بیست و هفتمین بخش از مصاحبه عبدالسلام جلود با العربیه

قصه درگیری حافظ اسد و برادرش چه بود؟

۳۱ فروردین ۱۳۹۲ | ۰۲:۴۲ کد : ۱۹۱۵۱۲۴ اخبار اصلی آسیا و آفریقا خاورمیانه
به رفعت گفتم من پیشنهادی برای تو دارم، ترتیب سفری را برای تو می دهیم که به طور مقدماتی قبل از این که به اروپا بروی، به اتحاد جماهیر شوروی بروی. او هم قبول کرد اما بعدا به من گفت که 43 نفر همراهان من هستند و 200 میلیون دلار پول خواست.
قصه درگیری حافظ اسد و برادرش چه بود؟

دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.

طاهر برکه، یکی از مهم ترین مصاحبه هایش را با عبدالسلام جلود، نفر دوم دوران حکومت قذافی انجام داده است. مردی که از زمانی که قذافی به قدرت رسید دوشادوش وی بود و در بسیاری از پرونده های داخلی و بین المللی لیبی نقشی تعیین کننده داشت. وی که متولد 15 دسامبر 1944 است، از سپتامبر 1969 تا 1992 مسئولیت های مهم متعددی را در حکومت قذافی بر عهده داشت. جلود در 19 اگوست 2011 هم زمان با آغاز انقلاب مردمی لیبی از حکومت قذافی جدا شد و برای نخستین بار در طول سال های کنار گذاشته شدنش از قدرت توسط قذافی در زنتان، یکی از شهرهای انقلابی لیبی نمایان شد و پس از آن به دوحه رفت و در همان جا ماندگار شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون بیست و هفتمین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:

به سوریه بازگشتی تا مسئولیت وساطت میان حافظ اسد، رئیس جمهوری راحل سوریه با برادرش رفعت اسد را بر عهده بگیری. این طور نیست؟

طبیعتا ما هم از اخبار شنیدیم که پرزیدنت حافظ اسد دچار سکته قلبی شده و حالش بد است. بعدا شنیدیم که توطئه ای در کار بوده مبنی بر این که رفعت می خواسته است کاری کند که قدرت را به دست بگیرد. من هم فورا به سوریه رفتم. در طول 14 یا 15 سالی که به سوریه می رفتیم همیشه سفرهایم کوتاه بود، یعنی یک شب بیشتر نبود همان شب باز می گشتم. برای اولین بار در عمرم خواستم که با رفعت جلسه بگذارم. در کل عمرم من هیچ گاه رفعت را ندیده بودم. برای این که طرز فکر و فرهنگم کاملا با او فرق می کرد. یعنی کاملا با هم فرق می کردیم. طرز فکر و اندیشه و فرهنگمان کاملا فرق می کرد. برای همین در کل طول عمرم با او جلسه نداشتم. اما این بار که آمده بودم، لازم بود که با او هم به جلسه می نشستم. برای این که او هم یک طرف این دعوا بود. وقتی که به فرودگاه دمشق رسیدم مرا مستقیما به بیمارستان بردند تا با حافظ اسد دیدار کنم. در بیمارستان دیدم که وضعیتش خوب نیست، خسته است ولی می تواند صحبت کند. به من گفت عبدالسلام وضعیت خطرناک است و برادرم موضعی غیر اخلاقی اتخاذ کرده و ما مجبور شدیم گردان های نظامی ای را از جبهه های جنگ فرا بخوانیم برای این که با او درگیر شوند. و گفت که او نمی تواند پیروز شود.

یعنی گردان هایی را از جولان فراخواندند تا در قلب دمشق با او رویارو شوند؟

بله. و من دیدم تانک ها هر صد یا صد و پنجاه متر از یکدیگر مستقر شده اند. نیروهای وزارت دفاع یک طرف بودند و ارتش نظام طرف دیگر. یعنی همه رو در روی هم ایستاده بودند. گفت او نمی تواند پیروز شود. اما ما از سوریه، ویران شده خارج می شویم. و تو تنها کسی هستی که می توانی راه حلی برای این مساله پیدا کنی. گفتم چطور؟ گفت تو می توانی تلاش کنی که او قانع شود که کشور را ترک کند. و ]من نزد رفعت که رفتم[ داشتیم با همدیگر قدم می زدیم که در رستورانی جایی غذا بخوریم و در این میان با یکدیگر صحبت می کردیم، به او گفتم که چنین کاری کن. گفت این گونه که نمی شود، بعدا تاریخ درباره من چه خواهد گفت، خانواده ام درباره من چه خواهند گفت، من خانواده ام فقط شامل 48 نفر می شود، آنها درباره ام چه خواهند گفت. و بعدا در می آیند و می گویند که دیدید او مزدور عربستان و مزدور امریکا بود. در سوریه او را متهم کرده بودند که مزدور عربستان و مزدور امریکا است. برای همین گفت که من چگونه از کشور خارج شوم در حالی که همه جا می گویند که من مزدور عربستان و مزدور امریکا هستم، تاریخ درباره من چه خواهد گفت. گفتم بر عکس اگر بنا باشد تو دلیل ویرانی سوریه باشی، ثابت می کنی که مزدور هستی اما اگر می خواهی ثابت کنی که مزدور نیستی باید خودت را در راه سوریه قربانی کنی و از کشور خارج شوی. این بزرگترین واکنش در رد چنین اتهامی است. اما اگر تو وارد راه توطئه شدی و رویارویی را آغاز کردی و سوریه را ویران کردی آن گاه واقعا ثابت خواهی کرد که تو مزدور هستی. گفت نه من مزدور نیستم. گفتم من پیشنهادی برای تو دارم، ترتیب سفری را برای تو می دهیم که به طور مقدماتی قبل از این که به اروپا، به پاریس و این جاها بروی، به اتحاد جماهیر شوروی بروی. او هم قبول کرد و رفت و ترتیب سفر را هم دادیم. بعدا به من گفت که 43 نفر همراهان من هستند و پول می خواهیم. 200 میلیون دلار پول خواست.

از تو 200 میلیون دلار خواست؟

از من نخواست، او به من می گفت که به برادرانش بگویم که او چنین مبلغی می خواهد. گفت یعنی اگر می خواهیم بیرون برویم باید 200 میلیون دلار داشته باشیم.

آهان، یعنی 200 میلیون دلار به عنوان شرط برای خروج از این درگیری ها گذاشت؟

بله. گفت 200 میلیون دلار می خواهم برای این که نیاز به برطرف کردن نیازهای سفر و خروج از کشور دارم. من هم رفتم پیش حافظ اسد و گفتم که چنین است. گفت که وضعیت خزانه کشور مناسب نیست و سخت است که بتوانیم چنین مبلغی بدهیم.

گفت یعنی پول نداریم؟

بله، گفت برای ما سخت است که چنین مبلغی بدهیم. گفت اگر می توانید شما به ما کمک کنید و این مبلغ را به ما قرض بدهید تا ما بتوانیم این مساله را حل کنیم. این کار می تواند باعث محافظت از سوریه شود و اگر سوریه نابود شود و از بین برود وضعیت خطرناکی برای فلسطین و کل منطقه به وجود می آید. و خلاصه موقتا خواستار چنین چیزی شد. با احمد رمضان تماس گرفتم، گفتم که ما خودمان ملت و مردمی داریم که باید نیازهایشان را برآورده کنیم و قرار نیست به رفعت پول بدهیم. گفتم که ما به عنوان قرض یا کمک از کشوری به کشور دیگر این پول را می دهیم. بر اساس یک توافق نامه رسمی.

و دولت خودش این پول را به رفعت می دهد؟

بله. یعنی داد یا نداد دیگر به ما ربطی ندارد ولی قرار بر این بود که بدهد. گفتم که مساعده و کمک از دولت یک کشور به دولت کشور دیگر صورت می گیرد و تو خودت بعدا به او می دهی اما این که خودمان مستقیما بدهیم، نمی شود. ما ملت داریم و باید به امور آنها رسیدگی کنیم. و به این ترتیب من با احمد رمضان صحبت کردم و گفتم که از رجب السبلتی بخواه که ترتیب این کار را بدهد. رجب السبلتی آدم موجهی بود..

رئیس بانک مرکزی لیبی بود.

و بعدا ترتیب سفرش را دادیم..

اول به اتحاد جماهیر شوروی؟

بله و بعد از سفر به اتحاد حماهیر شوروی به فرانسه می رفت.

اطلاعاتی وجود دارند که می گویند تو با قذافی چند بار اختلاف پیدا کردی برای این که تو بارها تلاش کردی میلیاردها دلار را از کشور خارج کنی بدون این که با او در میان بگذاری؟ آیا این حرف ها درست است؟

نه اصلا صحیح نیست. لیبیایی ها می گفتند به هر مسئول لیبیایی که برخورد می کنیم.. یعنی یک نفر بیاید شهادت بدهد که عبدالسلام یک میلیمتر از چیزی غیر قانونی تحویل داد، وجود ندارد. تا ابتدای دهه نود یک دینار از کشور خارج نمی شد مگر این که بر اساس دستور یا تصمیمی از سوی دولت انجام می شد. بعد از دهه نود، او ]معمر قذافی[ دیگر خودش می نشست و می نوشت که به چه کسی چقدر بدهند. خودش پول ها را دود می کرد. این را لیبیایی ها خوب می دانند. در ایام من غیرممکن بود که یک لیبیایی یک دینار صرف کند مگر بر اساس قانون و تصمیم دولتی. اگر کسی ادعایی دارد می تواند منتشر کند و بگوید.

 

ادامه دارد...

کلید واژه ها: عبدالسلام جلود


( ۱۳ )

نظر شما :