یکصدمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"

چگونه کنگره امریکا علیه صدام تحریک شد

۰۴ دی ۱۳۹۴ | ۱۷:۳۰ کد : ۱۹۵۵۰۳۶ اخبار اصلی کتابخانه
احمد چلبی: در همان روز چهار شبکه تلویزیونی امریکایی شهادت من در برابر مجلس نمایندگان را خبر یک خود قرار دادند و پخش کردند. این کار صدام را دیوانه کرد. این گونه برداشت کرد که امریکایی ها او را به بازی گرفته اند.
چگونه کنگره امریکا علیه صدام تحریک شد

دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.

کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا یک صدمین بخش آن را می خوانید:

از پراگ؟

آنها به وقتش تصمیمش را گرفتند (و بعدا در پراگ تاسیس شد)، و ما هم تصمیم گرفته شده را اعلام کردیم. از جلسه خارج شدیم، و جلسه دیگری در مجلس سنا برگزار شد. جمهوریخواهان که اکثریت را در اختیار داشتند با ما و دموکرات ها علیه ما بودند. اعلامیه ای برای تاسیس رادیو «صدای عراق آزاد» با حمایت مالی از کنگره منتشر کردیم. از یک سو امریکایی ها می خواستند با صدام به تفاهم برسند و از سوی دیگر این رادیو را تاسیس کنند. با من ملاقات کردند و از من خواستند که با رئیس دفتر سناتور ترنت لوت، رهبر اکثریت در مجلس سنا دیدار کنم، او مهمترین شخص در حزب جمهوریخواه در زمان کلینتون بود. مدیر دفتر لوت که نامش راندی شانمن بود، دوست ما بود، او همچنین مشاور امنیت ملی بود و بعدا مشاور مک کین شد. همچنین با خانمی به اسم دانی (دانیل) بلیتکا که مسئول امور خاورمیانه در دفتر سناتور جیسی هولمز، رئیس کمیته روابط خارجی در مجلس سنا بود نیز آشنا شدیم. همسرش اسمش استیو راداما مایکر بود که وکیل بود و مشاور حقوقی کمیته روابط بین المللی در مجلس نمایندگان بود.

به سراغ راندی شونمن رفتم، و او هم شروع کرد از من سوالاتی می پرسید و من جواب می دادم. به من گفت: مسئولیت من این است که از سناتور لوت حمایت کنم، نمی خواهم بگذارم او با تو ملاقات کند اگر ببینم که این ملاقات می تواند بعدا برای او دردسرساز شود. گفتم بسیار خوب. گفت من درباره تو خواهم پرسید. گفتم: بپرس بفرما.

دو روز بعد با من تماس گرفت. و به دیدار او رفتم. به من گفت: «من با تو انصاف به خرج دادم.» گفتم: «چرا؟» گفت: گزارشی درباره تو از «سی آی ای» خواستم، کسی را نزد من حاضر کردند که درباره کسی دیگر غیر از تو صحبت می کرد. پرسیدم: چطور؟ گفت: در گزارش آمده است که تو در واشنگتن این طرف و آن طرف می روی در حالی که 20 نفر همراه تو هستند. و من می دانم که تو به تنهایی رفت و آمد می کنی یا با اتوبوس یا با تاکسی. و حرفی غیرقابل باور وجود دارد، من آنها را فرا خواندم و از آنها خواستم که هر نکته سلبی که درباره تو نوشته اند را توجیه کنند. و افزود: برای همین به سناتور توصیه کردم که با تو دیدار کند.

به این ترتیب با سناتور لوت دیدار کردم که از من استقبال کرد، و گفت: آیا مانعی داری که به طور رسمی در مجلس سنا صحبت کنی؟ گفتم: نه. دانی ترتیب کارها را داد تا با سناتور هولمز در برابر کمیته فرعی امور خاورمیانه که شاخه ای از کمیته خارجی بود و سناتور سام براونباگ ریاست آن را بر عهده داشت و سناتور دموکراتی در آن، سناتور چارلز راب (همسر دختر رئیس لندون جانسون) از ویرجینیا عضو آن بود. جمهوریخواهان ترتیب آن را دادند و گفتند بسیار خوب. این در 2 مارس 1998 بود، به کنگره رفتم و علنا خواستار کمک امریکا برای سرنگونی صدام شدم و گفتم که ملت عراق علیه صدام هستند و ما خواستار سرنگونی آن هستیم، در حالی که امریکا به او کمک کرده است.

سخنرانی طولانی بود و در آن گفتم که امریکا مسئولیت اخلاقی سرنگونی صدام را بر عهده دارد، امریکا وعده به حمایت از مخالفان داد در حالی که بعدا از وعده خود شانه خالی کرد، روب گفت: تو گفتی که امریکا وعده دفاع از شما را داد و به وعده خود عمل نکرد، آیا وعده ای از رئیس جمهور به شما شد برای این که او تنها کسی است که می تواند ما را وادار به پایبندی به کاری کند، یا حرفی از یکی از کارمندان وزارت امور خارجه دارید؟ به او گفتم: من نامه ای از معاون رئیس جمهور ال گور دارم که در آن می گوید که: ما تا آن جا که بتوانیم از شما حمایت خواهیم کرد و به شما برای سرنگونی صدام یا برقراری دموکراسی در عراق کمک خواهیم کرد. پرسید آیا نسخه ای از نامه را دارم. گفتم: نه من چیزی با خودم نیاورده ام. راندی شونمن نسخه ای را به براونباگ داد، و براونباگ به او گفت: من نسخه ای از آن را دارم. آن را خواند و گفت: فهمیدم که چرا آنها احساس می کنند امریکا آنها را شرمنده کرده است. و ساکت شد.

سپس از من پرسید: روابط تو با اردن چگونه است؟ گفتم که اردنی ها با من مشکل دارند و قضیه قضایی مالی در میان است. در پایان صحبت خواندن نامه بود و جلسه بعد از آن به تعلیق در آمد.

در همان روز چهار شبکه تلویزیونی امریکایی شهادت من در برابر مجلس نمایندگان را خبر یک خود قرار دادند و پخش کردند. این کار صدام را دیوانه کرد. این گونه برداشت کرد که امریکایی ها او را به بازی گرفته اند، یعنی اجازه می دهند که احمد چلبی در مجلس نمایندگان و شبکه های تلویزیونی امریکایی حاضر شود تا خواستار کمک امریکا برای سرنگونی او شود و او به آنها اجازه بازرسی را می دهد.

در طول برگزاری جلسه کنگره، طارق عزیز در نیویورک بود. بعد از آن دولت تلاش کرد از اهمیت آن چه اتفاق افتاد، بکاهد، اما به شکل رسمی نتوانستند از اهمیت جلسه کنگره بکاهند. بعد از جلسه به سر کارمان برگشتیم. و کاری کردیم صدام بیش از پیش شک کند و احساس کند که با توافق با کوفی انان مرتکب اشتباه شده است.

بازرس اسکات ریتر (که بعداد کتابی نوشت و شروع کرد به ما فحش می داد. که با او در نیویورک آشنا شدیم، و واقعا هم آدم راستگویی نبود) در واشنگتن نزد ما آمد، و گفت: «دولت کاری خواهد کرد و صدام قضایای بزرگی دارد که دولت باید بداند، می خواهم که مرا به کنگره بفرستید تا آنها را توضیح دهم». با ما ملاقات کرد و شبش را در خانه من در واشنگتن گذراند. به او گفتیم: بسیار خوب. نسخه ای از گزارشی که کارشناس اسلحه در ارتش امریکا در مریلند تهیه کرده است، به ما بده.

بعد از این که صدام با انان و ابراهیمی به توافق رسید، کلاهک های موشکی خود را به سازمان ملل داد در حالی که جایی برای تحقیق بر سر آنها نیافت، این موشک ها به امریکا فرستاده شدند، و از این کارشناس خواسته شد که آن را بررسی کند. بعد از آن گزارشی به سازمان ملل داد که در آن آمده بود: در این کلاهک ها آثاری از گاز vx که گاز شیمیایی خطرناکی است، وجود دارد، همچنین آثاری برای از بین بردن و پاکسازی اثرات «وی ایکس» یافتیم. یعنی این که صدام نه تنها «وی ایکس» دارد بلکه تلاش کرده است آثار آن را نیز مخفی کند.

گزارش این کارشناس مهم بود، اما سری نبود، برای این که قرار بود نه تنها به طرف های امریکایی بلکه به سازمان ملل نیز تسلیم کند. بازرس گزارش را به ما داد، سپس با سناتور دیدار کرد و رفت. گزارش را گرفتم و نزد دوستانمان در کنگره رفتم. آن را خواندند، و گفتند: آیا می توانید آن را در روزنامه های امریکایی منتشر کنید؟ گفتم بله، بنابراین گزارش را گرفتند و نامه ای به کلینتون فرستادند، آن را سناتور لوت، رئیس اکثریت در مجلس نمایندگان و سناتور جیسی هیلمز، رئیس روابط بین المللی در مجلس سنا و نیوت گینگرچ، رئیس کمیته روابط خارجی در مجلس نمایندگان امضا کردند. آنها سوالاتی را از کلینتون می پرسیدند، پاسخ هایش در گزارش موجود بود، مثل: آیا دلیلی دارید که ثابت کند صدام «وی ایکس» دارد؟ نسخه ای از نامه را گرفتیم و به «واشنگتن پست» دادیم که آن را منتشر کرد و در گزارش سازمان ملل منتشر شد، و گفتند که این کنگره ملی عراق بود که این اطلاعات را در اختیارشان گذاشت. این اتفاق جنجال بزرگی به پا کرد. برای این که روزنامه از این گزارش مطمئن شود با کسانی که آن را امضا کرده بودند، تماس گرفتند، و از او می پرسیدند: آیا چیزی در این رابطه پیدا کردید؟ و آنها جواب می دادند: نباید شما چیزی درباره این موضوع بدانید. با سفارت فرانسه تماس بگیرید، سفیر فرانسه به شدت عصبانی شد، و پرسید: این را چگونه به دست آوردید؟ گفتند از کنگره ملی.

 

ادامه دارد...

کلید واژه ها: صدام از این جا عبور کرد


نظر شما :