به موقع از ابزارِ رسانه و نمایش است. او همچنین، مانند یک موتورسوار چابک، اهل گردشها و چرخشهای سریع است و در یک مقطع چهل ساله از شاگردی اربکان و شهرداری استانبول تا نخست وزیری و ریاست جمهوری، دنیایی تجربه کسب کرده است. اما به نظر میرسد حالا او بخش قابل توجهی از تاب و توانِ گذشتهاش را از دست داده و علاوه بر این، دچار خطاهای محاسباتی مکرر میشود.
اردوغانِ71 ساله، حالا نه تنها شور و توان فیزیکی و روحی برای سخنرانی میدانی ندارد؛ بلکه به سوالات خبرنگاران هم به سختی؛ به کُندی و به ایجاز و اختصار جواب میدهد. گاهی در حین راه رفتن، دستش را بر شانهی یکی از محافظین میگذارد و خسته و بیرمق است. اردوغانی که تا همین چند سال پیش، به طور مرتب سراغ فوتبال و بسکتبال میرفت و تعدد سفرهای استانی و سخنرانیها و بازدیدهای او، تمام محافظین را خسته میکرد، حالا انرژی اندکی دارد.
اما ضعف او، فراتر از این مصادیق فیزیکی و کهولت تدریجی است. مساله این است که او، از حیث محاسبات سیاسی نیز مانندِ گذشته نیست و به حرف مشاورین هم اعتنا نمیکند. شاید بتوان به جرات گفت؛ از روزی که احمد داوداوغلو به عنوان نظریهپرداز روابط بین الملل و معماری سیاست خارجی، از اردوغان فاصله گرفته، حالا هیچ مشاور و نظریه پردازی نیست که بتواند در حوزههای سیاسی و اجرایی، چیزی را به اردوغان بقبولاند. حتی در حوزهی اقتصادی هم، اردوغان به اکراه پذیرفت که اختیارات کامل را به مهمت شیمشکِ نابغهی وال استریت بسپارد و با اقدامات دفعتی مانند دستگیری امام اوغلو و ماجراجوییهای دیگر، به طور غیرمستقیم، برنامههای تیم اقتصادی را نیز به هم میریزد.
اردوغان مدتهاست در سیاستِ خارجی، طوری رفتار میکند که گویی میتواند به سادگی و با چشم سته، تمام پیچها را رد کند و در هر رقابتی به آسانی پیروز شود. اما واقعیت این است که او، با اتکا به اعتماد به نفس بالا، نقاط جادویی اعتدال و موازنهی رابطه با شرق و غرب را گم کرد. یعنی اگر سابق بر این، میتوانست در همهی حوزههای شرق، غرب، جهان اسلام، جهان عرب، آفریقا و منطقه، موازنهی دقیق و دوراندیشانهای برقرار کند، حالا در چنین موقعیتی نیست. او به درازای تمامِ سالیانِ زمامداری جوبایدن، نتوانست امتیازی از او دریافت کند و حتی گروکشی از موضوع عضویت سوئد و فنلاند در ناتو، نتوانست منجر به توسعهی روابط آنکارا – واشنگتن شود.
در آن سو، رابطه با روسیه و پوتین را نیز به سطحی رساند که با ارتکاب خطای استراتژیک خرید سامانه اس 400، کاری کرد که ترکیه به راحتی مورد تحریم نظامی آمریکا قرار بگیرد و از لیستِ خریداران جنگنده اف 35 بیرون انداخته شود. دربارهی پروندههای دیگری همچون لیبی، «جهانِ ترک»، میانجیگری در جنگ اوکراین و چند و چون مشارکت امنیتی با اروپا نیز دچار خطای محاسباتی شد و دربارهی دوستی با ترامپ نیز، چنان تصور خوشبینانهای به او دست داد که تصور میکرد اگر پسر ترامپ را پنهانی به استانبول دعوت کند و وعدهی خرید بویینگ بدهد، گرههای دیگری نیز گشوده خواهند شد. حالا هم، اردوغان در ادامهی تسلسل خطاها، در قبرس نیز جمعبندی درستی نداشت و در نتیجه باختِ ارسین تاتار را باید به حسابّ باخت او بگذاریم.
حالا اردوغان و دو بازوی او یعنی هاکان فیدان رییس سرویس اطلاعاتی میت و خاقان فیدان وزیر امور خارجه، در موقعیتی هستند که پس از شکست در شمال قبرس، باید به فکر این باشند که در مقطع آتی، رابطه با یونان، قبرس و اتحادیهی اروپا را چگونه پیش ببرند و چه تدبیری اتخاذ کنند که حضور گسترده و عمیق مالی، دفاعی و امنیتی اسراییل در جنوب قبرس و همچنین در یونان، برای ترکیه دردسرساز نشود. با این حساب، میتوان چنین پیشبینی کرد که اردوغان، رفته رفته به سمت تغییرات بزرگ در سیاست خارجی برود و با توجه به تشویقها و شرط گذاشتنهای ترامپ و اتحادیهی اروپا، دوباره و با سرعت و اشتیاق بیشتری به جبههی غرب بازگردد.
نظر شما :