جدال تاریخ با ایدئولوژی

چرا جواد طباطبایی بر میرسلیم تاخت؟

۲۵ فروردین ۱۳۹۹ | ۱۴:۱۹ کد : ۱۹۹۰۶۸۷ اخبار اصلی خاورمیانه
محمد مهدی بندرچی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: ایدئولوژی یا فلسفه می تواند مبنای تئوری باشد اما به قول طباطبایی باید جای سفت بنا شود. این هشدار به خود دکتر جواد طباطبایی نیز قابل تسری است.
چرا جواد طباطبایی بر میرسلیم تاخت؟

محمدمهدی بندرچی

دیپلماسی ایرانی: در میانه طوفان کرونا، میرسلیم گفت نمی توانیم به ملت مستضعف آمریکا کمک کنیم. چرا دکتر جوا دطباطبایی بین این سیل سخن، کلام میرسلیم را بیرون کشید؟ برخی ممکن است او را تئوریسین دولت بنامند در حالیکه چنین نیست. دولت اصولاً تئوری ندارد. عدم اعتنای طباطبایی به دیگران ناشی از تمرکز او بر موضوعات مطلوب خویش است. اگر بر خاتمی نقدی سهمگین حواله کرد به دلیل آن بود که طباطبایی خواستار حکومتی یکپارچه در ایران است. بوی فدرالیسم از دهان هرکس به مشام برسد، با ضربه طباطبایی مواجه خواهد شد. سکوت خاتمی پس از نقدپردازی البته شاهد تأثیر بیان طباطبایی است. حال دلیل حمله او به میرسلیم چیست؟ شاه بیتی که رسانه های تیتر دوست از نقد او برچیدند آنجا بود که به میرسلیم گفت: خالی نبند. آیا اشتراک الفاظ ما با سخن یک استاد فلسفه سیاسی به همان اشتراک در معنای ما کوچه بازاری هاست؟ خالی بندی در ذهن یک متفکر سیاسی به چه معناست؟

اگر نقد طباطبایی به فدرالیسمی که از دهان خاتمی بیرون آمد به دلیل تمرکز او بر چتر ایرانشهری است آنچنان که باید همه اقوام و الفاظ و ادیان و اندیشه ها تحت لوای یک هویت مستقل ایرانی به حفظ ساختار بومی خود ادامه دهند، این بار فروکوبیدن میرسلیم بنا به اقتضای جدال طباطبایی با ایدئولوژی پردازی و بلکه با انقلابیگری از نوع سیدجمال گرایی و شریعتی مداری است. اگر از تفاوت طباطبایی با میرسلیم سؤال کنیم و بپرسیم بین تئوری ایرانشهری تو و نجات مستضعفین جهان آنها چه فرقی است، تفاوت را ابتنای تئوری ایرانشهری بر یافته های تاریخی و استنادات هویتی و بنای سخنان مستضعف گرایی میرسلیم بر ایدئولوژی تولید شده انقلابی می یابیم. اندیشه های طباطبایی مبتنی بر آن چیزی است که در ایرانشهر رخ داده و آرمان میرسلیم چشم بر افقی دوخته که روزی موسی وار رخ خواهد کرد. مقصود طباطبایی از خالی بندی  در عرصه سیاسی همین آرمانگرایی تهی است. همانطور که تمام مارکسیست های گذشته و نومارکسیستهایی که با کشتار کرونایی جان گرفته اند، همواره بر احقاق حقوق مظلومان و کارگران جهان و اتحاد آنان پافشاری می کرده اند. انقلابیون اخوانی و معتقدان به احیای اسلام از اندیشه اسدآبادی، ترجمان همان حرف ها را با آموزه های قرآنی و الفاظ توحیدی مطرح می ساختند. بقیّت السّلف همان سلفیّون مقدس نیز در ایام ماضی قریب بر اثر کرونا به مرادها و دوستان خویش همچون اسدآبادی و سیدقطب و طالقانی و حنیف نژاد رسید.  

وقتی از ایدئولوژی گرایان بومی سؤال می کنی این حرف ها را از کجا می آورید در جواب صوت آیات کلام الهی را می شنوی. در قرآن جهاد هست اما آیا سلفیون جهادی طبق قرآن می جنگند و یُقاتِلُ عَلی التَأویل هستند؟ این ها برداشت های قرآنی هستند که با تفسیرهای جهادی و انقلابی اسدآبادی آغاز شدند و امروز کلمه مقدس جهاد را در زمره بدنام ترین واژگان قرار داده اند. همانطور که شهید مطهری معتقد بود باید سازمانی که چریک های مسلمان می سازند به نحوی نامگذاری شود که کلمه شریف مجاهد را از مجاهدین بستاند و آن را لفظی نه التقاطی که یک لفظ فقیهانه خالص اسلامی سازد. این قصه در خود اساسِ مفهوم احیای اندیشه دینی نیز جاری است. لفظ این جنبش از آیه شریفه ای است که فرمود خدا و رسول را اجابت کنید هنگامی که شما را دعوت به زنده شدن می کنند. آیا نوسازی فکر دینی به هر نحو که باشد از ما یک مصلح و یک احیاگر و مجدّد اسلامی می سازد و ندای ما همان احیاگری الهی است؟ پس چرا تمام فقیهان سنتی و جواهری بیش از همه نقد بر احیاگران فکر دینی نوشته اند؟ مسلماً اصولگرایی در مقابل اصلاح گرایی مدعی است که هراصلاحی باید بر اساس محکمات ساخته شود نه بر پایه ساخته هایی که خود برای حقانیت نیاز به مجوز بالاتری دارند. دلیل عدم توفیق فلسفه گرایی در مدیریت انقلاب اسلامی نیز همین است. فیلسوفان اسلامی نام خود را حکیم می گذارند و ریشه آن را آیه یؤتی الحکمه من یشاء می دانند. از کجا می گویید آنچه شما می خوانید همان حکمت قرآنی است؟ ولو هزار سال هم انجمن بسازیم و نام آن را حکمت و فلسفه بنامیم. این هم از همان چیزهایی است که طباطبایی وار می شود خالی بندی نامید. 

مسأله استضعاف در ما نَحنُ فیه اصالتاً یک کلمه قرآنی و یک آرمان بزرگ موعودی است. بنی صدر هم با چریدن در همین مرتع مدعی اقتصاد توحیدی شد و شد آنچه شد. آیا آنچه بنی صدر می گفت همان آرمانی است که قرآن می گوید شما را چه می شود که در راه خدا و مستضعفین از مردان و زنان و فرزندان قتال نمی کنید که می گویند خدایا ما را از این قریه که اهلش ظالمند خارج کن؟ لابد بنی صدر هم با نخست وزیری میرسلیم می خواست همان ولیّ از نزد خدا باشد که از عندالله قرار بود نصیر مستضعفان شود؟ اینکه در قانون اساسی بنویسیم ایران باید سیاست خارجی مبتنی بر کمک به همه ستمدیدگان جهان داشته باشد، سخن بسیار کریمانه ای است. مناقشه اینجاست که برای اجرای این اصل قانونی چند نفر مثل سید مهدی هاشمی داریم و چند سال باید صبوری کنیم که یک قاسم سلیمانی داشته باشیم؟ این که در ساک حجاج ابزار انفجاری بار کنیم با اینکه یمن را در مقابل قدرت طلبی خادم الحرمین متحد کنیم مساوی است؟ بگذارید خاطره ای از یکی از همنظران میرسلیم در جناح راست بر سبیل مثال بیاوریم. مهندس نصری از مبارزین دانشکده فنی و سپس از اعضای بحّاث حزب جمهوری است. وی منتقد جناح چپ و دولت موسوی است. این سخن را از زبان بزرگترها شنیده بودم و خودم شب 22 بهمنی از وی مستقیم دوباره پرسیدم. او بر اساس نظر یکی از مدیران اقتصادی دولت موسوی گفته بود این چه سیاست مستضعف گرایی است که منتهی به استضعاف افزایی است؟ اگر شما دشمن سرمایه دار هستید چرا در مقابل دولت شاه که مثلاً 20 سرمایه دار عمده داشت ما امروز 2000 سرمایه دار می بینیم؟ به این خاطره می شود از جنبه های مختلف نگریست اما اگر به دیده جواد طباطبایی بنشینیم به غیر از خالی بندی ایدئولوژیک چیزی در آرمان های آن دولت نمی بینیم. خالی بندی ایدئولوژیک یعنی به جای ابتنای اندیشه و اجرای عمل بر اساس محکمات ایمانی و علمی تنها تلفظ الفاظ آرمانی در پیش گیریم. برخلاف آنچه رهبر انقلاب از اندیشه های مطهری به عنوان مبنای ایدئولوژی انقلاب اسلامی یاد می کند ولو مدیران انقلابی حتی منظور او را در داستان راستان هم نمی توانند فهمید. آویختن به دامان مطهری به دلیل ریشه داری فکر او در یک ایمان علمی و اسلام شناسی برهانی است نه آن اسلام شناسی که از نظر ادبی عالی ولی از نظر دینی صفر بود. 

البته میرسلیم و تجار مؤتلفه ای هرچه هم شعار اصیل یا الکی مستضعفین بدهند باز کمترین نسبتی با جامعه زجرکشیده ندارند. به قول طباطبایی در بند دربند و لواسان اند ولی غمخوار مستضعفین اند. جمله ای که مرا یاد لحظه ای انداخت که تمثال آفتاب سوخته حاج عبدالله والی را در مجموعه کمیته امداد بر نوک زمین های سوهانک دیدم. کمیته ای که زمین و زمانش نسبتی با علاج جامعه پابرهنگان نداشت. همین تناقض هاست که جناح راست را هیچگاه پیروز هیچ انتخابات تحول آفرینی نساخته و حتی وقتی که مردی از راست میانه را اجباراً با سرخاب اصلاح طلبی سفیدروی می کند باز هم از بخت تیره به گندم تنش زدایی با آمریکا دست نمی یابد. ایدئولوژی یا فلسفه می تواند مبنای تئوری باشد اما به قول طباطبایی باید جای سفت بنا شود. این هشدار به خود دکتر جواد طباطبایی نیز قابل تسری است.  

کلید واژه ها: سید جواد طباطبایی میرسلیم ایدئولوژی مارکسیسم کمونیسم اسلامگرایی


( ۳۲ )

نظر شما :

خسرو ۲۵ فروردین ۱۳۹۹ | ۱۹:۴۰
آسمان وریسمان را به هم می بافد که سخن شعاری میرسلیم را بهانه ناگفته هایش کند ، آرمان ایرانشهری جواد طباطبایی بیش از سخن لحظه ای میرسلیم خالی بندی است ،آنجا که می داند تئوری اش همان نژادپرستی منفوری است که قبلا توسط فروغی و رضاخان و تقی زاده و...حاکم شد ولی در مقابل خواسته های ملی و دینی مردم ایران کم آورد و خاموش شد ، گمان میکند که این حربه (نژادپرستی )باز کارساز خواهد شد ولی زهی خیال باطل ، ابزار رسانه ای و ارتباطی و سطح سواد مردم ایران مانند صد سال پیش نیست
علی ۲۶ فروردین ۱۳۹۹ | ۱۲:۴۳
سخنان پوچ چه از طرف میر سلیم و چه از طرف طبا طبایی وچه از طرف هرکسی پوچ است وبی ارزش . هجمه همگانی را بر نخست وزیر ژاپن وقتی عکسی از خود را در حال استراحت انتشار داده بود دیدید کسی که از مدعیان ریاست مجلس است نباید سخنان خنده دار دار برزبان آورد وقتی نصف جمعیت کشور خودش زیر خط فقر است