راه‌هایی که می‌تواند جلوی برخورد نظامی را بگیرد

منطق استراتژیک جنگ ناخواسته ایران و آمریکا در خلیج فارس

۲۳ بهمن ۱۳۹۵ | ۱۲:۵۹ کد : ۱۹۶۶۵۶۸ خاورمیانه یادداشت
اشتیاق دولت ترامپ به آن چه مقابله با نفوذ منطقه ای ایران نامیده شده، خلیج فارس را به یکی از نقاط حساسی تبدیل می کند که بیش از گذشته استعداد برافروختن یک جنگ ناخواسته را دارد.
منطق استراتژیک جنگ ناخواسته ایران و آمریکا در خلیج فارس

نویسنده: دیاکو حسینی، پژوهشگر ارشد مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری

دیپلماسی ایرانی: ریاست جمهوری دونالد ترامپ در ایالات متحده بسیاری از ناظران جهان را نسبت به پیامدهای اقدامات متهورانه او در دنیایی که در سالهای اخیر سراسیمه، متزلزل و آسیب پذیر نشان داده، نگران کرده است. از دیدگاه آمریکای ترامپ و همان طور که مایکل فلین، مشاور امنیت ملی او در یک نوبت اشاره کرد: «نه کسی از آمریکا می ترسد و نه به آن احترام می گذارد». ترامپ در اصلاح این وضعیت نامطلوب چاره کار را در بالا بردن چماق در برابر رقبا و دشمنانش دیده؛ تا جایی که این کشورها را وادار به پذیرش اراده و توانایی آمریکا برای استفاده از زور کند؛ هرچند که واقعا خواستار استفاده از آن نباشد. او به خوانندگان کتاب هایش توصیه کرده که « در برابر کسانی که آنها را به چالش می گیرند، بجنگند و بی رحم و استوار باشند». خصوصیات روانشناختی مانند نارسیسیم، بی تجربگی سیاسی، دمدمی مزاجی و تکبر رئیس جمهور جدید آمریکا در کنار موج یورش تازه نومحافظه کاران به بدنه تصمیم گیری ایالات متحده ممکن است در ماه های آینده واشنگتن را در معرض انتخاب های غیرعاقلانه و خطرناکی برای آمریکا و جهان قرار دهد. اشتیاق دولت ترامپ به آن چه مقابله با نفوذ منطقه ای ایران نامیده شده، خلیج فارس را به یکی از نقاط حساسی تبدیل می کند که بیش از گذشته استعداد برافروختن یک جنگ ناخواسته را دارد. صرف نظر از آن که ایران و آمریکا چگونه عمل کنند، منطق استراتژیک قانع کننده ای وجود دارد که نشان می دهد در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، احتمال وقوع جنگ ناخواسته میان دو کشور در خلیج فارس به بیشترین میزان خود در یک دهه اخیر رسیده است. پیش از این در کوران رقابت های انتخاباتی چند روز پس از آخرین مواجهه کنترل شده ایران و آمریکا در خلیج فارس، او در بین هوادارانش در فلوریدا وعده داد که در صورت پیروزی در انتخابات به قایق ایرانی شلیک خواهد کرد. وزیر دفاع او جیمز متیس که پیشتر، فرماندهی نیروهای آمریکایی در خاورمیانه را عهده دار بوده و ایران را بزرگترین دشمن آمریکا نامیده است، از این دیدگاه پشتیبانی می کند و احتمالا همین نگرش مورد تصدیق اعضای ارشد شورای امنیت ملی آمریکا نیز هست. کنار هم قرار گرفتن این شواهد، در خوشبینانه ترین صورت، به معنای افزایش احتمال وقوع جنگ ناخواسته میان ایران و آمریکا در نقاط تماس و به ویژه در خلیج فارس است.  

جنگ ناخواسته و تصادف 

جنگ ناخواسته به جنگی اطلاق می شود که یکی یا همه طرف ها بدون قصد و نیت قبلی در آن گرفتار می شوند. اگر دو کشور آماده جنگ نباشند از یک طرف وارد شدن آنها به جنگ ناخواسته بعید است که به دستاوردهای روشن و ارزشمندی بیانجامد و از طرف دیگر، انصراف و عقب نشینی از ادامه یک جنگ ناخواسته باعث لطمه وارد آمدن به جایگاه و منزلت کشورها شده و در نوع خود زیانبار است؛ به همین دلیل، از دید کشورهای خردمند که به دنبال بیشینه کردن منافع خود هستند، جنگ های ناخواسته، ارزش جنگیدن ندارند. این نوع جنگ ممکن است بر اثر یک تصادف یا نیت خوانی بد رخ دهد. به علاوه؛ ناخواسته بودن جنگ می تواند به فراتر از نیت اشاره داشته و شامل زمان، دامنه و مکان جنگ نیز باشد. اگر کشوری نیت آغاز یک جنگ محدود در مقیاس زمانی، شدت محدود و مکان معینی را داشته باشد اما پس از آغاز جنگ به مقیاس های زمانی، مکان های فراتر از قلمرو نقطه گذاری شده و به لحاظ شدت نامحدود کشانده شود، در یک جنگ ناخواسته گرفتار شده است. با این معیار، گروهی از مورخان جنگ اول جهانی را برای قدرت های شرکت کننده در آن جنگ ناخواسته دانسته اند. تصادف ساده ترین شکل وقوع جنگ ناخواسته است. تصادف می تواند ناشی از به کار افتادن غیرعمدی تسلیحات تهاجمی و تدافعی به موجب نقص فنی در سیستم پرتاب و هشدار و یا خطای انسانی به وقوع بپیوندد. معمولاً جنگ های تصادفی خطرات کمتری دارند چون طرفین به سرعت می توانند با ارائه شواهد کافی، یکدیگر را از اشتباه رخ داده آگاه کنند. با این وجود خطرناک ترین شکل تصادف هنگامی است که روابط دو کشور درگیر در وضعیت تصادف، به شدت تیره بوده و طرفین آماده رویارویی در آینده نزدیک باشند. در این صورت اثبات خطا بودن تهاجم یا دفاع زیان بار معمولا بسیار دشوار است. در شرایطی که روابط دو کشور در حالت مطلوبی نیست و احتمال وقوع تصادف وجود دارد، برای بازیگران عاقلانه تر است که با ایجاد خط تماس مستقیم و تن دادن به برقراری مکانیسم های نظارت و کنترل متقابل که هدف آن دستیابی به حداکثر شفافیت در تحرکات نظامی است، ضریب وقوع جنگ را بکاهند. این روش ها مستلزم قربانی کردن بخشی از مزایای استراتژیک مثل ظرفیت های غافلگیری است اما هنگامی که کشورها خواستار جنگ نباشند، این مزیت ها ارزش فدا کردن را دارند. به علاوه؛ کاستن از حجم تسلیحات تهاجمی در خطوط تماس جغرافیایی و افزودن بر حجم تسلیحات تدافعی در صورتی که بازیگران موافق به ایجاد شفافیت در تمایز میان دو نوع تسلیحات تهاجمی و تدافعی شوند، در اجتناب از جنگ نقش موثری ایفا می کند. در مواقعی که نیروی های رزمی کشورها طی مدت زمان نسبتاً طولانی رو در روی هم صف آرایی می کنند یا انتظار می رود که روابط سیاسی برای مدت طولانی تیره بماند، کاهش خطر تصادف نه یک انتخاب بلکه ضرورتی برای جلوگیری از وقوع جنگ ناخواسته است. در پیش گرفتن استراتژی بازدارندگی فعال (Proactive Deterrence) در این شرایط سیاسی و صف آرایی نظامی برای کشورهایی که خواستار جنگ نیستند، یک خطای بارز است. اعلام آشکار استراتژی بازدارندگی غیرفعال (Inactive Deterrence) که مستلزم تحرک و جابه جایی کمتر همراه با تضمین هایی برای عدم استقرار تسلیحاتی با کارکرد دوگانه تهاجمی- تدافعی است و همچنین توافقاتی پیرامون اعمال محدودیت هایی برای استقرار تسلیحات تهاجمی، نه تنها خطر تصادف را می کاهد بلکه تصادف را در مواقع اضطراری برای طرف دیگر، باور پذیر می کند. اطمینان از سلامت فنی تسلیحات و سیستم های هشدار دهنده یک اولویت بالا در شرایط سیاسی و نظامی مزبور است. به کارگیری نفرات آموزش دیده که از تجربه کافی لازم برای جلوگیری از وقوع تصادف و مواجهه حرفه ای با وضعیت تصادف برخوردارند، همزمان با سازمان رزم بر اساس فرماندهی متمرکز که اختیارات یگان ها و واحدها را به حداقل می رساند برای جلوگیری از وقوع جنگ ناخواسته بر اثر تصادف ضروری است.

جنگ ناخواسته و بدخوانی نیات

 احتمال بروز این نوع جنگ میان ایران و امریکا در گذشته نیز وجود داشته است. در این جا تمرکز بیشتر باید بر جنگ ناخواسته بر اثر نیت خوانی غلط باشد. مهمترین تفاوت جنگ تصادفی و جنگ ناخواسته به موجب نیت خوانی غلط در این مسئله نهفته است که جنگ تصادفی به عملکرد نیروهای نظامی در میدان رویارویی مربوط می شود و نوع دوم، ریشه در برداشت ها و تصمیماتی دارد که در پایتخت ها صورت می گیرد و به گفته دیگر، برخاسته از بازتاب عملی استنباط هایی است که رهبران کشورها از نیات یکدیگر دارند. "بی اعتمادی متقابل غیرمتعارف"، "حداقل تماس سیاسی"، "کشمکش پرستیژ"، "فرهنگ استراتژیک" مانند غرور ملی، تهور و بی مبالاتی و همچنین "تلافی به هدف کنترل نتایج منازعه در نقطه غیر"، از مهمترین عواملی است که رهبران را در معرض بدخوانی نیت های یکدیگر قرار می دهد. با جمع این عوامل، تفسیر عملکرد واحدهای نظامی با کمک تفاسیری از انگیزه های سیاسی یا پاسخ به تحرکات نظامی از راه برنامه ریزی سیاسی باعث دور شدن خط مقدم تماس نیروهای نظامی از اصول حرفه ای شده و به پاسخ های منجر می شود که واکنش متناسبی به یک وضعیت خاص نظامی نیست.

  • هنگامیکه بازیگران یکدیگر را به تقلب متهم می کنند هر اقدام نظامی با بی اعتمادی به منزله گام هریک برای کسب مزیت سیاسی نگریسته شده و این ملاحظه را که شاید ارتباط زنده ای میان یک عملکرد خاص نظامی و بدنه سیاسی وجود نداشته باشد، در نظر نمی گیرد. بطور عام تر، اگر یک کشور تصور کند که چون رابطه ای میان یک تحرک نظامی و انگیزه های سیاسی در کشور رقیب وجود دارد، پاسخ به انگیزه های تصور شده رقیب، مبنای واکنش نظامی قرار می گیرد. در یک مثال ساده، اگر بازیگر "الف" نتیجه بگیرد که اقدام یک کارگزار نظامی در جهت ارزیابی بازیگر "ب" از میزان اراده "الف" و یا ایجاد هراس در او انجام گرفته، منطقاً باید با دادن پاسخی قاطع به "الف" انتظار داشته باشد که "الف" به اراده "ب" در پاسخ متناسب پی برده و زنجیره رفتارهای او را مطابق میل خود تنظیم کند.
  • حداقل تماس سیاسی باعث می شود که طرفین درک کاملی از پروسه تصمیم گیری و انگیزه های رایج و مقبول در پایتخت ها نسبت به یکدیگر نداشته باشند و در این صورت بیشتر از هنگامی که تماس های سیاسی مداوم و منظمی وجود دارد، در معرض بدخوانی از نیات هم قرار می گیرند. به همین ترتیب، ویژگی های تقویت شده یک فرهنگ استراتژیک که خواستار بی توجهی به تفاوت های فرهنگی میان ملت هاست به از دست دادن ظرافت هایی منجر می شود که خطای محاسباتی را افزایش می دهد. کلی تر از نقش آفرینی یک یا چند ویژگی از فرهنگ استراتژیک که در بالا نمونه هایی از آن ذکر شد، مسئله فرهنگ استراتژیک بصورت های زیر می تواند عامل وقوع جنگ های ناخواسته بر اثر نیت خوانی غلط باشد:
  1.  وقتی که یک ویژگی فرهنگ استراتژیک مانند تکبر ملی، مانع از دیده شدن و به رسمیت شناختن تفاوت های فرهنگی شده و در ادامه یک دست پنداشتن ویژگی های فرهنگی، به اشتباه، انتظار پاسخ های مشابه به محرک های یکسان را ارتقا می دهد. در چنین شرایطی بازیگری که خود را مافوق می داند، انتظار دارد که بازیگری با فرهنگ مادون همانند خود به محرک های اطرافش پاسخ دهد؛ در حالی که ممکن است وجود عناصری از فرهنگ استراتژیک متمایز، او را به پاسخ های دیگری هدایت کند که از دایره انتظارات "الف" خارج است.
  2.  وقتی که خودبرتر بینی فرهنگی، توانایی خود برای عبور از مراحل شاق را بیش از آن چه هست، برآورد می کند و
  3. وقتی که خودکم بینی فرهنگ سایرین باعث می شود که از در نظر گرفتن تنوع و قدرت پاسخ های دیگران که ریشه در فرهنگ استراتژیک دارد، عاجز بماند.

این خطاها در پایتخت ها و در بین رهبران سیاسی بیش از میدان نبرد و در میان فرماندهان نظامی اتفاق می افتد.

  • هنگامی که رقابت میان دو کشور بسیار گسترده است، رفتار آنها در برابر هم تحت تاثیر برآورد آنها از نتایج یک رفتار معین در یک حیطه و اثر آن بر رفتار بازیگران در حیطه دیگر منازعه قرار می گیرد. هر بازیگر انتظار دارد که با شکست دادن دیگری در یک نقطه، انگیزه ها، محاسبات و رفتار او را در نقطه دیگر متاثر کند. در این جا، ممکن است ایالات متحده انتظار داشته باشد که عقب راندن یا تحمیل تحقیر به ایران در خلیج فارس به تغییر رفتارهای ایران در عراق، یمن و سوریه منتج شود یا موضع مذاکراتی ایران را در سایر مسائل مورد اختلاف تضعیف کند.
  • اگر جدای از اختلاف منافع، نبردی برای کسب پرستیژ و افتخار نیز برای بازیگران اهمیت داشته باشد :1- هر کشور در رفتار خود می کوشد که علاوه بر محروم کردن دیگری از کسب افتخار، مزیت های افتخارآمیز بیشتری را برای خود کسب کند و 2- کوچکترین اقدامات دیگری را اقدامی برای کسب پرستیژ تعبیر می کند. تفکیک میزان افتخاری که کشورها برای شکل دادن به موازنه قدرت در روابط دو جانبه نیاز دارند با افتخار ضروری برای استفاده در سیاست داخلی کشورها معمولاً بسیار دشوار است اما درباره دولت ترامپ می دانیم که او از انگیزه زیادی برای کسب افتخار به هدف دوم نیز برخوردار است. خطرات مربوط به افتخار به اینجا محدود نیست. اگر بازیگران یا تنها یکی از آنها به نادرستی به این نتیجه برسند که رفتار دیگری به هدف کسب افتخار بوده و اراده ای برای آغاز جنگ وجود ندارد، ممکن است که احتمال وقوع جنگ را دست کم گرفته و طرفین تا سر حد شروع جنگ ناخواسته به منظور ممانعت از کسب افتخار برای دیگری و تحصیل افتخار بیشتر برای خود پیش بروند.

مطالعه تمایز میان جنگ های ناخواسته ناشی از بدخوانی نیات و جنگ های ناخواسته ناشی از تصادف، بیان دیگری از این واقعیت است که جنگ های سرچشمه گرفته از پروسه های سیاسی به مراتب پیچیده تر از جنگ های برآمده از پروسه های نظامی است. با در نظر آوردن این پیچیدگی ها چگونه می توانیم از جنگ ناخواسته میان ایران و آمریکا -در شرایطی که احتمال بدخوانی نیات در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ بیش از هر زمان دیگری است- اجتناب کنیم؟ همان طور که "کالین گری" استرتژیست سرشناس بریتانیایی یادآوری کرده، استراتژی به دلایل مختلفی بسیار دشوار است از جمله به این دلیل که استراتژی نه صرفاً یک پرسش سیاسی است و نه صرفاً مرتبط با قدرت آتش بلکه عبارت از تبدیل تلاش نظامی به پاداش سیاسی است. به همان ترتیب که جنگ ابزاری برای تعقیب اهداف سیاسی است، تقلا برای پرهیز از جنگ نیز باید بتواند با دستاوردهای سیاسی همراه شود. بدون در نظر گرفتن آن، کوشش برای جلوگیری از جنگ در صورتی که به عنوان پیامد دلجویی و هراس از جنگ لحاظ شود، به همان اندازه مخرب است؛ به این دلیل ساده که نشانه ای از ضعف و عدم آمادگی قلمداد شده و جسارت دشمنان به آغاز جنگ پیشدستانه را افزایش می دهد. هیچ تضمینی برای جلوگیری از جنگ ناخواسته به ویژه جنگ هایی که بدخوانی نیات سرچشمه آن هستند، وجود ندارد؛ چون هیچ کدام از کشورها نیات خود را به طور کامل و آشکار اعلام نمی کنند و حتی اگر چنین کنند، سایر دولت ها راهی برای راستی آزمایی آن ندارند. با این وجود، در پیش گرفتن مجموعه ای از اقدامات تا اندازه قابل توجهی از ضریب وقوع جنگ های ناخواسته می کاهد. گذشته از توصیه های پیشنهادی در اجتناب از جنگ های تصادفی که در اینجا نیز کمک می کند:

 1) برقراری خط تماس مستقیم میان عالی ترین سطوح نظامی- عملیاتی میان ایران و آمریکا با درگیر کردن بی واسطه ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران و ستاد مرکز فرماندهی آمریکا، به عنوان نشانه ای از اتخاذ استراتژی بازدارندگی غیرفعال از سوی دو کشور در خلیج فارس گام بلندی برای مدیریت بحران در شرایط اضطراری خواهد بود.

 2) بازنگه داشتن مجاری ارتباط سیاسی وزارت امور خارجه ایران و آمریکا، کمترین اقدامی است که دو کشور می توانند یکدیگر را از نیات آشکار خود مطلع کنند و ارزیابی دقیق تری نسبت به وضعیت های جاری در برنامه ریزی سیاسی هر کدام از طرفین داشته باشند.

 3) خاتمه دادن هرچه سریع تر به منازعات منطقه ای سبب خواهد شد که انگیزه تلافی جویی و اعمال فشارهای نظامی در خلیج فارس به منظور تغییر رفتار و یا کسب امتیازات بیشتر در سایر مناطق منازعه به حداقل تقلیل یابد.

4) پایین آوردن سطح تنش با همسایگان، مقدمه ای خواهد بود بر تسهیل موافقتنامه های چندجانبه برای تعریف و تحدید حدود عملیاتی نیروهای نظامی در خلیج فارس که از برخوردهای ناخواسته جلوگیری می کند.

5) تقویت خویشتن داری به مثابه یک الگوی رفتار در شرایط بحرانی، اقتضا خواهد کرد که تصمیم گیرندگان از به تعویق انداختن اقداماتی که جز نتایج غیرقطعی نتیجه ای نخواهد داد، ابایی نداشته باشند.

 این اقدامات نمی تواند بدون آنکه میزانی از تایید و همراهی متقابل ایالات متحده را به همراه داشته باشد، به موفقیت دست یابد. به همین علت دو کشور برای اجتناب از جنگی که ارزش جنگیدن ندارد، باید گفت وگوهای حرفه ای تری را آغاز کنند که نظامیان عالی رتبه ایران و آمریکا نیز در آن دخالت دارند.

انتشار اولیه: یکشنبه 10 بهمن 1395 / انتشار مجدد: شنبه 23 بهمن 1395

کلید واژه ها: جنگ ناخواسته ایران و آمریکا دیاکو حسینی


نظر شما :